بررسی پست شماره 167 گورستان ریدلها،اسکورپیوس مالفوی:نقل قول:
اصلا من کلا عضو بی خودیم همش وقت ارباب رو می گیرم.
شما عضو مفیدی هستین و وقت ارباب متعلق به مرگخواران فعالشه.کروشیو...
نقل قول:
اسکورپیوس تصمیم داشت که سریعا از محلی که جرم در آن اتفاق افتاده، خارج شود که صدای بلیز زابینی او را سر جای خود خشکاند!
-صبر کن عوضی! گروه فروش! من همه چی رو شنیدم!
اسکورپیوس در حالی که دستش بر دستگیره ی در بود، با شنیدن صدای بلیز لبخندی بر لب آورد و رویش را برگرداند و به صورت بلیز خیره شد.بعد از چند ثانیه لبخند اسکورپیوس خشکید و علائم عصبانیت در صورتش پدیدار شد و فریاد زد:آواداکداورا!
برخورد بین مرگخوارا رو خوب توضیح دادین.گرچه عکس العملهای بلیز کمی نسنجیده بود.فریاد کشیدنش،اونم درحالیکه آمادگی دفاع کردن از خودش رو نداره.کشته شده مرگخواری مثل بلیز نباید به این سادگی ها صورت میگرفت.
نقل قول:
سرانجام چوبش را پایین آورد و تسلیم آن چشم ها شد. فریاد بلندی کشید و بلند بلند هق هقی سر داد!
احساسات و دیالوگهای اسکورپیوس بعد از اون همه ادعا، کمی اغراق آمیز به نظر میرسه.حتی اگه طرف مقابل مادرش هم باشه اصولا نباید تا این حد متاثر میشد.
نقل قول:
با صدای بغض آلودش گفت: هرگز فکر نمی کردم تو، مادرم، جلوی به قدرت رسیدن منو بگیره!
مادرش هنوز حرکتی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن اسکورپیوس انجام نداده بود.شاید بهتر بود قبل از گفتن این جمله درگیری یا حداقل جر و بحث کوتاهی بین این دو نفر صورت میگرفت.
نقل قول:
فردای آن روز،قبرستان ریدل
تیترها رو مشخص کنین.قاطی بقیه نوشته نشه.
جمله های خوبی دارین که متاسفانه درست نوشته نشدن و همین از قدرت و زیباییشون کم کرده:
نقل قول:
اسکورپیوس نگاه را از زمین بر گرفت و نگاهش را به سوی مقابل دوخت.
اسکورپیوس نگاهش را از زمین بر گرفت و به سوی مقابل دوخت.
نقل قول:
ارباب نیز با چشم های مار مانندش به او در دلش جوانه ی ترس را می رویاند!
چشمان مار مانند ارباب که او خیره شده بود(نگاه میکرد)در دلش جوانه ی ترس را می رویاند!
یا:
نگاه چشم های مار مانند ارباب نیز در دلش جوانه ی ترس را می رویاند!
نقل قول:
این گورستان ریدل بود که در ازدحام کامل به سکوت مرگبار فرو رفته بود!
این گورستان ریدل بود که با وجود ازدحام کامل، در سکوتی مرگبار فرو رفته بود!
گاهی تصویر زیبایی در ذهن داریم ولی نمیدونیم چطوری اونو به بهترین شکل ممکن در قالب کلمات بیان کنیم.اینجور موقعها انتخاب کلمات مناسب کمی سخته.با خوندن نوشته های دیگران و آشنا شدن با روشهای مختلف توصیف یک صحنه میتونین این مهارت رو تقویت کنین.
نقل قول:
اسکورپیوس سرش را به نشانه ی منفی تکان داد! صدای لرد از همیشه بیشتر برای او وحشت آور بود! نمی توانست تا تمام عمر با آن چهار روح زندگی کند و نمی خواست از قدرت دست بردارد! آستوریا که قیافه ی وحشت زده ی او را دید با خود اندیشید شاید از عذاب وجدان دیوانه شده است! پس تصمیم گرفت آرام آرام او را آرام و نرم کند و به او دلداری دهد! بقیه ی مرگخواران هم از حرکات اسکورپیوس متعجب شده بودند! این گورستان ریدل بود که در ازدحام کامل به سکوت مرگبار فرو رفته بود!
پایان پستتون خوب بود ولی داستان بعد از این جای کار نداشت.به نظر من اینجا باید داستان تموم میشد.با برگشتن چهار روح برای انتقام و دیوانه شدن اسکورپیوس!این پایان قشنگی برای قدرت طلبی اسکورپیوس بود.
