هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
#73

سلینا ساپورثی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۳ چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
از ساپورتستان!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 10
آفلاین




سورس همچنان که لبخندی سادیسمی (!) روی لبانش شکوفا شده بود، سیریوس و جیمز را به سمت اتاقک معجون سازی میکشید.

- اسنیپ جون مادرت،بیخیال شو. بیا همون بریم پیش دامبلدور. اصن دلم براش تنگ شده، میخوام ببینمش .:worry:

سورس به سمت بلک برگشت و لبخندش بیشتر شکوفا شد. همینطور که سرعتش رو بیشتر میکرد زیرلب می گفت:
-از چه معجونی استفاده کنم ینی؟یه معجون که تا آخر عمرشون برن دستشویی چطوره؟...نه اینجوری دیگه نمیتونم ببرمشون پیش دامبلدور.یه معجون کـــ...

پاتر با قیافه پابرهنه به اواسط افکار شیطانی سورس میشتابد:
-میگم اسنیپ عمت چند سالشه؟

سرخی عصبانیت روی صورت سورس باعث میشود که بلک یاد گوجه ربی افتاده وناخودآگاه از خنده پخش زمین بشود.سورس ، جیمز رو به دیواره راه روی تنگی که به سالن بزرگتری ختم میشود میکوبد طوریکه صدای برخورد باعث قطع شدن خنده های سیریوس میشد.
-..یه معجون که دیگه نتونید انقد ور ور کنید چطوره؟

سورس دستش را از روی گلوی جیمز پایین اورده و بعد از اینکه به آرامش معمولش میرسد میگوید:
-یه راست میریم پیش دامبلدور. تمام سعیم رو میکنم که بفرستمتون خونه ننتون.اما دامبلدور باید تصمیم بگیره...

جیمز خودش را میتکاند و جواب لبخند سیریوس را با چشمکی میدهد. سیریوس چشمانش را مقابل سورس خمار میکند و با عشوه شتری میگوید:
-So cute...

و سورس را به شکل :vay: درمی آورد...

آنسوی دیگر - تالار اصلی ریونکلاو

آرسینوس لی لی کنان به سمت راه رویی روبه روی مکان کنونیش بود میرفت و با بالاترین صدا جمله «آسلام واس ماس ینی کلا ماس ماس»(!) رو فریاد میزد که... با بینی مبارکش به تابلویی برخورد میکند.صدای آشنایی با عصبانیت آشنایی و لحن آشنایی و کلا آشنایی به سمت آرسینوس فریاد میکشد:
-آسلام نه بیسواد،اسلام!

آرسینوس با کج خلقی چشمانش را باز میکند و با نگاهی تار به روبه روش و جایی که به نظر میرسید صدای آواز از اونجا منتشر میشود نگاه میکند.
-لعنتی چیزی معلوم نیس.من کور شدم؟...نه نه نه..اول باید آسلام رو نجات بدم...آسلامه عزیزم... .

تنها چیزی که جیگر میتوانست ببیند ، نقطه سیاهی معلق در هوا و سایه های کرمی رنگی در اطرافش بود.البته چند ثانیه بعد دیگه عملا بوووق هم نمیتونست ببینه و به با وجود سطح هوش پاینش به خوبی توانست ضربه تیزی که به سرش خورده بود را حس کند.ارسینوس چشمانش را به شدت بست و قیل و قالی که تا ارامگاه مرلین هم میرسید راه انداخت اما بعد از مدتی چشمانش را باز کرد و توانست بهتر از هیکل انسانی مقابلش ، یک لبخند و البته تجمعی از سیبیل ها را ببیند.
-رو..رودولف....چته روانی؟ اهان پس تو بودی که اون اواز های ضد آسلام رو میخوندی هان؟مگه نمیدونی که من روی ساحره ها و آرمان های مرلین و آسلام چقد حساسم؟هان؟...اصن وایسا ببینم،تو اینجا چکار میکنی دقیقا؟

و تنها واکنش رودولف کبیرالسیبیل ، پهن تر شدن لبخندش بعد از شنیدن نام ساحره بود... :pashmak:


