wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: دوشنبه 24 شهریور 1404 15:09
تاریخ عضویت: 1404/04/20
تولد نقش: 1404/04/20
آخرین ورود: امروز ساعت 22:10
از: جایی بین خیال و واقعیت
پست‌ها: 182
ارشد ریونکلاو، ساحره سرشمار
آفلاین
لیلی از روی عرشه، بی‌مقدمه و با صدایی بلند گفت:
-چرا هیچ‌وقت منطقی فکر نمی‌کنید؟

اسلیترینی‌ها با تعجب برگشتن سمتش. نگاه‌های متعجب، بعد اخم‌های درهم. انقدر این حرف لیلی بهشان بر خورد که حتی ذره ای به چگونکی ظاهر شدم ناگهانی فکر نکردند.
دراکو با پوزخند تحقیر امیزی گفت:
-ما داریم دنبال دست تام می‌گردیم. این کجاش غیرمنطقیه؟
-هیچ جاش!
-
-
-پس یعنی منطقیه!
-اگه راهکارتون منطقیه، پس چرا تا الان دستشو پیدا نکردید؟
سالازار که تا حالا کسی انقدر بهش بی احترامی نکرده بود، با خشم غرید:
-خیلی خب! حالا تو که ادعای منطق می‌کنی، بگو ببینیم چه باید کرد.


لیلی شونه بالا انداخت.
-خیلی ساده‌ست."اکیو دست تام"


سه ثانیه سکوت. بعد همه اسلیترینی‌ها با هم:
-چییییییی؟!

لیلی بی‌اعتنا چوبدستیشو بالا گرفت و فریاد زد:
_اکیو دست تام!


ناگهان از دل دریا یک کوسه‌ی غول‌پیکر همراه با یک دست نیمه‌جویده بیرون پرت شد و با صدای مهیبی وسط عرشه افتاد. کشتی لرزید، اسلیترینی‌ها جیغ‌کشان به همه طرف پخش شدند.

مروپ با هیجان جیغ زد:
-وای شوهر مامان! دستتو آوردن!

تام نالید:
-اره فقط یه اشکال خیلی کوچولو داره اونم اینه که توی دهن کوسه 20 تنیه!

سالازار با وحشت فریاد زد:
این بود منطقی فکر کردنت؟! کوسه آوردی وسط کشتی؟!

لیلی با آرامش خاک دامنشو تکاند و با ارامش به سکان تکیه داد.
_شما دست تامو میخواستید که الان دارید حالا چه فرقی میکنهتو شکم کوسه باشه یا نباشه؟ حالا هم که کمک کردم باید برم که داره دیرم میشه!
-وایسا! تو نمی‌تونی ما رو با شوهر مامان و یه کوسه ول کنی بری!

ولی دیگه دیر شده بود چون لیلی با صدای پوف کم جانی ناپدید شده بود! ولی یک مشکلی وجود داشت! سکان هم به همراه لیلی ناپدید شده بود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

Only Raven

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: جمعه 20 تیر 1404 19:03
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 21:58
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 513
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
خلاصه:
تام ریدل (پدر) تیکه تیکه شده و هر تیکه از بدنش در نقطه‌ای نامعلوم افتاده و اسلیترینی‌ها فقط کله‌ش رو دارن. تام برای این که بهش کمک کنن اعضای بدنشو پیدا کنه، بهشون می‌گه گنجینه‌هایی تو بدنش دفن شده و چه جادوهایی که نمی‌تونن باهاش انجام بدن. همین باعث می‌شه اسلیترینی‌ها با تام سوار کشتی بشن و دنبال اجزای بدنش بگردن. حالا دست تام می‌خاره و امیدوارن این نشونه‌ای برای پیدا کردن دستش بشه...


~~~~~~~

دراکو که به تازگی سالازارو راضی کرده بود هدایت کشتی رو برعهده بگیره، با دیدن سالازار که هنوز دو دستی سکانو چسبیده بود جلو میاد و گلوش رو صاف می‌کنه.
