هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳:۴۱ یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۱۸:۳۸
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
ناظر انجمن
ریونکلاو
پیام: 62
آفلاین
اجازه استاد؟


من اومدم شیشه معجونو بردارم خالی کنم رو هاگوارتز، ولی یهو پام گیر کرد افتادمو معجون ریخت رو کل سایت جادوگران!
بعد تا اومدم کاغذ پوستی و قلم پرمو در بیارم و با توجه به دیده‌هام پیش‌بینی کنم اثر معجون چی ممکنه باشه، یهو نتیجه درجا جلو چشمام قد علم کرد! و شد اینی که این پایین می‌بینین.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴:۳۰ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۸:۴۲:۳۸ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 85
آفلاین
ساکورا گوشه کلاس ساکت نشسته بود و کتابی با جلد قرمز رنگ که با خطی عجیب نوشته شده بود را می خواند. از جلد کتاب مشخص بود نو نیست ولی در شرایط خوبی نگه داری شده است، خط سفید رنگ روی جلد و علامت هندسی روی آن باعث جلب شدن نظر هر بیننده ای می شد.

-هی تو،نمی خوای کاری کنی؟

ساکورا صدا را نادیده گرفت و به خواندنش ادامه داد.

-تمام کلاس مشغول انجام دادن تکلیفشونن ولی تو نه!

ساکورا به پسری که تا کمر رویش خم شده بود نگاه کرد، مو های مشکی رنگ پسر روی چشم هایش ریخته بود و برق چشم هایش نشان می داد کاملا مجذوب ظاهر ساکورا شده اما این برای ساکورا چیز جدیدی نبود پس تنها چند ثانیه طول کشید تا دوباره غرق خواندن کتابش شود.

-ام چیزه، شنیدی چی گفتم؟

البته سر و صدای جادوآموزانی که برای یکدیگر زیرپایی می گرفتند و سعی می کردند زمان زمین خوردن همدیگر را پیشگویی کنند، این احتمال را بیشتر می کرد اما دلیل ساکورا چیز دیگری بود.

او وقتی برای این جور کارها نداشت، ابتدا چشم هایش خالی از هر حسی بودند ولی چند ثانیه بعد با رسیدن فکری به سرش پوزخند کوتاهی زد.
-اگه یه پیشگویی کنم، دست از سرم برمی داری؟

پسر مثل بادبزن سرش را به سمت بالا و پایین تکان داد که البته نزدیک بود باعث شکستن استخوان گردنش شود.

از نظر ساکورا او نیاز داشت بیشتر از اینکه چشمش دنبال ساحره ها باشد، روی حرکاتش کار کند تا خودش را نکشد.
-هوم، پیشبینی میکنم همین الان یه توپ بازدارنده میخوره تو سرت و روی معجون لیز میخوری.

-ولی ما که نزدیک محل کوویدیچ نیستم، تازه توی کلاس کسی معجون دستش نیست!

اما قبل از اینکه پسر بتواند جمله ی دیگری به زبان بیاورد، پنجره شکست و توپ بازدارنده ای که چند ثانیه پیش در حال تعقیب بازیکن بدبختی بود که حتی با وجود خارج شدنش از زمین بازی همچنان توپ او را تعقب می کرد توی سر پسر خورد.

ساکورا آهی کشید و پایش را تنها چند درجه بالا آورد. این باعث شد پسر که همچنان از ضربه در شوک بود، کله معلق بزند و روی معجونی که از کیف یکی از بچه ها نشست کرده بود و روی زمین ریخته بود فرود بیاید.
-دیدی گفتم؟

اما پسر که با صورت زمین خورده بود تنها از درد به خودش می پیچید.

ساکورا با بیخیالی، صفحه کتاب مرموزش را ورق زد که باعث شد عکس شخصی را که تا کمر در بشکه فرو رفته برای چند ثانیه نمایان شد ولی با برگشتش به حالت عادی مطالب کتاب دوباره از دیدرس ناپدید شد.
- اینو یادت باشه پسر جون، اگه واقعا به اطرافت نگاه کنی هیچ وقت نیازی به پیشگویی نداری.

