هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
#13

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰:۱۰ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
سوژه جدید!

- سیریوس ، به نظر من باید چیزای دیگه ای هم به این نقشه اضافه کنیم. راه های مخفی تالار های هاگوارتز.

- اما ما که نمیتونیم به تالارای مختلف بریم.

- ولی در مرحله ی اول میتونیم یه گشتی توی تالار خودمون بزنیم. باید راه مخفی وجود داشته باشه!

بنابراین چهار نفری ( جیمز - سیریوس - پیتر - ریموس ) به سمت تالار راه افتادند.

دقایقی بعد ، نزدیکی های تالار:

جیمز با دیدن سوروس اسنیپ سقلمبه ای به سیریوس زد و هر دو چشمک زنان به سمت سوروس اسنیپ حرکت کردند.

جیمز دهانش را باز کرد تا اسنیپ را متوجه خود سازد ، اما اسنیپ که متوجه آن ها نشده بود ، بلافاصله در راهروی کناری پیچید و از آن ها دور شد.

- عجب شانسی!

- مهم نیس. اتفاقا بهتر شد ، ما الان کار مهمتری برای انجام دادن داریم.

درون تالار:

فقط تعداد کمی از گریفیندوری ها در تالار حضور داشتند و هرکدام از آن ها مشغول به انجام کاری بودند. بنابراین فرصت مناسبی برای گشت و گذار در تالار بود.

جیمز و سیریوس هر کدام در سمتی از تالار در حال حرکت بودند و بر روی هر چیزی که به نظرشان ممکن بود راه مخفی وجود داشته باشد ، دست میکشیدند و منتظر کنار رفتن دیواری بودند.

ریموس بر روی مبلی نشسته و در حال خواندن کتابی بود و پیتر مشتاقانه به جیمز و سیریوس خیره شده بود.

بالاخره جیمز گفت: اگه میبود حتما تا الان یه چیزی پیدا میکردیم. حالا بهتره سریع تر بریم. کلاس بعدی بیست مین دیه شروع میشه.

اما در همان لحظه سیریوس که در تالار بود فریاد زد:

- هی جیمز ، زودباش بیا.

جیمز به جایی که سیریوس ایستاده بود رفت و به آینه ی خاک خورده نگاهی انداخت و گفت: الانم وقت تمیز کردنه آینه س؟

- نه نگاه کن. هرچی میخوام پاکش کنم ، پاک نمیشه.

- خب با چوبدستی پاکش کن.

سیریوس چوبدستیش را به سمت آینه گرفت و گفت: لوموس!

- آخه اینکه وردش نبود دیوونـ...

اما در همان لحظه آینه کنار رفت و راهرویی پشت آن نمایان شد.

چهار نفری هیجان زده وارد راهرو شدند. جیمز به آرامی در را پشت سرشان بست تا کسی متوجه آن ها نشود.

دری مقابل آن ها بود. سیریوس جلو رفت تا در را باز کند که ریموس گفت: بچه ها الان کلاسمون شروع میشه. بهتره بذاریم برای بعد!

همگی موافقت کردند و ریموس دستگیره ی در پشت سرشان را گرفت تا باز کند اما ...

- باز نمیشه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۲ ۱۲:۲۴:۱۳



Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸
#12

جیمز پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
از جوب
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 8
آفلاین
جیمز و سیریوس آماده می شوند که به سوروس حمله کنند و در همین حین که می خواهند به اون حمله کنند سوروس را می بینند که به طرف شخصی در تاریکی ها میره سیریوس به جیمز هشدار میده که حالا جلو نره و خودش رو هم به اون میرسونه تا کنار هم باشند.
سوروس جلو میره و به آن شخص میرسد که آن شخص کسی نیست جز مالفوی.
سوروس : مالفوی من به سختی تونستم بیام اینجا چی کار داشتی که به من گفتی بیام؟
مالفوی: من از طرف لرد برات یه پیغام دارم لرد گفته هر جوری هست دامبی بکشی چون اون معتقده دیگه به جاسوس در اینجا نیاز نداره ولی دامبی بد جوری دردسر شده برای ما و تمام نقشه هایه ما رو خراب میکنه.
سوروس: آخه چه جوری من که نمی تونم با این همه آدم اینجا اونو سر بنیست کنم .
مالفوی:این دیگه مشکله تو من پیغامو باید میرسوندم و باید برم .
سیریوس بعد شنیدنه این مسایل به جیمز میگه:پایه ای دهن دو تاشونا صاف کنیم که دیگه از این فکرا به سرشون نزنه؟
جیمز:بزن بریم.
در همین حال جیمز از پشت درختان بیرون میاد و تلسمه اکسپلیارموس را علیه سوروس به کار میبره و سوروس هم که غافلگیر شده چوبدستی خودشو از دست میده .سیریوس هم بیرون میاد و مالفوی که حالا آماده مقابله شده با سیریوس به جنگ میپردازه.
سیریوس همین طور که با مالفوی مبارزه میکنه میگه:دیگه کارت تمومه بچه اسنیپم دیگه خیانتش مشخص شد حالا جیمز اونو میبنده و میاد کمک من هر چند برا گرفتن تو بچه خودم کافیم
مالفوی تمام تلاشه خودشو میکنه تا با طلسمه آواداکهداورا قبل از اینکه جیمز به سیریوس ملحق بشه کارش رو تمام کنه.(جیمز 3روزه در راهه تا به اونا برسه )
وقتی مالفوی به این نتیجه میرسه که نمی تونه از پس اون دو تا بر بیاد (جیمز به سیریوس اضافه شده) به سیریوس میگه:هی خاتن به اصل نصب بعدا حالت رو میگیرم.
و بعد ....
------------------------------------------------
من یه عضو تازه واردم تا بیاد دستم راه بیفته یکم طول میکشه اگه بد بود مطیسفم ولی امیدوارم بعدا بهتر پست بزنم.


ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۲۰:۳۴:۴۱


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸
#11

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سیریوس: رای‌گیری می‌کنیم! کیا موافقن که دست‌های سوروس رو ببندیم و از بالای درخت آویزون‌اش کنیم؟
- مخالف
- موافق
- موافق
- عالیه! دو به یک! من و جیمز بردیم لی‌لی! پس آویزون‌اش می‌کنیم! خب دوباره رای‌گیری می‌کنیم! کیا موافقن بعدش برگردیم به خوابگاه و بگذاریم سوروس امشب رو در کنار رفقای شرور جنگلی‌اش به سر ببره؟
- مخالف
- موافق
- موافق
- عالیه! دو به یک لی‌لی! باور کن من هم علاقه‌ای به این کار ندارم ولی باید به رای اکثریت احترام گذاشت!
- بسیار خب! حالا که حرف حرف شماست، دور من رو خط بکشید! من برمی‌گردم به تالار!
(لی‌لی با عصبانیت آن دو را ترک می‌کند. جیمز می‌خواهد لی‌لی را از رفتن منصرف کند اما سیریوس، او را متوقف می‌کند.)
- بس کن جیمز! از اول هم معلوم بود که لی‌لی طاقت انجام این کار رو نداره! بیا سریع‌تر ماموریت رو انجام بدیم و بعد خودمون رو به لی‌لی برسونیم! یا این‌که من رو تنها بذار تا خودم این کار رو به سرانجام برسونم! این بهترین فرصته، دیگه شاید هرگز، تاکید می‌کنم هرگز، چنین فرصتی پیش نیاد!
- حق با توئه. پس سریع‌تر، می‌ترسم تنهایی برای لی‌لی، مشکلی پیش بیاد...
- عالیه! خب پس من سوروس رو دور می‌زنم، تو هم همین‌جا صبر کن، و با علامت من، در همین راستا و از جلو بهش حمله کن.
(جیمز و سیریوس، در حالی‌که برق موفقیت در نگاه‌شان موج می‌زند، به سوروس نزدیک می‌شوند. غافل از این‌که درست در همین لحظه، فیلیچ، لی‌لی را گرفته و اگر سریع‌تر خود را به آنها نرسانند و لی‌لی را نجات ندهند...)
---
ببخشید! من کلاً خیلی وقته رول نزدم، دستم سرد شده. همون زمان هم که رول می‌نوشتیم، یادم نمیاد تا به حال که رول جدی نوشته باشم! به هر حال اگه بد بود متاسفم! فقط می‌خواستم تایپیک پیش بره!
پاینده باشید


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۰:۱۵ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸
#10

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
* سوژه جدید *

_ هی جیمز بیا اینجا!
جیمز بی تفاوت در حالی که به سیریوس نزدیک می شد گفت :
_ باز چی شده؟
_ نگاه کن ! اون سوروس احمق داره از دفتر آلبوس دامبلدور خارج می شه. یه چیزی دستشه می بینی؟
جیمز بروی اسنیپ دقیق شد و گفت :
_ به نظر می آد خوشحال هم هست! حتما اتفاق خاصی افتاده! بیا بریم ببینیم!
و خواست از پشت مجسمه سنگی وسط سالن به سمت اسنیپ برود که سیریوس ردایش را کشید و با عجله اما خیلی آهسته گفت :
_ نه بشین! داری چی کار می کنی؟
و جیمز به طرف سیریوس برگشت. سیریوس با شیطنت خاصی گفت :
_ باید بریم دنبالش!
و جیمز در حالی که چشمانش برق می زد سرش را به علامت تایید تکان داد!

