همان هنگام محفل ققنوسکان:
- ای وااااااااای!
فلورانسو در حالی که از نهاد خویش فریاد بر می آورد از آشپزخانه به بیرون جهیده و در حالی که اشک از چشم جاری می نمود، بر سر جماعت فرود آمد و هق هقیانه بر آنان گفت:
- تـ..تخم مرغ هامون تموم شده.
ما نیز چون این سخن از وی شنیدیم از زمین بر آسمان عروج نموده و در حالی که بر لب خویش خندوانه نهادیده بودیم بگفتیم:
- آه خداوندا تو را بسیار شکر که این لطف بزرگ را برما فرو فرست.. آخ!
فلورانسو با آن دو چشم اشکبار با آرنج بر سر سیس سخت بکوبانیده بود چونان که آهنگران پولاد نمی کوبیند و افزوده بود:
- دلت رو خوش نکن! من اجازه نمی دم پای فست فود به این جا باز بشه!خصوصا از نوع خسرویی و ظفری! الان هم می رم یه شونه تخم مرغ شیش طبقه می خرم.پروف هم به من پول می ده! مگه نه پروف؟
دامبل الدمبادیل بر ریش خود متمرکزیده و جانورکان از آن بیرون می کشید و با لذت تمام می تناولید، با صدای فلورانسو سر به بالای بیاورد و گفت:
- فرزند روشنایی و دنیا طلبی! فرزندان روشنایی باید روی پای خودشون بایستند فرزندم .. خرش خروش بلع بلوع ( افکت خوردن و بلعیدن جانورکان درون ریش دامبل الدمبادیل.).اگر سخته رو پای خودت وایسی یه سر به این سیریوس بزن.اونم ناسلامتی فرزند روشنایی دیگه.خیر سرش وزیر سحر و جادو!من همش یه پیرمرد بازنشسته ام و هفت سر عائله. خرش خروش بلع بلوع (همان افکت قبلب) !
فلو که این سخن از دامبلدور شنید.با آن که مانند برجکان دوقلوییده در یازدهمین روز سپتامبر در حال سقوطیدن بود، چهره در هم کشید و گفت:
- سیس! بیا بریم وزارت!
و ما خود خویشتن چون این سخن از وی بشنیدیم سخت تعجبیدیم و جواب در دادیم که:
- ما از چه روی باید بیاییم؟
و جوابی شنیدیم که ما را با طرح دیوار خانه سیریوس اینا یکی کرد!
- من که نمی تونم یه شونه تخم مرغ شیش طبقه رو بلند کنم!
همان زمان، وزارت کده دوبل اس:- بیبین من تا اون نات آخرش رو از تو حلقوم تو در نیارّم ولکن نیسّم!
- وعه ویعای عو ووع عووعم وعوم!
سیوروس در حالی که قصد داشت دست ردولف را که تا تهِ ته
در حلقومش فرو رفتانیده بود را بیرون بکشد، این جمله را گفته بود، که ترجمه آن هم بسیار بسی دشوار است و برای خردسالان و کودکان مناسب نیست.
در طرف دیگر آرسینوس سخت بر آن صحنه می نگریست و بر عضلات آن لسترنج خیـــلی مذکر زومیده بود که ناگاه وزیر ثانی وارد آمد.
سیریوس چون آنان را بدید گفت:
- خیلی خوب پولتون رو آوردم.
- اوفینو! فک کردی ما تسترالیم!آرسی برو ببیبین این یارو..اسمت چی بود؟راست راستی پول آورده!
آرسینوس چند قدمی جلو رفت و بر آن کیسه پر گالیون سخت خیره بمانید و از دهانش آب جاریدن گرفت:
- آره. پوله!
ردولف که بر خلاف آن چه که باید می شد، و نشد، از سر خشم فریاد بر آورد:
- بِز ببینم! تو اَ کجا پول آوردی سیبیل قشنگ؟ اَ کی تا حالا ای قدر مهربون شدی واسه من! اصن چرا دفعه قبل تا پام رو با جوراب یه هفته نشسته نکردم تو حلقت پول نیاوردی. هان! اصن تا وقتی که نگفتی این پول ها رو از کجا آوردی کسی اَ این جا چی؟ نمی ره بیرون!
و در حالی که دستش را با مقدار کثیری از مواد اندرونی اسنیپ الاسانیپ در هوا تکان می داد به سمت سیریوس آمد و جماعت را در این عجب گذاشت که از کدامین بیماری رنج می برد؟و در نهایت جمله ای که همه ما به آن می اندیشیم:
- خوب پولش رو که گرفت پس واسه چی با ذوق و شوق نرفت پیش ارباب!
و در جواب شما گویم همی:
- اون یه لسترنجه!اونم ردولفشون!