لوسی!خوبیم لوسی.
نقل قول:
ارباب این معلم ادبیات تو خونه هامون دوربین گذاشته... خدای نکرده از واژگان عربی استفاده کنم میاد یقم رو رو میگیره...
ادبیات، خودش کلمه عربی نیست؟ معلم هم همینطور.
طرف، خودش از سر تا پا عربیه.
لینک پروفایلتو دادی به ما! حواست پیش معلم بوده. ما حدس زدیم نقد گلخانه رو می خوای که حدسمون هم همواره درسته.
بررسی
پست شماره 224 گلخانه تاریک، لوسی:
نقل قول:
ناگهان ردای سیاه تر از سیاه لرد سیاه صورتی شد و گیسوانی طلایی زیبا و بلندی بر روی سرش شروع به رشد کردند و دماغش...
لرد حضور داشت تو این صحنه؟!
نقل قول:
ایوا سیلی محکمی به کتی زد و کتی دوباره به این دنیا بازگشت.
این کار رو فقط وقتی انجام بدین که واقعا مجبور باشین و سوژه رو نشه ادامه داد. دلیلش هم اینه که این سوژه ها رو با همکاری همدیگه پیش می بریم. وقتی یکی ایده ای می ده احتمالا ذوق و شوق داره که ببینه بقیه چطوری از اون ایده استفاده می کنن. ایده پست قبل هم هر چند از نظر بهداشتی زیاد دلنشین نبود... ولی بد هم نبود. می شد ادامه داد. اگه ایده ها رو خیلی نمی پسندیم یا خودمون فکر بهتری برای ادامه دادن داریم می تونیم ایده قبلی رو سریع پیش ببریم یا تموم کنیم.
نقل قول:
و احساس کرد که برای اولین بار، او دارد نقش آدم های عاقل را بازی می کند،
و احساس کرد که برای اولین بار، این اوست که دارد نقش آدم های عاقل را بازی می کند.اینجوری بهتر شد.
نقل قول:
"بگذریم" نداریم! کسی داستان تعریف نمی کنه. راوی و نویسنده رو اینجوری نباید بیارین وسط رول. شما دارین یه صحنه رو توصیف می کنین. خواننده ای که می خونه، صحنه رو تصور می کنه. شخصیت ها رو می بینه. این "بگذریم" خواننده رو از فضا و جو داستان دور می کنه و توجهشو به نویسنده جلب می کنه. گذشته از این، این "بگذریم" یه بار منفی به توضیح قبلش می ده. طوری که انگار نویسنده هم احساس می کنه توضیح جالبی نداده و بهتره ازش بگذرن.
نقل قول:
لینی که چشمانش مثل تانجیرو قرمز به خون شده و بود
تانجیرو رو نمی شناختم. رفتم سرچ کردم باهاش آشنا بشم. استفاده از شخصیت های ناشناخته معمولا خوب نیست. باعث می شه من خواننده، برم دنبال تانجیرو بگردم که بفهمم کیه. اینجا این موضوع مشکل زیادی ایجاد نکرده. چون خود توضیح به اندازه کافی کامله و می شه فهمید تانجیرو یکیه که چشماش قرمزه. ولی ما توی داستانمون یه نفر رو داریم که چشماش قرمزه... چرا از تانجیرو استفاده کنیم؟
نقل قول:
حتی خودش هم از پیکسی آبی به پیکسی قرمز تغییر کرده بود برای بار نمی دانم چندم جمله اش را برای کتی، تکرار کرد.
"برای بار چندم" کافی بود. اون "نمی دانم" همون مشکل بالایی رو ایجاد می کنه. پای نویسنده رو می کشه وسط.
نقل قول:
-مگه اینو توی پست شماره 200 به دست نیاوردیم؟
چه با دقت. کار خوبی کردی که به شماره پست هم اشاره کردی.
الان اون قضیه توهم که اولش گفتم عوض شد. اگه متوجه بشیم که یه جای کار اشتباهه و می تونیم اصلاحش کنیم می تونیم این کارو بکنیم.
البته اگه همونجوری پیش می رفت هم مشکلی ایجاد نمی شد، ولی کسایی که ادامه می دن حق اصلاح دارن.
