هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱:۳۵ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
از گیلیمت دراز تر نکن اون پاهاتا.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 115
آفلاین
ریگولوس بلک به عنوان اولین داوطلب بلند شد و با لحن محترمانه به طور خودپسندانه ای گفت:
- ارباب دلاکور. باید به عرضتون برسونیم که ما امروز توانستیم مخفیگاه ویزلی های مو قرمز را پیدا کنیم. بعد از پیدا کردن مخفیگاهشون هر چی داشتند را به آتش کشوندیم و تعدادی از ویزلی ها را اسیر کردیم. بقیشون را هم روشون بدترین مجازات ها را کردیم و الان توی شکنجه گاه هستند. اما به دلیل اینکه دستور کشتن از شما را نداشتیم کسی را نکشتیم.

فلور صورتش از عصبانیت سرخ شد و فریاد زنان گفت:
- شما ها غلط کردید اینجوری رفتار کردید با ویزلی ها. شما با اینکه میدونستید شوهر من از خانواده ویزلی هاست این رفتار زشت و ناپسندانه را انجام دادید. به خاطر اینکارتون باید برید از تک تک ویزلی ها و محفلی ها معذرت خواهی کنید و هرچی خسارت بهشون وارد کردید را جبران کنید. حتی اگر این کار به قیمت جونتون تموم بشه. اگر نه به مدت یک سال تک تکتون باید برید درس ماگل شناسی را تدریس کنید و چوبدستیتون را بدید به من تا بشکونمش.

فلور پس از تمام شدن حرفهایش با قدم های بلند که با عصبانیت برداشته میشدند به سمت در رفت و مرگخواران را تنها گذاشت.

همه مرگخواران با خشم به چشمان ریگولوس چشم دوخته بودند و ریگولوس برای دفاع از خودش گفت:
- دوستان ساحره و جادوگر من. اصولا انسان در زندگی به اشتباهات زیادی مرتکب میشود ولی حالا این اشتباه ما یه کم بزرگ بود. گفتیم یه کم پاچه خواری کنیم ارباب با هامون مهربون بشه.

ریگولوس پس از اینکه دید حرفهایش هیچ تاثیری بر روی مرگخواران نمیگذارد، برای فراهم سازی امنیت برای جان خودش تصمیم گرفت که سالن را ترک کند. به همین منظور به طرف در سالن رفت و از پشت آن فریاد کشید:
- من میرم آماده بشم بچه ها. شما هم آماده بشید. یهو دیدی توی این معذرت خواهی ها، جسی را هم دیدیم.

کروشیو های مرگخواران به سمت ریگولوس رفت اما به دلیل وجود در به آن برخورد نکرد. فلور چاره ای جز عذرخواهی از ویزلی ها را برای آنها نگذاشته بود. پس همه گی آماده آپارات کردن به پناهگاه ویزلی ها شدند.


امضا نمی دم.


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۵۸ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه کل داستان فقط یه خطه:
فلور دلاکور جانشین موقت لرد به مدت یک هفته شده.

بقیش برای ادامه دادن ماجرا لازم نیست ولی اگه مایلین بخونین:

مرگخوارا از کار زیاد خسته شدن.تصمیم میگیرن کمی معجون توهم زا به خورد لرد بدن که بتونن کمی استراحت کنن.ولی اشتباها معجون اطاعت رو به لرد میدن که تاثیرش تقریبا مثل طلسم فرمانه.با این تفاوت که کسی که این معجون رو خورده مجبوره دائم از دستورات سه نفر( در این سوژه لینی ، رز و آگوستوس)اطاعت کنه و اگه دستوری از اونا دریافت نکنه حالش بد میشه.
سه مرگخواری که کنترل لرد رو در دست گرفتن نقشه میکشن که لرد رو به دور دستها بفرستن و خودشون ارباب بشن.لودو هم از نقشه با خبر میشه.درست وقتی که قصد دارن لرد رو وادار کنن که قبل از رفتن وصیتنامه ای بنویسه و اینا رو جانشین خودش اعلام کنه، سرو کله لرد پیدا میشه و در بین کشمکش مرگخوارا آگوستوس رو جانشین خودش اعلام میکنه.
فلور به این تصمیم اعتراض میکنه و به دنبال دوئلی که با آگوستوس انجام میده جانشین لرد میشه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-خب...صورتی!!گفتم صورتی...این الان صورتیه؟