ویرایش شده توسط سلینا ساپورثی در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳ ۱۶:۱۵:۴۲
ویرایش شده توسط سلینا ساپورثی در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳ ۱۶:۲۷:۵۵

...Im ready for FIGHT and FATE....
??WHy
.
.
.

stop checking your phone...
...he would not send you a text


پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ جمعه ۷ فروردین ۱۳۹۴
#72

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
-آره پروفسور اسنیپ
-راستی وقتی پیغام فرستادین به والدینمون بگین امشب شام چی داریم.
جیمز و سیریوس دوباره خندیدند..اسنیپ که خیلی عصبانی شد یقه ی رداهای آن هارا گرفت وبه کشان کشان به دنبال خود کشاند.جیمز وسیریوس بازهم خندیدند.
اسنیپ با خنده ی شیطانی ای گفت:
- فکر کنم قبل از اینکه پرونده هاتونو زیر بغلتون بدم باید ببرمتون دخمه و چند تا معجون به شما ها بدم که جیگرتون حال بیاد.
صداهای خنده جیمز وسیریوس قطع شد وجیمز با لحنی عجیب گفت:به جان کورممد مارو اونجا نبر.

تالار راونکلاو:

آرسینوس ،هاگرید ،هری و چو هنوز بدنبال گربه بودند که ناگهان صدای عجیب از خوابگاه شندیدند: "ازاون بالا تسترال می آید..................یکسره ساحره می آید."
هری که به شدت متعجب بود گفت:
- فکر کنم آسلام بدجور به خطر افتاده.
آرسینوس که دست کمی از هری نداشت با لحن تندی گفت:
- من برم آسلام را از خطر نجات بدم شما برین دنبال کج پا.
هاگرید که درحال خوردن کیک بود گفت:
- نرو آرسینوس، ما باید همگی دنبال کج پا بگردیم!


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۷ ۱۳:۲۲:۴۲
دلیل ویرایش: اصلاح متن

مراقب خودت باش.


پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
#71

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1513 | خلاصه ها: 1
آفلاین
سیریوس و جیمز نگاه دیگری به یکدیگر انداختند و ناگهان جیمز گفت:
- چه هیجان انگیز! یعنی خود پروفسور دامبلدور پرونده رو میذاره زیر بغلمون؟!
- این خودش یه ماجراجویی هیجان انگیزه جیمز! هرچند که من فکر کنم فین فینی کلی در این راه ضایع بشه!

اسنیپ که لب هایش را روی یکدیگر فشار میداد و دستانش را مشت کرده بود غرید:
- نگران نباشید... پرونده رو از دست پروفسور دامبلدور میگیرم... بعدش هم یه پیغام برای والدینتون میفرستم که بیان ببرنتون!
- من که خیلی ترسیدم!
- م... م... منم ه... ه.. همینطور!
- دقیقا دارید چیکار میکنید آقای بلک؟
- هیچی... الکی مثلا من کوییرلم!

جیمز و سیریوس در حالی از شدت خنده شکم هایشان را گرفته بودند دست هایشان را به یکدیگر کوبیدند که ناگهان اسنیپ هر دو را از یقه شان گرفت و در حالی که آنها را به دنبال خود میکشید گفت:
- پروندتون رو گرفتید بازم اینجوری شوخی میکنید!

تالار راونکلاو:


آرسینوس که به نظر می آمد دیسک کمر گرفته یک نگاه به چپ کرد، جایی که هاگرید با آرامش و لذت در حال خوردن کیک بود، سپس نگاهی به راست کرد و هری و چو را در حال رد و بدل کردن اکسپلیارموس و پاتروناس دید... پس به سختی از جایش بلند شد و ناگهان:

خررررررررچ

هاگرید که قطعه ای کیک در دهان داشت ناگهان کیک را درسته فرو داد و بدین ترتیب چهره اش بنفش شد و به خفگی افتاد... در طرف دیگر هری و چو چنان از جا پریدند که سر هایشان با سقف تالار یکی شد... و پس از آن همه ی آنها آرسینوس را با کمر صاف شده دیدند که با چهره ای پر از درد به آنها نگاه میکرد... و ناگهان او نعره زد:
- پاتر! تو امشب بیا تو تالار ببین زندت میذارم یا نه!

