هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
از هولد
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
ستاد بزرگ آسلام با پرده های سبز رنگ و بوی گلاب ناب مرلینی و شخصی روحانی بر بالای منبر به مکانی بس معنوی تبدیل شده بود.
مرد روحانی بر بالای منبر ایستاده بود و و جمعیت زیر پایش نگاه میکرد.
- اعوذ بالمرلین من المدیران رجیم! از همه شما عزیزان که به اینجا مشرف شدید ، بسی متشکریم. ما در اینجا قدمی کوچک از برای آسلام بر میداریم چرا که قدم برداشتن مستحب و قدم برداشتن برای آسلام جزو واجبات اصلی است!

مرد روحانی ادامه میده : ما در این مکان معنوی قدم به قدم جلو می رویم. القاب متفاوت و در نهایت عمامه گذاری. عمامه گذاری یک کار مهم و پسندیده است و مراحل خاصی دارد لذا من در همینجا دستار پروفسور کوئیریل رو تحریم میکنم! در ضمن بنده برودریک بود هستم.

برودریک سرفه ی خشکی کرد و ادامه داد : کارهایی که اینجا میکنیم ، اول شناختن آسلام ، دویوم درک آسلام ، سیوم پذیرفتن آسلام ، چهارم چگونگی طرز صحیح استفاده از آفتابه و...!

- خب حال شما عزیزان باید یکی از سه سوژه زیر را انتخاب نموده و پستی تکی بزنید که هم مرلین از شما راضی باشد هم من! با انتخاب هر یک از سه سوژه به شما یک لقب و یک آرم مخصوص اهدا خواهد شد که وظایف جداگانه ای در بر دارد.

( فقط یکی از سه سوژه های زیر را مورد استفاده قرار دهید )
سوژه اول : رولی بنویسید و در آن بنویسید که یک هیپوگریف چگونه از آفتابه استفاده می کند!

سوژه دویوم : فرض کنید که به یک سفر اکتشافی به درون عمامه کوئیریل میروید! وقایع اتفاقیه را شرح دهید!

سوژه سیوم : فرم زیر را پر کنید :
1. وقتی به سفر در میان ریش های دامبلدور می روید چه می بینید؟
2. گراوپ زودتر آرشاد می شود یا یک مدیر؟
3. فرض بر این بگذارید که به قزوین رفتید و در آنجا بند کفش شما باز شده است! کدام یک از موارد زیر را انجام می دهید؟
الف) بی خیالش میشم!
ب) ریسک کرده ، خم می شوم و بند کفشم را می بندم.
ج) خم می شوم ولی بند کفشم را نمی بندم!


ویرایش شده توسط برودریک بود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۹:۲۲:۱۴

where is my love...؟


Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
مـاگـل
پیام: 1511
آفلاین
- « و همانا مرلین کبیر فرمود ... »

پیر ریشو همچنان داشت برای ملت از همه جا بیخبر نطق می کرد و در سمت دیگر ، پشت در های بسته ، شش جوان از همه جا بیخبر تر به جان هم افتاده بودند :

- گرگم و گله میبرم !

- دامبول دارم نمیذارم ...

- دندون من تیز تره ...

- مرگخوار من بلیز تره ...

در یک لحظه با آمدن اسم بلیز رگ مرگخواریت بلاتریکس به طور عحیبی متورم میشه در حدی که منفجر میشه و خون ازش میپاشه بیرون !!! سپس بلا در یک حرکت آنتحاریک کله استرجس رو به عنوان ناظر محفل میگیره و زررررت ! از جا میکنه !

با این حرکت یکدفعه جنگ سختی در میگیرهو همه بر سر هم هجوم آور میشن ! و چنان برسر و روی هم میکوبند که انگار دعوا دارند ! و چنان خون از پیکر هم جاری میکنن که چون رودی روان خواهند شد ! عجب آرایه های ادبی ای بلده نویسنده این پست

خارج از اتاق

دامبلدور در حالی که نیشش بیشتر از پیش بازه میگه : « بله ... چنانکه کالین ابن الکریوی فرمود ، مقابله با جنس مخالف بسیار نیک و پسندیده است ! چنانکه این مقابله میتواند همراه با مشاجره ، مذاکره ، مجادله و یا حتی مشاهده (! !) باشد ... »

سپس نگاهش را در بین جمعیت حیرت زده پائین منبر چرخاند و گفت : « آنها که درون آن اتاق رفته اند ابتدا به مذاکره و پس از آن به مشاجره خواهند پرداخت ! البته شاید تا به حال کارشان به مجادله انجامیده باشد اما در نهایت به مشاهده خواهند رسید ... »


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
السوژه الجدید!!

