استاد کسی گفته شما محبوب دل هایی؟
نقل قول:
1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید. (نکته 1:اگر بی ناموسی توش باشه ، "امتیاز اضافی" میگیرید ، در غیر این صورت امتیازی ازتون کم نمیشه.)
(نکته 2:به درسی که داده شده توجه کنید اگر میخواید بی ناموسی بنویسید و فقط بخش کوچیکی از پستتون رو بهش اختصاص بدید.)
(نکته 3:مواظب باشید از حد نگذرید ، خیلی بی ناموسی روان و به قولی "غیر هاردکور" بنویسید. اگر از حد گذشته باشه ازتون امتیاز کم میشه و حتی ممکنه پستتون پاک بشه.)
حیاط هاگوارتز همیشه شلوغ بود و ملت دانش آموز و استاد، همینجوری الکی هم که شده و جهت شلوغ کردن صحنه مدام در آن حضور داشتند و این طرف و آن طرف می رفتند. در این بین، همین که در را باز می کردی تا به سرسرا برسی، با
این صحنه مواجه می شدی و یک چیزهایی ات فر می خورد. این دو نفر هم که خب هویتشان معلوم است: سیوروس اسنیپ و سیریوس بلک. هر دو به دیوار تکیه داده بودند و سیوروس اسنیپ زنجیری را دور یک انگشتش می چرخاند. هر ساحره ای هم که رد می شد، چیزی می پراندند.
-#@*&%!
سیریوس این را فریاد زد و شروع کرد به خندیدن. ساحره ای که موهایی بلوند داشت و از آنجا رد می شد، "ایش"ی گفت و دور شد. سیوروس پرسید:
-چی گفتی؟
-#@*&%!
-چطوری اینا رو تلفظ می کنی؟
-مربع ادسایت ستاره اَند درصد!
همچنان که سیریوس گفته هایش را تفسیر می کرد، نگاهشان به جیمز پاتر افتاد که دو ساحره را سوار جارویش کرده بود و به سمت کلاس جادوی سفید مرلینی می رفت. یکی از ساحره ها داشت درباره ی خودش صحبت می کرد:
-جونم برات بگه که اهل تگزاسم، روزگارم بد نیست...
همینطور که یکی از ساحره ها که اهل تگزاس هم بود، از خودش می گفت، به کلاس رسیدند و جیمز با نیشخندی پلیدانه وارد کلاس شد. سیریوس گفت:
-الان کرک و پرش می ریزه و آبروش می ره. یه عالمه دانش آموز اون تو هست و جیمز نمی دونه. الان هم که #@*&%$×@!
سیوروس خواست تفسیر این کلمات را بپرسد که ناگهان سیریوس رفت روی ویبره.
-اونجا رو! اونجا رو! ساحره!
دو ساحره که یکی شان اهل تگزاس بود، از کلاس بیرون آمدند. نکته ای که توجه اسنیپ و بلک را جلب کرد، این بود که جیمز در کلاس مانده بود. دو ساحره که کمالاتشان بسیار خفن بود به سمت حیاط می رفتند تا دربست بگیرند. اسنیپ و بلک که این موقعیت را خیلی خفن می دانستند، به
این حالت در آمدند و نگاه هایشان را خفن کردند تا توجه دو ساحره را جلب کنند. در همین اوضاع، ناگهان آن ساحره ای که اهل تگزاس نبود، جیغ کشید، چشمانش را گرفت و زمین افتاد. سیریوس و سیوروس به سمت ساحره ها هجوم بردند.
آن ساحره ای که اهل تگزاس بود، از ساحره ای که اهل تگزاس نبود پرسید:
-چی شده ای دوست عزیزم که اهل تگزاس نیستی؟
-یهویی یه نور شدیدی خورد به چشمم. چشمم اوف شده.
سیریوس که فهمید چه اتفاقی افتاده، یواشکی به سیوروس گفت:
-سیو، فک کنم نور خورده به موهای براقت و بعد بازتابش رفته تو چشم و چال ایشون که اهل تگزاس هم نیست.
سیوروس اما در باغ نبود. با لبخندی جلو رفت و گفت:
-اجازه می دین کمک کنم؟
آن ساحره ای که اهل تگزاس بود، نگاهی به ساحره ای که اهل تگزاس نبود انداخت و با لهجه ی تگزاسی گفت:
-الکی زور نزن، رول طولانی می شه. من و این دوستم که اهل تگزاس نیست سوژه رو خوندیم. قراره مخ ما رو بزنی. بیا این صحنه رو کات کنیم بریم جلوتر که استاد معطل نشه قربونش برم.