آرسینوس پس از این نعره کمرش را کمی دیگر حرکت داد و پس از اطمینان از سلامت آن غرید:
- شما دو تا انقدر بهم نزدیک نشید! فاصله ی کانونی رو رعایت کنید خلاصه! آسلام به خطر میافته یهو! ، هاگرید... عهه هاگرید؟! پاشید بیاید بچه ی مردم الان میمیره! البته من چندان ناراحت نمیشم! به خاطر خودتون میگم!

هری یک نگاه به چو کرد و یک نگاه به هاگرید و سپس به سختی خودش را از چو جدا کرد و به طرف هاگرید دوید که ناگهان آرسینوس چوبدستی کشید و گفت:
- آناپ نئو!

چهره ی هاگرید که بنفش شده بود و چشمانش از حدقه بیرون زده بود باز شد و او موفق شد دوباره تنفس کند، هری که همچنان در حال دویدن بود به سختی ترمز گرفت و ناگهان چو دوباره او را گرفت، آرسینوس با پوزخندی تمسخر آمیز به او نگاه کرد.
- یعنی حتی این طلسم رو هم نمیدونستی پاتر؟!
- میدونستم! فقط میخواستم از نزدیک اجراش کنم که مطمئن بشم خطا نرفته!

هاگرید ناگهان از جا پرید و یک تکه کیک دیگر بلعید و نعره زد:
- من حالم خوبه! من حالم خوبه! حالا دیگه بریم دنبال گربه!
- حالا زنده نمیموندی هم من یکی زیاد ناراحت نمیشدم! ولی آره... بیاید زودتر گربه رو پیدا کنیم و بریم!



پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
#70

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
خلاصه :

سیریوس و آرسینوس برگه های امتحانی معجون سازی رو از دفتر اسنیپ دزدیدن ، بقیه که میدونن اسنیپ متوجه این قضیه میشه سعی میکنن یه نقشه بریزن تا قبل از اینکه اسنیپ بفهمه ، برگه ها رو برگردونن به دفتر اسنیپ . در اولین تلاش ، گربه هرمیون از دستش فرار میکنه و وارد تالار راونکلاو میشه تا مشکلات گریفیندوری ها از قبل هم بیشتر بشه. هری و رون سعی میکنن با استفاده از چو گربه رو بگیرن ولی چو بخاطر اینکه هری باهاش روراست نبوده اونا رو میندازه بیرون از طرفی جیمز و سیریوس سعی میکنن اسنیپ رو سرگرم کنن تا گریفی ها برگه هارو سرجاشون بزارن. هری، آرسینوس و هاگرید در حال بالا رفتن از برج راونکلاو هستن تا بتونن گربه رو بگیرن، سیریوس و جیمز هم در حال سرگرم کردن اسنیپ بودن.





- وای! اونجارو!

گروه سه نفره، در حالی که از پنجره ی برج آویزان بودند با تعجب به داخل تالار راونکلاو نگاه کردند. چو با قیافه ای غضبناک به آن سه چشم دوخته بود. هری در ذهن خود فکر کرد چطور او متوجه شده بود آن ها در حال بالا آمدن از برج هستند؟ ناگهان پنجره باز شد و چو فریاد زد:
- مگه نگفتم تا عذرخواهی نکردی نیا؟
- چرا ... ام ... راستش برای همین اومدم.
- گوش میدم.

هری که زیر وزن هاگرید در حال له شدن بود، فکر کرد. چه باید میگفت؟ آرسینوس که هری را از پایین گرفته بود نگاهی به معنی " تو شب تالار میای دیگه " به هری انداخت. پسر برگزیده آب دهانش را قورت داد و چشمانش را بست و گفت:
- خب میخواستم بگم.
- اوی! پاتو تکون نده! صورتم صاف شد!
- خیله خب بابا. ... خب من میخواستم بگم ... ام ... من کار بدی کردم و ...

آرسینوس که چیزی نمانده بود تحملش تمام شود، دندان هایش را به یکدیگر سایید و گفت:
- کوتاهش کن پاتر!
- ام ... خب ... تو دختر خوبی هستی...
- گفتم کوتاه پاتر!
- من معذرت میخوام! غلط کردم! دیگه تکرار نمیشه!