ساکورا آهی کشید و یکی از دست هایش را روی صورتش گذاشت، پسر همچنان با درد و حالتی گیج به او نگاه می کرد.

-از صبح اسکورپیوس داره از دست این بازدارنده ها در میره و این دور و بر میچرخه، تا حالا هم چند بار تو سر این و اون خورده و حتی پروفسورا رو هم کتک زدن پس اصلا بعید نبود. معجونه هم از اول کلاس که الیستر محکم کیفشو کوبید روی صندلی ظرفش شکسته بود و داشت می ریخت.

ساکورا از حایش بلند شد تا مکان بهتری را برای مطالعه پیدا کند.

-هی ساکورا بار چندمه این کتابو میخونی، دیدم حتی توی تاریکی هم میخونیش!
-یه کتاب خوب همیشه یه کتاب خوبه مهم نیست چند بار بتونیش بچه مراقب پشت سرت باش به جای این حرفا.

بازدارنده ها همچنان به کتک زدن بچه ها ادامه می دادند ولی ساکورا از کلاس خارج شده بود.


ویرایش شده توسط ساکورا آکاجی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۵ ۱۰:۱۳:۲۰
ویرایش شده توسط ساکورا آکاجی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۵ ۲۰:۱۶:۲۰

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴:۲۶ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۱:۳۸ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۴:۵۰
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 8
آفلاین
با سلام خدمت استاد فلدبری!
در چندین روز گذشته با توجه به تکلیفی که دادید من و دوستانم در مدرسه جادوگری هاگوارتز موفق به تهیه یک معجون برای تبدیل اعضای مدرسه به قورباغه شدیم.
همونطور که فرمودید جارو به دست با بالاترین برج های مدرسه رفتیم و این معجون رو سر تا سر مدرسه ریختیم اما پیشگویی ها به ما نشون میدادن که اعضا باید تبدیل به الف بشن
الان که دارم جغدم رو میفرستم تا این نامه رو به دستتون برسونه از اعضای کلاس پیشگویی درخواست دارم تا نامه ای به مدیریت مدرسه جهت درخواست برای بخشش ما بنویسن
با تشکر از نمامی اعضا !



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰:۲۸ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۲۳:۴۰
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 57
آفلاین
بازنشستگی تریلانی

---

کافه سه دسته چاقو - بورکینافاسو

ساحره ای که روبروی سیبل تریلانی نشسته بود پرسید:
_ راس میگن شما پرفسور هاگوارتز بودین؟ همکار آلبوس دامبلدور بودین؟

سیبل، عینک ته استکانیش که چشمانش را ورقلمبیده نشان میداد اندکی جا به جا کرد، بادی به غبغب انداخت و پاسخ داد:
_ بله بله!

سپس ساحره، اندکی ابرویش را بالا انداخت و گفت:
_ یه شایعاتی هم هست حقیقتش. میگن شما هر جا میرید، اشتباهی پیشگویی میکنید... بخاطر همین مدام نقل مکان میکنید!

سیبل دماغش را باد کرد و گفت:
_ میازار موری که دانه کش است...

ساحره:
_ جـــــــان؟ ... چه ربطی داشت؟

سیبل دیگر معطل نکرد و به گوی سفیدی که روبرویش بود خیره شد، چشمانش را بست و با تمام توان زور زد:
_ اووووووووو.... اوووووووووووم

چنان زور میزد که عنقریب بود چشمانش از حدقه بزنند بیرون

سپس مکثی کرد و چیزهایی نامفهوم زیر لب زمزمه کرد:
_ آعوووو...وعوووو...عوووووو

در انتها با صورتی برافروخته و گونه هایی گل انداخته، چشمانش را باز کرد و خطاب به ساحره گفت:
_ مرغ میبینم!

ساحره:
_ مرغ؟

سیبل:
_ آری! مرغی که زاییده!

ساحره:
_ زاییده یا تخم گذاشته؟!

سیبل:
_ یعنی گاوتون زاییده!

ساحره پریشان شد و گفت:
_ یعنی بدبخت شدیم؟

سیبل:
_ خیر خیر... منظورم اینه خوشبخت شدین! گاوتون...همون مرغتون تخم گذاشته! تخم طلا!

