هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
آندریا پنی و لینی هر سه میان دسته ای از قیچی بدست ها گیر افتاده بودند..
-خب بالتو بیار جلو لینی!
-ببند!
به محض اینکه پسرک با قیچی به لین نزدیک میشود کریس با نیمبوس بالای سر آنها قرار میگیرد.
-بپرید بالا!
هر سه روی نیمبوس مینشینند.(البته لینی رو شونه ی آندریا میشینه)
کریس که با سرعت به سمت در تالار میرود میگوید:
-فک کنم امروز دوبار نجاتتون دادم!
هر سه با هم میگویند:
-مرسی!
-باید برید درو باز کنید!من لا رو سرگرم میکنم شما میتونید بچه های جلوی درو بیهوش کنید قبل از اینکه نصفتون کنن!
بعدشم بچه های ریون فرار میکنن!لااا!من اینجام!
و سه نفر را به پایین پرت میکند.

چند دقیقه بعد
پنج نفر نگهبان در قیچی به دست ها بیهوش روی زمین افتاده اند در باز میشود و کریس همه ریونی ها را به سمت آن فرا میخواند
-زود باشید برید بیرون!
لایتینا که انگار هیچ چیزی از این توطعه نمیفهمد همچنان دنبال کریس و هدفونش است.
با تلاش های مکرر بچه های ریونی،قیچی بدست ها شکست میخورند و همه از تالار خارج میشوند.جز کریس،لایتینا،لینی،آندریا ،پنی و قیچی بدست ها.
-خب بریم!
کریس با سرعت به سمت در میرود.
-فک نکنید نفهمیدم میخواید منو قال بزارید!در ضمن هر رفتی یه اومدی داره دیگه نه؟
-کریس...
کریس خارج میشود و در را از پشت میبندد
-خدافظ!با لا و قیچی بدست ها خوش بگذره!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

آندریا کگورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۱۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۱ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
از کوچه دیاگون پلاک شیش
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 144
آفلاین
- چرا ما کمک کنیم؟

-پس کی کمک کنه؟

-لینی کمک...

-یارو تلف شدآ

آندریا با نگاهی ارمان گرایانه به لایتینای فاز ادواردی برداشته و کریس که ناشیانه سعی میکرد تعادلش رو جوری حفظ کنه که نه از در و دیوار بخوره نه از لا گفت:
-فرضا که ما رضایت مبنی بر کمک رسانی به این بنده مرلین رو امضا کردیم بعدش چی؟چه نوع خاکی بر روی موهای نسبتا خشک جواب میده؟

پنی ماشین حساب و سر رسید به دست درحالی که عینک مربعی زده بود با لحن جدی ای گفت:
-بر طبق محاسبات اخیر من و با فرمول قراردادی جدیدی که طی چندین سال با تکیه بر تلاش علم و بی حد و مرز ریونیان نامدار هاگوارتزمان ابداع شده ... بنظرم بهتره از منشا کمک بگیریم.

لینی که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت:
-خو این یعنی چی؟

آندریا با لحن جدی ای گفت:
-یعنی بهتره فرار کنیم چون لا بنظر خیلی رو فرم نمیاد...

در این مورد بخصوص حق با آندریا بود و اگه لینی بالهاشو پنی موهاشو و آندریا لباساشو دوست داشت بهتر بود هرچه زودتر از زیر سایه پر از خشم و حرص لا که حتی صدای قیچیش تهدید مرگبار جلوه میکرد فرار کنن.
آندریا اولین کسی بود که لغب ادم فروشی را به جان خرید و ران اوی کرد ولی اون نمیدونست که گذشتن از لشکر قیچی بدست لا به این اسونی ها هم نخواهد بود...



پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
لایتینا خنده ای شیطانی سر میدهد.
-خب خب خب...
و به سمت هر سه آنها راه میفتد.به یک قدمی آنها که میرسد صدایی از پایین پله ها به گوش میرسد.
-لا.فکر نمیکنی که هدفونت ازگوشت افتاده باشه؟؟
چشمان لایتیناگرد میشود.
-معلومه که...
و روی گوش هایش دست میکشد.
-چطور ممکنه؟هیچ وقت این اتفاق...کریس!بیارش!
-من نمیتونم بیام خوابگاه دخترونه لا!
لایتینا متوجه لحن شیطنت آمیز کریس میشود.
-نکنه تو میخوای با من مخالفت کنی کریس؟بچه ها هنوزبا قیچی نصفت نکردن؟
-اتفاقا همون پسره که پیرهنش روش عکس عقاب بود کتاب کوییدیچ در گذر زمان منو پاره کرد!خب منم یه وردی روش خوندم...به هرحال فکر نمیکردم از پنجره پرت شه پایین!
لایتینا به طور آشکاری عصبانی شده است.
-الان میام اون پایین...
-من سوار نیمبوس شدم لا!دستت بهم نمیرسه!
لایتینا بدون توجه به سه نفر دیگر از پله ها پایین میرود.
لینی نفس عمیقی میکشد.
-مرلین رو شکر!
و سپس به پنی و آندریا میگوید:
-اون مارو نجات داد.ماهم باید الان بریم اونو نجات بدیم!اینجا یه تالار سر بسته است. سوار آذرخش هم که باشه لا میگیرتش!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
خوابگاه دختران

پنی و آندریا همچنان درگیر بازی مسخره‌شون بودن و نتونسته بودن حدس بزنن مخاطبشون کیه که...

- قیچ قیچ قیچ قیچ قیچ قیچ!

دو دختر با حیرت برمی‌گردن و از لای در خوابگاه که حین ورود لینی نیمه‌باز مونده بود، به سایه‌ی ترسناک و بلندی که در حال نزدیک شدن بهشون بود نگاه می‌کنن.

- یعنی اون چیه؟
- یه موجود جادویی مخوف!
- چرا یه موجود جادویی مخوف؟
- پس چی؟

- نــــه اومد! یادتون باشه من اینجا نیستم!

لینی پارازیتی وسط گفتگوی تکراری آندریا و پنی می‌ندازه و بلافاصله شیرجه‌ای پشت تخت‌خواب‌ها می‌زنه و از دیده‌ها پنهان می‌شه. همون موقع سایه بالاخره به در می‌رسه و درو با صدای قیژی باز می‌کنه.

- اوا اینکه لایتینا بود!
- پس این صداها چی بود از خودش در میاورد؟

لایتینا قیچیشو تهدیدکنان بالا می‌گیره.
- چه موهای رنگی خوشگلی. یعنی چی می‌شه اگه ببرمشون؟

آندریا و پنی که نمی‌دونستن مخاطب لایتینا کدومشونه، با ترس آب دهنشونو قورت می‌دن.

- چرا ما؟
- پس کی؟
- لینی!

انگشت اشاره‌ی هر دو به جایی پشت تخت‌خواب‌ها نشونه می‌ره. اما هدف قرار دادن لینی به معنای نجات آندریا و پنی از این بازی‌ای که لایتینا به راه انداخته بود نبود، بلکه به معنای گیرافتادن هر سه‌شون بود!




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۹:۵۴ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
خوابگاه دختران

پنی و آندریا همچنان درگیر بازی مسخره‌شون بودن و نتونسته بودن حدس بزنن مخاطبشون کیه که...

- قیچ قیچ قیچ قیچ قیچ قیچ!

دو دختر با حیرت برمی‌گردن و از لای در خوابگاه که حین ورود لینی نیمه‌باز مونده بود، به سایه‌ی ترسناک و بلندی که در حال نزدیک شدن بهشون بود نگاه می‌کنن.

