خلاصه:
لرد سیاه تصمیم میگیره برای نابود کردن محفل یه بمب قوی بسازه.برای ساختن بمب اول باید چند دانشمند پیدا کنن.مرگخوارا دانشمند بمب سازی رو در کافه سه دسته جارو پیدا میکنن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایوان و بلاتریکس بعد از چند دقیقه متوجه شدند که زیادی به هم خیره شده اند.چون نگاههای ایوان کم کم داشت حالت عاشقانه ای به خود میگرفت.بلا فورا نگاهش را بطرف ساحره برگرداند.
-خب شما باید با ما بیایین!
ساحره قهقهه بلندی زد.
-چرا باید این کارو بکنم؟تا حالا کسی نتونشته منو مجبور به کاری بکنه دختر جان.من فقط کاری رو انجام میدم که دوست دارم.
بلا سعی کرد لحنش را کمی ملایمتر کند.
-منظور منم همین بود.ما به کمک شما احتیاج داریم.شما هم اگه لطف کنین و با ما بیایین بسیار ممنون خواهیم شد.:pretty:
ساحره نگاهی به چهره بلا انداخت و کم کم چشمانش بطرف موهای بلا تغییر مسیر داد.
-معجون خوبی برای موهات دارم دختر جون.مجبور نیستی با این وضعیت جلوی دید عموم ظاهر بشی...چی داشتی میگفتی؟شما به کمک من احتیاج دارین؟شما کی هستین؟چون من فقط به یه گروه حاضرم کمک کنم.اونم محفل ققنوسه.البته تا حالا محفل رو از نزدیک ندیدم.شما محفلی هستین؟ظاهرتون که اینطور نشون نمیده.
ایوان با صدای "پق" بلندی زیر خنده زد.بلا با آرنجش به استخوانهای دنده ایوان کوبید و او را ساکت کرد.
-چرا چرا...اتفاقا ما کاملا محفلی هستیم.محفل به کمک شما احتیاج داره.لطفا با ما بیایین که شما رو به محفل ببرم.
.