ساحره که ذوق کرده بود از جا جست، چند گالیون جلوی سیبل انداخت و گفت:
_ وای! شما از کجا فهمیدی؟ ما مزرعه داریم. گاو هم داریم و میخواستیم مرغ و خروس هم بخریم! ولی شک داشتیم! حالا دیگه مطمئن شدم! هر چی گالیون برامون مونده میریم مرغ و خروس میخریم! بهترین سرمایه گذاریه!

سپس به سرعت از کافه خارج شد.

سیبل سریع گالیون هایی که جلویش بود را جمع کرد و در جیبش گذاشت. در همان لحظه مردی وارد کافه شد و درست کنار سیبل نشست و روزنامه پیام امروزش را روی میز انداخت. توجه سیبل به تیتر اول آن جلب شد:
نقل قول:

اطلاعیه شماره چهار اداره بهداشت وزارت سحر و جادوی بورکینافاسو:
به اطلاع جادوگران و ساحره های محترم میرسانیم، با توجه به شیوع آنفولانزای جادویی مرغی، طی طرحی ضربتی، کلیه ماکیان و مرغ و خروس ها معدوم خواهند شد. پیشاپیش از همکاری شما کمال تشکر را داریم.
قیرمیش قورمیش زاده - رییس اداره بهداشت


سیبل آب دهانش را قورت داد و با نگرانی زیر لب زمزمه کرد:
_ این یکی مشتری هم بدبخت شد پس!

سپس سریع چمدانش را از زیر میز بیرون کشید، سر پا ایستاد و باز زمزمه کرد:
_ دوباره وقت رفتنه!

و با صدایی بلند و شپلق گونه، غیب شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵:۵۳ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۲۲:۱۶
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 736
آفلاین
ما معجون مرگخوار شدنی که هکتور درست کرده بود ریختیم رو مدرسه، همه سیاه شدن، آفریقایی اصیل، ولی کسی نیومد فرم ورود به زیر سایه ارباب رو پر کنه! احتمالا باید یه ملاقاتی با هکتور داشته باشیم.




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۶:۴۹:۵۵ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۲:۴۰:۲۷
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 168
آفلاین
باد سردی که می وزید تن بچه های طبقه دوم مدرسه ی هاگوارتز را می لرزاند. بچه ها یکی پس از دیگری از بابت نداشتن معلم اعتراض می کردند. روندا سرش را از روی میز بلند کرد.

- آیا از وجود نداشتن معلم متنفرید؟ آیا احساس ضعف می کنید؟ آیا از همیشه ناراحت تر هستید؟ خب به من چه من خوابم میاد!

سر وصدای بچه ها مدام بیشتر و بیشتر میشد، به قدری که روندا دیگر نتوانست بخوابد و همین شروع یک بدبختی جدید بود!

- هرکی سر و صدا کنه اسمش مینویسم پای تخته، میدم به...میدم...میدمش به دامبلدور تا سال بعد ثبت نامش نکنه! فهمیدید!

تمامی دانش آموزان سکوت کردن و نگذاشتند کلمه ای از بین دهانشان عبور کند.

- گفتم فهمیدید؟

همه با صدای بله جمله ی روندا را تایید کردند و روندا هم اسم همه ی شان را روی تخته نوشت!

- شما ها چقدر زود تسلیم می شید! این مدرسه داره از شما به عنوان کارگر استفاده میکنه؟ من خودم تو هیچ کدوم از امتحان ها نمره ی خوب نگرفتم!

حالا تکلیفتون اینه گه رو مدرسه یه معحون بریزید و پیش ببینی کنید چه اتفاق های بدی می خواد بیفته!


یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۳:۵۹:۱۷ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۸:۲۹:۰۴
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 176
آفلاین
ترم 28 مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز

کلاس پیشگویی


شروع: 8 اردیبهشت 1403
پایان:21 اردیبهشت 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تک‌جلسه

---------

خُعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــب! می‌رسیم به کلاس بسیار مفید و ارزشمند پیشگویی!

