ارباب همچنان در حال تماشای وسیله خوف و استکباری ماگلی است و شدیدا جذب تماشای برنامه شده بوده که بلیز وارد میشه.
بلیز:ارباب جان , من که این شبکه رو قفل کرده بودم , مگه نگفتم اینا ضرر داره.
لرد:چیه بابا , داشت کلاس خصوصی دامبل رو نشون میداد همین.
بلیز در حالی که سعی میکرده توجه ارباب رو به خودش جلب کنه ادامه میده:ارباب یک خبر خیلی توپ براتون دارم.
لرد واکنش خاصی نشون نمیده و همچنان به دامبل و شاگرد سیفیتش نگاه میکرده.
بلیز:هوووم...ارباب من میخواستم امروز شما رو پیش آسپ ببرم.
ناگهان چهره ارباب دگرگون میشه و نیشخند بوقی بر روی لبانش نمایان میشه.
لرد:کی میریم مرگخوار وافادار من؟
بلیز:همین امروز عصر فقط باید حواستون باشه , آسپ بره اینکه لو نره خودشو به شکل دامبل در اورده
لرد:با اینکه علاقه ای به دامبل ندارم ولی چون اصلش آسپ هست عیبی نداره
بلیز دیگه در پوست خودش نمیگنجیده و بسرعت از در خارج میشه تا با دامبل قرار بزاره.
انجمن مدیران-دفتر علهآسپ که به نظر میرسیده از دامبل نا امید شده بوده به دفتر پدرش اومده تا از پدرش بخواد که بهش کمکی بکنه.
تق تق تقعله:اجازه دخول دادیم
آسپ وارد دفتر میشه. دفتر بسیار خوف و تاریک بوده و عله مشغول گردگیری قفسه شیشه ای است که منوی مدیریت طلایی رنگی در اوون قرار داشته.
آسپ در حالی که سعی میکرده خودشو مظلوم جلوه بده:پدر روزت مبارک
عله:اوهووم...فقط بره همین وقتمو گرفتی؟؟
آسپ که انتظار این جوابو نداشته اعصابش بوقیده میشه و میزن زیر گریه.
آسپ:پدر جان , وزارتم داره از دست میره , خواهش میکنم باهام بیا بریم پسش بگیرم.
عله:وقت ندارم,من دارم مشکلات رو بررسی میکنم.
آسپ:پس به استرجس دستور بده با من بیاد.
عله:نمیشه, استرجس داره دنبال مشکلات میگرده .کارش خیلی سنگینه البته هنوز چیزی یافت نکرده , فعلا فقط داره میگرده
آسپ:بارون چی؟
عله:نه اوون کارش سنگین تره , داره ملت رو با کنترل +اف5 سرکار میزاره تا ما مشکلاتو پیدا کنیم.
آسپ در حالی که صداش میلرزیده:یعنی من نمیتونم رو شما حساب کنم؟؟
عله:میتونی با باک بیک بری.
درون پارک-ساعت شش و شونصد دقیقه بعد از ظهرلرد به دنبال آسپ در ظاهر دامبل و دامبل هم بدنبال لرد بوده که ناگهان بطور شگفت انگیزی همدیگه رو پیدا میکنن.
لرد:
دامبل:
بلیز:
صحنه خیلی احساسی میشه و لرد دامبل به طرف هم می دویند
شـــــــــــــــــــپپپپپلرد در یک متری دامبل توسط ضربات ماگل هایی که لباس سبز به تن داشتن و جوراب هایی هم به سر کرده بودن متوقف میشه.همانطور که لرد کتک میخورده سر و کله دوربین و یک عدد مجری هم پیدا میشه.
مجری:بینندگان عزیز ماموران ما امروز باز در حرکتی بزرگ تونستن یکی از اراذل دیگه رو که در حال ایجاد مزاحمت برای یک فرد سالخورده بود دستگیر کنند.
مجری در حالی که میکروفون رو به طرف یکی از اون لباس سبزا که با یک دست چوبدستی لرد رو بالا گرفته و با دست دیگر گردن لرد رو گرفته بوده میبره.
لباس سبز مذکور:این اوباش با وسیله ی بسیار خوفش در حال ایجاد مزاحمت برای ملت در پارک بوده....
دوربین روی لرد زوم میکنه.
لباس سیز:بگو غلط کردم.
لرد که اشک در چشمانش جمع شده بوده:غلط کردم....بوووق خوردم...من آسپ نمیخوام
مجری رو به لباس سبز:بله همونطور که در صحبت های این اوباش شنیدید با خوردن قرص روانگردانی به نام آسپ از خود بی خود میشده و دست به این کاها میزده.
مجری به طرف دامبل میره و ادامه میده:پدر چجوری مزاحم شما شد؟
دامبل که جذب سفیتی مجری شده:مزاحم , شما مراحمید
..... من اینجا یک عدد موسسه دارم میخواید بریم با هم یک کلاس فشرده داشته باشیم
مجری دباره به طرف لباس سبز که این بار پاش رو روی کله براق لرد گذاشته بوده برمیگرده.
لباس سبز:فردا این اوباش رو در همین مکان کلش رو میکنیم تا عبرتی برای بقیه بشه.
در کمتر از 10 ثانیه هم چیز به پایان میرسه و لباس سبز ها در حالی که لرد رو در ماشین میندازن از پارک خارج میشن و حالا بلیز و دامبل در مقابل هم ایستادن
دامبل:بلیز, من تام رو از تو میخوام اگه بمیره دیگه عمرا رو من حساب باز نکن
دم در وزارتآسپ و باک بیک متفکرانه مشغول تماشای در بسته بودن
آسپ:باک جان این رو باز کن
باک یک دکمه روی منوش رو فشار میده و رنگ در تغییر میکنه.
آسپ:رنگش رو نمیخوام عوض کنی , بازش کن.
باک باز یک دکمه دیگه رو میزنه و این بار جنس در تغییر میکنه.
آسپ:تو کلا میتونی در رو با منوت باز کنی.
باک:نه
آسپ: