هافلی ها به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن این واقعه که لباس دورا غیب شده بود، نبودند. آنها می خواستند هر طور شده لباس بنفش را بیابند، بلکه دورا اجازه دهد از مغازه خارج شده و یک دست لباس آبرومند برای خود تهیه کنند.
وین درحالی که ناامیدانه به گوشه ی کمدی پر از تار عنکبوت سرک می کشید، با صدایی آرام گفت:
- من نمی فهمم، چرا دورا انقد به این لباس حساسه؟ آخه مگه یه لباس بنفش مسخره چقدر مهمه؟
تازه به نظرم بنفش اصلا رنگ قشنگی نیست!
صدای فریاد دورا، باعث شد وین سرش به گوشه ی در کمد بخورد:
- آهای، وین؛ شنیدم چی گفتی!
بنفش خیلیم رنگ قشنگیه. در ضمن، اون لباس از مادرِ مادرِ مادرِ مادربزرگم بهم به ارث رسیده بود! اگه خانوادم بفهمن بعد از این همه سال که اون لباس دست به دست چرخیده بود، من گمش کردم، چی بهم می گن؟
دورا حالا نگرانی جدیدی برای خود پیدا کرده بود؛ او مدام از این سوی مغازه به آن سو می رفت و به قضاوت های خانواده اش فکر می کرد. هافلپافی ها حالا باید کار دیگری نیز علاوه بر پیدا کردن لباس ها می کردند: آرام کردن دورا!
ماتیلدا به آرامی به دورا نزدیک شد و گفت:
- نگران نباش دورا. ما اون لباسو هر طور شده برات پیدا می کنیم! مگه نه بچه ها؟
ظاهرا بقیه چندان مطمئن به نظر نمی رسیدند و برای جواب دادن به سوال این پا و آن پا می کردند، که البته بعد از دیدن چشم غره ی بی سابقه ی ماتیلدا، فورا شروع به تایید کردند:
- آره آره پیداش می کنیم!
- اصلا ما واسه همین اینجاییم.
- وظیفه ی ما هافلیا کمک به همدیگه تو سختیاست!
رودولف که یکی از مانکن ها را از پشت ویترین کنده و با خود به این طرف و آن طرف می برد، رو به دورا گفت:
- ببین دورا، بهترین قسمت این قضیه اینه که حالا دیگه هیچ لباسی واسه مرتب کردن نمونده؛ دیگه از اون تا کردنا و چیدنای حوصله سر بر خبری نیست!
در ضمن الان که می بینم ساحره های باکمالاتی مثل تو انقد ناراحته، واقعا اذیت می شم. چطوره بیای با هم دیگه یه سر بریم بیرون تا حالتو خوب کنم؟
فریاد دورا برای بار دیگر، نه تنها وین، بلکه همه ی هافلپافی ها را از جا پراند:
- ای وای لباسام!
اصلا حواسم به بقیه لباسا نبود؛ حالا چه جوری مغاز رو باز کنم؟ بدون لباس که نمی شه مغازه داشت! زود باشین بگردین. باید بیشتر بگردین. انقد بگردین تا دونه ی آخر لباسارو پیدا کنین!
بچه ها درحالی که سعی می کردند از پرتاب کردنِ اشیای جلو دستشان به سمت رودولف خودداری کنند، رفتند تا باری دیگر به دنبال لباس های گمشده که هیچ یک امیدی به پیدا کردنشان نداشتند، بگردند.