متاسفانه مُشتی شیاد و خالی‌بند در گذشته به عنوان استاد اومدن این هنر زیبا رو به بیراهه بردن. بدون شک یکی از مهم‌ترین عناوین درسی هست به نظر مدیریت محترم مدرسه! باید به درستی مطالعه بشه. حدیث داریم اصلاً که میگه آنان که خبر از آینده می‌دهند خوب هستند! ووی ووی ووی!

الان جادوآموز ما از کجا بفهمه کِی باید روی کی چقد ببنده؟ هاگزمید یونایتد میره فینال یا بورسیا جاجرود؟ یا اینکه کِی «تتر» میکشه بالا و «بیت» میکشه پایین! مهم‌تر از همه اینکه کِی گالیون و جُلار برابر میشن.

وقتی هنر پیشگویی رو به فضاحت کشوندن تا الان، اینقدر به ابتذال رفته و پایین آوردنش که پیش‌بینی کنن مثلا کِی اولین تار موی لرد سیاه در میاد که بدونن کِی شکوفه‌سوران بگیرن براش یا کِی هرماینی به رون خیانت میکنه که دراکو رو بذارن سر راهش، انتظاری هم نباید دیگه داشت بشه استاد درخوری برای این عنوان باارزش پیدا کرد. بنابراین آستین‌ها رو بالا بزنید و خودتون پیشگویی کردن رو یاد بگیرین!

چه میخواین استاد خالی/پُر بند باشین و تکلیف بدین، چه جادوآموز و تکلیف پس بدین، فراموش نکنید پیشگویی راز موفقیت یک جادوگر/ساحره س. از کسوت استاد-جادوآموز بیاین بیرون حتی اگه دوست دارین. زندگی‌ها از هم بپاشید. دروغ نگین و به حق از هم بپاشین. واقعاً تا کی میخواین چشمتون رو روی هنر پیشگویی خودتون ببندین و دیر خونه برگشتن‌های آقای ویزلی رو جلوی خانم ویزلی ماست‌مالی کنید؟ اداره-کار بود؟ جدی می‌فرمایید؟! اداره که بسته‌س اون ساعت همیشه. خجالت نکشید! شما ناجی جامعه جادوگری خواهید بود با هنر پیشگویی! البته اگر اولش بتونید پیشگویی کنید این ترم چی سرتون میاد و چه خبره اینجا!

بله! آره. سرنوشت رو باید از سر نوشت! بله. اینو تو کلاس قبلی گفتم ولی بی‌ربط بود، دیدم اینجا ربطش بیشتره گفتم دوباره تکرار کنم. عیح عیح عیح عیح عیح!

خلاصه سرتونو در(د) نیارم! من این ترم عمراً از پشت میز مدیریت بیام بیرون! هر گُلی می‌خواین به سر و صورت خودتون بمالین/بزنید بمالین/بزنید این ترم! من برم کلاس بغلی رو افتتاح....عیییی...تموم شد.. افتتاح شدن همه تا جلسه بعدی. برم پشت میزم!

فقط یادتون نره مبنای نمرات در کارنامه رو:

شلختگی افسانه‌ای
بی‌بهداشتی قهرمانانه
دروغ‌گویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین

می‌تونید تنها کار کنید! می‌تونید تیمی کار کنید! هر جوری که دوست دارین! ولی فراموش نکنید مبانی بالا رو! شاید نشه همیشه تیمی کار کرد. خنجر از پشت هم کار قشنگیه!

یادتون باشه این ترم چیزی به اسم چهار گروه مدرسه نداریم! ترم، ترم هرج و مرجه! فقط برای خودتون امتیاز کسب می‌کنید. مصطفی (ما جادوگرای مسلمون اعتقادی به مرلین نداریم به عنوان پیامبرمون) رو چه دیدین! شاید تلاش‌های فردی‌تون بتونه روزی یه سودی هم به گروه هاگوارتزتون برسونه یه جورایی.