نقل قول:
-خب لیستت رو بیار ببینم چی توش نوشته دیگه؟
فقط چوب دستی ولدمورت مونده فکر کنم. می تونستی بهش اشاره کنی که مطمئن بشیم درست پیش می ره. ولی در همین حد هم خوب بود.
سوژه رو خوب پیش بردی و یه اشتباه رو اصلاح کردی.
طنزت خیلی وارد پست نشده، ولی لزومی هم نداره که همیشه وارد بشه. توی قسمت توهم زدن می شد لینی رو کمی مسخره تر و خل و چل تر نشون داد... همون تغییر رنگش شروع خوبی بود. می شد ادامه داد ولی همونطور که گفتم لزومی نداشت. گاهی هدف های دیگه ای داریم و کافیه همونا رو پیاده کنیم.
......................................................
سلام امیلی!
پست اولته. چه هیجان انگیز!
بررسی
پست شماره 225 گلخانه تاریک، امیلی اورگاردن:
پستت کوتاهه. کوچولوئه. این هیچ اشکالی نداره. البته سعی کن اونقدر کوتاه نشه که محتوای خاصی نداشته باشه. همینی که نوشتی کوتاهه ولی قابل قبوله.
نقل قول:
کتی که هنوز در اثر معجون توهم گیج بود، به لینی خیره شد.
جای سختی وارد سوژه شدی. کمی پیچیده بود و لوسی اشتباه سوژه رو اصلا کرده بود. حدس می زدم اصلا متوجه نشده باشی که چه اتفاقی افتاده، ولی خوشبختانه خوب متوجه شدی.
نقل قول:
لینی موهای خود را کنده و روی زمین ریخت.
لینی حشره اس. هیچ اشکالی نداره که بگیم موهاشو کند و روی زمین ریخت. چون اینجا فقط می خواییم بگیم که لینی عصبانیه؛ ولی این یه موقعیته. باید از موقعیت ها برای خلق صحنه های جالب یا وارد کردن طنز، استفاده کرد. چرا نگیم شاخک هاشو کند؟ نیشش رو کند. بال راستش رو کند؟ چرا عصبانیتش رو کمی شدیدتر و اغراق آمیز تر نشون ندیم؟ شخصیت لینی هم برای این کار مساعده.
نقل قول:
- یک تار موی بلاتریکس،تهیه شد،
یکی از اعضای بدن تام،کبدش رو تهیه کردیم،
یک مژه نجینی، که اونم به لطف مورچه ها تهیه شد،
ملاقه هکتور، که اونم تهیه شد،
یکی از بال های لی...اهم اهم..اونم تهیه شد
توی نقد قبلی(نقد لوسی) بهش گفتم می تونست اشاره کنه که الان باید برن سراغ چوب دستی لرد. منظورم این بود که توی یه جمله اشاره کنه. شما کل پستت به همین قسمت اختصاص پیدا کرده. یه پست کامل نوشتی که بگی اینا باید برن سراغ چوب دستی ولدمورت. این خیلی خوبه. این که می تونی بدون پیش بردن داستان، بنویسی. این که عجله ای برای جلو رفتن نداری. این اشتباهیه که خیلی از تازه واردا دچارش می شن. دوست دارن سوژه رو به آخر برسونن، ولی شما مرتکبش نشدی.
نقل قول:
-این دیگه نمیشه. 
آخرش خیلی خوب تموم شده. اینا باید شوکه می شدن... که شدن. باید می ترسیدن... که ترسیدن. هر شخصیتی به خوبی به وظیفه خودش عمل کرده.
شخصیت های شما ساده و محدود، ولی خوب و درست بودن.
از شکلک ها خوب، به اندازه و به جا استفاده کردی.
با احتیاط نوشتی. سوژه رو خوب پیش بردی، چون در واقع اصلا پیش نبردی و فقط نفر بعد رو برای ادامه دادن راهنمایی کردی. اینم حرکت خوبی بود.
برای شروع خوب بود.
..............................................................
سوزانا!نقل قول:
سلام ارباب
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
دماغتون چاق.. اِ چیز نه هیچی
سلام!
خوبیم. خوشیم و سلامت نیز هم!
دماغمونو فرو می کنیم در چشم دشمنانمون.