چند دقیقه بعد

- مرلین خیرت بده چو! چیزی نمونده بود بی افتیم.

هری آهی از سر آسودگی کشید و بدنش را کش و غوس داد و نگاهی به آرسینوس انداخت و در این راه دیسک کمر گرفته بود. هاگرید هم از جیبش تکه ای کیک در آورد و خورد. هری نگاهی به چو انداخت و به آرامی گفت:
- حالا کمک میکنی بریم گربه رو بگیریم؟
- بریم!

پیش سیریوس اینا

- یک بار دیگه راجب مو های من حرف بزنین قول میدم امتیازی واستون نمونه.
- خیله خب بابا.

اسنیپ، جیمز و سیریوس بار دیگر شروع به حرکت کردند. سوروس در حالی که به سوی دفترش می رفت، متوجه خنده های زیرزیرکی سیریوس و جیمز شد. رویش را به طرف آن دو برگرداند و با فرمت به آن ها نگاه کرد.

- بلک؟ پاتر؟ میشه بگین چی خنده داره؟
- هیچی، سیریوس گفت پوشیدن ردای مشکی باعث مرگ زودهنگام میشه، بامزه نیست؟
- نمره کم کردن دیگه جواب نمیده. میریم پیش مدیر مدرسه تا پروندتونو بزاره زیر بغلتون.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳
#69

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
در این سو:
نقشه ی شوم رو به شکست اول:
آرسینوس با صدای هیپوگرافی که در بغل هاگرید گیر کرده باشد نالید:
-هری وایستا اگه من بعدا تو رو ندیدم.
هری که در زیر هاگرید از دیوار بالا میرفت به اندازه ی جن خانگی که در بغل هرماینی گیر کرده باشد ترسیده بود گفت:
-ببند آرسینوس!
هاگرید در حالی که به صورت خودکار بالا میرفت و به چیزی خاصی شباهت نداشت با خوشحالی گفت:
-بچه ها چیزی شده؟
- نه.تو راحت باش هاگرید.
- من راحتم. ^_^
وقتی هری و آرسینوس به سختی هاگوارتز پیمایی میکردند هاگرید که سعی میکرد توجهی به ارتفاع زیر پایش نکند برایشان از زیبایی مناظر،بزرگی جهان خلقت،شکوه دامبلدور و تعداد عمه هایی که داشت سخن میگفت.
بعد از 9 دقیقه و 46 ثانیه ای که در آن حالت برزخی گذشت ناگهان هاگرید فریاد زد:
-وایستــــــــــا آرسینوس!
با توقف ناگهانی هاگرید در هوا و آشنایی صورت هری با کف کفش های هاگرید آرسینوس با صدایی که کمی فقط کمی شاید حتی کمتر از کمی ناراحت به نظر میرسید گفت:
-عمه ی یکی مونده به آخر مرلین!چی شده هاگرید؟
هاگرید که چشمانش به اندازه ی تریلانی شده بود به یکی از پنجره های قلعه اشاره کرد و گفت:
-بچه ها...بچه ها...اونجا...
هری و آرسینوس که هم ترسیده بودند و هم کنجاویشان گل کرده و داشت میوه میداد بهم نگاهی کردند.
-هری ببین چی دیده.
-باشه الان...هیــ...هی ارسینوس...اونجا...اونجا...
آرسینوس که دید هری هم مثل هاگرید قصد ندارد ادامه دهد خودش با احتیاط پایین آمد و به داخل پنجره نگاه کرد.
-اره...اره...اونجا...اونجا...
خوب گویا آرسینوس هم قصد نداره چیزی بگه!بزارید من یه نگاهی بندازم!
-وایـــــــــ...اونجــــــــا رو...!
***
در آن سو:
نقشه ی شوم رو به شکست دوم:
جیمز و سیریوس که انگار بین سوال اسنیپ یا فلیچ گیر کرده بودند نمیدانست از اینکه در آن وضعیت هستند خوشحال باشند یا ناراحت!
هر از چندی نگاهی به هم می انداختند و وقتی دوباره قیافه ی تکراری دوستشان رو میدیدند رویشان را برمیگرداندند و پوفی میکشید.
در این میان نیش گشاده ی اسنیپ هر لحظه بازتر میشد و خطر اینکه به سرموهای چــــربــــــش (که به تازگی محققان مجله ی طفره زن اعلام کرده بودند درصد چربی اش قابل تخمین نیست) برسد و این به شدت نگرانی من را در پی دارد.
بالاخره سیریوس تصمیم گرفت که این مسیر را با چزاندن سوروس کمی شاد کند!
-جیمز میدونستی؟محققان (با اون قبلی ها فرق دارد اینا محققان پیام امروزن!) فهمیدن که ادم هرچی چربی موهاش بیشتر باشه،طول عمرش کمتره!
-واقعا؟تو واقعا راست میگی سیریوس؟منم شنیده بودم.فقط با این فرق که نه فقط طول عمرشون کمتره بلکه اخلاقشونم گندتره!
-آررررره!به خاطر اینکه این ادما اصلا اهمیتی به اطرافیانشون نمیدن.
-مثل اینکه نمیرن حموم!
-اینقدر نمیرن حموم که تمام زندگیشون میشه شپش!
-اونوخت خودشونم به شپش تبدیل میشن...
-تازه اینا مسواکم نمیزنن برای همین دهنشون بو میده!
-چه قدر یه ادم میتونه بی فرهنگ باشه اخه؟
اسنیپ که من به شدت نگران خرد شدن دندان هاشم به سختی دهن مبارکش رو کشود و زمزمه کرد:
-بلک،پاتر...
-بعله پروفسور؟