==========

فعالیت‌های مورد پذیرش:
نمایشنامه (رول)
انواع مقاله
نقاشی (اصل لطفاً! دیجیتال و غیر دیجیتال فرقی نداره! اصل باشه و کار دست خودتون و هوش مصنوعی نقش نداشته باشه. مراحلشو منتشر کنید تا ثابت شه کار دست خودتونه!)
تدریس (رول/غیر رول)
تکلیف (رول/غیر رول)








پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۱

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۳ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 710
آفلاین
"امتیازات جلسه آخر"


سلام به جادوآموزای عزیز، یه بار دیگه مفتخرین حضورمو در بینتون داشته باشین تا نمراتتونو اعلام کنم چون مدیریت محترم هاگوارتز فرموده بودن در غیر این صورت حقوقمو نمیدن.


هلن مونرو: ۲۹= ۱۵+۱۰+۴
جدا کردن دونه‌های شکر از تو آینده افراد نکته خیلی ظریفی بود هلن. اونقدر ظریف و زیبا که حتی منم بهش توجه نکرده بودم! این نشون میده حواست سر کلاس همیشه جمع بوده. آفرین بر تو!
روش قدح اندیشه رو هم بسیار پسندیدم. باعث پیشرفت آدم تو زمینه‌ی بازیگری هم میشه.
اون یه نمره‌ی کوچولو هم بخاطر این کم شد که توی سوال اول یکم انتظار خلاقیت بیشتری داشتم... موردای اول خیلی خوب بودن ولی اون دوتای آخر یجورایی تکراری بودن...یعنی همین الانشم ازشون استفاده میشه و هیچ خلاقیتی توشون نبود.


آملیا فیتلوورت: ۳۰= ۱۵+۱۰+۵
ازت ممنونم آملیا. متوجه شدم نگاه‌ها تاثیر خیلی زیادی توی پیشگویی دارن. حتما یادم می‌مونه.
دلیلت برای استفاده از تفاله‌های قهوه هم خیلی دقیق و دلنشین بود.


گابریل تیت: ۳۰= ۱۵+۱۰+۵
آینده‌مو خیلی دوست داشتم. این بهترین پیشبینی‌ای بود که یه نفر می‌تونست از دو سه روزِ پیش روم داشته باشه!
اون نکته‌ای هم که درمورد تصمیمات مهم زندگی بهش اشاره کردی فوق‌العاده کاربردی بود گابریل. درود مرلین بر تو باد!


جیانا ماری: ۲۷= ۱۵+۱۰+۲
:درحالی که به زحمت سعی می‌کرد چاقوی تا دسته فرو رفته در پس کله‌اش را بیرون بکشد، ناپسندترین الفاظی که بلد بود را نثار آرکو کرد:
پیشگوییت دقیق بود جیانا، کاملا دقیق! ولی فکر نمی‌کنی یکم زودتر باید بهم خبر می‌دادی؟ می‌خواستی استادتو به کشتن بدی؟ این چه وضعشه آخه؟
درمورد اون سه نمره‌ای که از دست دادی هم باید بگم متاسفانه توی سوال اول سه مورد نگفتی. قرار بود چهارتا بگین با یدونه توضیح که تو فقط یکی گفتی با توضیحش...و خب امتیازِ اون سه مورد دیگه رو نگرفتی.


مادام هوچ: ۳۰= ۱۵+۱۰+۵
:تبر خونین و قرمز رنگ را به زحمت پشتش قایم می‌کند:
عه؟ راست می‌گین مادام؟ چقدر جالب! اصلا خبر نداشتم گروهم قراره برنده شه! حتی با وجود اینکه با همین تبر زدم تک‌تک رقبا رو از بین بردم...
زل زدن توی چشم سانتور هم راستش یکم ریسکیه...اگه یهو تصمیم بگیره بجای فرار جفت‌پا بپره رومون چی؟


لینی وارنر:۳۰= ۱۵+۱۰+۵
راستش نمی‌دونم از اینکه پیشگوییای همه‌تون اینقد دقیق و درست درمیان مفتخر باشم یا از اینکه این سلولی که توشم اینقد تنگ و کوچیکه بنالم؟ زندگی خیلی سخت شده...
و اینکه پیشگویی از طریق لونه حشرات هم بنظر خیلی خوب میاد، ولی ناراحت نمی‌شین اگه یکی هی بیاد دم خونه‌تون و آرامش و آسایش خانوادگیو ازتون بگیره؟ پس حریم شخصی چی؟


آلبوس دامبلدور: ۳۰= ۱۵+۱۰+۵
ممنونم پروفسور، این حجم از خودکفایی تو پیشگویی آینده واقعا تحسین‌برانگیزه. فقط کافیه یه نگاه به درد و مرضاتون و هرازگاهی اون کوه ریش بندازین و بعد بوم! آینده پیشبینی شد! عالیه!