- یعنی اون چیه؟
- یه موجود جادویی مخوف!
- چرا یه موجود جادویی مخوف؟
- پس چی؟

- نــــه اومد! یادتون باشه من اینجا نیستم!

لینی پارازیتی وسط گفتگوی تکراری آندریا و پنی می‌ندازه و بلافاصله شیرجه‌ای پشت تخت‌خواب‌ها می‌زنه و از دیده‌ها پنهان می‌شه. همون موقع سایه بالاخره به در می‌رسه و درو با صدای قیژی باز می‌کنه.

- اوا اینکه لایتینا بود!
- پس این صداها چی بود از خودش در میاورد؟

لایتینا قیچیشو تهدیدکنان بالا می‌گیره.
- چه موهای رنگی خوشگلی. یعنی چی می‌شه اگه ببرمشون؟

آندریا و پنی که نمی‌دونستن مخاطب لایتینا کدومشونه، با ترس آب دهنشونو قورت می‌دن.

- چرا ما؟
- پس کی؟
- لینی!

انگشت اشاره‌ی هر دو به جایی پشت تخت‌خواب‌ها نشونه می‌ره. اما هدف قرار دادن لینی به معنای نجات آندریا و پنی از این بازی‌ای که لایتینا به راه انداخته بود نبود!




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۹:۳۹ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
از طرف دیگه لایتینا حسابی داشت از این وضعیت لذت میبرد. قیچی رو تو دستش گرفته بود و درحالی که هی بازو بسته‌ش میکرد ملتو تهدیدم میکرد.
- بیا جلو تا لباستو به دو قسمت تبدیل کنم.

ریونکلاوی بنده خدا یه نگاه به لباس مامان دوزش کرد و یه نگاه به قیچی تیز لایتینا.
- نه!
- نه به درد من نمیخوره، نتیجتا میتونی به لباس عزیزت خداحافظی کنی.

ریونکلاوی مذکور روی تیشرتش عکس یه عقاب خفن و گولاخ بود که عینک زده، نتیجتا اصلا دلش نمیخواست که لباسش پاره پوره شه.
- خب منم بهت میپیوندم اگه اینجوریه.

لایتینا لبخند شرارت آمیزی زد و یه قیچی از ناکجا آباد ظاهر کرد و به دست ریونکلاو تیشرت دوست داد.

- نه! ردام رو مفت خریده بودم از چهارشنبه بازار.
- تیشرتم رو عمه‎‌ی دایی بابام بافته بود!
- از بهترین پارچه کل کهکشان بود لعنتی.

اما برای لایتینا و همراهانش اصلا مهم نبود که جنس پارچه چقدر خوبه یا چه روزی خریده شده یا این که عمه‌ی دایی باباشون بافته یا دایی‌ عمه‌ی ملت.
فقط مهم بود که ملت رو آزار بدن

و همه باید انتخاب میکردن که میخوان همراه لایتینا باشن یا رو به روش باشن و با لباساشون خداحافظی کنن.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۷

آندریا کگورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۱۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۱ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
از کوچه دیاگون پلاک شیش
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 144
آفلاین
در همین آشوب - خوابگاه دخترانه ریونکلاو

-آخ...همه دست پاهام میسوزه پنییی!

-احتمال زنده موندمون از دست این استادا تا آخر سال فکر کنم تقریبا به صفر رسیده

-چرا صفر درصد؟!

-پس چند درصد؟

-منفی بیست و یک درصد

-چرا منفی بیست و یک درصد؟

-پس چند درصد؟
...
دو همکلاسی بی انکه بدانند چه بازی مضخرف و بی پایانی را شروع کرده اند به ان ادامه میدادند که ناگهان چیز کوچک و آبی رنگی به سرعت خود را به درون خوابگاه پرت کرد که بسی خوشبختانه موجب پایان یافتن این بازی رو اعصاب بین آندریا و پنی شد.
در نگاه اول نه پنی نه آندریا نتوانستند حدس بزنند چه کسی مزاحم بازی جدیدی که کشف کرده بودند شده است، او انقدر ریز کوچک بود که اگر صدای بلند نفس نفس زدنش را نمی شنیدند اصلا نمی فهمیدند که او انجاست (خب شاید هم علت دیگرش میتواند نزدیک بین بودن آندریا و پنی و نداشتن عینک بود. تیپشان را خراب می کرد خب )

-پشه خاکیه

-چرا پشه خاکیه؟

-پس چیه؟

-زنبور گاویه

-چرا زنبور گاویه؟

-پس...