ویرایش شده توسط آملیا سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۳ ۲۱:۰۴:۰۶
ویرایش شده توسط آملیا سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۳ ۲۱:۱۹:۰۹

من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۳
#68

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1513 | خلاصه ها: 1
آفلاین
همین که آنها به زمین برخورد کردند و نعره هایشان به هوا رفت هاگرید به یاد آورد که جیمز و سیریوس مشغول اسنیپ هستند پس از فکر بیرون آمد و متوجه شد که آرسینوس و هری در حال بالا کشیدن او هستند پس فریاد زد:
- یک لحظه تو فکر بودم! چه غلطی کردید شما ها؟!

آرسینوس همچنان که با چوبدستی اش وزن بسیار زیاد هاگرید را روی هوا حمل میکرد تا او را به بالای دیوار برساند گفت:
- آخه بوقی... تو یک دیقه تو فکر بودی؟! یهو رفتی تو فکر... حالا هرچی صدات میکنم هیچی به هیچی! بعد تو میگی یک دیقه؟! میدونی هری چند تا اکسپلیارموس زد؟! میدونی من خودم چند تا کروشیو زدم؟! :vay:

- کروشیو؟! اکسپلیارموس؟! آخه چرا؟! خوب بوقی ها بهم یکم کیک میدادید از فکر میومدم بیرون!

- حالا تو راهرو میخواستی یه چیزی بگی... چی بود؟!

- دیگه دیر شده...

- بگو دیگه هاگرید! از تو بعیده اینکارا!

همن که هاگرید میخواست موضوع را بگوید آرسینوس او را به دیوار هدایت کرد و هاگرید چنان که گویی جانش را چسبیده است خودش را به دیوار چسباند و اینبار با فریادی که به نظر می آمد نیمی از قلعه را از خواب بیدار کرده گفت:
- من از ارتفاع میترسم!

- خوب چرا زودتر نگفتی؟!

- خوب مگه شما ها وقت دادید؟!

- اینم حرفیه! ولی دیگه دیر شده... فقط پایین رو نگاه نکن
- راست میگه... به ارباب فکر کن... اونوقت دیگه پایین رو نگاه نمیکنی!
- آرسینوس... به جای فکر کردن به اربابت به ماموریت فعلیت فکر کن!
- اوکی اوکی!

آرسینوس به هاگرید که همچنان دیوار را دو دستی چسبیده بود نگاهی کرد و سری تکان داد و سپس خودش هم از روی جا پاها بالا رفت تا به هاگرید کمک کند تا وارد تالار خصوصی راونکلاو شوند.