اسنیپ به سرعت گام بر می داشت اما با این وجود هر از چند گاهی به بهانه ای می ایستاد و با دقت اطراف را از نظر می گذراند تا مطمئن شود که مزاحمی در کار نیست. ورقه ای که در دستش بود را با تمام وجود فشرد.
ساعت نزدیک نه شب بود. همه سعی می کردند هرچه زودتر خود را به خوابگاه هایشان برسانند تا گرفتار تنبیه های وحشتناک فیلیچ نشوند. فقط جیمز و سیریوس بودند که اصلا در فکر بازگشت به خوابگاه خود نبودند.

حالا آن دو علاوه بر اینکه باید حواسشان به اسنیپ می بود تا او را گم نکنند باید مراقب این هم بودند که مبادا کسی به آنها مشکوک شود.
اسنیپ نیز سعی می کرد که شک کسی را نسبت به خود برنیانگیزد. فقط ،همچنان که درست هم فکر می کرد ، نگران شرور های مدرسه جیمز و سیریوس بود تا دوباره برای او دردسر درست نکنند.

با سرعت پیش می رفت که ناگهان... شق!
اسنیپ محکم به لیلی برخورد کرد و باعث شد نامه ی در دستش و کتابهای لیلی نقش بر زمین شوند.
_ اوه!
_ مهم نیست سوروس! ام... فکر می کردم راه تالار اسلیترین از اون سمت باشه!هوم؟
و در حالی که هر دو بروی زمین نشسته بودند تا کتاب ها را جمع کنند ، لیلی به پشت سر اسنیپ اشاره کرد!
_خب... آره... ولی... ام... من یه کاری دارم که باید انجامش بدم! بعد برمیگردم تالار. دیگه باید برم!
و سپس به سرعت ورقه ی مربوط به خود را از روی زمین برداشت و بلند شد و از کنار لیلی گذشت.

لیلی آرام از روی زمین بلند شد و راه تالار راون را در پیش گرفت. اما چند قدمی نگذشته بود که در آن سوی سالن چشمش به جیمز و سیریوس افتاد که به سرعت و با احتیاط قدم بر می داشتند و گهگاه با هم پچ پچ می کردند.

لیلی با بی خیالی شانه هایش را بالا انداخت و با خود گفت :
_ اونا همیشه همین طورن! دنبال ماجراجویی و صد البته خراب کاری!

اما اندکی از آنان دور شده بود که انگار که جرقه ای در ذهنش زده شده باشد ایستاد . سپس به عقب برگشت و اسنیپ که حالا خیلی از او دور شده بود و جیمز و سیریوس را که نزدیک تر بودند را یک بار دیگر از نظر گذرانید.
_ حتما کاسه ای زیر نیم کاسست! باید برم ببینم.

و زمان را به سرعت فراموش کرد. راهش را عوض کرد و به دنبال آنها حرکت کرد.

ریموس نگران در خوابگاه پسران تالار گریفیندور ، در حال قدم زدن و فکر کردن بود.

*****

خب اسنیپ به طرف کلبه هاگرید می ره. اونجا اون ورقه که مجوز بیرون بودن از تالار خارج از وقت مقرر و همچنین ورود به جنگل ممنوعه ست رو به نگهبان نشون می ده. خلاصه اینکه قرار می شه فردا شب برای انجام کاری وارد جنگل ممنوعه بشه. جیمز و سیریوس این موضوع رو می فهمن و همچنین لیلی که البته به اون دو تا پیوسته!
اونا فردا شب وارد جنگل می شن دنبال اسنیپ و اونجا گم می شن. این یه موضوعه!
می تونید بعد از تعریف این واقع اونا رو برگردونید به تالار( یعنی گم نشن!) و یه ماجرای جدید رو شروع کنیم.
دیگه اومدن فیلیچ و بقیه دردسر ها با خودتونه!
نظرات شما در مورد روند داستان ، مارو به شدت خوشحال می کنه!!
کلا من فقط قصدم اینه که در مورد شرارت های اونا بنویسیم. نمی دونم چرا برای شما جذابیتی نداره... ولی برای من خیلی داره! حتی اگه موضوع خیلی خاصی هم داستان نداشته باشه!



Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷
#9

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 314
آفلاین
...در با صدای جیر جیر ملایم باز شد و آن چه در پشتش بود برای دو دانش آموزان جوان نمایان ساخت.پشت در چیزی جز گرگینه پشمالویی به اسم ریموس لوپین نبود.

لوپين: ( )
سيريوس: "اين اينجا چكار ميكنه؟"
جيمز: "الان وقت اين سؤالاست؟ عجله كن..."

سيريوس و جيمز تا با لوپين مواجه ميشوند تغيير شكل ميدهند ...و تازه بعد از اينكه تغيير شكل دادند متوجه ميشوند كه توده ي خاكستري و خون آلودي در گوشه ايي از آن دخمه افتاده..

- "اين كيه مهتابي؟!"
- "پا نمدي!!... اون پشت خاكستريه!"
- " ...تو از كجا ميدوني شاخدار؟"
- "اين چرا اينجوريه مهتابي؟ نكنه تو گا..."
لوپين با غرشي به او نزديك شد: "آره؛ چون اون تموم زندگي و آينده ام رو به آتيش كشيده، نه من بلكه تموم اونايي كه يه روزي مثل من فقط كودكي بودند كه سر راهِ اين خونخوار قرار گرفتن..."
- "ولي مهتابي..."
- "بس كن شاخدار... اون حق داره؛ به منو و كاري كه والدينم باهام ميكنن نگاه كن؛ و ببين من چقدر ازشون متنفرم... يا هر دومون از زرزروس متنفريم... اما اين نه تنها والدينش نيست تازه فرق هم ميكنه... خيلي از موقعيت هايي كه ما داريم رو ندا..."
جيمز به لوپين نزديك شد: خيله خوب. اممم ميدونستي اينجاست؟"
لوپين كه نگاهش به پشت خاكستري ثابت مانده بود گفت: "نه. ميدوني كه امشب بايد ميرفتم جيغ زن. گفتم قبلش بيام و شما رو ببينم."
رويش را برگرداند و ادامه داد: "گفته بودين مياين اينجا." و به پشت خاكستري اشاره كرد "كه اينو اينجا ديدم"
جيمز: "پس بگو چرا دامبلدور اين همه محافظت واسش ترتيب داده."
سيريوس: "حالا تصميم داري بخوريش. ميشه منم يه گاز ازش بخورم"
- "چي ميگي سيريوس؟! درسته تغيير شكل دادي، ولي واقعا خوي و رفتارت هم تغيير كرده؟"
سيريوس با ناراحتي گفت: "فقط يه گاز!!!"
جيمز كه در هيبت يه گوزن به سيريوس چشمك ميزد گفت: "فعلا بايد فكر كنيم، ببينيم چطور ميشه لوپين رو از اينجا خارج كرد؟"
.
.
.
سيريوس:
لوپين كه با نگراني و درندگي به اونا نگاه ميكرد گفت: "چي؟"
- "تو خيلي اوضاعت بايد خراب باشه كه به فكر خودت نرسيد شاخي"
- "چي؟"
- "شنلت ديگه بوقي!!!"
- "اوكي! پس تو اينجا پيشش بمون تا بيام."
جيمز كه فكر ميكرد سيريوس به شكل سگ بيشتر از او از پس لوپين برمياد اونها رو گذاشت و تغيير شكل داد و سريع از اونجا خارج شد.

با هر دردسري بود به خوابگاه رفت و برگشت. تا رسيد به دخمه ي تاريك، از پشت در داد زد: "لوپين يه لحظه چشماتو ببند!!!!!"
سيريوس داد زد: "بيا تو جيمز"

جيمز كه خيلي ژانگولرانه كلمات سگيه سيريوس رو شنيده بود( ) وارد دخمه شد و شنل رو روي هر سه تايي شون كشيد و زير شنل تغيير شكل داد
هر سه آروم و بيصدا، از ا ونجا اومدن بيرون و وارد راهرو شدند.

- "بلاخره رسيديم. مهتابي! پانمدي! برين تو. شششششششش(افكت ساكت كردن!) زود برين جيغ زن، منم الان ميام."
لوپين: "تو كجا ميري؟"
- "ميرم خوابگاه و برميگردم."
- "نكنه ليلي دوباره بهت پيله كرده بود؟"
جيمز: ( ) نه! ميخوام برم به پيتر بگم كه اونم بياد. امشب توي هاگزميد خيلي خوش ميگذره...( )


ویرایش شده توسط كورمك مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۲:۴۰:۳۲