آندریا میخواست حدسیات بس غیر قابل باورش را تحمیل کند و بازی را ادام دهد که ناگهان لینی گفت:

-بســــــه دیگه!من استادتونم

-استادمونه؟

-گری بکه

-چرا گری بکه؟

لینی که دید دو دانش آموز از بس حدس زدند دارند اور دوز میکنند تصمیم گرفت کمی راهنمایی کند بنابراین با لحن تو دل برویی گفت:

-بابا اون استاد خوشگله که خیلی باهوش بود!

بچه ها با افکت «کجا بود این استاد خوشگل و باهوش تا حالا که ما ندیدیمش؟» سوالی به لینی نگاه می کردند. و لینی همینطور که حرس میخورد و سعی می کرد موهایش را بکند اما دلش نمی امد فکر می کرد که تولد این دو کی است تا از برایشان تحفه ای به نام عینک تهیه کند


ویرایش شده توسط آندریا کگورت در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۸ ۱۵:۱۸:۰۲


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
لینی با تعجب برمی‌گرده و نگاهی به لایتینا می‌ندازه.
- چی شده احوال‌پرسی می‌کنی تو؟ اصولا پا برهنه می‌پری وسط همیشه! مشکوکیوس.

لینی از قبل جیغش رو کشیده بود، اما مطمئنا اگه می‌دونست لا قصد داره با قیچی بُرانی تهدیدش کنه، نفسشو نگه می‌داشت برای جیغ‌های بعدی که زدنشون لزوم بیشتری داشت!

پایان فلش‌بک

ریونی‌ها که از به هم خوردن این‌چنینیِ تمرکزشون راضی به نظر نمی‌رسیدن، سعی می‌کنن علت جیغ‌های بنفش لینی و دویدن بی‌پایان لایتینا به دنبالش رو کشف کنن. طولی نمی‌کشه که برق درخشان قیچی‌ای که تو دستای لا حضور داشت، چشم همه‌ی ریونی‌ها رو کور می‌کنه.

تری که تمام این مدت در حال سرکشی زیر کاناپه‌های تالار بود بلکه شکلاتی برای خوردن پیدا کنه، بالاخره با پیدا کردن قورباغه شکلاتی‌ای گل از گلش می‌شکفه!
- آخ جون! شکلات. بیا برو تو شکم خاله ببینم. عــا... آخ!

به محض بیرون اومدن تری از پشت کاناپه و در دهان قرار دادن شکلاتش، قیچی‌ای پروازکنان یکراست بر فرق سرش برخورد می‌کنه که موجب سقوط شکلات از دهنش به زمین می‌شه.
- این چی بود دیگه؟! از وسط نصف شدم! داشتم شکلات می‌خوردم خیر سرم!

چند دقیقه‌ای طول می‌کشه تا حواس تری سرجاش برگرده. اما به محض اینکه همه جا صاف و صوف می‌شه و دیگه سرش گیج نمی‌ره، با صحنه‌ای رو به رو می‌شه که از روونا می‌خواد کاش زیر کاناپه مونده بود و هرگز نمی‌دید!

ملت ریونی همگی از دم رم کرده بودن! بعضیا به تبعیت از ناظرشون قیچی به دست دنبال قربانی می‌گشتن و بقیه فرار کردن و سپر کردن وسایل رو تنها راه چاره برای فرار می‌دیدن!




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.