لرد مشکوکانه به بلا نگاه کرد.بلا که متوجه نگاه لرد شده بود پشت سر هم سرفه کرد و بعد گفت :
-البته که شما همیشه خوب خفاش درست می کنید.من فقط می گم برای این که اذیت نشین اجازه بدید که من و نارسیسا درست کنیم.مطمئن باشید که هیچ کس نمی تونه مثل شما خفاش درست کنه.
لرد سیاه به آن دو نگاه کرد.نارسیسا از خشم سرخ شده بود و بلا با اضطراب پشت سر هم حرف میزد.
-می دونم.آنیتا هم همینو به ارباب میگه.انیتا عشق اول و اخر ارباب.می شناسینش؟
بلاتریکس با ناراحتی به نارسیسا اشاره کرد و بعد هردو از اشپزخانه خارج شدند.لرد لبخندی زد و خفاشی از ردیف سوم برداشت.
-آها تو..تو بودی منو اذیت می کردی.تو بودی جلوی مرگخوارا واسه ارباب زبون در میاوردی؟حالا ببین چی کارت می کنم
در سالن خارج اشپزخانه:سوروس روی یکی از میز های مقابل پنجره نشسته بود و با دستگاه سبزرنگی بازی می کرد.نارسیسا با عجله به طرفش آمد و با لرزش اندکی که در صدایش بود گفت :
-سوروس؟هزار بار بهت نگفتم که این رفتار اصلا در شان یک اصیل زاده نیست؟برای چی روی میز نشستی؟اصلا اون چیه دستت؟
-این؟چیز خاصی نیست.نگاه کن تکنولوژی پیشرفت کرده،ببین این خود بخود موهامو صاف میکنه و ژل میزنه.
نارسیسا با عصبانیت به سوروس نگاه کرد و بعد به طرف اینیگو رفت که برای هزارمین بار مشغول نوشتن متن استعفایش بود.
در همین لحظه مورگان در حالی که با یک دست تره ور (غورباقه ی مرگخوار) و با دست دیگرش مورفین را می کشید روی یکی از صندلی ها نشست.مورفین فین فین کنان پرسید :
-داداش اینژا کجاشت منو اوردی؟
-اینجا کجاست؟اینجا کافه تفریحات سیاهه.تو که بیست بار اینجا بودی مورفین.
-چـــــــــــــی؟ایژا مواد هم میدم داشم؟
-آره که می دن.جامد ،مایع گاز ..هرکدوم بخوای.
-نه بابا داشم،منژورم مواد بود.یعنی چیژ.
-نه نمیدن.تو واقعا یادت نمی اد قبلا اینجا بوده باشی؟
-چـــــــــــــــــــــــــــی؟نه داشـم.موردیه؟عمو ژون بارتی،اهای با توئم بارتــــــــــی.
با صدای فریاد مورفین ،چرت مامور پاره شد و هشیارانه به مورفین نگاه کردو بعد به ارامی چیزی را یادداشت کرد
-یک معتاد،در کافه تفریحات سیاه.
سپس بلند شد و به طرف مورگان رفت که سعی می کرد مورفین را ساکت کند.
-شما معتاد هستید؟
-آر..
مورگان-آره معتاده.شدید.سالازار کمکش کنه.
-ببخشید شما اینجا توی کافه از مواد مخدر استفاده کردید تا حالا؟
-آر..
مورگان-اره چه جورشم.بیشتر مورفین بهش می سازه.
در همین لحظه بلاتریکس و نارسیسا که تازه متوجه مورفین و مامور شده بودند با عجله به طرف ان ها امدند.نارسیسا بلافاصله گفت :
-ما اصلا توی این جا معتاد نداریم.امیدوارم که نخواین از مورفین بپرسین که شما معتاد هستید یا نه.چون ما اصلا اینجا معتاد نداریم و اصلا هم مورفین معتاد نیست.
بقیــه:
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۶:۰۵:۰۰
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۷ ۱۶:۱۰:۱۹