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۸۷
#8

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
در راستای فعال سازی تالار خلاصه این سوژه رو هم میزنم.هرکی هیچی نفهمید بره پست های قبلی رو بخونه!
خلاصه سوژه
دامبلدور سگ سه سری رو به مدرسه اورده و اون در طبقه سوم یا ممنوعه گذاشته.هیچ کدوم از بچه های مدرسه غیر از سیریوس، جیمز،پیتر،ریموس ، لیلی اوانز و اسنیپ از این قضیه خبر ندارند.(کارکاروف هم از اسنیپ راجع به قضیه سگ سه سر پرسید اما به علت مقاومت اسنیپ بیخیال شد).جیمز و دوستان به علاوه لیلی اوانز هم به خاطر این که به طبقه ممنوعه رفته بودن و فلیچ اونا رو دیده بود،در دوره مجازات به سر می برند.در این بین جیمز و سیریوس دوباره هوس رفتن پیش سگ سه سر میکنند.(ریموس همراهشون نمیره)قبلش اسنیپ رو با طناب نامرئی می بندند تا ببینند اون سگ از چه چیزی محافظت می کنه،اما اسنیپ حرف نمی زنه.(اونو می ندازن توی انبار جارو ها) و به طبقه ممنوعه می رن.اونا از بعضی موانع می گذرند تا به گریندل والد می رسند.گریندل والد به اونا گفته دامبل منو به این جا اورد چون فکر می کرد من فرار می کنم(ایگور همون جا بیهوش روی زمین افتاده) قبلش لازمه بگم سبک پست های قبل این تاپیک طنز جدیه،در واقع همون جدیه خودمون که بیشتر توی دیالوگ ها طنز به کار برده شده.
ادامه
سیریوس به گریندل والد خیره شد،همیشه از او می ترسید و از دیدار با او هراس داشت،اما حال او جلویش ایستاده بود و داشت به آن او می گفت که دامبلدور امنیت تمام دانش آموزان را به خطر انداخته و او را به هاگوارتز اورده است.در همین لحظه جیمز جلو آمد و رو به روی گریندل والد قرار گرفت.گریندل والد با سرعتی باور نکردنی دور خود چرخید و به لیلی اوانز و اسنیپ که کنار هم راه می رفتند تبدیل شد.در دست اسنیپ گوی ذرینی پرو بال می زد.جیمز بعد از فریاد زدن ورد "ریدیکولوس" آن دو را به غبار تبدیل کرد.سپس دستش را پشت سیریوس گذاشت و گفت: دیدی!اون فقط یه لولوخورخوره بود.دامبلدور هیچ وقت به ما خیانت نمی کنه!بیا بریم.قبلش ببینیم این کارکاروف زنده است یا نه؟
سیریوس دستش را روی گردن کارکاروف گذاشت.نبضش با این که ضعیف بود ولی هوز میزد.جیمز به زخم روی سر و اشاره کرد و گفت:نگاه کن،انگار هولش دادن و اون سرش خورده به دیوار.
سیریوس با سر حرف او را تایید کرد سپس گفت:اونجا یه در هست،بیا زود تر از این جا بریم بیرون به نظرم یه صدایی از اون ور میاد.
آن دو از در گذشتند و خود را در راه رویی یافتند.هرچه جلو تر می رفتند صدایی که به زوزه شباهت داشت شدت میافت.بالاخره به انتهای راهرو رسیدند و دری را رو به رویشان دیدند.جیمز آرام در را به جلو هل داد.در با صدای جیر جیر ملایم باز شد و آن چه در پشتش بود برای دو دانش آموزان جوان نمایان ساخت.پشت در چیزی جز گرگینه پشمالویی به اسم ریموس لوپین نبود.


