- اشتباه نزنید داداچا!
همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.
- ای بابا! تو دیگه از کجا اومدی؟ چرا ملت مثل مور و ملخ می ریزن تو خونه ریدل؟
دختر به مرگخواران نزدیک شد و آدامس بادکنکی اش را زیر گوشش گذاشت و مرگخواران چندششان شد.
- ما آلکتو همشیره کوچیکه آمیکوس هسیم! اومدیم اینجا به شما کمک کنیم و شاید یه تخفیف هایی هم گرفتیم.
- ما کمک نخوایم باید کیو ببینیم؟
آلکتو به چوب بیسبالش اشاره کرد.
- بااجزه تون باید چوب بیسبال مارو ببینید!
مرگخوار مذکور آب دهان خود را با آرامی قورت داد. آرسینوس ریلکس تر از همیشه و با تریپ معاون وزیری گفت:
- گفتی می خوای کمکمون کنی؟
- آره داداچ! دیدیم می خواید یه عنکبوت رو بیرون کنید گفتیم بیایم یاری کنیم. به نظر ما نباید از حشره دور کن استفاده کنیم. چوب بیسبال روش تضمینی!
- وینکی فکر کرد مسلسل تضمینی تر بود، وینکی جن مفکور!
- وینکی خانم اشتباه کرد! وقتی ما می گیم یعنی چوب بیسبال تضمینی تره.
آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
- با چوب بیسبال دقیقا چی کار می خوایم بکنیم؟
- شما هر کدوم پول یه چوب بیسالو بدید، ما روش دفع عنکبوت رو بهتون می گیم. الان وقته خساست نیس! بالاخره یه رو باس سر کیسه تونو شل کنید!
مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند. گویی چاره دیگری نداشتند.