و اینطور شد که آسپ موفق شد داخل بشه!
آسپ: ایول! من داخلم... اِ... خب چرا اینجا هیچکس نیس؟! بارتی؟! بارتی؟! اَه این شیشهها چرا همش مه گرفتس! بابا یه شیشه گرم کن میذاشتین دیگه! کراوچ؟! اِ کراوچ با توئم! چرا داری میخندی؟! یعنی چی؟! کجا داری میری! کمک! کمک! کمک!
آسپ همچنان مشغول داد و هوار و متوجه نشده که صداها از شیشه بیرون میره.
بلیز داره رو شیشه برای بلا مینویسه: من شیشه مشترک با این ندارم! بهش بگو اینقدر ژانگولر نزنه! زندان جادوییه! هر چندان تا زندانی که اضافه بشه به تعداد دیواری سلول مرکزی اضافه میشه
(پشت صحنه همه دارن راجر دیویس رو برای این نبوغش در طراحی تشویق میکنند) بلا: KO
بلیز: ها؟! نه هنوز یه راند مونده! آهان منظورت اوکیه! خب باشه!
در همین موقع کارکاروف که دلش از دست آسپ به دلایل نامعلومی (احتمالاً تغییر کردن!) خونه داره فحش مینویسه روی شیشهها.
آسپ در حال فریاد زدن: هووووو چی مینویسی؟! منظورت چیه؟! هااا؟! فک کردی خیلی خفنی؟! من میدونم شما مرگخوارا ملعون با هم به صورت رمزی صحبت میکنین! ولی من وزیر سحر و جادوم کدتون رو میشکنم! چی؟! چرا دستات رو اونطور میکنی؟! برعکس؟! برعکس خودتی مرگخواری بیحیا! برعکست ميکنم!
بلیز: این نمیفهمه بابا بیخیال بشین!
ایگور: اقلاً بذار یه کم فحش بنویسم دلم خنک بشه! هی بلیز اون بیرون چه خبره؟! از شیشهی من دیده نمیشه!
بلیز: نمیدونم بلا تو چیزی میبینی؟!
بلا: خبرنگارا اومدن ببین وزیر به چه جرمی افتاده توی زندان! اون دیوانهساز لب کلفته هم داره یه کارایی میکنه!
گومب! (نوعی افکت کوببده شدن چیزی به شیشهها)
آسپ: بیشعورهای پست کثیف! خبرنگارای بوقی! حال همتون رو میگیرم!
خبرنگارا هاج و واج وایستن و دارن با تعجب داخل سلول آسپ رو نگا میکنن
آسپ: اِ صدای من میاد؟!
دیوانهساز جسیکا: آره سلولاتون رو از میوت درآوردم واسه پوشش خبری!
آسپ داخل خبرنگارا یه چهرهی آشنا میبنیه: اِ خبرنگار خودمون! هی پسر بیا اینجا!
خبرنگار وزارتخونه: سلام رئیس...اِهم یعنی آقای مجرم...! آقا کارت خیلی خرابه من شرمندم کاری از دستمون برنمیاد! جرما خیلی سنگینه!
آسپ: چه جرمی بابا عجب گرفتاری شدیم! به دامبلدور خبر بدین!
خ.و.خ: گفتیم ایشون فرمودن که:
جداً؟! ایـــــــــــــــــــــــــول! بچهها بریزین وسط از همین لحظه تا شب همه مهمونن منن!
:banana:
آسپ: احتمالاً مجلس عزا بوده دیگه نه؟!
خ.وخ:
اِ... هوووم...
یهو خبرنگارا هجوم میارن به سمت سلولها.
خبرنگار محفل: خانم لسترج! خانم لسترج! یه لحظه!
بلا در حال مرتب کردن موهاش: جونم؟!
خبرنگار: شما اطلاع دارین چرا جناب وزیر افتاده زندون
بلا: به جان کلهی براق ارباب که فداش بشم الهی من بیتقصیرم ولی یه روز این آسپ زنگ زد خونهی ما گفتش که ساعت ۹ شب برم یه آدرسی که خودش داد واسه مذاکره. منم به جان شما فک کردم قرار کاریه رفتم اونجا و ...
مشترک گرامی دسترسی به این خاطره امکانپذیر نمیباشد.
در صورت تمایل آدرس منزل را وارد کرده و کلید "اگه راس ميگی بیا منو بگیر" را فشار دهید.خبرنگار مجلهی گدازه: وووای چه بیحیا!
بقیهی خبرنگارا: ها تو چطوری دیدی؟!
همون خبرنگار: برین اینجا
www.anti-volcano.fjsهمهی خبرنگارا چند لحظهی بعد: ووووووای چه بیحیا! چطور تونسته این کارو با یه دختر جوون... اِ یه پیردختر انجام بده؟!
- آقای کارکاروف! شما چی؟! شما هم ميدونین چرا وزیر آسپ زندان افتاده؟!
ایگور: آره! باعث شد من عوض بشم
خبرنگارا:
اوکی بعدی! آقای بلیز شما به عنوان یکی از شخصیتهای مشکوک نظرتون چیه؟!
بلیز: به نام ارباب! بلیز رابینی هستم! به نظر من آقا نباید واقعاً برق اینقدر مصرف کرد. این کار باعث میشه برق خانهی ریدل بره و نور کلهی ارباب چشم همه رو بزنه و ضعیف کنه...
خبرنگارا: ...؟! اوکی! متشکریم! و شما آقا که دارین یوگا اجرا میکنین نظرتون چیه؟!
امپراطور: آهاهاهاهاها!
خبرنگارا: نظرتون اینه!؟
امپراطور: نه قسمت من خیلی شخصیت منفیمش بود! والا عرض شود که اصلاً اینجا کجاس؟! به هر حال خیلی مهم نیس. من اصولاً آدم دروغگویی نیستم. حقیقتش رو بخوایید ایشون توی این مدتی که اینجاس تلاش کرده باند و شبکهی قاچاق مواد را بندازه! باور ندارین بگردینش!
دیوانهسازها که از خداشون هستش سریع آسپ رو میگیردن و چند اکس بات پیدا میکنن!
همهی خبرنگارا: آآآآ وزیر سحر و جادو معتاده!
آسپ: من همش یه دیقس اینجام! این یارو خودش قاچاقچی! ای آقا ولم کنین! معتاد کدومه؟! واسه ادارهی وزارت عادیه! فک کردین چطوری خودم به خودم حمله میکردم پس؟! اینا رو دکتر تجویز کرده! اِ اِ کجا میرین! من وزیرم! بهتون دستور میدم من رو از اینجا بیارین بیرون! به دامبلدور بگین یا منو از اینجا میاره بیرون وگرنه قلبم رو شکسته!
بلیز، ایگور، بلا و امپراطور:
دیوانهساز جسیکا: خب بسه دیگه! بگیرین بخوابین! حواستون باشه فکر فرار به ذهنتون نرسه! دامبلدور بعد از تموم شدن جشنش با اعضای محفل میاد بازدید و اگه بچههای خوبی باشین تخفیف دورهی محکومیت میگیرین! فکر فرار هم به ذهنتون نرسه! شب خوش!
گومب!