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#7

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
جيمز و سيوروس در چند متري تالار اسلايترين كمين كردن تا هر وقت سوروس اومد بيرون بگيرنش.بعد از 5 دقيقه سوروس همراه با ايگور مياد بيرون.
سوروس( با نگراني): من نمي تونم چيزي در مورد اون بهت بگم
ايگور:نا سلامتي من دوستتم.قضيه سگ سه سر چيه.
سوروس:متاسفم كه نمي تونم بهت بگم.
ايگور آخرين نگاه خشم آميزش رو به سوروس مي ندازه و از كنار جيمز و سيريوس رد مي شه.اما متوجه نمي شه.
جيمز:وقتشه.تا 3 مي شمرم با طناب نامرئي مي بنديمش.حاضري؟
سيريوس با نگراني سرشو تكون مي ذه.
جيمز: 1----2----3 ...... باديالوس
سوروس مثل يك مجسمه همون جا با صورت مي خوره زمين.جيمز و سيوروس سريع مي پرن و اونو پشت يك زره پنهان مي كنن.
اسنيپ از شدت خشم صورتش سرخ شده و قيافش خيلي عجيب شده.طوري كه تا حالا سوروس و جيمز اونو اونطور نديدن...
جيمز:ببين جوجه ماشيني...! خيلي رك حرف مي زنم سگ 3 سر از چي نگهباني مي كنه.
اسنيپ با صداي جيغ مانندي مي گه: حتي فكرشم نكن كه بهت بگم.تو يك نخود هسي توي آش
شـــــــــــــــــــــــــق
كشيده سيريوس خيلي محكم به گوش اسنيپ خورد.
اسنيپ كه شوكه شد مي گه:
تف به ذاتت...
و يك تف درسته تو صورت سيريوس مي كنه.
سيريوس كه از خود بيخود شده مي گه:خودت خواستي
و يه ورد به زبون مياره.پرتو ارغواني رنگ مي خوره به صورت سوروس.و در جا بيهوش مي شه.
جيمز:نبايد اين كار مي كردي...حالا كه كار از كار گذشت...منتظر باش دم راهرو من مي رم اينو مي ذارم تو انبار جارو بر مي گردم.
10 دقيقه بعد هر دو رو بروي دري كه پشت آن سگ سه سر است
جيمز:آماده اي؟
سيريوس:آره...
جيمز:پس بريم
با هم در و باز مي كنن و با ديدن صحنه سر جاشون خشكشون مي زنه.
جيمز با چابكي مي گه:تا وقتي مارو نديده بريم زير شنل نامرئي
پس به آرومي از كنار سگ رد مي شن.سگ چون حس بوياييش قوي بوده سرشو به طرف اونا بر ميگردونه اما وقتي چيزي نمي بينه دوباره سر جاش لم مي ده.
سيريوس:دارم يه تونل مي بينم كنار سگه...بايد بريم توش...عجيبه درش بازه...يعني كي قبلا رفته داخلش؟
جيمز: نمي دونم...با هم مي پريم داخلش...بــــــپر
================
جيمز و سيريوس در تونل
عجيبه هيچ مانعي نداره اي.....
هنوز حرفش تموم نشده كه 5 تا ديوانه ساز مي ريزن رو سرشون.سيريوس كه خيلي چابكه سريع طلسم پاترونوس رو اجرا مي كنه...ديوانه سازها متواري مي شن..
به راهشون ادامهمي دن و به يك در مي رسن...
جيمز:به نظرت چي در انتظارمونه...
سيريوس:خدا مي دونه
در رو باز مي كنن مي بينن وارد يك اتاق پر نور شدن.با ديدن فردي كه اونجا با آرامش نشسته خشكشون مي زنه.در اون جا هيچ كس نيست جز....
گريندل والد
در گوشه ديگه ايگور بيهوش افتاده بود.
گريندل والد گفت: عجيبه...چقدر دانش آموز هاي دامبلدور پر رو هستن.اول اون پسره اسنيپ.بعدش اين پسره حالا هم شما دو تا.
جيمز كه سعي مي كنه آرامش خودشو حفظ كنه مي گه: تو اين جا چيكار مي كني.مگه نبايد زندان نورمنگارد باشي.
جيمز از اومدنش پشيمون بود... و نمي دونست سيريوس هم همچين احساسي داره يا نه
گريندل جواب داد: آْبوس احمق فكر كرد من از اون جا فرار مي كنم.منو به اين قبرستون اورد.فكر نكنم شما هم جون سالم به در ببرين.سر نوشتتون مثل اين پسره مي شه.اون اسنيپ هم شانس اورد از دستم فرار كرد
سيريوس:كور خوندي
===============
ادامه دارد ...


[b]تن�


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
#6

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
هفته ای که با یک تعطیلی شروع کرده بودند حالا با تنبیه هایی که از سوی مدیر مدرسه برای آن ها تعیین شده بود آن را به یکی از عذاب آور ترین هفته ها مبدل کرد.

جیمز با عصبانیت ورقی را از زیر انبوهی از برگه ها بیرون کشید . اما برای اینکه نگاهش با نگاه دامبلدور که بر اثر صدای ایجاد شده سرش را بالا آورده بود ، تلاقی نکند به سرعت سرش را به زیر انداخت و مشغول رو نویسی از روی آن برگه شد!
_ جیمز تقصیر خودت بود! من بهتون گفتم کاری نکنید که گیر بیافتید!
_ می دونم پرفسور!
_ خیلی خوبه.

