هدویگ و مرلین در حال نوشیدن و صحبت کردن بودن که در میخانه باز شد و جغدی سفید و جیگر و گل و بلبل(
) وارد اون شد!
فلور و مرلین دست از صحبت کردن برداشتن و به سمت در نگاه کردن.
هدویگ به سمت اونا رفت و کنار مرلین روی صندلی نشست.
هدویگ:سلام!
مرلین:سلام پسرم!
فلور:سلام هدویگ!ببینم چجوریه قضیه؟من و تو الان هم تو بستنی فروشی فلوریان فورتسکیو هستیم هم تو میخانه دیگ سوراخ!
هدویگ:عزیزم جدی نگیر.خیلی پیچیده است!
فلور به فکر فرو رفت و دیگه هیچی نگفت.
فلور::ythinkعجیبه!
لوسیوس از پشت پیشخون به سمت اونا اومد و گفت:
_سلام.چیزی میل دارید؟
هدویگ لحظه ای تفکر کرد و گفت:
_نه.همین الان یه بستنی عصاره جغد شاخدار خوردم!
لوسیوس تعظیم کوتاهی کرد و از اونجا دور شد.
===============
نویسنده:آآآآآآآخ!چرا می زنی؟
لوسیوس:هوی بوقی چرا من باید به تو تعظیم کنم؟تو نباید تو رولت منو کوچیک کنی!
نویسنده:باب این که زدن نداشت!خوب مثل بچه آدم می گفتی منم انجام می دادم!چشم!
===============
هدویگ:لوسیوس این سوسول بازیا چیه؟تعظیم مال قدیماست!الان مشتری که اومد باید یه دونه هم بخوابونی پس کله اش!خیلی دلش بخواد!
لوسیوس به این حالت در اومد ،
، به سرعت به سمت هدویگ اومد و یه دونه خابوند پس کله اش!
هدویگ:باب چرا می زنی؟
لوسیوس:خودت الان گفتی!
===============
نویسنده:بیا خوب شد!؟
لوسیوس:الان خوبه!مرسی!
===============
هدویگ نگاهی به لوسیوس کرد اینطوری:
لوسیوس هم نگاهی به هدویگ کرد اینطوری:
هدویگ:تا با نوک نیومدم تو شیکمت خودت برو به کارت برس!
لوسیوس هنوز به همین حالت بود:
هدویگ:میگم برو!
هدویگ این رو گفت و بلند شد تا با نوک بره تو شیکم لوسیوس!لوسیوس هم کم نیاورد و جا خالی داد!
هدویگ با نوک رفت تو میز پیشخوان و نوکش اون تو گیر کرد!
فلور:یا ریش مرلین!
مرلین:ها؟چی؟ریش منو صدا کردی؟
فلور:آره!اونجا رو نگاه!ببین جغد بیچاره چه بلایی سرش اومد!
مرلین بلند شد و به سمت هدویگ رفت تا کمکش کنه.
.................