دقایقی بعد
جیمز پاتر افتان و خیزان از کلاس بیرون پرید تا ساحره هایش را بیابد. به چپ، راست، بالا، پایین، منتها الیه های شرقی و غربی و شمالی و جنوبی و جهت هایی که هنوز کشف نشده بودند، نگاهی انداخت، اما دریغ از یک نشانه. جیمز ناراحت و غمگین به دیوار تکیه داد. از هر دو ساحره خوشش آمده بود، هم آنی که اهل تگزاس بود و هم آن یکی که اهل تگزاس نبود. تا به اینجا برسند، در ذهنش کلی به راز و نیازهایش فکر کرده بود، اما حالا آنها رفته بودند.
غمگین و افسرده به دفتر مدیریت رفت تا با دوستان قدیمی اش، سیریوس بلک و سیوروس اسنیپ صحبت کند و آب شنگولی بزند بر بدن تا غم و غصه هایش بپرد.
-سلام آقا. چیژ بدم آقا. چیژهای خفنژ دارم آقا. چیژ بخر آقا.
جیمز با ناراحتی فلورانسو را هل داد. فلورانسو به در برخورد کرد و عینکش در حلقش فرو رفت و عینک در معده اش توسط اسید معده ذوب شد و "چنین است عاقبت چیز فروشان [مرلین نامه، سورۀ چیز، آیۀ چیز فروشان]". بالاخره به دفتر مدیر رسید و خواست در را باز کند که صداهایی شنید.
-تکون بده، تکون بده، بدنو تکون بده، تکون بده!
اشتباه نمی کرد، صدای آرش بود! هراسان به داخل اتاق هجوم برد تا خواننده ی محبوبش را ببیند. اتاق در پوزیشن خوبی نبود. گوشه ای از اتاق، آرش ایستاده بود و همراه تعداد زیادی دختر با پوشش آستاکباری آهنگ "تکون بده" را می خواند. از آن طرف، سیوروس و سیریوس مشغول راز و نیاز با دو ساحره ای بودند که یکی شان اهل تگزاس بود و آن یکی، نه.
-نفس کش!
راز و نیاز راه میندازی اونم با کنسرت زنده ی آرش؟
-حرص نخور، تکون بده! تکون بده!
و بدین ترتیب جیمز پاتر تکان داد و ساحره ها و جادوگر ها و ماگل ها ریختند وسط (حتی سیوروس و سیریوس و تگزاسی و غیرتگزاسی) و تسمه تایم تکان دادند و غم و غصه هایشان را فراموش کردند.
در همین اوضاع آلبوس دامبلدور که سوار مینی بوس شده و رنج سفر را بر خویش تحمیل کرده بود، به هاگوارتز رسید. لبخندی عاشقانه زد و خواست سری به دفتر مدیریتش بزند تا عشق و علاقه به بلک و اسنیپ تزریق کند. در طول راه برای اینکه انتقام رنج سفر را بگیرد، به بیست و هفت نفر از دانش آموزان هاگوارتز عشق و علاقه تزریق کرد - که بعد از این قضیه، اکثریت مفقودالاثر اعلام شده اند - تا بالاخره به دم در دفتر رسید. همین که چمدان هایش را پایین گذاشت و خواست در را باز کند، صداهایی شنید. انبوه ریش و پشم و ابرو و مو را کنار زد و از سوراخ چشمی در، داخل اتاق را نگاه کرد.
-نامردا... بدون من راز و نیاز پارتی می گیرین؟
و تلفن همراهش را که خیلی راحت از جیب بیرون می آمد و راحت هم در جیب می رفت، در آورد و شماره ی گشت آرشاد را گرفت.
نقل قول:
2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟
خب این سوال جای ابهام داره... ینی خب کجای کدوم سفید تره؟
اما اگر بخوایم میانگین سفیدی رو در نظر بگیریم، اسنیپ به دلیل اینکه تو کل کتاب ها و فیلم ها یه دست لباس مشکی آستین بلند پوشیده بود و احتمالاً همیشه از کرم های ضد آفتاب استفاده می کرد، سفیدتره. سیریوس از قضا چون یه سگ سیاه هم می شد، یه ذره سیاه تر از اسنیپه. آخرین دلیل هم اینه که خب سیریوس بلک، بلکه و بلک هم سیاهه و بر اساس منطق هم بریم جلو، سیریوس سیاهه. و الا در کل دامبلدور که راضی بود از بلک.