فضای مکتب خونه تازه تاسیس وزارت سحر و جادو ، مالامل از بوی عرق پا و بدن بود ...
حاچی های جادوگر ، ردا ها را بر دوش انداخته و حاچیه خانوم های ساحره هم چادر های گل مگلی خود را بر صورتشان انداخته بودند.

همگان منتظر ورود پیر اسلام شناس ، مرد ریش ، مرد ریش و عمل ، مرد ریش و عمل و اسلام(!!) بودند ! طبق اعلامیه وزارت ، کلاس های ترویج فرهنگ و هنر ، برای ساختن جادوگران و ساحره های آسلامیک دوباره آغاز میشدند .

صدایی از بین جمعیت جادوگران شنیده شد !
_ پس کجاست این ریش آسلام دوست؟

در همین موقع در با صدای جیر جیری باز شده و پیر مردی در آستانه در ظاهر می شود.
ریشش به راحتی در داخل کمربندنش قرار گرفته بود و ردای دراز و با هیبتش در پشت سر او موج بر میداشت.چشمان آبی رنگش مدام از قسمت ساحره ها به قسمت جادوگران کشیده میشد که توسط دو عدد پرده از یکدیگر جدا شده بودند.

پیرمرد به آرامی به طرف منبر رفت و وقتی سرانجام بر جای خود نشست نطق آغازین خود را شروع کرد.
_ اعوذ بل المرلین من ال ولدی رجیم! بسم البوق المرلین!خوشحالی روح موسس دنیای آسلامیک ، عله بوقی نیلی() و نیز تعجیل در فرج شیخ عظیم کالین ابن الکریوی ( معظم له! ) یک بوقی به هوا بفرستین!

با سر و صدا ، چادر جدا کننده ساجره ها با جادوگران ، کمی عقب رفته و در همین بین گویا چند کاغذی از زیر چادر ها رد و بدل شد!

پیرمرد با سرفه ای خشک ملت رو به سکوت دعوت کرد و ادامه داد.
_ گویا رسم بر این است ، آسلام بر دست دامبلدور ها بچرخد و صد البته که مردمانی آسلامیک از این مکتب ها ساخته شده اند.جملگی شما عزیزان در آغوش باز آسلام قرار خواهید گرفت ... البته رهنمود هایی باید شود که من حقیر برای این گونه کار ها در اینجا به خدمت شما رسیده ام! اولین جلسه ما ، با درس ، "چگونه با جنس مخالف رو به رو شویم و از آنها نهراسیم" می باشد! این مبحث ، مبحثی است که نباید به راحتی از آن گذشت زیرا اهمیت بسیاری در آسلام برای آن تعریف شده است .
قال کالین ابن الکریوی : از جنس مخالفتان نهراسید ، حتی اگر فیها داخلونش بر طرف شما باشد!

سپس با نگاهی موشکافانه به جمعیت جادوگران چشم دوخت و سپس بعد از چند ثانیه تامل دوباره لب به سخن گشود.
_ شما پسرم ... بلی ! بارتی عزیز شما بیاید ، شما هم همینطور استرجس ، همینطور شما اخوی ... بله جیمز سیریوس پاتر! لطف کنید و در همین گوشه بایستید.

سپس پیرمرد دوباره نگاه موشکافانه اش را از سر گرفت ولی این بار این نگاه معطوف ساحره ها بود.
_ شما خواهرم! گابریل ، شما نیز در آن گوشه بایستید . شما که نقاب زدید ، بله شما مری عزیز ، شما هم کنار خوشگ.. یعنی گابریل دلاکور بایستید و شما حاجیه خانوم ، بلاتریکس لسترنج ، شما نیز در کنار آن دو ساحره گرامی بایستید.

پیرمرد خرسند از کارش ، نفسی تازه کرد و دوباره لب به سخن گشود :
_ و اینک درس اول ما! شما سه جادوگر و شما سه ساحره . به آن اتاق بروید و بعد از یک ساعت ، برگردید ! هرکدام پیروز مسابقه بود ، وقایع به وقوع پیوسته را تعریف کند.

