سوژو-جیــــــــغ!حالا بیا وسط...بیا، برو، بیا، برو، بیا، برو...
خوابگاه هافلپاف غرق نور و شادیه.گوشه ی تالار بضی از هافلپافی ها در حال قر دادن، گروهی دیگر در حال بازی با ریپر و گروهی دیگر هم در حال قمار بازی هستن.ضبط صوت ماگلی کینگزلی رو وسط خوابگاه گذاشته ن و با آهنگ دلی دلیی که گذاشته ن دارن می رقصن.
لورا و کینگزلی به کمک هم دارن پدر بالش ها رو صلوات میدن، ریتا و آسپ عین دو تا بچه ی خوب دارن گوشه ی خوابگاه راجع به زندگی مشترکشون بحث میکنن و در آخر، لودو و اوتو
هم دارن وسط تالار به همراه بر و بچ دیگه قر میدن.
گوشه ی تالار، نزد آسپ و ریتا-میدونی عزیزم، من خیلی وقته که تو رو دوست دارم!تو خیلی گوگول مگولی...آی لاو یو
-خوب منم دوستت دارم...خوشگل من
ویرایش ناظر: گوشه ی دیگه ی خوابگاهلورا و کینگزلی تقریبا پر تموم بالش ها رو در آورده ن و دارن پتو ها رو شروع میکنن!در همین حال کینگزلی سرشو به لورا نزدیک میکنه، دستشو میگیره و صورتشو جلو میاره.همچنان جلوتر، جلو تر، جلو تر، جلوتر و...
(سانسور شد! )-من خیلی تو رو دوست دارم لوری جون...
-من هم خیلی دوست دارم کچل...
(و دوباره سانسور شد! )گوشه ی دیگهگلگومات با هیکل قلمبه ش از وسط خوابگاه رد میشه و دو سه تا میز ناهار عسلی و چهارپایه رو در جا میندازه.ملت هم با لطافت (
) جوابشو میدن!گلگو همچنان کورمال کورمال به سمت سپتیما میره و اونو توی بغلش میگیره.
سپتیما:
-میدونی، من خیلی دوستت دارم...
-اوه...منم همینطور
(و آهنگ لاو استوری پخش میشه!)
ملت از هر گوشه ی خوابگاه به سمت گلگو و سپتیما میان و طولی نمیکشه که همگی دور اونا جمع میشن.گلگو و سپتیما صورتشونو جلو میان که...
ویوووووژ!(افکت قطع شدن موزیک)در با سرعت زیادی باز میشه و هاله ی سردی تموم خوابگاهو فرا میگیره.ریتا از ترس میپره تو بغل آسپ، لورا به همراه کینگزلی زیر پتو قایم میشه و ملت عینهو مرغی که دمشو کنده باشن به این طرف و اون طرف حرکت میکنن.
ناگهان زاخاریاس به همراه دو تا دیوانه ساز وردستش وارد تالار میشه و از تعجب دهنش باز میمونه.
-شب تاریک و بی ناموسی؟
ملت:
زاخاریاس دستی به سرش میکشه و با شیطنت ادامه میده:
-تا وقتی که من هستم، هیچ کس دست به کار های غیر آسلامی نمیزنه!
...تقی، نقی...
دو دیوانه ساز با هم میگن:
-یه پها!
-چرا رفتی رو تریپ جومونگ؟باب تموم ملت اونو دیده ن!
-اوکی!
-اوکی!باید اینا رو زندانی کنیم! همین الان!
زاخاریاس خنده ای شیطانی سر میده و در همون موقع رعد و برقی میزنه و برق میره.وسط خنده ی زاخاریاس، ریپر جلو میاد و رو در روی زاخی قرار میگیره.
-هاپ، هاپ! (ببخشید زاخی، میتونم برم مرلینگاه؟ضروریه ها!)
زاخاریاس دستی به سر ریپر میکشه و با انگشت شصتش اشاره میکنه که بره.بعد دستش رو محکم روی میز میکوبه و با حالتی گولاخانه به ملت، که داشتن با نگرانی به هم نگاه میکردن، خیره میشه...
چند مین بعد، دفتر ناظرینریپر به زور وارد دفتر میشه و به سمت تلفنش حرکت میکنه
درون افکار ریپر...بیرون افکار ریپر...«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
روند سوژه:زاخاریاس سعی داره که ملت رو به خاطر اعمال بیناموسیشون به آزکابان منتقل کنه.همین وسط ریپر به بهانه ی مرلینگاه از اتاق بیرون میره و به سمت دفتر ناظرین حرکت میکنه تا این عملو گزارش بده!
سوژه فقط برای فعال شدن تالاره!موفق باشید