در طرف اسنیپ اینا!

اسنیپ اکنون پشت سر جیمز و سیریوس حرکت میکرد و هر لحظه آنها را که با یکدیگر پچ پچ میکردند زیر نظر داشت و بالاخره با پوزخند و صدای بسیار سردی گفت:
- بالاخره رسیدیم... وقتشه که به شما قدرتم رو نشون بدم!
-؟!
-؟!
اسنیپ همچنان به چهره های آنها که وارد دفترش میشدند نگاه میکرد... ولی متوجه برق شوم نگاه آن دو نشد.



پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۳
#67

مالی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
آرسينوس ،جيمز ،سيريوس و هاگريد (با اون قدش) از پنجره آويزون شده بودند.
يهو سيريوس گفت:هاگريد راستي چي مي خواستي بگي؟
هاگريد:ديگه کار از از کار گذشته...
جيمز و آرسينوس همزمان:مگه چي شده؟
هاگريد:فليچ ما رو ديده...و تمام حرفامونو شنيده ....و الانم...
فليچ:اينجام.
جيمز:يا امام زاده بيژن اقاي فليچ شما اينجا چيکار مي کنيد؟
فليچ:داشتم تو راه رو راه مي رفتم که حرفاي شما رو شنيدم!و الانم دارم مي رم.
آرسينوس:خب پس خدارو شکر.
سيريوس:مي شه يه سوال بپرسم آقاي فليچ؟
فليچ: بپرسيد!!
سيريوس:شما الان کجا داريد مي ريد؟
فليچ:شما چه توقعي داريد؟
سيريوس: ما توقع داريم شما به ما کمک کنيد.اقاي فليچ من از بچگي بد بخت به دنيا اومد. خونواده من فقير بودن و من مجبور بود از همان کودکي به سر کار بروم.
فليچ:اقاي بلک من همه خاندان شما را مي شناسمولي با اين حال دلم برايتان سوخت و بهکسي نمي گويم که شما را با چنين حالتي ديده ام فقط!!!
آرسينوس:فقط چي؟
فليچ:فقط بايد تا يک مدت به گربه من رسيدگي کنيد.
در اينجا بود که فقط صداي زدن تو سر و گفتن اي واي بدبخت شديم اومد و بچه ها فراموش کردند که نبايد دستانشان را ول مي کردند نا گهان!!!
بنگ
اييييييييييييييييييييييي
اخ سرم اومد





چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳
#66

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1513 | خلاصه ها: 1
آفلاین
جیمز و سیریوس یک نگاه دیگر به اسنیپ کردند و سپس به یکدیگر نگاهی کردند و جیمز به طوری که اسنیپ چیزی نشنود به سیریوس گفت:
- خوب... فکر میکنم برگه ها سرجاشون باشن... مشکلی پیش نمیاد.
- آره... مطمئنم که آرسینوس و بقیه اونارو گذاشتن سرجاشون.

- شماها دارید بهم چی میگید؟ راه بیفتید... من باید یک صفر خیلی قشنگ بهتون بدم!
- بیخیال زرزروس!
-چی گفتی پاتر؟!
- منظور جیمز این بود که هر چه سریعتر بریم بهتره! مطمئنا اینطوری میتونیم زودتر به تالار برگردیم و بخوابیم!

اسنیپ نگاه عاقل اندر سفیهی به جیمز و سیریوس انداخت، سپس در حالی که یک چشمش به روبرویش بود و یک چشمش به غارتگران به راه افتاد و غارتگران هم به دنبالش.

در تالار خصوصی گریفیندور:


آرسینوس که همان شخصی بود که نفر آخر به بیرون پرتاب شده بود و پشت ردایش بر اثر اردنگی رون خاکی شده بود رو به تابلوی بانوی چاق فریاد زد:
- بوقی! ورقه ها هنوز توی تالاره!