خوب بود.
موفق باشید.
________________________________
رز
نقل قول:
چی؟ آوداکدورا؟ آواداکداورا! البته من که عددی نیستم لرد باید یادت بدنند... ایشون در این کار قهارن...
سخت نگیرین...اسکورپیوس سن و سالی نداره!مدتها طول کشید تا موفق شدیم طلسمهای ممنوعه رو یاد پدر و پدربزرگش بدیم چه برسه به خودش!ظاهرا خودش ویرایش و اشتباهش رو اصلاح کرده.
جنابعالی هم لینک پست اسکورپیوس رو برای نقد به ارباب دادین!!
لینک پستها رو جدا جدا و درست بدین که ارباب سردرگم نشه.
دو پست آخر گورستان ریدلها رویک پست خانه گانتها رو نقد میکنم.امیدوارم منظورتون همینا بوده باشه.
بررسی پست شماره 171 گورستان ریدلها، رز ویزلی:نقل قول:
نگاه اسکورپیوس به بدن بی جان رز در کف اتاق دوخته شده بود.
با توجه به اینکه سوژه جدیدی دادین، شروعتون خیلی ناگهانی بود!شوک وارد کرد به خواننده اصولا خوبه ولی نه تا این حد که در خط اول با یک جسد روبرو بشن!بهتر بود کمی عقبتر میرفتین.مثلا اسکورپیوس وارد خونه میشد.رز رو پیدا نمیکرد و با نگرانی دنبالش میگشت یا یه همچین چیزی.اینجا مشخص نست اسکورپیوس چرا و در چه حالتی جسد رو پیدا کرده.
نقل قول:
و به شدت رز را تکان داد. دستش را بالا آورد و دید که دستش پر از خونه. رز را برگرداند
وسط جمله رو به شکل محاوره ای نوشتین که با بقیه جمله هماهنگ نیست.بهتر بود مینوشتین:و دید که دستش پر از خون است.
نقل قول:
هر کسی که این نامه را میخوانی، بدان که من تنها برای این جون این دخترکو گرفتم چون در مقابل من ایستاد و نخواست من جون پسری به نام اسکورپیوس را بگیرم. او اسکورپیوس را بهترین دوست خود خواند و از او دفاع کرد. من فقط به دنبال اسکورپیوسم. همون کسی که پدر و پدر بزرگش تموم خوانواده ی منو در غالب مرگخوار از بین بردند. من به دنبال انتقام بودم اما نمیخواستم این وسط کسی قربونی شه. و حالا از این کار دست برداشتم. چون این دخترک منو متوجه اشتباهم کرد.من این نامه رو فقط به این منظور مینویسم که شما، هر کسی که هستید، به اسکورپیوس خبر دهید که تا وقتی زنده اس مدیون این دخترباقی میمونه.من..ب..هستم.لطفا از قول من به اسکورپیوس بگید :اسکورپیوس از تو معذرت میخوام و میخوام که برای انتقام سراغ من بیای. چون من از پشیمونی قادر به اجرای جادو و خودکشی نیستم.
نامه کمی عجولانه نوشته شده.احساسات نویسنده رو نمیشه تشخیص داد!خواننده اول بی رحمی رو حس میکنه و بعد خشم رو و بعد پشیمونی و در آخر عذاب وجدان!بهتر بود همه نامه با یک لحن و یک هدف نوشته میشد.توضیحات نویسنده طولانی و غیر ضروری بود.کل این منظورش رو میتونست بصورت خیلی کوتاهتر بیان کنه.من سعی کردم بدون تغییر دیگه ای قسمتهای غیر ضروریشو سانسور کنم:
ای کسی که این نامه را میخوانی، بدان که من تنها برای این جون این دخترکو گرفتم که در مقابل من ایستاد و اجازده نداد من جون پسری به نام اسکورپیوس را بگیرم.کسی که پدر و پدر بزرگ مرگخوارش تموم خوانواده ی منو از بین بردن. من به دنبال انتقام بودم اما نمیخواستم این وسط کسی قربونی شه.این دخترک منو متوجه اشتباهم کرد.من این نامه رو فقط به این منظور مینویسم که شما، هر کسی که هستید، به اسکورپیوس خبر دهیدکه برای انتقام سراغ من بیاد. چون من از پشیمونی قادر به اجرای جادو و خودکشی نیستم.