- اهم اهم...

مروپ با خوش‌حالی کله تامو زیر بغل می‌زنه و می‌پرسه:
- جای دست شوهر مامانو پیدا کردی؟

دراکو نگاهشو از سالازار برمی‌داره و به مروپ می‌ندازه.
- اممم... نه؟ لیترالی دو دقیقه بیشتر نیست عهده‌دار این مقام شامخ شدم و هنوز حتی سکان کشتیو بهم نسپردین!

دراکو اینو رو به سالازار می‌گه، بلکه سالازار متوجه بشه و سکانو رها کنه. ولی نمی‌کنه، به جاش فرصتی که دراکو خیال می‌کرد بدست آورده رو می‌سوزونه.
- تو پاسخ نه به نواده‌ی ما دادی. پشیمان شدیم. خودمان این وظیفه خطیر هدایت شما رو ادامه می‌دیم. حسی به ما می‌گوید دست همین اطراف است!

همون موقع دختری سوار بر موج‌های دریا در حالی که معلوم نبود چطوری با چوب پرشیش داره رو دریا بالا و پایین می‌پره به جای این که عمیقا تو آب دریا فرو بره، سر می‌رسه و رو به سالازار فریاد می‌زنه:
- جاتون خالی همین الان یه کوسه رو دیدم که داشت یه دستی رو می‌خورد!

گابریلا بعد از گفتن این حرف، به همون سرعتی که وارد سوژه شده بود خارج می‌شه. سرعتی که گابریلا به خرج داده بود باعث می‌شه سالازار هم بر سرعت کشتی بیفزایه.
- اسلیترینی‌ها، پیش به سوی کوسه‌ی دست‌خور! دیدین گفتیم دست رو همین‌ورا حس کردیم.

تام که با شنیدن حرف گابریلا نگران شده بود، با بغض می‌گه:
- الان که بیشتر فکر می‌کنم خارش نبود، درد بود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
پاسخ: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: پنجشنبه 21 فروردین 1404 02:30
تاریخ عضویت: 1404/01/15
تولد نقش: 1404/01/17
آخرین ورود: پنجشنبه 28 فروردین 1404 16:21
پست‌ها: 25
آفلاین
در سکوت سنگین تالار، صدای قدم‌هایی آهسته ولی محکم، شبیه ضربه‌های سرد و منظم ساعت، در فضا طنین انداخت. صدایی که حتی مروپ هم، وسط شوت کردن کله‌ی شوهرش، لحظه‌ای ایستاد.

در ورودی تالار، دراکو مالفوی ظاهر شد. رداش مثل سایه‌ نقره‌ای‌ و سبز پشت سرش کشیده می‌شد و چشماش از بالا به پایین همه‌ی جمعیت رو بررسی می‌کردن، مثل قاضی‌ای که اومده دادگاه بی‌عرضه‌ها رو برگزار کنه.
- شنیدم دنبال تیکه‌های یه مرد گمشده‌اید. متأسفم که دیر رسیدم. داشتم با وزیر سحر و جادو در مورد مالیات‌های بی‌مورد برای وارثین خانوادگی بحث می‌کردم.


سالازار که دراکو رو از دور زیر نظر داشت، بدون اینکه به روی خودش بیاره که تحت تأثیر این ورود قرار گرفته، با لحن خشک و رسمی‌ای گفت:
- ما نیازی به حضور کسی نداریم که فقط برای نمایش وارد ماجرا می‌شه.


دراکو لبخند کجی زد، از همون لبخندهای معروف مالفویی که یعنی «الان طوری جوابتو می‌دم که بفهمی کی اینجاست». و یک قدم جلو اومد، سرش رو کمی خم کرد:
- نمایش؟ سالازار عزیز، وقتی نمایش سطحش بالاست، بهش می‌گن "استراتژی".
