به ناگاه نور درخشانی سراسر خوابگاه رو در بر میگیره و کلمات طلایی رنگی از اندرون مگان میزنه بیرون و در هوا ظاهر میشه:
از هافلپاف نمیرم!برتی که خون جلوی چشماشو گرفته و این جمله رو به صورت ترکیب طلایی و قرمز می بینه میپرسه:
-این الان یعنی چی؟!
مگان: این مکان زندگی منه. یعنی خواستم بدونی هر بلایی هم سرم بیاری من عمرا از هافل برم!
-نه تو رو خدا بیا برو!
-عمرا!
-جون من بیا برو!
-نه جون تو نمیرم!
-دمت گرم ... تو یه هافلی اصیل هستی مگان!
-فیلچتم! (هم معنی نوکرتم مشنگ ها)
مگان و برتی جلو میان و همدیگرو در آغوش میگیرن و میخندن ... در اون سمت ویکی و ریتا هم که با دیدن این صحنه ذوق مرگ شدن همدیگرو در آغوش میگیرن و کلا همه چی به خوبی و خوشی در حال جریانه اما ...
مقادیری آنسوتر ، کف زمین
کینگزلی درمانده و افسرده به صحنه ی مقابلش نگاه میکنه و دندوناشو رو هم فشار میده. زیر لب آروم زمزمه میکنه:
-منو بازیچه دست خودتون قرار میدید، آره؟
بیدل: آره
-منو مسخره میکنید، هان؟
بیدل: هان
-تو ببند فعلا بعدا حسابتو میرسم!
سپس چوبدستیشو به آرومی بیرون میاره و به سمت ریتا میگیره:
-اوپاگنو!صدای فواره مانندی به گوش میرسه و دسته ای از پرندگان کوچک به طرز وحشتناکی از نوک چوبدستی کینگزلی بیرون میاد و به سمت ریتا هجوم می بره. صحنه به حالت اسلوموشن در میاد ...
هافلی ها روشون رو تازه به سمت کینگز برگردوندن که پرنده ها نصف مسیر رو طی کردن. برتی شیرجه زنان به سمت ریتا میره. پرنده ها تقریبا به ریتا رسیدن که برتی در آخرین لحظات کمر ریتا رو میگیره و اونو پایین میکشه. (با تشکر از پیتر جکسون که بدلکار ارباب حلقه ها را برای این صحنه در اختیار ما قرار داد)
همه فکر میکنن خطر دفع شده اما پرنده ها در راستای مسیرشون به سمت ویکی هجوم می برن. دهان ویکی به حالت تعجب اندازه قطر شکم لودو باز شده و لوزه هاش هم با شفافیت تمام دیده میشه. مگان هم فداکارانه شیرجه میزنه سمت ویکی و اون هم موفق میشه ویکی رو از مسیر پرنده ها دور کنه. (با تشکر از استیون اسپیلبرگ که بدلکار پارک ژوراسیک رو در اختیار نویسنده قرار داد)
دوباره همه فکر میکنن همه چیز تموم شده اما نگاه ها همه به سمت لودو میره که پرنده ها دارن بهش نزدیک میشن. لحظاتی طول میکشه که مغز لودو بهش فرمان بده کسی نیست که ناجی تو بشه پس خودت دست به کار شو! اما گذشت همین زمان کم باعث میشه که پرنده ها از ناحیه نوک هاشون با حداکثر قدرت به لودو بخورن (با تشکر فراوان از مسعود ده نمکی که بدلکار اخراجی ها رو برای این صحنه در اختیارمون قرار داد)
لودو با شدت به روی تخت رز پرتاب میشه و به علت وزن زیاد لودو، تکه تکه میشه. پرنده های خیر ندیده هم لحاف دشک و بالشت رز رو جرواجر میکنن و کلا لودو که صورتش خونین و مالین شده به جهنم اما تخت رز با پودر یکی میشه!! صحنه از حالت اسلوموشن در میاد.
هافلی ها:
کینگزلی میزنه زیر خنده و زبونک در میاره. هافلی ها عصبانی میشن و به سمت کینگز هجوم می برن که انواع و اقسام برخوردهای ناموسی و بیناموسی رو باهاش بکنن که چند تا ضربه به در خوابگاه زده میشه و صدای رز به گوش میرسه:
-اونجا چه خبره؟! درو باز کنید!
هافلی ها دوباره میخکوب میشن سرجاشون و با وحشت به در خوابگاه خیره میشن که تکه ای از تخت رز پشتش افتاده و جلوی باز شدنشو گرفته.
اعععع آعععع اوعععع (افکت جون دادن لودو)
-هوی با شما هستم. درو باز کنید!
چرق چرق چرق (افکت تکان دادن دستگیره در توسط رز)
هافلی ها در کنار هم همچون بوته هویجی ابتدا به تکه های خرد شده تخت رز و بعد دوباره به در نگاه میکنن که صدای رز دوباره از پشت در به گوش میرسه:
-شگفت انگیز! درو باز کن ببینم داخل چه خبره!
-باشه ... کسی پشت در نباشه میخوام به شگفت انگیزترین شیوه ممکن درو باز کنم! هاهاهاها