دلیل نویسنده نامه برای انتقامجویی از اسکورپیوس اصلا قانع کننده نیست.پدر و پدر بزرگش خانواده اون شخص رو کشتن.و اون شخص اینجوری در بدر دنبال اسکورپیوس میگرده؟کاش به دلیل دیگه ای برای این کارش اشاره میکردین.
نقل قول:
اسکورپیوس سریع جغدی برای رزرو قبر فرستاد. بالای سر رز برگشت. دستی به صورت او کشید و نتوانست از ریزش اشک های داغش جلوگیری کند.
اون عبارت"رزرو قبر" حالت طنز آمیزی به این قسمت داده که برای اینجا مناسب نیست.این قسمت باید خواننده رو غمگین و ناراحت میکرد.احتمالا این اشاره شما برای ربط دادن ماجرا به گورستان بوده ولی اونقدرا ربط داده نشده که ارزششو داشته باشه این قسمت رو فدای اسم تاپیک کنیم.رز در گورستان دفن میشه و سوژه به راه خودش ادامه میده.گورستان نقش خاصی این وسط نداره.
سوژه ای که شما دادین خوب بود.ولی وقتی سوژه ای میدین بهتره کمی برای ادامه دهنده ها روشنترش کنین.سوژه شما کمی مبهم باقی مونده.نفر بعدی هزاران راه برای ادامه دادن داره.این هزاران راه در نظر اول نکته مثبتی به نظر میرسه ولی اینطور نیست.وقتی مسیر رو به درستی برای خواننده روشن نکنیم ممکنه نتونه تصمیم بگیره که با سوژه شما چیکار کنه و کلا از ادامه دادنش منصرف بشه.
________________________________________
بررسی پست شماره 173 گورستان ریدلها،رز ویزلی:نقل قول:
اسکورپیوس با گام های محکم پیش میرفت. او حتی برای سوالات شتاب زده ی ایوان و برای جیغ های وحشتناکی که از اتاق رز می اومد صبر نکرد.
شروعتون خوب بود.مصمم بودن و بی اعتنایی اسکورپیوس به هیاهوی دور و برش به خوبی نشون داده شده.
لحن جمله تون رو مشخص کنید.در یک جمله بطور همزمان از دو کلمه کتابخونه و کتابخانه استفاده کردین.قبل از نوشتن تصمیم بگیرین که با چه لحنی راحتتر میتونین منظورتونو برسونین.علاوه براین بعد از نوشتن یکبار دیگه نوشته خودتونو بخونین.اینجوری ناهماهنگیهای موجود در جمله ها بهتر خودشون رو نشون میدن.
نقل قول:
به روز میشدند.کلمه آپدیت کل پاراگرافتونو خراب کرده.
سوژه به قسمت پیچیده و سختی رسیده بود.تصمیم برای اینکه اسکورپیوس جستجو رو از کجا شروع کنه.مخصوصا با توجه به اینکه سرنخهای زیادی نداشت.با بردن اسکورپیوس به کتابخانه مجهز خونه خودشون سوژه رو به خوبی هدایت کردین.
نقل قول:
آنتونین دالاهوف بن بستالیوف!
ظاهرا تو همه سوژه ها قراره اسکورپیوس آنتونین رو بکشه!
این "بن بستالیوف" اشاره خلاقانه و جالبی بود.گرچه عجیب غریب و باورنکردنی...ولی در مقابل کل ماجرا اونقدرا مهم نبود که بشه گفت غیر قابل قبوله.البته بهتر بود اسکورپیوس با کمی تحقیق به اسم آنتونین میرسید.مثلا کمی در کتابها جستجو میکرد و در اوج ناامیدی متوجه رابطه آنتونین و بستالیوف میشد.
سعی کنین پستتون رو طوری تموم کنین که خواننده ترغیب به ادامه دادن بشه.مثلا اینجا به نظر من پست باید قبل از آپارات کردن اسکورپیوس تموم میشد.باید تصمیم رو به عهده خواننده میذاشتین که چیکار کنه و چه نقشه ای بکشه.اینجا کمی ماجرا بی هدف شده.اسکورپیوس آپارات کرد پیش آنتونین.انتخابهای زیادی وجود نداره.باید با هم بجنگن و یا این بمیره و یا اون.بدون هیجان یا نکته جالب توجهی.مگه اینکه اسکورپیوس موفق به پیدا کردن آنتونین نشه.که حتی در اونصورت هم سوژه یه چیزی کم داره.یه سوژه فرعی.یه نکته ای که بتونه کمی جالبترش کنه.