من اومدم چون شنیدم این کله‌ی ماگلی بالاخره یه‌بار در عمرش به درد خورده.


تام که از ذوق دیدن دراکو داشت دور خودش می‌چرخید، جیغ کشید:
- دراکو! تو می‌فهمی، تو می‌تونی بهم کمک کنی! الان یه خارش عجیب توی دست راستم حس می‌کنم، اون دست لعنتی که ندارمش...


دراکو بدون اینکه ذره‌ای ذوق‌زده بشه، خم شد، چند ثانیه با دقت به کله‌ی تام نگاه کرد. انگار داشت ارزش اون کله رو می‌سنجید.
- خارش روحی در عضو فیزیکیِ مفقود؟ جادوی پنهان یا پیوند مغزی؟ جالبه...


سپس رو کرد به سالازار:
- اجازه بده یه پیشنهاد بدم. من این پروژه‌ی تام رو به‌ عهده می‌گیرم. اما نه برای دلسوزی. فقط چون می‌خوام ببینم آخر این بازی چه چیز ارزشمندی ازش بیرون میاد. یه هورکراکس جدید؟ یه قدرت باستانی؟ یا فقط یه مشت گوشت پلاسیده ماگلی.


سالازار به چشمای دراکو خیره شد. بعد از چند ثانیه سکوت، گفت:
- فقط یک شرط دارم، اگه کله‌ی این موجود باز هم پرحرفی کنه، میندازمش جلوی باسلیسک.


دراکو برگشت سمت تام، با یه نیشخند گفت:
- شنیدی دیگه؟ از اینجا به بعد یا زرنگی می‌کنی، یا خوراک مار می‌شی. من از وسط راه کسیو نجات نمی‌دم.


تام سرش رو انداخت پایین، اما زیرلب گفت:
- باشه... فقط یواش شوتم کنید، مغزم دیگه جا نداره برای کوفتگی.


مروپ از دور فریاد زد:
- نه عزیزم، اگه قرار باشه شوت بشی، هنوزم من مسئول اولم.


همه خندیدن، حتی سالازار لبخند کوچیکی زد. ولی همه می‌دونستن از این لحظه به بعد، بازی جدی‌تر شده. چون وقتی دراکو مالفوی وارد می‌شه، شوخی جاشو به نقشه می‌ده.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: یکشنبه 22 مهر 1403 11:12
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: امروز ساعت 16:12
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 221
آفلاین
تام یک نگاه به بدن نداشتش و یک نگاه به سالازار می اندازد و دوباره همین کار را تکرار میکند.

چند مرتبه بعد...

- د بنال دیگه ورزش چشم میکنی برا من؟
- نه آخه وجدانا اگه من میدونستم بدنم کجاست انقدر زیر دست و بال شما میموندم از این ور شوت شم اون ور؟

سالازار نیم نگاهی به تام انداخت و فکر کرد با وجود اینکه ماگلی است تو دل نرو ولی گاهی وقتا حرفای منطقی ای میزد. با این حال محال بود سالازار این حقیقت را مستقیما بپذیرد.
- خیر نمیماندی اما ماهم زورمان رسید، خواستیم اذیت کنیم. شکایتی داری خودت تن لشت را بگرد پیدا کن.

اوضاع بر وفق مراد تام نبود. میدانست با وضعیتی که دارد آخرش یا گیر لاکپشت ها میوفتد یا باز از یک جا که معلوم نبود باز با چه جانوری رو به رو میشود سر بر می آورد.
- ای بابا چرا حالا زود بهتون بر میخوره. نه که قلبم نیست خون درست حسابی ای به مغزم نمیرسه که درست فکر کنم.
- حالا ببینم شوهر مامان واقعا هیچ ارتباطی با بدنت حس نمیکنی شاید هرچیزی بتونه مارو بهش برسونه.
