چقدر شکلک زدی بچه!
بررسی
پست شماره 649 باشگاه دوئل، پلاکس بلک:
نقل قول:
خوبه ارباب؟ نسبت به دوئل های قبل بهتر شده؟ میدونم نشده!
می دونه نشده.
کار خوبی کردی که نقد خواستی. چون پست های عادیت خیلی خوبن. گاهی حتی هیچ ایرادی ندارن. طنزت خوبه. سوژه ها رو خوب ادامه می دی.
پست های دوئلت کمی ضعیف ترن. وقتی بین این دو تا، اختلاف کیفیتی وجود داره، یعنی مشکلت در مورد چهارچوب دوئل هاست.
موقع دوئل کردن نباید احساساتی بشیم! این اشتباه رو خیلیا مرتکب می شن. چیزی رو که برای خودشون خاصه یا معنی عمیقی داره، وارد دوئل می کنن. مثلا یکی برادرش رو از دست داده. اینو تو دوئل می نویسه. خیلی هم ماجرا رو تغییر نمی ده... چون روی این قضیه حساسه. ولی خواننده ها و داورا چیزی از این موضوع نمی دونن. معنی خاصی براشون نداره. نوع خفیف ترش هم درگیر بعضی از شخصیت ها شدنه. که تو دچار این یکی هستی. زیادی درگیر شخصیت اسنیپ شدی. ببین... حتی ننوشتی آیلین. گفتی مادر پروفسور. همین محدودت کرده. این کارو گاهی با دوستای سایتیمون هم انجام می دیم. مثلا کسایی که توی رولاشون فقط و تا جایی که ممکن باشه از دوستای خودشون استفاده می کنن.
این دو مورد از نظر قوانین سایت و رول نویسی اشکالی نداره. کمش ضرری هم نداره. خودتم یادته که از من پرسیدی و گفتم هیچ اشکالی نداره. ولی وقتی به همه جا سرایت کنه، نویسنده رو محدود می کنه. دست و پاشو می بنده. خلاقیت رو ازش می گیره. این که برای استفاده از شخصیت های خاصی احساس اجبار کنیم، ما رو از دیدن پتانسیل شخصیت های دیگه محروم می کنه.
سوژه شما هدیه بود. اولین چیزی که به ذهن هر کسی که پلاکس رو کمی می شناسه می رسه، اینه که پلاکس برای اسنیپ هدیه سال نو بخره.
اولین اشکالت همینه. دم دست ترین سوژه رو برداشتی. سوژه هایی که به ذهن همه می رسه رو باید کنار بزنی و بری جلو... بری سراغ سوژه ای که کمتر در معرض دیده. به ذهن همه نمی رسه. می تونه غافلگیر کنه. می تونی چیزای جدیدی در موردش بنویسی.
این جا دو تا انتخاب داشتین. یکی شخصیه که قراره هدیه رو بهش بدین و یکی هم خود هدیه.
دو مورد اصلی که باید روشون تمرکز کنی اینا هستن. اینا باید جالب و جذاب و متفاوت باشن.
نقل قول:
هکتور آخرین پاتیل در دستش را درون قفسه گذاشت، از ویبره های شدیدش معلوم بود که خیلی خوشحال است، چون بلاخره یک نفر پیدا شده بود که قدر معجون هایش را بداند.
شروعت خوب بود. از شخصیت هکتور خوب استفاده کردی و موفق شدی توجه خواننده رو جلب کنی. همین موضوع که چی شده و کی به معجون های همیشه اشتباه هکتور اعتماد کرده، برای ایجاد کنجکاوی کافیه.
نقل قول:
پشت در یک تپه گل قرار داشت که کم کم از بالای آن کله ای با موهای فرفری نمایان شد:
_ روزبخیر استاد!
صحنه بامزه بود. بهتر بود کمی وسطش مکث می کردی. بعد از این که هکتور باتپه گل مواجه شد. می تونست کمی گیج بشه... یا بهتر از اون، خیلی عادی با تپه گل سلام و احوالپرسی کنه. همینجوری که نوشتی هم خوب بود.
نقل قول:
هکتور در را باز تر کرد و تپه گل وارد شد:
این جا خیلی کار خوبی کردی که به جای اسم پلاکس، از تپه گل استفاده کردی. طنزش خوب شده.
نقل قول:
مردمک چشم هکتور گشاد شد و ویبره ای به ظاهر تمام ناشدنی آغاز گشت.
این صحنه هم خوب بود. صحنه های ساده رو می تونی به شکل متفاوت توصیف کنی. همون تپه گل بالایی هم اینجوری بود. این ویژگی مهم و خوبیه که داری. کافیه سوژه های جالب و خلاقانه هم بهش اضافه بشه. اینجوری همه چی عالی می شه. خلاقیت رو هم داری. فقط باید ازش استفاده کنی.
