خلاصه :
لرد سیاه ، هوکی رو به عنوان نماینده خودش در انتخابات وزارت اعلام می کنه و دستور میده که مرگخواران ، گروه های سه نفره تشکیل بدن و ملتو مجبور کنن تا به هوکی رای بدن .
مرگخوارها فرمان لرد رو اطاعت می کنن و به سراغ ماموریتشون میرن . هوکی هم طی جلساتی انتخاباتی ، اهدافش رو برای مردم هوادار اعلام می کنه و تنها یه دشمن پیدا می کنه ... وینکی
از طرف دیگه ، آندوران که هوکی رو رقیب خطرناکی می دونه ، سه تا ممد رو می فرسته تا هوکی رو بدزدن و بیارن پیشش . اونام که با خوردن معجون مرکب پیچیده به شکل سه مرگخواری دراومدن که قبلا دستگیر کرده بودن ، وارد خونه ریدل میشن و داروی خواب آور توی غذاشون می ریزن و وقتی همه خواب بودن ...
---------------
داخل آشپزخانه - کابینت زیر ظرفشوئیهوکی چمباتمه زده ، پاهاشو بغل گرفته و به یه عکس نگاه می کنه و اشک میریزه :
- هی ... هی ... هی ... چه روزگاران خوشی داشت . چه قد و قواره ای داشت . اوهو ... اوهو ... اوهو ...
سایه ای بالای سرش دیده میشه و هوکی و عکس ، توی کیسه بزرگی فرو میرن و کمی بعد از خونۀ ریدل بیرون برده میشن .
ستاد انتخاباتی آندورانسه تا ممد کیسه گونی رو جلوی آندوران خالی می کنن و هوکی قل می خوره بیرون . آندوران با خشم و نفرت بهش نگاه می کنه :
- تو ... جن خونگی حقیر می خواستی منو شکست بدی ؟ خیال کردی می تونی پیروز بشی ؟ چطور همچین چیزی حتی به ذهنت خطور کرده ؟
هوکی با شجاعت سرشو بلند می کنه و به آندوران زل می زنه :
- هوکی تونست . هوکی خیلی خوبم تونست تو رو شکست داد . هوکی یه سلاح سری داشت .
و چیزی رو که توی دستش داره تا یه سانتی چشمای آندوران میاره . با توجه به اینکه هوکی تا کمر آندوران بیشتر نیست ، احتمالا در اون لحظه آندوران زانو زده بوده که گوش هوکی رو بکشه و ناگهان با اون
چیز مواجه میشه . برقی که از شیشۀ اون متصاعد میشه چشای آندوران رو می زنه و یه صدایی در اعماق وجودش ، چیزی رو بیدار و شایدم زنده می کنه . بوی خوش جوراب و گاراژ و هوار تا چیزای خاطره انگیز ( و برای ما ساحره ها ، نفرت انگیز
... که کمربند داشتین و ملتو کتک می زدین هان ؟ یه آجاسی نشونتون بدم
یوهاهاهاها
)
صدای وزوز مگس ها و ندای دوستانه داش آرشی خودشو می شنوه ، همه خاطرات خوش بهش هجوم میارن و به راه راست (؟؟؟) هدایت میشه . در دفترشو قفل می کنه و همراه هوکی برای عرض ادب می رسه خدمت لرد سیاه .
ستاد انتخاباتی پیوزمذاکره ، پشت درهای بسته ... خنده های مخفیانه و تبادل نظریات ... امضای قراردادای نه چندان سفید و بر روی کاغذهای خاکستری .
کمی بعد ، درب ستاد پیوز قفل شده و سوئیتی شیک در ستاد مری باود به پیوز اختصاص داده شده تا اگر خواست ، از میرتل گریان خواستگاری کند و یا هرچیز دیگر
فردا صبح - خانه ریدلآندوران کنار بین بلیز و مورفین نشسته و با یه لبخند مهربون به هوکی نگاه می کنه که همین جور دور همی خودشو تنبیه می کنه ...