- نه والا خانوم هرچی فکر می کنم...عه...عه...آآاآییی میخاره.
- چی؟
- کف دست راستم.

مروپ نگاهی به تن نداشته تام کرد.
- شوهر مامان دستمون انداختی؟
- نه به جون تو داره بد جور میخاره.
- حتما پشه زده.
- خانوم یکم عمیق تر دقت کن.

مروپ عمیق تر به تام نگاه کرد.
- هنوزم چیزی نمیبینم.
- نه منظورم به حرفم بود. الان من چجوری خارش دست نداشتمو حس کردم؟
- خودشه شاید با این بتونیم نشونه ای پیدا کنیم بدنت کجاست.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
S.O.S

پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: سه‌شنبه 17 مهر 1403 13:31
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: چهارشنبه 9 مهر 1404 17:59
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 640
آفلاین
تمام اسلیترینی‌ها با شنیدن این حرف، هم‌چون پاپ‌کورن‌هایی که در حال پختن هستن به تکاپو در میان و هرکدوم در گوشه‌ای مشغول جستجو می‌شن، اونم به روش خودشون!

تعدادی ذره‌بین به دست نقاط رو به امید یافتن عضوی از بدن تام بررسی می‌کنن. عده‌ای فقط به این سو و اون سو می‌رفتن و با صدا زدن اجزای بدن تام انتظار داشتن تا پاسخی بشنون و با دنبال کردن صدا بهش برسن. بقیه هم رو زمین دست می‌کشیدن بلکه به چیزی برخورد کنه و اون چیز واقعا بخشی از بدن تام باشه.

بعد از گذشت نیم ساعت که سالازار هم‌چنان با باد درگیر بود، مروپ کله‌ی تام رو شوت می‌کرد و بقیه خبری از پیدا کردن عضوی از تام رو نداده بودن، بالاخره سالازار فرمان توقف جستجو رو صادر می‌کنه و اسلیترینی‌ها گرد هم میان تا دستورات جدید رو بشنون.

- نیست جد مامان! نیست. این گور به گور شده حتی وقتی تیکه پاره می‌شه هم مایه دردسره مامانه.

سالازار که راهکار جدیدی به ذهنش خطور کرده بود، تنها عضو یافت‌شده‌ی بدن تام، یعنی کله‌ش رو فرا می‌خونه.
- کله‌اش را بیاورید تا خودش با زبان خوش بگوید هر عضوش کجاست!

مروپ با شنیدن این حرف خم می‌شه، بندای کفش ورزشیش رو محکم می‌کنه و به دنبال کله‌ی تام که آخرین بار در دوردست‌ها شوتش کرده بود می‌ره. مروپ نامردی نمی‌کنه و تو کل مسیر به جای این که کله رو زیر بغل بزنه و بیاردش، هی شوتش می‌کنه به جلو. اونم نه هر جلویی، بلکه جلویی که جلوش کلی مانع بود!

پس کله‌ی تام در حالی که از همه سمت کوفته شده بود و قرهایی روش سبز شده بود، بالاخره در آخرین شوت به لبه‌ی میز می‌خوره و بعد از انحراف، یکراست جلوی پای سالازار فرود میاد.

- ولی این حق من نبود.

سالازار بی‌توجه به آه و ناله‌ی تام، کله رو برمی‌داره و روی میز می‌ذاره.
- زود باش به ما بگو عضو بعدی بدنت کجاست و از کجا باید پیدایش کنیم؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: پنجشنبه 12 مهر 1403 22:20
تاریخ عضویت: 1403/05/28
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: شنبه 13 بهمن 1403 11:50
از: کجا میدونی داسم زیر گلوت نیست؟
پست‌ها: 124
آفلاین
سالازار اسلیترین کبیر، درحالیکه گیسوانش در باد تکون تکون می‌ خوردن، خودشو به جلوی عرشه کشتی رسوند. به نقطه‌ای نامعلوم در دور دست خیره شده بود و چهره‌ای مصمم ولی کمی اخمو به خودش گرفته بود.