نقل قول:
_ خب، من یه شامپو میخوام! کـــه... چشم های براق و مشکی پرفسور رو قشنگ تر و موهای براق و مشکی شون رو خوش حالت تر نشون بده؛ در ضمن برای قد و قامت رعناشون هم مناسب باشه!
این قسمت، برای یه پست عادی بد نیست. جایی که سوژه اجازه بده و موقعیتش باشه. ولی برای دوئل همونطور که گفتم زیاد جذاب نیست.
نقل قول:
_ این پرفسور خوشگل که میگی کی هست؟ چرا تا حالا ندیدمش؟
چشمان پلاکس پر از اشک شد:
_ پرفسور اسنیپ دیگه، میخوام بهشون هدیه سال نو بدم!
_ آوو! من کارم رو شروع میکنم، تو هم بی حرکت میشینی همونجا!
باید یه حقیقت تلخ رو بهت بگم. پروفسور اسنیپ خوشگل و جذاب و رعنا و صاحب چشمای براق و موهای خوش حالت نیست.

این که پلاکس اونو اینجوری ببینه کاملا قابل قبوله... ولی هکتور می تونست کمی تعجب کنه.
نقل قول:
_ میشه تو این فاصله شیشه شامپو رو نقاشی کنم؟
سوژه نقاشی پلاکس تا حد زیادی بهتر شده. توی رول های دیگران هم می بینم که ازش خوب استفاده می کنن. خودت هم سعی کن عادی نباشه. شیشه شامپو کمی عادیه. چیزای غیر عادی تری رو نقاشی کن. مثلا یکی از ویتامینای توی شامپو رو! چون به هر حال عکسشو قرار نیست بکشی... خود موضوع نقاشی باید عجیب باشه.
نقل قول:
___________________
خوابگاه اسلیترین خالی شده بود و همه برای تعطیلات سال نو به خانه هایشان رفته بودند.
خط نه! تیتر!
اینجا کجاست... یا چه زمانیه. اینه که باید تعیینش کنی.
نقل قول:
_ اگه خوششون نیاد چی؟ اگه ناراحت بشن چی؟
بلاخره نویسنده تصمیم گرفت به تفکرات بیهوده و مسخره خاتمه دهد و پلاکس را روانه دفتر اسنیپ کند.
نویسنده رو بی دلیل وارد ماجرا نکن. تمرکز خواننده رو به هم می زنه. برای وارد شدن نویسنده، صحنه یا جمله قبلی باید خیلی قوی باشه. ولی افکار و جمله های پلاکس خیلی ساده و حتی خسته کننده بودن.
اسنیپت شدیدا ایراد داشت. زیادی ملایم و مهربون بود. بخشی از برخوردش رو می شه به اسلیترینی بودن پلاکس ربط داد. ولی بازم زیادی ملایم بود. شخصیت ها نباید از چهارچوبشون خارج بشن. اسنیپ رو باید توی جمله ها و برخوردش هم نشون می دادی.
نقل قول:
اسنیپ به دیوار تکیه زد و کاملا افسرده و غمگین از خوشحالی قر داد و ایول گفت و جشن گرفت.
یعنی اگه لیلی رو زنده کنن و بیارن بذارن جلوش هم امکان نداره اسنیپ این حرکات رو انجام بده. برای همینم این قسمت رو حتی به عنوان طنز هم نمی شه قبول کرد.
شخصیتی که بهش تکیه کردی، بزرگترین نقطه ضعف پستت شده.
نقل قول:
سپس با خوشحالی و دلسردی تمام به حمام رفت.
تصور دو احساس خوشحالی و دلسردی بطور همزمان، منطقی به نظر نمی رسه.
نقل قول:
پلاکس نگاهی به چهره اخم آلود اسنیپ و کلاه پشمی روی سرش انداخت و نشست. 
شکلک مال دیالوگه. بجز موارد خیلی خاص که این قسمت یکی از اون موارد نیست. این شکلک رو نمی شه به هیچکدوم از شخصیت ها نسبت داد. به نویسنده هم اصولا نباید بشه!
کچل شدن اسنیپ، اتفاق غافلگیر کننده ای نبود.
چطوری می شد کمی غافلگیر کننده کردش؟
اینجوری که از اول نمی گفتی شامپو رو از هکتور گرفتی. بعد از این صحنه توضیح می دادی.
توضیحات خوبن. طنزت خوبه. خودتو محدود نکن. اگه بتونی پست های دوئلت رو مثل پست های عادیت راحت و آزاد بنویسی امتیازات خیلی بالاتر می شن. چون سطحت در حالت عادی بالاتر از اینه.
تموم شد پلاکس! بیا با هم از این جا بریم.