مرگخواران کلافه نگاهی به فلور انداختند.لینی به وضوح سعی میکرد جلوی خودش را بگیرد.
-ارباب فلور.شما فرمودین بنفش.ما هم دیوارا رو بنفش کردیم.الان این رنگ چشه؟

فلور با بی علاقگی سرش را تکان داد.اشاره کوچکی به آگوستوس کرد.آگوستوس که صندلی فلور را حمل میکرد آنرا جایی نزدیک فلور روی زمین گذاشت.فلور روی صندلیش نشست.
-خب...ببینین...شما باید تمام مدت حواستون به من باشه.من همین چند دقیقه پیش که جلوی آینه نشسته بودم داشتم با خودم فکر میکردم که صورتی زیباتر از بنفشه.شماها باید اینو حس میکردین.اربابی گفتن...رعیتی گفتن!

ایوان که شخصیتی بسیار خونسرد داشت برای آرام کردن اوضاع، جلو رفت.
-ارباب، شما فکر یک هفته دیگه رو کردین؟اگه لرد سیاه از این رنگ خوششون نیاد...

فلور طلسمی روانه ایوان کرد که در یک چشم به هم زدن استخوانهای او را در هم شکست و از آنجا که ایوان کلا از استخوان تشکیل شده بود این شخصیت بطور موقت منهدم شد.در حالیکه ایوان سعی میکرد استخوانهایش را ترمیم کند، فلور دستور تشکیل جلسه روزانه مرگخوارا را در همان مکان داد!
مرگخواران با دستمالهایی که به سرشان بسته بودند و سطلهای رنگ سر جایشان مستقر شدند.

فلور:خب.گزارش بدین ببینم.چه خدماتی برای من انجام دادین امروز؟




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
در دوئل آگوستوس اول وردی زد اما فلور به راحتی از آن جا خالی داد سپس پنج ورد پشت سر هم به طرف آگوستوس روانه کرد.آگوستوس به سختی توانست از این ورد ها جاخالی بدهد اما بالاخره خطر از بیخ گوشش رد شد.فلور دوباره چند ورد روانه آگوستوس کرد که آخری آن ها به او خورد و او را روی زمین پهن کرد.همه حاضرین که در سالن بودند از تمام شدن سریع دوئل ناراحت بودند چون نتوانستند دوئل خوبی ببینند.فلور که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید رو به تماشاچیان دوئل کرد و گفت:
- خوشحالم که این مبارزه را بردم تا به بعضی ها(در همین هنگام نگاهی به آگوستوس کرد)ثابت کنم که بعضی از ساحره ها بهتر از جادوگرانند.
آگوستوس که از این گفته فلور به خشم آمده بود ناگهان مثل فنر از جایش بلند شد تا وردی را روانه فلور کند اما ناگهان وردی به سمت او روانه شد و او را در جا خشک کرد!!!لرد پس از انجا این ورد از جای خود بلند شد و رو به فلور کرد و گفت:
- طبق قرار تو الان رییس مرگخوار ها هستی.با این وظیفه موافقی؟
- بله سرورم.
- میدانی که مدت این مقام چه قدر است؟
- بله سرورم،یک هفته.
- پس در این یک هفته هر کاری که میتونی باید یرای مرگخوارها انجام بدهی.
- حتما سرورم.
- من پس از یک هفته رای گیری میکنم اگر رای کسانی که از ریاست تو ناراضی بودند زیاد تر از کسانی بود که از ریاست تو راضی بودند تو را خواهیم کشت اما اگر برعکس بود تو مدت بیشتری رییس خواهی بود.با این نظر موافقی؟
فلور کمی فکر کرد بعد بلند تر از همیشه جواب داد:
- بله سرورم.
- خوبه پس تو از الان به مدت یک هفته رییس هستی.
- ممنون سرورم.
بعد از این گفت و گوی طولانی لرد رو به آگوستوس کرد و گفت:
- تو گفتی که فلور را میبری ولی خیلی راحت شکست خوردی!!
آگوستوس سرش را زیر انداخت و گفت:
- متاسفم سرورم.
لرد از جایگاه خود پایین آمد و مقابل صورت زخمی آگوستوس ایستاد و گفت:
- هنوز هم دلت میخواهد رییس شوی؟
- دلم که میخواهد ولی فکر نکنم در حد این مقام باشم سرورم.
- درست فکر کردی.
لرد دوباره رو به فلور کرد و گفت:
- ریاست را به تو تبریک میگویم.
- ممنونم سرورم.
لرد پس از شنیدن این حرف همراه نجینی که کنار پایش میخزید از تالار خارج شد و به اتاق خود رفت تا با کمی استراحت از دست این سر درد راحت شود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده




تصویر کوچک شده











چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
آگوستوس در زد و وارد اتاق لرد شد . تعظیمی کرد و پرسید : ارباب ، با من کار داشتین ؟

لرد همانطور که چوبدستیشو تمیز می کرد گفت : آگوستوس ، ارباب حس می کنه تو لیاقت جانشینی اربابو نداری ، برای همین تصمیم گرفتم تو رو امتحان کنم .
تو با یکی از افراد مورد اعتماد لرد دوئل می کنی ، اگه بردی جانشین ارباب می شی اگه باختی اون فرد جانشین میشه .

آگوستوس پرسید : و اون فرد مورد اعتماد شما کیه ارباب ؟

لرد به سردی گفت : فلور دلاکور .

آگوستوس با پوزخندی پرسید : ارباب شما یه ساحررو به دوئل می فرستین ؟

لرد با همان لحن جواب داد : انتخاب اربابو زیر سوال می بری ؟

آگوستوس فوری جواب داد : نه ارباب .

و بعد از کسب اجازه از لرد از اتاق خارج شد . بیرون که رسید مرگخوارارو دید که مشتاقانه منتظرن خبرارو بشنون .

ایوان پرسید : خوب چی شد ؟

آگوستوس جواب داد : ارباب گفت با فلور دوئل کنم .

سپس سرگرم آماده کردن خودش شد .

در آن طرف فلور با پوشیدن چسبون ترین رداش و تمرین چند تا طلسم مشغول آماده کردن خودش بود .

دو ساعت بعد

فلور با ژستی دلربا وارد زمین دوئل شد ، آگوستوس هم با چشمای چهارتا شده منتظر فلور بود .

لرد که بر بالاترین نقطه نشسته بود گفت : شروع کنین .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
لینی که از خشم سرخ شده بود با تمام سرعت از پله های گرد بالا رفت تا به در قهوه ای رنگ اتاق لرد رسید و بعد دست هایش را بالا برد و با تمام قدرت به در ضربه زد.

تق تق تق

لرد که تا حالا ندیده بود کسی اینطوری به در ضربه بزند با صبانیت گفت:
- کیه؟
- لرد منم،لینی.
- بیا تو.
لینی در را باز کرد و با صورتی که از عصبانیت داشت منفجر میشد به سمت لرد رفت و جلوی او تعضیم کوتاهی کرد.پس از آن که لرد به لینی اجازه داد که سر پا بایستد ، لینی رو به لرد کرد و گفت:
- ارباب این آگوستوس خیلی پر رو است و از مقامش برای راحتی خودش استفاده میکند.
- مگه چیکار کرده؟
- همین جور به ما دستور میده که این کار را بکنیم ایم کار را نکنیم.لرد من حتی حاضرم کروشیو های شما را تحمل کنم ولی از آگوستوس دستور نگیرم!!
لرد:
لرد همین طور که دستش را زیر چانه اش گذاشته بود به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه رو به فلور کرد و گفت:
- تو دوئلت خوبه؟
- به پای شما که نمیرسه اما بد نیست.
- یعنی میتونی آگوستوس را ساکت کنی؟
- بله سرورم.
- خب پس من ترتیبی مدیم تا تو و آگوستوس با هم دوئل کنید.هر کس که برد به مدت یک هفته جایگزین من میشود.
لرد رو به لینی کرد و گفت:
- برو و به آگوستوس بگو بیاد این جا.
- چشم سرورم.
لینی به طرف در رفت که از اتاق خارج شود اما ناگهان ایستاد و رو به فلور کرد که الان داشت خودش را برای دوئل آماده میکرد و گفت:
- تو را به ریش مرلین این آگوستوس را ساکت کن.
فلور رو به لینی کرد و گفت:
- تمام تلاشم را میکنم.
لینی که خیالش راحت شده بود از پله های مار پیچ پایین رفت.وقتی به آگوستوس نزدیک شد آگوستوس با نیشخندی گفت:
- تصمیم خودت را گرفتی؟
لینی که داشت از کوره در میرفت رویش را از آگوستوس برگرداند و گفت:
- لرد کار مهمی با تو دارند.
آگوستوس که متعجب شده بود به طرف اتاق لرد رفت تا با چیزی که نمیدانست چیست رو به رو شود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده




تصویر کوچک شده











چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#99

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
فلور ادامه داد : ارباب من نمیدونم شما از این آگوستوس چی دیدین ... اما به نظر من همه چی به هم ریخته.

لرد دستی به سر و صورتش کشید و به فلور گفت : نظر تو چیه فلور؟ ارباب میخواد نظر شما رو بدونه.

فلور عشوه ای اومد (!) و رو به لرد کرد و گفت : آه ارباب! به نظر من یا خودتون دوباره ارباب بشین یا میتونین کس بهتری رو جایگزین کنید. هوم؟! :pretty:

- ارباب میخواد منظور شما رو بدونه فلور.

فلور چیزی نگفت و با قیافه ی دلربا و حق به جانب به ولدمورت نگاه کرد. ناگهان دوباره صدای جیغ بنفش لینی اومد و گوش همه را کر کرد.

لودو چشم هایش را بست و با عصبانیت دست هایش را روی گوش هایش گذاشت.

- کروشیو لودو. ارباب کر شد. به جای اینکه حواست به ارباب باشه گوش های خودتو میگیری؟ کروشیو.

فلور خنده ای کرد و گفت : خب ارباب... نگفتین میخواین چیکار کنین...

- فلور داری ارباب رو تحریک میکنی که به سمت تو هم کروشیو بفرسته!

- آه ارباب گرانقدر! من حاضرم اینقدر جلوی شما بایستم تا شما هرچقدر میخواین کروشیو به سمتم بفرستین!

- ارباب داره از زبون بازی شما خوشش میاد فلور! شاید شما بتونین مدتی جانشین ارباب بشین! هوممم... آره!

در این لحظه لودو :

مرگخوارا

لینی گوشه ای ایستاده بود و با عصبانیت به آگوستوس نگاه میکرد.

همه ی مرگخوارا منتظر بودند تا ببینند در آخر لینی تسلیم میشود یا نه...

...



Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
#98

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
_ لینی بیا پامو ماساژ بده . رز ظرفارو بشور ، ایوان موسیقی ، روفوس حمومو آماده کن ، لینی تو هم با من میای .

در اتاق لرد

فلور در حالتی بسی دلربا قرار گرفته بود و هر کس به جز لردو از هوش می برد .

_ آه ، ارباب . ای سیاه ترین . امروز مرگخوارا یه چیزایی می گفتن ، مثلا این که شما مثل دامبلدور شدین ، خرافاتی . در ضمن این آگوستوس داره مرگخوارارو علیه شما تحریک میکنه ، مثلا ارباب من شرط می بندم الآن صدای جیغ میاد .

_جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، آگوستوس تو همین الآن چه غلطی کردی ؟

فلور ادامه داد ، دیدین ارباب .

- جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، جییییییییییییییییییییییییییییییییغ ، جیغ

لرد سیاه با اخمی عمیق گفت : چه خبره ، اگه همین جوری پیش بره ، ارباب کر میشه .

آن طرف مرگخوارا

لینی با عصبانیت از آگوستوس دور شد .
و آگوستوس با گوش های کر شده رفتن او را تماشا کرد .

فلش بک


لینی با تعجب پرسید : کجا بیام ؟

آگوستوس با لبخندی موذیانه جواب داد : حموم .

پایان فلش بک


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
#97

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
آگوستوس که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید از اتاق لرد خارج شد و به سمت اتاق نشیمن رفت تا در آنجا ارباب شدن خودش را به رخ دیگران بکشد.وقتی که وارد اتاق نشیمن شد تصمیم گرفت قیافه ناراحتی به خود بگیرد تا دیگران فکر کنن لرد او را حسابی تنبیه کرده است.وقتی که در را باز کرد و وارد اتاق شد رز و لینی زیر چشمی به او نگاه کردند و وقتی که دیدند او ناراحت است هر دو با هم به او خندیدند.آگوستوس که از این که نقشه اش عملی شده بود خوشحال بود صدایش را صاف کرد و با تمام قدرت فریاد زد:

دیگر خفه شوید!!!!

