آندریا پنی و لینی هر سه میان دسته ای از قیچی بدست ها گیر افتاده بودند..
-خب بالتو بیار جلو لینی!
-ببند!
به محض اینکه پسرک با قیچی به لین نزدیک میشود کریس با نیمبوس بالای سر آنها قرار میگیرد.
-بپرید بالا!
هر سه روی نیمبوس مینشینند.(البته لینی رو شونه ی آندریا میشینه)
کریس که با سرعت به سمت در تالار میرود میگوید:
-فک کنم امروز دوبار نجاتتون دادم!
هر سه با هم میگویند:
-مرسی!
-باید برید درو باز کنید!من لا رو سرگرم میکنم شما میتونید بچه های جلوی درو بیهوش کنید قبل از اینکه نصفتون کنن!
بعدشم بچه های ریون فرار میکنن!لااا!من اینجام!
و سه نفر را به پایین پرت میکند.
چند دقیقه بعد
پنج نفر نگهبان در قیچی به دست ها بیهوش روی زمین افتاده اند در باز میشود و کریس همه ریونی ها را به سمت آن فرا میخواند
-زود باشید برید بیرون!
لایتینا که انگار هیچ چیزی از این توطعه نمیفهمد همچنان دنبال کریس و هدفونش است.
با تلاش های مکرر بچه های ریونی،قیچی بدست ها شکست میخورند و همه از تالار خارج میشوند.جز کریس،لایتینا،لینی،آندریا ،پنی و قیچی بدست ها.
-خب بریم!
کریس با سرعت به سمت در میرود.
-فک نکنید نفهمیدم میخواید منو قال بزارید!در ضمن هر رفتی یه اومدی داره دیگه نه؟
-کریس...
کریس خارج میشود و در را از پشت میبندد
-خدافظ!با لا و قیچی بدست ها خوش بگذره!