کتی بل: ۳۰= ۱۵+۱۰+۵
چرا پیشگویی اولتو ادامه ندادی کتی؟ خیلی دلم می‌خواست ببینم بعد از ازدواج قاقارو، نوه‌ت چه شکلی میشه.
از اون گوی بلورینی که کنارته هم فاصله بگیر لطفا. نه که به اینجور خرافات که همش وسایل شیشه‌ایو می‌شکونی اعتقاد داشته باشما، فقط محض احتیاط گفتم.



خب دیگه...جدی جدی کارمون باهم تموم شد. همگی خسته نباشین، سه جلسه‌ی خیلی خوب و عالیو پشت سر گذاشتیم، ترم تابستونه‌ی خوبی بود و امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه.
اگه کم کاری‌ای هم از جانب من دیدین کاری نمی‌تونین بکنین چون گذشته‌ها گذشته و الانم دارم میرم بخوابم و تحت هیچ شرایطی موفق نمی‌شین بیدارم کنین.

ولی در هر حال، انتقادی چیزی اگه بود پذیرا هستم. از لای در خونه‌م بندازین تو حالا شاید بعدا یه سر نگاهشون کردم...مرلین حافظتون!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
نقل قول:
۱- چهار مورد از چیزایی توی طبیعت یا دور و اطرافتون که میشه باهاش آینده رو پیشگویی کرد نام ببرین و طرز کار یکیشو توضیح بدین. (۵ نمره)


سلام پروفسور! بالشتتون به خیر! قاقارو ممنون!

1- پشه ها: بعضی مواقع پشه ها زودتر از ما خطری رو پیشبینی میکنن پس به سمت مکانی حرکت میکنن که احتمال وقوع خطر در اونجا کمتره. (برگرفته از کتاب پشه شناسی)
2- کف کفش! پروفسور، راستش کاربردی شبیه تفاله چای داره. ولی دقتش کمتره!
3- پشمالو های کور
4- بوقلمون
5- کتلت. راستش پروفسور مامانم هر وقت کتلت میپزه یه شکلی درمیاد. یه بار شبیه یه دمپایی شد... که صد البته یه کم بعدش مامانم با دمپایی افتاد دنبالم. از کجا میدونستم دستم یهو حرکت میکنه و صاف میخوره وسط ماهیتابه کتلتا؟

نقل قول:
۲- استفاده ازگوی پیشگویی رو ترجیح می‌دین یا روشای سنتی‌تری مثل تفاله‌های ته فنجون قهوه؟ چرا؟ (۱۰ نمره)


راستش پروفسور من به شخصه هیچوقت نتونستم از وسایل شکستنی به درستی استفاده کنم. هر بار بدنم برخلاف خواستم میزنه یه بلایی سرش میاره. پس مامانم تو خونه یه قانونی گذاشته:

- از این لحظه به بعد هیچکس حق دادن چیزای شکستنی به کتی رو نداره. اون باید غذاشو تو ظرف پلاستیکی و آبشو تو لیوان پلاستیکی بخوره.

پس طبق این قانون، من حق دست زدن به هیچ وسیله ی شکستنی شبیه گوی رو ندارم. مجبورم با همون تفاله ی اسپرسو سر کنم.

نقل قول:
۳- آینده‌ی خودتون یا یکی از اعضای سایتو پیشگویی کنین. توجه کنین که تکلیف بصورت رول نیست، صرفا یه توضیحی درمورد آینده‌شون و موقعیتی که توی اون زمان دارن بدین. (۱۵ نمره)


پروفسور، آینده ای که دارم میبینم مربوط به قاقاروئه... خیلیم بی ربطه راستش. تو این آینده که مربوط به چندین سال بعده، قاقارو زن گرفته... میزنم بعدی. آینده ی خیلی بی محتوایی بود.