- از همین الان ما جستجومون رو برای پیدا کردن باقی اعضای بدن این بی‌خاصیت شروع...

وزش باد ناگهان شدت گرفت و گیسوان یکدست سفید سالازار وارد صورتش شد. سالازار سعی کرد که موهاش رو از جلوی صورتش کنار بزنه، اما به نظر می‌ اومد که باد بسیار لج کرده بود. سالازار همینطور دیوانه‌وار و تند تند موهارو از صورتش کنار می‌زد و باد هم بدون لحظه‌ای مکث و فاصله به اذیت کردن سالزار و پخش کردن موها در صورتش ادامه می‌داد.

سالازار دیگه کم‌کم داشت صبر خودش رو از دست می‌داد. وقتی یه مرد با ابهت صبرشو از دست بده، ابهتشم از دست میده. ابهتشو از دست بده، غرورشم از دست میده. وقتی غرورتو از دست بدی، دیگه غرور نداری. آدم خوبه غرور داشته باشه اما مغرور نباشه.

- تلاشت شایسته تقدیر بود، باد. اما من سالزار اسلیترینم.

سالازار از پشت موهای پخش شده در صورتش، لبخندی به پهنای صورت زد و به باد نشان داد درسته که رگ و ریشه‌ای از مار داره، اما هیچوقت فس و فیس نمی‌کنه و شایسته جایگاهی که داره، هست.

- از همین الان جستجومون رو شروع می‌کنیم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
MAYBE YOU ARE NEXT

تصویر تغییر اندازه داده شده
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: دوشنبه 9 مهر 1403 23:47
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: امروز ساعت 00:10
از: گیل مامان!
پست‌ها: 864
آفلاین
به هر حال چه تام حقه‌ای ماگلی پیاده کرده بود یا حقیقت را می‌گفت، توانسته بود نظر سالازار اسلیترین کبیر را نسبت به داستان تجدید حیات لرد سیاه با استخوان پدرش جلب کند.
- به نظر می‌رسد که با اینکه از اعماق قلب تاریک‌مان به این‌کار رضایت نداریم اما برای امنیت نواده عزیزم یعنی لرد سیاه هم که شده لازم است به دنبال بقایای پیکر این موجود بی‌ارزش بگردیم.

کله تام در صندوق را باز کرد و با خوشحالی از جواب دادن نقشه‌اش از صندوقچه بیرون پرید و غل غل خوران خودش را به میان اسلیترینی‌ها رساند.
- می‌دونستم بلاخره به ارزش جواهر کمیابی مثل من پی می‌برین. فقط مراقب باشین حین پیدا کردن قطعات بدنم یه وقت خط و خش ورندارن. آخه می‌دونین لیدی‌های زیادی دل در گرو این قطعات دارن! مثلا همین سیسیلیا همیشه عاشق شکم شیش تیکه...

جمله تام هرگز به پایان نرسید زیرا این مروپ بود که با کفش فوتبالی‌اش وارد صحنه شد و با شوتی تماشایی، کله تام را رو به جلو پرتاب کرد.
- جد بزرگوار مامان، می‌دونم صدای این موجود بی‌ارزش داشت پرده‌های گوشتونو آزار می‌داد. اصلا جای نگرانی نیست چون مامان اینجاست تا در طی مسیر پیدا کردن قطعات بدن منحوس شوهر بی‌لیاقت مامان، هی کله‌شو شوت کنه رو به جلو تا کمتر صحبت کنه.

سالازار نگاهی پر رضایت به مروپ انداخت. زمانش رسیده بود تا جستجوی‌شان را آغاز کنند.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: دوشنبه 19 شهریور 1403 20:07
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: امروز ساعت 16:12
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 221
آفلاین
- هعی مرلین کجایی که ببینی اینا یه کوه طلا جلوی چشمشونه ولی قدر نمیدونن.