بررسی
پست شماره 227 گلخانه تاریک، سوزانا هسلدن:
نقل قول:
ایوا مستقیم به سمت آشپزخانه عمارت ریدل ها حرکت کرد و به محض دیدن یخچال آن را درسته بلعید.
شروعتون خیلی خوب بود. خنده دار و متناسب با شخصیت ایوا.
نقل قول:
از آنجایی که توهمات درحال شکل گرفتن بودند و او همین حالا یک یخچال را درسته قورت داده بود , یک دفعه در خانه ریدل ها آن هم وسط تابستان برف شروع به بارش کرد و طوفانی به پا شده بود که نگو و نپرس .
اول درباره سوژه بگم. اینا قراره چوب دستی لرد سیاه رو بدست بیارن. الان تصمیم گرفتن چوب دستی رو از توهم کتی بگیرن... این یه مسیر جالبه. به نظر من خوبه که ادامه داده بشه، ولی به نتیجه نرسه... که اینا مجبور بشن برگردن و برن سراغ چوب دستی واقعی. اینجوری سوژه ها بیشتر می شن.
دوم درباره صحنه که خیلی خوب بود. توی دنیای جادویی اتفاق های عجیب و غریب میفته... ولی دنیای خیالی دیگه کلا حد و مرز نداره. هر اتفاقی می تونه بیفته. این که ایوا که کتی رو قورت داده دچار توهم بشه هم منطقی و جالبه. فقط باید مواظب بود که سوژه اصلی از دست نره.
نقل قول:
گلخانه ای که حالا به زحمت می شد به آن گلخانه گفت زیرا که تک تک گل هایش از سرما . . . . . .
انتظار دارید بگویم پژمرده شدند؟
کاش پژمرده می شدند , اتفاقا لرد به گل های پژمرده علاقه خاصی نشان می داد , آنها پودر شده بودند و به برف ها ملحق شده بودند.
این جاش هم خوب بود. علاقه لرد به گل های پژمرده جالب بود.
نقل قول:
اگر شما هم جای وزیر کمی فراموشکار ما بودید و فراموش می کردید که در هاله ای از ابهام گیر افتاده اید , در حالی که هزاران مشغت برای یک گیاه ، فقط یک گیاه که لرد به آن علاقه داشت کشیده بودید , در جا غش می کردید , اما انتظار ندارید که من وزیر سحر جادوی محترممان را با شما ماگل ها مقایسه کنم ؟
اینجا خیلی خوب بود.
در حالت عادی بهتره نویسنده وارد داستان نشه، مگه این که ورودش جالب تر از خود توضیح و صحنه باشه و ارزشش رو داشته باشه. این قسمت خوب نوشته شده و برای همین، ورود نویسنده خرابش نکرده.
نقل قول:
معلوم است که ایوا غش نکرد , او فقط یک نفس راحت کشید ، زیرا همان موقع چشمش به بلاتریکسی افتاد که داشت مثل بچه ها با ذوق و شوق آدم برفی درست می کرد و این به نوبه خودش یک یاد آوری بود از اینکه هر چیزی را که در حال حاضر میبیند جز خیالات نیست .
اشاره به بلاتریکس خوب بود. خواننده رو آماده می کنه که از این به بعد، هر چیزی ممکنه ببینه.
نقل قول:
برای اولین بار آنقدر عجله داشت که در هم نزد , با وارد شدن و دیدن جعبه جعبه بال پیکسی ، نزدیک بود شاخ در بیاورد .
لرد داشت با دقت تمام بال ها را جفت می کرد و در جعبه های کوچک کادو پیچ شده قرار می داد .
ایوا پرسید : ارباب احیاناً دارید چیکار می کنید ؟
لرد با صدایی زنانه و با ناز عشوه خاصی پاسخ داد : مگر نمیبینی ؟ داریم برای لینی ی عزیزمان , دختر عمو هایش و کلا تمام فک و فامیلش بال آماده می کنیم تا هدیه دهیم .
این قسمت هم خیلی خوب بود! جالب بود. خنده دار بود. عجیب و غریب بود.
مخلوط – مشقت – خلع سلاح !
نقل قول:
و توی ٢ صدم ثانیه از دفتر لرد غیبش زد .