دست اشاره آلبوس دامبلدور به طرف اتاقی بود با دری سیاهرنگ که بر روی آن با خطی قرمز نوشته شده بود :
" سلاخ خانه! مجهز به انواع وسایل اعدام شکنجه و قتل!مناسب برای جادوگران و ساحره های متنفر از هم!"
پیرمرد : یا اخوی! ما منتظریم!

-------------------------------------------

سعی می شود در طی ادامه رول ، مباحث آسلامیک نیز معرفی می شوند و آموزش داده می شوند!



Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
من از تمام دوستانی که شرکت کردن به شدت ممنونم و امیدوارم در راه آسلام پیروز باشید!

هوگو گفته:

نقل قول:
در مملکت غربت و خارجه که خانمان مخصوصاً مشنگ های لندن بدون حجاب و کلاه و ...بیرون می آیند و خود را به دیگران نشان می دهند دیدنشان گناه دارد ؟ با این حالی که خودشان این گوونه می خواهند راستی یا دامبل بزرگ کلاس خصوصی ها رو باید شنبه شب ها چه ساعتی بیام و کجا ؟


گویا شما اشتباه اومدین..اینجا آسلام است و در آسلام حجاب قانون خاصی ندارد!

آلفرد گفته:

نقل قول:
سلاما دامبلدورا از آنجایی که من علاقه ی زیادی به مطالعه ی متون تاریخی دارم . در یکی از توضیح المسائل ها جادویی چندین قرن پیش به نوشته پرسینو ویزلیو به کلمه ای بر خوردم که معنا و مفهوم آن را نمی دانستم . خواستم تا شما توضیحی و راهنمایی درباره آن دهید . آن کلمه (( شلیل )) هست .



شلیل میوه ای ست بس شیرین و کمک کننده به اعمال بی ناموسی..در کل از این میوه در خوابگاه استفاده میشد و برای بهره مندی بهتر از امکانات بی ناموسی ست کلا!این میوه مربوط به جادوگران میشه و ساحران از این میوه استفاده نمیکنن!

آلبوس سوروس گفته:

نقل قول:
مساله الاول: نحوه پرداخت خمس و زکات برای جادوگران چگونه است و میزان دیه برای کشتن یک مشنگ زاده و یک اصیل زاده چند گالیون است؟ مساله الثانی: ما در یک تنگای بسیار بسیار تنگ گیر کرده ایم و نمیدانیم وزارت خود را بر پایه آسلام بنا کنیم یا بیناموسی! اگر بر اصول آسلام بنا کنیم خشم کثیری از جامعه را بر می انگیزانیم و اگر بر پایه بیناموسی بنا کنیم مراجع و افرادی آسلام دوستی همچون شما را ناراحت کرده ایم. تکلیف چیست؟


مورد اول اینه که خمس و زکات در جامعه آسلامی بسیار مهم است.با این حال اگر شما مبلغ 5000 گالیون رو به حساب ما واریز کنید ماهیانه،تمام این موارد رو پرداخت کردید و مرلین از شما و وزارتتان حمایت میکند.
کشتن انسان اگر در راستای پیشرفت آسلام باشد هیچ موردی ندارد ولی اگر برای تفریح باشد باید به کلاس خصوصی دامبلدور بیایید در غیر این صورت فرزند،برادر و یا دوست پسری سیفیت اگر در اختیار داردی در اختیار من قرار بدید.

وزارت شما باید بر پایه بی ناموسی آسلامی باشد.این نوع وزارت همگان رو راضی میکند!

تدی جیگر گفته:

نقل قول:
و اما مسئله ای بس حیاتی:جایگاه دخترانی که با چهره ی پسرانه قدم به دنیای جادوگری می گذارند در آسلام کجاست؟


این افراد باید به سرعت هویت خودشونو مشخص کنن..اگر پسر واقعی باشن که چه بهتر و میشه باهم بیشتر آشنا شیم !اگرم دختر بود باید یه پسر سیفیت در اختیار من قرار بده تا مرلین از گناهش بگذره!
========
به زودی جلسه دوم آسلام شناسی پیشرفته آغاز میشود!

در کل چون سوژه پرسش و اینا کلا خز نموده شده و بهتر است از این امر حیاتی فعلا دست برداریم..لطفا سوالات گرانبهایی که دارید رو از طریق پیام شخصی بپرسید!