فریاد آرسینوس همانا و باز شدن تابلو و پرتاب شدن ورقه ها بر سر آرسینوس همان. او کمی دیگر غرغر کرد و سپس یک نگاه به ورقه ها کرد و تازه یادش افتاد که باید اول گربه را بیاورند، پس ورقه ها را در ردایش گذاشت و نگاهی به هاگرید و هری انداخت و گفت:
- یکیتون راه تالار راونکلاو رو نشون بده... من الان حال ندارم فکر کنم!

هری به سرعت نقشه ی غارتگر را از جیبش بیرون کشید و راه تالار راونکلاو را پیدا کرد و گفت:
- بیاید دنبالم... راهشو پیدا کردم!
- آخه بوقی! ما باید از قلعه بریم بیرون و آویزون شیم که از پنجره بتونیم بریم داخل!
- ها... اینم حرفیه، پس از قلعه خارج میشیم... ولی در هر صورت بیاید دنبالم!

هاگرید کمی این پا و آن پا کرد و سپس گفت:
- بچه ها... یه چیزی رو باید بگم... :worry:

پیش از آنکه هاگرید بتواند حرفش را تمام کند آرسینوس و هری دستانش را گرفتند و به سرعت او را با خود بردند تا از طریق پنجره (!) وارد تالار خصوصی راونکلاو بشوند.



پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳
#65

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
خلاصه :

سیریوس و آرسینوس برگه های امتحانی معجون سازی رو از دفتر اسنیپ دزدیدن ، بقیه که میدونن اسنیپ متوجه این قضیه میشه سعی میکنن یه نقشه بریزن تا قبل از اینکه اسنیپ بفهمه ، برگه ها رو برگردونن به دفتر اسنیپ . در اولین تلاش ، گربه هرمیون از دستش فرار میکنه و وارد تالار راونکلاو میشه تا مشکلات گریفیندوری ها از قبل هم بیشتر بشه. هری و رون سعی میکنن با استفاده از چو گربه رو بگیرن ولی چو بخاطر اینکه هری باهاش روراست نبوده اونا رو میندازه بیرون از طرفی جیمز و سیریوس سعی میکنن اسنیپ رو سرگرم کنن تا گریفی ها برگه هارو سرجاشون بزارن.


تالار گریف

- خب پس نقشه اینجوری شد ... آرسینوس و هری و هاگرید با هم بطور مخفیانه و از پنجره ی برج راون وارد تالار میشن و گربه رو میگیرن ... سوالی هست؟

هرمیون با نگاه بسیار ... ام ... تسترال کن به پسر های تالار که با لب و لوچ هآویزون بهش زل زده بودن نگاه کرد. صد البته کسی نمیتونست روی حرف هرمیون حرفی بیاره چون اون چوبدستیشو قایم کرده بود که با اعتراض اولین مخالف اونو تو چشم طرف فرو کنه. البته بعید نبود که از اون مشت های مالفوی بترکون هم نوش جان کنن.

- نه! چه سوالی؟ از این واضح تر؟
- هیچکس مثل شما نمیتونه به این خوبه توضیح بده.

در همون لحظه رون گوش هاش قرمز شد و با نگاهِ " مگه خودتون ناموس ندارین " به ملت نگاه کرد. در این حال ملت مو قرمزِ قمه به دست به پسر های که آب دهانشان از قدح اندیشه بالا رفته حمله کردن و همه رو فراری دادن و برای هزاران سال نامشون رو به عنوان دلیر ترین حافظ حفظ کردن. خلاصه رون آخرین نفرم با اردنگی از تابلوی بانوی چاق به بیرون پرتاب کرد و داد زد:
- برین سر ماموریتتون ببینم!

حیاط هاگوارتز

- بلک؟ پاتر؟ منو به صندلی تبدیل میکنین؟ 1000 امتیاز از گریفیندور کسر میشه.
- حرص نزن اسنیپ مو هات خراب میشه.

اسنیپ که مثل یه هیپوگریف، عصبانی بود خواست که با کم کردن یه امتیاز نجومی و شیمی و ریاضی، آن لبخند رو از روی لب گروه غارتگر پاک کنه ولی ترسید که مک گوناگال رو سرش خراب بشه و بره با دامبلدور بگه و ادامه ی ماجرا.