عدد ها رو بهتره به حروف بنویسین. البته عددنویسی قواعد زیادی داره ولی اینجا سایت ادبیات نیست. برای همین بهتره کلا به حروف بنویسیم. مگه این که دلیل خاصی داشته باشه که به عدد نوشته بشن؛ مثلا خیلی طولانی باشه.
توضیحات داخل پرانتز معمولا مزاحم و اضافی هستن. اینا هم برای قابل قبول بودن به دلیل احتیاج دارن... ولی شما این یکی رو هم خوب انجام دادین. استثناهای قواعد کلی رو خوب اجرا می کنین.
نقل قول:
حالا همه چیز تکمیل بود ، فقط یک مشکل وجود داشت ، چطور باید به دنیای واقعی
بر می گشت ؟
سوژه فرعی داخل سوژه فرعی. خوب هم هست. چون هم جالبه و هم قابل اجرا. فقط باید مواظب بود خیلی کش نیاد و از اصل ماجرا دور نشه.
پست شما طولانیه. این چیزیه که در نگاه اول می بینیم. ولی بعد از خوندن، دیگه طولانی به نظر نمی رسه چون لازم بوده طولانی بشه. اولا برای نشون دادن توهم ایوا. دوما برای رسیدن به نقطه پایان.
صحنه هایی که نوشتین خوب بودن. می تونستن بهتر باشن. چون به هر حال اینا توهمن. مثلا برف باریدن وسط تابستون خوبه ولی چرا عجیب تر نباشه؟ چرا یه چیز غیر عادی تر نباره؟ یا آدم برفی درست کردن بلا خوبه ولی اینم می تونست خیلی عجیب تر باشه. توی اینجور موقعیت ها، خلاقیتتون رو خیلی آزادتر بذارین.
سوژه رو خوب پیش بردین. جالب بودن مسیری که ادامه می دیم خیلی مهمه. خیلی وقتا مهم تر از درست بودن و منطق داستانه. اینم مسیر جالبی بود. آخر پست هم کاملا برای ادامه دادن، تشویق کننده اس.
طنزتون خوب بود. صحنه مربوط به لرد خوب بود.
بریم سراغ نقد قبلی پست شما.
علامتگذاری ها خوب شده.
توضیحات قبل از دیالوگ ها خوب شدن. حتی جزو نقاط قوت پست شما هستن.
شما توضیح های اضافه می دادین. حرف مستقیم نویسنده. الان هم این کارو کردین؛ ولی با این فرق که این جا درست انجامش دادین. اینجا ارزش نوشتن رو داشتن.
آشفتگی و پراکندگی پست قبل توی این پست نیست. چه از نظر زمان و مکان، چه داستان و چه جمله ها چه علامتگذاری. اصلاح همه این موارد کار سختیه که شما انجامش دادین.
با شخصیت های سایت آشنا شدین و درباره سوژه هاشون نوشتین.
انتظار پیشرفت و اصلاح شدن یکی دو مورد از اشکال های قبلی رو داشتم... ولی این پست خیلی بیشتر از انتظارم بود. ایراد ها رو خیلی خوب و در حد تعجب آوری برطرف کردین. کیفیت نوشته خیلی بالا رفته. برای همین، خیلی خوب بود.
........................................
کتی!رول رو می ذارن سر کوچه؟
یه گوشه ای نشسته بود و زانوی غم به بغل گرفته بود. کل نقطه هاش ریخته بودن روی زمین... و فکر نکن فقط نقطه های آخر جمله بود. نقطه های کلمات هم ریخته بودن. یه ط دسته دار یه تشدید رو برداشته بود و داشت رول رو ترک می کرد. یه فضاسازی هم افسردگی حاد گرفته بود داشتن می بردنش بیمارستان روانی.
سر ساعت نه ماشین بزرگی اومد.
رولت داشت از دست می رفت.
به زور از راننده ماشین حمل زباله گرفتیمش. هی اون کشید هی ما کشیدیم. آخر ولش کردیم با سر زمین خورد. ما نیز رفتیم و رول را برداشته و به دفترمان بازگشتیم.
نقد فرمودیم. الان ارسال می نماییم! بگیرش. سر کوچه هم نذاری.