سالازار که کمی فقط اندکی کنجکاوی اش تحریک شده بود در حالی که اسباب بازی باسیلیسک را تمیز می‌کرد به حرف‌های تام گوش فرا داد.

-اینا نمی‌دونن اون زمان که گور به گور شده بودم از استخون من بچه‌ام جون گرفت و یهو به زندگی برگشت. کی می‌دونه بقیه اعضای بدنم ممکنه چه گنجینه‌ای توش مخفی شده باشه و چه جادویی بشه ازش درآورد؟ اصلا بیخیال...گفتنش به اینا چه فایده‌ای داره؟ نمی‌خوان بدنمو پیدا کنن نکنن، اشکال نداره! کسی که ضرر کرده من نیستم، خودشونن. پس چرا باید برای ضرر اونا نگران باشم.

تام ریدل که سخنش تمام شده بود کله اش را بر روی زمین انداخت و قل خورد و قل خورد و خودش را در صندوقچه‌ای انداخت و در صندوقچه را با تکانی بست. با وجود اینکه خودش را درون صندوقچه حبس کرده بود اما همچنان به غرغرکردن‌هایش ادامه می‌داد. اما این مسئله دیگر برای سالازار مهم نبود تنها نکته‌ای که توجهش را جلب کرد فواید و نتایجی بود که از به دست آوردن بدن تکه تکه شده و گم شده تام می‌توانست به دست آورد. کسی چه می‌دانست شاید جادویی جدید یا حتی شاید میتوانست هورکراسی جدید برای نواده اش پیدا کند. معلوم نبود تام چه نقشه ای در سر دارد اما هرچه که بود برای کنجکاو کردن سالازار و بقیه کافی بود. آیا او حقیقت را میگفت یا حقه ی ماگلی خودش را برای فریب و استفاده از آنان سوار کرده بود؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط تام ریدل در 1403/6/19 23:04:44
S.O.S

پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: پنجشنبه 18 مرداد 1403 15:50
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 17:43
از: هاگوارتز
پست‌ها: 893
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
خلاصه: تام ریدل (پدر) تیکه تیکه شده و هر تکه از بدنش در نقطه‌ای نامعلوم پراکنده شده است. اسلیترینی‌ها سر تام را به عنوان اولین تکه‌ای که می‌توانست حرف بزند و از ترس می‌لرزید، پیدا کرده‌اند. حالا قصد دارند با استفاده از دستگاه لرزه‌یاب، بقیه اجزای بدن او را نیز بیابند.

----
مانند صحنه‌ای از فیلم‌های هندی، سالازار شروع به نظاره تک تک اعضای اسلیترین کرد، و همگی با نفس‌هایی حبس شده منتظر بودند ببینند آیا بزرگ‌ترین جادوگر تاریخ می‌تواند با مهارت‌های لرزه‌یابی خود، بقیه بدن تام را پیدا کند. همه در انتظار بودند تا شاید بتوانند از این داستان غم‌انگیز رهایی یابند و به سراغ ماجراهای جدیدتر بروند.سالازار، با عصای جادویی‌اش در دست، شروع به تکان دادن آن به سمت چپ و راست کرد و هر از گاهی به زمین می‌زد تا شاید امواج لرزه‌ای به او نشانه‌ای بدهد. ناگهان صدای بلندی از عصای او به گوش رسید و سالازار با خوشحالی فریاد زد:

- پیداش کردم! پیداش کردم! اسباب بازی باسیلیسک رو بالاخره پیدا کردم، زیر مبل تالار اسرار افتاده ... بچه بیچارم یک هفته ایه که افسرده است.