سیریوس سرش را به نزدیک سر جیمز رساند و به آرامی گفت :
_ فقط دوست دارم ریموس رو ببینم تا دق دلی این رو نویسی ها رو سرش خالی کنم! برای خودش رفته توی خوابگاه نشسته داره نوشیدنی می خوره اون وقت ما اینجا باید...
_ زیاد هم مطمئن نباش رفیق! فکر می کنم اونم در حال تمیز کردن دستشویی هاست...
سیریوس با چشمانی گرد شده به جیمز خیره شد و گفت :
_ نه؟ راست می گی؟ پس لیلی هم...
جیمز سری به علامت تأسف تکان داد و گفت :
_ آره... اونم برای دستشویی های دخترونست... سیریوس فکر نمی کنم دیگه حتی بهم نگاه بکنه!!!
سیریوس سرش را بروی ورقه مقابل خودش بازگرداند و با خودخواهی گفت :
_ تقصیر خودش بود! ما بهش گفتیم ممکنه دردسر داشته باشه اما اون...
_ فکر می کنم اگه کمی هم به کارتون بپردازید سریع تر بتونید به خوابگاه برگردید. اینطور نیست؟...
و آن دو با هم گفتند :
_ بله پرفسور!

خلاصه آن روز و آن هفته با تمام خستگی ها و تنبیه هایش گذشت. اما هنوز مسئله سگ سه سر از ذهن آن ها دور نمی شد. به خصوص در آخر هفته که چند بار صدای نعره ها و پا کوبیدن هایی قصر را لرزانده بود.

و در آخر روز شنبه جیمز دیگر نتوانست طاقت بیاورد و دوباره مسئله را پیش کشید...
_ فقط یه نگاه کوچیک همین!
_ نه جمیز! دوباره می خوای توی دردسر بیفتی... اگه دوباره گیر بیفتیم دامبلدور اعتمادشو نسبت به ما از دست می ده!
_ ولی خب ریموس ، اگه این دفعه بیشتر مراقب باشیم و نقشه غارتگر رو هم با خودمون ببریم فکر نمی کنم مشکلی پیش بیاد...
_ باشه سیریوس! خودتون برید... ولی من دیگه با شما نمی آم!
و سرش را به زیر انداخت و مشغول تکمیل تحقیق درباره گل های آدم خوار شد.
_ اما...

و تمام آن شب به بحث درباره رفتن به مخفیگاه سگ سه سر گذشت. سرانجام سیریوس و جیمز موفق شدند ریموس را متقاعد گردانند که یک بازدید کوتاه مشکلی را ایجاد نمی کند...
اما این بار با دفعه قبل کمی تفاوت داشت...
باید ابتدا کلک یه خبرچین را می کندند.... " اسنیپ "

*******
خب برای اینکه اینجا هم خاک نخوره این پست رو زدم... می دونم موضوع همون قبلی هست ولی می خواستم این موضوع در دو سه تا پست تموم بشه تا به زودی موضوع جدید داده بشه... البته سعی می کنم این کار رو زود انجام بدم!
داستان رو زیاد کش ندید... ابتدا هم برید سر وقت اسنیپ تا اونو جایی گرفتار کنن تا نتونه باید دنبالشون...
همین! موفق باشید...


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۷ ۱۳:۵۸:۱۲


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۶
#5

مالی ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶
از Barrow
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 67
آفلاین
سیریوس و جیمز عصبانی بودند چون بهترین فرصت واسه اذیت کردن سوروس رو از دست داده بودن. رموس هم با نگرانی اون دو تا رو نگاه می کرد و می دونست هر لحظه یه کار احمقانه ممکنه ازشون سر بزنه. لیلی با خشم به اون سه نفر نگاه می کرد ولی همین که به راهروی ممنوعه رسیدن هیچ چیز جز هیجان در صورتشان نبود. با شنیدن صدای ریز پسرونه همه از جا پریدن.
- هی! من دیدمتون این وری اومدین...عجبب چیزیه این نقش...
- اهم! وورمتیل چقدر سر و صدا می کنی. می خوای همه مدرسه با خبر بشن!
لیلی با هیجان گفت:
- پیتر تو باید آرور بشی چون خوب رد ما رو گرفتی! راستی سیریوس چی بهت گفت؟ وامیتر؟
پیتر که از تعریف لیلی خر کیف شده بود نیشش رو باز کرد تا جوابش بده ولی قبل از اینکه بیشتر سوتی بده جیمز با مهربونی به لیلی نگاه کرد و گفت:
- تو واقعاً استادی یه نفر رو اگه بخوای ببری بالا!...
سیریوس، رموس و پیتر:
- ... لقبش وورمتیله! از این اسمایی که پسرا روی هم میذارن!
لیلی ابرویی بالا انداخت و گفت:
- تو چی؟ لقب نداری؟
جیمز دستی به موهاش کشید تا دوباره بهمشون بزنه ولی دید سیریوس داره از پشت سر با اشاره میگه نه!واسه همین دستش رو پایین انداخت و گفت:
- به من میگن پرانگز و معرفی می کنم...
دستش رو گذاشت روی شونه سیریوس:
- پدفوت
و با اشاره به لوپن خم شد و گفت:
- مونی بزرگ! لیلی اوانز رو به شما معرفی می کنم!
لیلی خیلی خوشش اومده بود و گفت:
- شما ها واقعاً ....
- بالاخره سر بزنگاه شما رو گیر اوردم! این دفه می دونم چه بلایی سرتون بیارم.
همگی با شنیدن صدای فیلچ سر جاشون خشکشون زد.
- اومدین ببینین اینجا چه خبره! خب خب ! بالاخره روز اخراج شما دو تا رسید. بقیه تونم حتماً واسه دنبال کردن پاتر و بلک تنبیه خوبی نصیبتون میشه. زود باشین...همگی به سمت دفتر من.