موفق باشید!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۳ ۲۳:۳۶:۳۸



Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
تکلیف جلسه اول کلاس خصوصی

شرکت صالحانه در جلسات



دو نیمه شب

دامبلدور روی کاناپه با حالت فوق العاده زننده ای لمیده و با هر خر و پف دسته عظیمی از ریش و پشمهاش به طرز تنفر آمیزی موج وار به سمت بالا و پایین حرکت میکنه !



در خواب

تعداد بسیار زیادی نوجوان پسر که هنوز به سن قانونی نرسیده اند ، دست در دست هم دادند و در حالی که سرود محلی خودشون رو زمزمه میکنند در حال چرخیدن به دور دامبلدور هستند ؛ واقعا لذت بخشه ! این بار واقعا آلبوس دامبلدور دچار دوگانگی شده و تمام هوش و هواس خودش رو متمرکز کرده که از بین اونها یک نفر رو به قید قرعه انتخاب کنه .

- ای پسرک سیفیت !

همزمان همه پسر ها به سمت دامبلدور بر میگردند و او متوجه میشه که این بار با سایر مواقع فرق داره و نمیتونه به راحتی انتخاب کنه ! انقدر دشوار شده کار که گویا میخواد از بین چندین کیلو شکر ، یک دونه از بلور های اون رو انتخاب کنه ! برای اولین بار هست که نمیدونه چه کاری باید انجام بده که ...



تق تق !

باز کردن چشمان همانا و دور و دور تر شدن ده ها پسرک نوجوان از مقابل دیده آلبوس همان !

- ای کوفت ! ای مرض ! کیه ؟!

مادام پامفری در حالی که سینی نسبتا بزرگی رو در دست گرفته ، با ژست همیشگی و لبهای به هم دوخته از شگفتی وارد دفتر میشه و سینی رو مستقیما روی پای دامبلدور قرار میده و با لحن سرد و خشکی میگه : پروفسور ، تدریس های شما طولانی شد گفتم تقویت بشید !

- غذا آوردی ؟ ای این غذا بخوره توی سره من ! من بین صد ها نوجوان وایستاده بودم تو خواب ! میتونستم انقدر تدریس کنم که برای سه تا نسل بعدم هم کافی باشه ! برو از جلوی چشمام دور شو !

مادام پامفری که ذره ای از ناراحتی در چهره اش رویت نمیشه ، با همان ژست مضحکش از دفتر خارج و به سمت درمانگاه رفت .



درون فکر دامبلدور

- ملت جد و آباد دارن ! ما هم جد و آباد داریم ! جد آسونیاف مدیر قبلی بوباتون ، یه کسی مثل مادام ماکسیم رو جا میذاره براش ! یه ساحره خوشگل و خوش هیکل و خفنز ! یا اصلا این چی ، جد ایگور کارکاروف ، یه سری پسر سیفیت براش میزاره ! اون وقت جد ابلهه من ، این مادام پامفری رو برای خدمتگذاری من گذاشته ! نه یه ذره قیافه داره ، نه هیکل داره ، نه تیپ داره ، اصلا اینا به کنار ، یه ذره سیفیتی توی وجودش نیست !



تق تق

برای دومین بار رشته های افکار دامبلدور ، به سبک فجیعی پاره ! میشه ! ولی اینبار چهره او باز تر از همیشه شده بود !

پرسی ویزلی خوشتیب تر ، با حوصله تر ، پر انرژی تر از همیشه و با ریش های سیفیدی انبوه تر از همیشه در چهار چوب با آغوش باز ایستاده !

دامبلدور :

پرسی :


دامبلدور : وای پرسی باورت نمیشه ! دیگه داشتم دیوونه میشدم ! موقع امتحاناته ، همه رفتن سراغ درسای اصلی ، دیگه کسی کلاس خصوصی نمیاد با ما اینجا !

پرسی : تقصیره خودته دیگه آلبی ( بینهایت صمیمی ! ) هی گفتم این ملت بی وفان ! بیا پیشه خودم ! گوش ندادی که ، هی گفتی قیمت کلاسا رو میبرم بالاتر ! انقدر که دیگه وسعم نرسید !

دامبلدور : شرمنده اون صورت سیفیت میفیتتم ...