آینده ی بعدی که دارم میبینم، مربوط به برنده ی جام قهرمان هاعه. تو این آینده پروفسور دامبلدور داره با کلی غرور، جامو میده به دست ملت... گریف!
صد البته که میده دست گریفیا.
جیانا داره از خوشحالی بالا پایین میپره و منم از ذوقم اینور و اونور میدوم. لحظه ای که پروفسور دامبلدور جامو میزاره توی دستای من، از خواب میپرم!
راستش پروفسور ترجیح میدم نخوابم تا بخوام همچین خواب خوبی ببینم و اونم واقعیت نداشته باشه.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۵:۱۳ سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

گریفیندور، محفل ققنوس

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
دیروز ۹:۳۰:۲۹
از دفتر کله اژدری
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
محفل ققنوس
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 79
آفلاین
نقل قول:
۱- چهار مورد از چیزایی توی طبیعت یا دور و اطرافتون که میشه باهاش آینده رو پیشگویی کرد نام ببرین و طرز کار یکیشو توضیح بدین. (۵ نمره)

راستش باباجان، من از چیزای مختلفی استفاده میکنم که البته تعدادش از چهارتا فزونه ولی خب چندتاشونو که یادمه برات میگم. مثلا استفاده از زق زق کردن مفاصلم میفهمم هوا قراره خراب بشه و بهتره مسابقه کوییدیچ بذاریم تا آدرنالین ملت بره بالا‌.
از زخم زیر زانوی چپم که شبیه متروی لندنه برای پیش بینی زمان رسیدن متروهاش استفاده میکنم.
از بلند شدن پروفسور مک گونگال از دنده چپ یا راست هم میفهمم قراره چند دانش اموز خاطی تو دفتر داشته باشم...
از تعداد گره های ریشم هم میفهمم که اعضای محفل چندتا گره تو کارشون ایگاد شده و مثلا اگه گره تو قسمت پایینی باشه یعنی مشکل جزییه و اگه بالاتر باشه یعنی به کمک نیاز داره.

نقل قول:
۲- استفاده ازگوی پیشگویی رو ترجیح می‌دین یا روشای سنتی‌تری مثل تفاله‌های ته فنجون قهوه؟ چرا؟ (۱۰ نمره)

روش های سنتی تر همیشه برای من جذاب تر بودن و این اصلا ربطی به این موضوع که جلوی گوی خوابم میبره نداره.
توی روش های سنتی مثل تفاله های قهوه یا پیشگویی با کارت قورباغه شکلاتی، حداقل یه فنجون قهوه گیرت میاد باباجان یا با خوندن کارت ها سرگرم میشی ولی گوی ها که موجوداتی مغرور هستن تا بیان تصمیم بگیرن که چی بهت بگن و چرا بگن و اصلا فایده ای براشون داره یا نه تو در خواب عمیقی. البته تفاله ها هم کمی موذی و قهوه زیر کاه‌ن ولی خب چه میشه کرد.


نقل قول:
۳- آینده‌ی خودتون یا یکی از اعضای سایتو پیشگویی کنین. توجه کنین که تکلیف بصورت رول نیست، صرفا یه توضیحی درمورد آینده‌شون و موقعیتی که توی اون زمان دارن بدین. (۱۵ نمره)

هی فرزندم، ای کاش از اول میتونستم آینده تام رو پیش بینی کنم. البته تا یجاییش رو میشد اما بقیه ش از بس تیره و تاریک بود که چشم چشمو نمی دید.
من آینده ی کسی رو پیش بینی میکنم که از ریش بهم نزدیک تره.
بنظرم این موجود بزودی با خودش و اطرافیان به صلح میرسه، از منطقه امن خودش بیرون میاد و خجالت و شرم رو کنار میذاره... از پتانسیل روشنایی درونش به بهترین نحو استفاده میکنه و خلاقیت فوران کننده‌ش توی موقعیت های مختلف تو چشم و چال مردم میره و همراه با مسئولیت پذیریش باعث پیشرفت میشه.
من برای پیکت آینده روشن و پر از موفقیت و صمیمیتی رو میبینم.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.