وقتی که سالازار این خبر خوش را اعلام کرد، هیجان و خوشحالی در میان اعضای اسلیترین پیچید. جشن و پایکوبی آغاز شد، چرا که باسیلیسک دیگر نیاز نبود هیچ کسی را به دلیل گم شدن اسباب‌بازی‌اش مورد شکنجه و آزار قرار بدهد. این خبر نه تنها سبب شادی آنها شد بلکه نوید آرامش و صلحی دوباره در تالارهای هاگوارتز را می‌داد. اما در میان جشن و خوشحالی، تام که همچنان ترس و دلهره در چشمانش موج می‌زد، با صدایی لرزان پرسید:

- پس بقیه بدن من چی؟

سالازار نگاهی به تام انداخت و چون نمی‌خواست که بدبختی یک ماگل از خوشحالی‌اش کم کند، با بی‌مهری در جواب گفت:

- توی ماگل بقیه بدنت رو میخوای چیکار؟ به نظرم همین سر هم زیادیته، خوشحال باش همینم ازت نمیگیرم.

تام که متوجه شد اعضای اسلیترین دیگر وقت خود را برای پیدا کردن بدنش تلف نخواهند کرد، به سرعت در تلاش بود تا کلکی بیاندیشد که آنها را ترغیب کند به جستجویش ادامه دهند. وقت آن رسیده بود که از کلک‌های ماگلی برای گول زدن جادوگران اصیل استفاده کند.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Read to Awaken. Eat to Endure. Train to Dominate
پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
ارسال شده در: دوشنبه 11 تیر 1403 22:51
تاریخ عضویت: 1394/05/29
تولد نقش: 1396/05/07
آخرین ورود: پنجشنبه 22 آبان 1404 23:32
از: پشت درخت خشک زندگی
پست‌ها: 618
مدیر داخلی و مترجم دیوان جادوگران، داور دوئل
آفلاین
به مناسبت تولد تام ریدل؛ ماگلی که جادو را فهمید و به تالار اسلیترین راه یافت.

***

سالازار با لبخندی موذیانه بر لب، سر تام را به داخل کشتی منتقل کرد.
-چی گفتی؟ سیسیلیا؟

بلافاصله چشمان مروپ که از اشک شوق پر شده بود، تبدیل به دو گوی آتشین شد و سوپرمن‌وارانه لیزرهایی قرمز از آن خارج گشت. اگر کسی کاری نمی‌کرد، به زودی همگی مثل تام تبدیل به تکه‌هایی نامساوی با لبه‌هایی صاف می‌شدند.

-شوخی کرد! شوخی کرد!

دوریا که پشت بشکه‌ای روی زمین دراز کشیده بود، فریاد می‌کشید. اما سالازار که به نظر می‌رسید هیچ خطری را احساس نمی‌کند به سمت او برگشت و به دلیل خراب کردن شوخی بامزه‌ش نگاه سرزنش‌آمیزی به او انداخت.
-چرا شوخی‌مو خراب کردی، نواده‌ی عزیزم؟
-شوخی چیه؟ داریم می‌میریم!

سالازار آهی کشید و در حالیکه سر تام را به سمت مروپ پرت می‌کرد، به امید اینکه سرش هم به دونیم تقسیم شود، شانه‌هایش را بالا انداخت.
- مروپ نوه‌ی اصیلم، شوخی کردم.

بلافاصله چشمان مروپ به همان حالت همیشه مهربانش برگشت.
-چقدر نگرانت بودم شوهر من!

تام که هنوز داشت از ترس به خود می‌لرزید، به اطراف نگاه کرد.
-د...دست و پ...پام
-اوه آره! باید دنبالشون بگردیم.
-ولی چطوری؟

همه بهم نگاه کردند مگر کسی ایده‌ای داشته باشد. دوریا درحالیکه از پشت بشکه بلند می‌شد و خاک لباسش را می‌تکاند، نگاهی به سر لرزان تام کرد.
-اگه داره سرش اینطوری می‌لرزه، پس حتما دست و پاشم دارن می‌لرزن. کسی لرزه‌یابی بلده؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
All sins are attempts to fill voids
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