- شما دو تا با من میاین تو دفترم، اونجا برگه های امتحان معجون سازیتونو جلوتون 0 میدم تا درس عبرتی براتون بشه.

جیمز و سیریوس:


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شیطنت های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
#64

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۰:۳۴
از تالار اسرار
گروه:
ایفای نقش
ناظر انجمن
اسلیترین
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
هری نگاه دیگه ای به رون انداخت و بعد نگاهی به جیب رون انداخت. جیب رون یه ذره تکون خورد ، یه موجودی سرش رو بالا آورد با قیافه به هری نگاهی انداخت. رون دوباره سیلی زد به هری و با عصبانیت گفت:
-به کجام نگاه میکنی ؟ جینی واست بد نبود به منم نظر کردی ؟

هری کمی سرخ شد و بعد کلی خجالت کشید که بالاخره چون خواست داستان جلو پیش بره ، دوباره به رنگ عادی برگشت و دستش رو کرد تو جیب رون و موشش رو در آورد.
-یادت نیست این پیتر پتیگروئه ؟ خب اینو میفرستیم اون تو ، گربه رو پیدا میکنه میاد بیرون دیگه.

چشم هر دو برقی زد و لبخندی شیطانی زدن و چوب دستی هاشون رو به طرف موش گرفتن.

تالار گریف:

هرمیون و هاگرید و آرسینوس به سرعت در تالار رو باز کردن و در حالی که همچنان فحش میدادن به سیریوس و جیمز ، با نگرانی به گیدیون نزدیک شدن و هاگرید یقه گیدیون رو گرفت و از جاش بلندش کرد.
-تو خجالت نمیکشی برنامه بیخود میکشی ؟ مارو فرستادی اونجا ، مک گوناگل اینقد عصبی شده بود نزدیک بود هممون رو بفرسته آزکابان.

گیدیون که حرفی واسه گفتن نداشت ، آب دهنش رو قورت داد و بعد نگاهی به هاگرید انداخت. هاگرید نگاهی به گیدیون انداخت و چون عضو گروه شناسه های بسته شده بود ، اون رو از پنجره تالار بیرون میدازه. بعد برمیگرده به سمت هرمیون و آرسینوس و منتظر میشه که هرمیون برنامه جدیدی واسشون بریزه. هر سه به فکر فرو میرن تا نقشه جدیدی واسه وارد شدن به اتاق اسنیپ بکشن.

حیاط هاگوارتز:

مک گوناگل به سرعت به جیمز و سیریوس نزدیک میشه و با عصبانیت به هردوشون میگه:
-شما ها با اجازه کی این وقت شب وسط حیاط نشستید ؟ اصلا ببینم این صندلی رو از کجا آوردین ؟ تا جایی که من یادمه اینجا صندلی نبوده که.

سیریوس و جیمز خیلی جدی از جاشون بلند میشن و به مک گوناگل نزدیک میشن و به صورت خیلی جدی بهش میگن:
-ببین مک گوناگل ، ما کاری نداریم تو چیکاره ای الان یا با دامبلدور چه رابطه هایی داری. یه ذره دیگه بیای این طرفا و بهمون گیر بدی ، تورم تبدیل به صندلی میکنیما.

مک گوناگل که خیلی بهش برخورده بود ، رداش رو کمی تکون میده و بعد به سرعت از اونجا دور میشه تا بره دفتر مدیریت پیش دامبلدور و قضیه این داستان های عجیبی که از گریفیندوری ها دیده رو واسش تعریف کنه. جیمز و سیریوس هم تا مطمئن میشن که مک گوناگل ازشون دور شده ، به طرف صندلی برمیگردن و بهش لبخندی میزنن. جیمز به ساعتش نگاهی انداخت و گفت :
-به نظرت وقت به اندازه کافی واسه بچه ها خریدیم ؟ یا حوصلت سر رفته میخوای با اسنیپ یه چیز دیگه بسازیم.

سیریوس سرش رو تکون میده و چوب دستیش رو به طرف صندلی میگیره و وردی میخونه. صندلی کمی میچرخه و بعد از مدتی صندلی جای خودش رو به اسنیپ میده که به آرومی خودش رو داره از زمین بلند میکنه.


بخشی از خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.