لینی و رز که از عصبانیت آگوستوس خوشحال شده بودند بلند تر از قبل خندیدند.آگوستوس که واقعا عصبانی شده بود فریاد زد:

کروشیو!!!

لینی و رز که از درد جیغ میکشیدند فریاد زدند:
- تو چجوری جرات کردی به ما ورد بزنی؟
- از الان شما باید از من دستور بگیرید.در مدت یک هفته من رییس شما هستم و شما باید به من احترام بگذارید.
لینی و رز که باور نمیکردند لرد او را رییس کرده باشد باهم گفتند:
- آخه چجوری؟
- لرد تا نامه را خواند فکر کرد که شاید نیاز به استراحت داشته باشه برای همین من را رییس کرد تا خودش بتواند مدتی استراحت کند.
لینی و رز که خیلی خیلی متعجب شده بودند نگاهی به آگوستوس کردند و لینی پیش دستی کرد و گفت:
- ما به شما احترام میگذاریم سرورم.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده




تصویر کوچک شده











چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
#96

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱:۳۵ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
از گیلیمت دراز تر نکن اون پاهاتا.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 115
آفلاین
تق تق تق

اسکور با پشت دستش به در اتاق لرد چند ضربه زد و سپس وارد اتاق شد و گفت:
- ارباب. کاری داشتید با من؟

ولدمورت برگه ای که در دستانش بود را به سمت اسکور گرفت و گفت:
- از اونجایی که این اگستوس سواد درست حسابی نداره و من هم دچار سر درد شدم میخواستم که این برگه را برای من بخونی.

اسکور برگه را از دستان ولدمورت گرفت و پس از صاف کردن صدایش شروع به خواندن کرد:
- اینجانب لرد ولدمورت تمام دارایی های خود به اضافه ی اربابیَتم (!) را به نام آگوستوس دلبندم میکنم.

آگستوس قبل از منفجر شدن لرد با ترس و لرز گفت:
- ارباب. گفتم که بهتون. به من گفتید بیام توی اتاقتون بعد این را نوشتید. لینی و اینا هم به عنوان شاهد جلسه اونجا حضور داشتن. ولی بعد یهو همه ما را بیرون کردید.

ولدمورت بار دیگر به فکر فرو میره تا اون صحنه ها را یادش بیاد اما هر چه تلاش کرد چیزی دستگیرش نشد و با صدای آرامی گفت:
- حتما حکمتی در کار بوده است و برای افزایش اقتدار ما قرار است شما چند روزی را به جای ما ارباب باشید آگو جان. از امروز تا یک هفته دیگر تمام اختیارات به دست شماست. موفق یاشید.


امضا نمی دم.


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
#95

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-نــــــــــــــــــــــــــــــــــه

لرد سیاه که بخاطر فریاد گوش خراش آگوستوس شش متر به هوا...نپریده بود بلکه کروشیویی نثارش کرد بود، احساس کرد سرش در مرز منفجر شدن است:
-کروشیو...کروشیو...کروشیــــــو آگوستوس؛ تو اتاق لرد داد میزنی؟ گوش ارباب رو اذیت میکنی؟
-من غلط بکنم ارباب...اما تا صبح منو کروشیو کنین اما اون کاغذ رو نخونین.

لرد که کمی مشکوک شده بود، او را وراندازی کرد:
-چـــــی؟! به ارباب میگی چیکار کنه و چیکار نکنه؟
-نــــه نه ارباب، به جونه سوروس نه. :worry:

و همان لحظه فسفر های مغذش به دادش رسیدند:
-مگه نگفتین سرتون درد میکنه؟ خب اگه الان اونو بخونین به چشمای مبارکتون فشار میاد سردردتون بیشتر میشه هـــــــا! حالا هرطور که مایلین

لرد لحظه ای تأمل کرد.
-آره درسته، حوصله سردرد رو دیگه ندارم.اسکـــــــــــــــــــــــــــــور ! بیا ببینم!

و قلب آگوستوس جایی نزدیک به حلقش شروع به تپیدن کرد، سه روز قبل او اسکور را به آستوریا فروخته بود و باعث شده بود که به شدت تنبیه شود و حالا باورش نمیشد که قرار است زندگیش در دستان او باشد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.