colonel نوشته:
والا اینطور که میگن، وقتی که لرد سیاه زبونم لال چشمم کف پاش سقوط کرد، من که نیم سال بیشتر نداشتم، به حرف اومدم و با صدای کلفتی گفتم:"روز های سیاه تر بازمیگردند!"
پدرم از مرگ خوارهای بزرگ بود و حالا این تمام آرزوی منه، که در خدمت لرد سیاه باشم و در راه او و اینها!
خب کلاه جان، منو اسلیترین میفرستی دیگه؟ نه؟!
هرمیون-جین-گرنجر نوشته:
سلام کلاه جان!!
من اسمم ملیکاست خواهر فرد ویزلیم و همینطور دخترخاله ی دوتا پسر خالم فابین و آرتور هستم.
شخصیتم اینجوریه: درسم متوسطه، سمپادیم، اصلا برام مشنگو اینا فرقی نداره. به دوستام همیشه کمک میکنم. شیطنتو خیلی دوست دارم. اعصابم اصلا خورد نمیشه و کلا لطیف حرف میزنم. کل فامیلام البته به جز فابین تو گریفن اگه لطفا کنی منو بفرستی پیش داداشم ممنون میشم
*Gizantel* نوشته:
درود بر کلاه عزیز
من دختری 20 ساله هستم که همیشه خودم به درد سر می اندازم و به خاطر ماجرا جویی هام همیشه باید از زیر نظر دوستانم رد بشم. با این حال تقریبا همه ی موارد موفق میشم و غرورم برام از هر چیزی مهم تره.
به اصیل زاده بودم خیلی اهمیت میدم ( با اینکه از مشنگ ها بدم میاد ولی کاریشون ندارم.البته فعلا!) بیشتر از هر چیزی از هیجانات لذت می برد و دست به هر کاری میزنم که قدرتم و شهرتم رو بیشتر کنه چرا که ازش سیر نمیشم. فلذا پشتکارم را تا بی نهایت به کار می بندم.
فقط یک خواهش ازت دارم . برای من اهمیتی نداره که کدام گروه باشم اما لطفا لطفا و باز هم لطفا من را در رونکلا ننداز ( اول که از چو چانگ متنفرم و دوم که خواهر استقلالی مشنگ پرست من اونجاس)
با تشکر
maryam33 نوشته:
سلام به جناب کلاه.
خوب اینایی که میگم همش راسته.و از الان یه جوری نمیگم که سنگین تر باشه خودم بنویسم گریفندور یا اسلیترین یا ریوونکلا یا هافلپاف.تصمیم با شماست.
بعدم اینکه توی تک تک گروه ها تا حالا افتادم پس اصلا برام عجیب نیست شما هر کدومو بگید.فکر نکنید که اگه بگید هافلپاف یا ریوونکلا غش می کنم و فقط به عشق گریفندور یا اسلیترین اومدم!
من یه دختر 14 ساله ام و خیلیـــــ خیالپردازم.شده یه ساعت زل بزنم به دیوار و فکر کنم.ولی چیزایی که در اعماق ذهنم می گذره رو هیچ وقت برای هیچکس نخواهم گفت. خیلی هم حرف میزنم. جز مواقعی که دارم گریه می کنم و دیگه عمق فاجعه است،لبخند میزنم.خیلی برای ایندم نقشه دارم. بالاخره قراره یه نویسنده موفق باشم! و اینکه چرا می خوام نویسنده بشم برای اینکه با کتابام کمک کنم بقیه ادم های دنیا از زندگیشون لذت ببرن و صلح برقرار باشه. این هدف زندگی منه.و همیشه امیدوارم که خدا برای افریدنم ناراضی نباشه. سمپادی ام ولی بیشتر از مدرسه و ریاضی و فیزیک و زبان که عاشقانه دوستشون دارم،دوست های دیوونمو دوست دارم. طوری که براشون هرکاری می کنم. هرکاری. ولی نمی دونم چرا همیشه فکر می کنم که بین اونا اهمیت زیادی ندارم. چون شاید تا حالا هیچ دوست صمیمی نداشتم و تو گروه دوستی خاصی نبودم. با همه خیلی خوب رابطه دارم و همیشه تلاش می کنم همین طور بمونم. در شرایط بحرانی خوب تصمیم میگیرم. و طراحی نقشم برای جنگ نرم خیلی خوبه! اصلا اهل برنامه ریزی و اینا هم اصلا و ابدا نیستم.راجب پشتکارم انچنان نیست مگر مواقعی که یه نیروی قدرت مثل تنفر یا عشق به جلو هلم بده!پوووووف دیگه بسه!
امیدوارم تصمیم گیری عادلانه ای داشته باشید.
2015 نوشته:
سلام کلاه عزیز
من یک پسر 15 ساله هستم .کمی هم ترسو.کمی هم شوخ طبع و پشتکار فراوان دارم همیشه امید وارم و علاقم به گروه هافلپاف است رو حرفم هم وایمیستم.