روی صندلی نشسته بود،ردای سیاهش مانند دریای خروشان موج داشت در ان لحظه تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که کتاب را بالا تر بگیرد و سعی کند سخنان زننده دراکو را نشنیده بگیرد ، در دلش مرلین مرلین می کرد که یکی بیاید و نجاتش دهد.
:«با اون کاری نداشته باش»
دراکو مانند شیری که اماده حمله باشد اماده بود و بدنبال حریفش می گشت،جینی با شنیدن صدا کمی ارام تر شدولی زمانی که متوجه شد صدا صدای برادرش است که از دور ، نزدیک میشود دوباره به حالت اولش بازگشت در دلش می گفت « ای وای من
آلان دوباره جنگ می شود» و از جای خود بر می خیزد و به سمت برادرش میرود
و را به سمت در خروجی کتابخانه می برد.
رون :«چرا نذاشتی یه مشت و مال حسابی بهش بدم؟»
جینی ساکت به راهش ادامه می دهد.
رون :« چرا خودت هیچی بهش نگفتی؟»
جینی بی حوصله تر می شود اما سکوتش را نمی شکند.
رون :« چرا جواب من رو نمی دی ؟نمی فهمی
میگو تو باید به اون پسره از خود راضی نشون بدی که زیادی خودش رو بالا گرفته و اعتماد به سقف داره»
جینی این بار با نگاه زننده ای جواب رون را می دهد ، رون بلاخره سکوت اختیار می کند
................................................................
سر میز شام تمام خاطرات امروزش را مرور می کرد و با خودش می گفت:«مگه میشه من دلم نخواد که جواب این پسره از خود راضی رو بدم ، چرا هیچ کس من رو درک نمی کنه؟ این بار که ببینمش، اه یا مرلین خودت کمکم کن که جوابش رو بدم»
«به به ببین کی اینجاست؟ دختر منگل»
رون از جاش بلند می شود که به کمک خواهرش برود ولی جینی که اعصابش خورد شده
بود جایش بلند می شود و می گوید :« بازم اقای از خود راضی ، برو کنار بذار باد بیاد ، در
ذمن میز گروه اسلایترین اونجاس ، برو دیگه هم اینورا نیا
منتفت شدی؟ »
:« به به نمی دونستم زبونم داری اما حالا فهمیدم
نتنها زبون داری بلکه چه زبون درازی هم داری »
:« مثل اینکه نفهمیدی گفتم شرت رو کم کن » و نگاهی بس
غذب ناک به او می اندازد، دراکو با افاده خاصی که سرشار از خشم بود راهش را کج می کند، جینی فورا از سرسرا خارج شده و دوان دوان به خوابگاه می رود..........
تمام روز از ذهنش گذر می کرد واقعا از رفتار و طریقه صحبتش بسیار ناراحت بود ولی زمانی که به یاد
می ورد که رو به روی دراکو ایستاده است خوش حالی از چهره اش نمایان می شد ،پلک هایش دیگر سنگین شده بودند و جینی جوان را به خوابی عمیق دعوت می کردند.
««اگر تایید شود ممنون خواهم شد.»»
با وجود اینکه اشکالات زیادی داشتی، اما نمایشنامه خوبی نوشتی.
حتما بعد از نوشتن متنت یه دور از روش بخون تا متوجه اشکالات نگارشی و تایپی بشی و اونارو تصحیح کنی » غضبناک، در ضمن، ملتفت ...
درست نیست که دیالوگارو وسط توضیحاتت بیاری و دوباره بعد از اتمام دیالوگ به ادامهی توضیحاتت مشغول شی. باید با اینتر بینشون فاصله بندازی.
خیلی جاها چندین جملهرو پشت سر هم نوشتی بدون اینکه بینشون علائم نگارشی بذاری یا از کلمات ربط استفاده کنی. ضمن اینکه وقتی جملاتت به پایان میرسن لازمه که با " . ! " بهشون پایان بدی.
با ورود به ایفای نقش بهتر میتونی به رفع اشکالاتت بپردازی و پیشرفت کنی.
تایید شد. وقتشه گروهبندی شی.