_________________________________
بررسی پست شماره 105 خانه گانتها، رز ویزلی:نقل قول:
- ببینم جیمز دوست داری یه کم بریم بیرون چرخ بزنیم؟
جیمز سرخ شد. انتظار هر چیزی به جز اینو داشت. با خجالت گفت:
- باشه بریم.
رز دست جیمز رو گرفت و نزد لرد اپارات کرد.
یکی از مهمترین اشکالات نوشته های شما اینه که ماجرا خیلی سریع پیش میره.این ربطی به طرز و روش نوشتن شما نداره.بعضی جاها صبر میکنین.آروم جلو میرین و به خوبی توضیح میدین.ولی بعضی قسمتها رو شدیدا سانسور میکنین.اینجا هم یکی از اون قسمتهاست!
نقل قول:
- ببین جیمز... اینجا خونه ی ارباب جدیده منه. تو باید اینو بدونی و بفهمی. من مث شما نیستم.من نمیخوام با اون احمق ریش دراز کار کنم.من....
رز خیلی معصومانه و شاید بشه گفت ساده لوحانه همه چیز رو برای جیمز توضیح داد.بدون هیچ احتیاط یا نگرانی از اینکه جیمز نقشه رو قبول نکنه یا رز رو لو بده.این حرکت کمی خام و نسنجیده بود.
نقل قول:
-درواقع تو واسه من کاری میکنی که پدرت بیاد اینجا و لرد اونو بکشه؟
با وجود این جمله های رک و بی رحمانه جیمز خیلی ساده قانع شد.قبول کردن چنین خیانت بی رحمانه ای از یه مرگخوار هم بعیده...چه برسه به جیمز که هم محفلیه و هم بچه.حتی با وجودی که پای عشق در میون بود.کلا همه چیز اونقدر خوب پیش رفت که قابل باور نیست.در سوژه نباید همه چیز دست به دست هم بدن که سوژه به خوبی و خوشی پیش بره.کمی برای سوژه مانع ایجاد کنین.جیمز میتونست قبول نکنه.رز میتونست نقشه رو به جیمز نگه و سعی کنه گولش بزنه.
لرد از رز فقط یکی از بچه های هری پاتر رو خواسته بود و حرفی از ادامه نقشه خودش (که کشتن هری بود)نزده بود.با این همه رز از جیمز خواست که پدرش رو فدای لرد بکنه.
این پستتون کمی درمورد سوژه اشکال داشت.
______________________________
بررسی پست شماره 169 گورستان ریدلها،آستوریا گرینگرس:آن...تو...نین....آنتونین!
نقل قول:
با اینکه مصمم بود کار صحیح را انجام دهد،احساس ضعف میکرد.باید بیشتر فکر میکرد
احساس ضعف در عین مصمم بودن غیر ممکن به نظر میرسه.میتونستین بگین که کمی بعد تصمیمش متزلزل شد.برای اینکه احساس میکرد باید بیشتر فکر کنه.
نقل قول:
-کسی که لرد رو کشته،روح لرد و ارواح کسایی رو که کشته رو بعد از حدود دوازده ساعت میبینه،اسکور اونو دوازده و نیم کشت و الانم که ساعت دوازدهه.
توضیح خوب و قانع کننده ای بود.ولی بهتر بود کمی شاخ و برگش رو بیشتر میکردین.صرفا دیدن روح کشته شده ها زیاد فجیع و دردناک نبود.مثلا بهتر بود میگفتین که بعد از طی شدن مدت زمان مشخصی طرف توسط ارواح(یا همون طلسم)کشته خواهد شد.اینجوری تصمیم آستوریا برای منصرف کردن اسکورپیوس و اعتراف حقایق باور پذیرتر میشد.
نقل قول:
با اینکه برای خدمت به لرد،رحم و شفقت را در وجودش کشته بود،ولی تحمل دیدن ضجه های پسرش را نداشت.
جای خالی احساسات کم و بیش در پستتون حس میشه.خواننده میخواد درباره حس و حال آستوریا و اسکورپیوس بیشتر بدونه.هیجان و استرس آستوریا با دیالوگهای بدون وقفه و پشت سر هم به خواننده منتقل میشه ولی احساساتی مثل همین خط آخر باید بیشتر تشریح میشدن.
پایان پستتون خوب بود.آستوریا تصمیم گرفت و بطرف پسرش رفت.سوژه رو برای پایان به خوبی آماده کردین.
خوب بود.
موفق باشید.