در نزدیکی فیلچ، درست پشت یکی از شوالیه های غول پیکر اسنیپ در مخفیگاه خود موذیانه می خندید.


[b][size=medium][color=CC0000]جادوی عشق، قوی ترین جادوهاست


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
#4

الینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۰۴ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۸
از برج گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
خب برو به مدیر بگو !
سیریوس با بی قیدی این را گفت ولی بادیدن چهره ی دوستانش از ادامه دادن صحبتش منصرف شد .
جیمز طوری به لیلی نگاه میکرد انگار میخواست با زبان بی زبانی بهش بگه چرا برای رفتن بامن به هاگزمید اینقدر علاقه نداری ناگهان به خودش اومد و با لحن متقاعد کننده ای به دو دوست دیگرش گفت : خب مثل اینکه چاره ای جز بردن لی لی نداریم !؟ درسته !؟
ریموس فقط به فکر فرو رفت و لی از قیافه ی سیریوس معلوم بود که اگر با جیمز اینقدر صمیمی نبود محال بود با اومدن لی لی موافقت کنه .
لی لی که احساس میکرد توانسته آن ها را راضی کند به جیمز گفت : یکی از معدود تصمیمات عاقلانه ات را گرفتی پاتر !
جیمز که یکه خوده بود به روی خودش نیاورد و با لحن آ»رانه ای به دوستانش گفت : پس بریم دیگه ...!؟
ریموس که تازه از اعماق فکرش در آمده بود گفت ولی پیتر چی !؟
سیریوس که گویی تن به تقدیر داده بود گفت : پیتر رفته به آشپزخانه تا غذا کش بره ! در ضمن ( این را تو گوش جیمز گفت ) نقشه ی غارتگر را هم برده !
جیمز گفت پس نمیتونیم منتظر پیتر بشیم !
بالاخره از برج گریفندور بیرون اومدند . البته به خاطر نداشتن نقشه مجبور بودند هر چند دقیق یک بار به پشت مجسمه ها و فرشینه ها بخزند تا کسانی که در راهرو ها رفت و آمد می کنند آن ها را نبینند و در این میان لی لی مدام نق میزد و میگفت که اگر گیر بیفتند واقعیت را به مدیر میگوید ( چقدر شبیه هرمیون ) و با هر کلمه اش سیریوس را عصبانی تر و جیمز را معذب تر میکرد .
بالاخره به طبقه ی ممنوعه رسیدند ولی هنوز از راه میانبری که از آن آمده بودند بیرون نیامده بودند که ناگهان در طبقه ی ممنوعه با شتاب باز شد و یکی از دانش آموزان اسلایترین که موهای چرب و بینی عقابی داشت با سرعت از آنجا بیرون آمد و آنقدر عجله داشت که آن ها را ندید .
در همین حال که اسنیپ دور میشد ریموس و لی لی در تلاش برای مهار کردن جیمز و سیریوس بودند تا به اسنیپ اسیبی نرسانند . همین که اسنیپ ناپدید شد و جیمز و سیریوس رها شدند ریموس گفت به نظر شما سیوروس اینجا چیکار داشت !؟
سیریوس هم با عصبانیت گفت : اگه میگذاشتی بگیرمش اونوقت همه چیز روشن میشد !
............................................................................
فکر کردم با اومدن اسنیپ داستان جذاب میشه درکل اگه ضعیف بود ببخشید چون تازه واردم


<<< only گریفندور >>>
<< It has been victorious >>







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.