پرسی : بیخیال بابا گذشته ها گذشته ! ببینم فقط مثل اینکه برای کلاسات جدیدا شرایط گذاشتی ؟

دامبلدور دست پرسی رو میکشه و زمزمه میکنه : بیا تو باو ! اونا برای عمومه !

پرسی : نه باب ، عموم و غیره نداره که ! و به همین ترتیب کیف کوچکی که زیر بغلش بود رو جلو آورد و درش رو باز کرد ! سیل عکس های پسر و دختر و همسر و مادر بزرگ و عمه و دایی و در پی اون تعداد زیادی کپی صفحه پنجم شناسنامه خودش ، همسرش ، فرزندانش ، همسایه ، دوست ، بقال سر کوچه ، حتی شناسنامه توله سگ خونگیش و ... به چشم میخورد !

دامبلدور :

پرسی : میگم امروز خیلی هوا گرمه ! دوست داری توی هوای باز کلاس رو برگزار کنیم ؟

دامبلدور : صد در صد !

پرسی کمی نزدیک تر میره و دست دامبلدور رو در دست میگیره ! چند لحظه با سرعت سپری میشن و باز هم احساس نا خوشایند رد شدن از لوله ای تنگ و باریک رو تجربه میکنند ! لحظه ای بعد دست در دست هم در سالن طویلی ایستاده بودند که تنها صدایی که شنیده میشد سکوت محض بود ! مهد کودک چند طبقه پسرانه !




* هدف پست طنز نبود ! چرا که سوژه ای که مد نظرم بود هم طنز نبود ! فقط دوست داشتم بنویسم درباره این موضوع !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷

آرماندو ديپت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۷
از من چی میخوای !!
گروه:
مـاگـل
پیام: 100
آفلاین
شرط سوم خوندن كتابهاي مرجع و آسلامي هست كه خيلي كمك خواهند كرد
.....................................

همی ما به کوچه ی دیاگون سفر نموده و وارد کتاب فروشی شدیم
کتاب فروش از نردبان بالا رفته و سرش را تا ته تو سوراخی که به بالا پشت بام راه داشت فرو کرده بود

- اهم اهم

متوجه نشد

- اهم اهم اهم

باز هم متوجه نشد

- اهم اهم اهم اهــــــــــــــــــــــــــــــــم

- چیه پسر دستشویی اونطرفه
- نه کارم این نبود
- پس کارت چی بود ؟
-کارم این بود که میخوام صالح بشم
- ای صالح که گفتی ای یعنی چه ؟
- یعنی مخواهم به دین آسلام روی اورم
-
- حالا چی میخوای ؟
- کتاب هایی بس زیبل و پر معنا
- چی شی ؟
- آموزش بي ناموسي با كوبيده اضافه(نوشته شده توسط پرسي ويزلي
- اخ این کتاب همین دیروز تموم شد که ؟ خریدار زیاد داشت مخصوصا برای اون کوبیدش خود کتاب که به درد نمیخورد
- پس چگونه تعداد پستهايمان را به شدت بالا ببريم؟(نوشته شده توسط استاد مالدبر)
- اِه این از مد افتاده از من به تو نصیحت پست پایین کلاسش بیشتره
- چه خوب پس راهيان آسلام(نوشته شده توسط مرلين كبير)
- این رو داشتیم ولی از ما گرفتن کتابش غیر قانونی هست نویسندش رو گرفتن
- این رو که دارین چگونه مثلا جدي باشيم؟(نوشته شده توسط استرجس پادمور)
- اره اینا هاش از این شکلکه یاد بگیر
-

اخر سر هم ما صالح نشدیم از من به شما نصیحت شما هم این شرط سوم رو انتخاب نکنین



هه !
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
همي براي به انجام رسانيدن شرط اول رنجها برديم.

پشمالويه خود را گرفته، تك تك پشمهايش را كنده، به هم چسبانيده و پشمهايي طولاني قامت استوار ساختيم.
رنگ پوست سيفيده پسره تپل همسايه را گرفته و به پشمها زديم و سيفيد گردانيديم!
لگن جورابشوريه خود را خالي كرده و پشمها را بخار داديم!
پشمهاي بو گرفته را ميخواستيم به برآمدگي چانه بچسبانيم اما اشتباهاً و سهواً به يك برآمدگي ديگر چسبيد و آي لعنت مرلين برو تو دومبول ... !
دومبوله بوقي، چرا واسه اندازه ريش حداكثري نزاشتي كه هي پامون گير ميكنه به ريشا هي بندري ميزنيم؟!

همين روزا نيروهايه نوشابه اي ميريزن اون كلاسايه هجوتو جمعش ميكنن!
آهاي جادوگران و ساحرگان من اعلام خطر ميكنم! آسلام در خطر است! من از جانب هاجي اعلام خطر ميكنم! آگاه باشيد شمارا گول ميمالولند ...

(ها؟! ارزشي بازي يادم رفته)


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
مـاگـل
پیام: 92
آفلاین
همانا سال ، سال نوآوري و شكوفايي است و جامعه دارد به سمت مدرنيسم پيش ميرود و آسلام نيز به تبعيت از جامعه بايد به سمت مدرنيسم پيش برود ، همانا كه مردنيسم چيز خوبي است.

(بخشي از خطابه ي گهر بار مرلين كبير - برگرفته از كتاب "72 خاصيت آفتابه صفحه 678635")

با توجه به خطابه ي بالا تمامي روش هاي مرسوم و سنتي جهت تهيه ريش و سبيل آسلامي ، امُل گونه شناخته شده و مرلين ، اين مرد آسلام در كتاب "آسلام و مدرنيسم" خود ، روشهاي جديد و موثر تري جهت كاشت ريش به رشته تحرير در اورده است كه در زير به آن اشاره ميكنيم.

آسلام و مدرنيسم - باب شونصدم - آسلام و پيوند آن با جوامع ماگليسم

چگونه در كمتر از چند دقيقه ريش هاي مرغوب آسلامي داشته باشيم؟

مواد لازم

1.يك عدد چوبدستي جهت اجراي طلسم فرمان روي يك ماگل
2.يك عدد ماگل جهت اينكه طلسم فرمان را روي آن اجرا كنيم
3.يك عدد كامفيوپر*
4.يك عدد كالين كريوي جهت گرفتن عكس

ابتدا جهت برقراري پيوند ميان آسلام و جامعه ماگلي ، يك دستگاه طلسم فرمان روي يك عابر مذكر ، پياده كنيد و وي را به سمت خانه ي خويش هدايت نماييد.

در ابتداي امر جهت گرفتن انرژي ، گوشه و كنار خانه را گشته و هر جور چيز خوردني را به درون دهن و سپس به معده منتقل كنيد.

بعد از اين مرحله ، جهت تخليه احساسي و آمادگي قبل از كار به مرلين گاه رفته و به راز و نياز بپردازيد.

جهت رعايت بهداشت بعد از خارج شدن از مرلين گاه دست خورد را يك بار با آب و صابون بشوييد.

توجه : چون عمل ريش گذاري بسيار حساس و گامي بزرگ در راستاي آسلامي شدن است ، در مراحل حساس و مهم جايز است يكبار ديگر به مرلين گاه رجوع كنيد و سپس دستهاي خود را با آب و صابون بشوييد.

سپس كالين كريوي را اظهار كرده و عكسي از خود تهيه فرماييد .

نكته:در خانه هاي ماگلي ابزار آلات فراواني جهت آرايش مو وجود دارد ، جهت خوشتيپ تر شدن در عكس ميتوانيد از آنها نيز بهره ببريد.

سپس ماگل را كه تا كنون احتمالا علف زير پايش رويش نموده به سمت كامفيوتر هدايت كنيد و خواسته ي خود را با او در ميان بگذاريد.

شاهد خواهيد بود كه ماگل شروع به انگشت زدن روي صفحه اي پر از دكمه خواهد كرد و با اوراد خاصي عكس شما را به درون كامپيوتر منتقل مي كند . سپس با لمس كردن چيزي كروي شكل مشغول اعمال تغييراتي روي تصوير شما ميشود و در كمتر از چند ثانيه عكس شما را با ريشهاي متنوع و رنگا رنگ آراسته مينمايد.

در پايان اين مراحل مرلين را شكر گوييد و از ماگل بخواهيد عكس ريش دار شما را از كامفيوتر به بيرون منتقل نمايد.

امضا:مرلين كبير

________________________

اميدوارم با اوردن اين دست نوشته ها گامي در جهت مدرنيستم آسلام برداشته باشم و شما از ان استفاده نماييد ما كه استفاده كرديم و جواب داد.

مرلين را شكر


________________________

*تلفظ شيواي مرلين از كلمه كامپيوتر


اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
... روز سختی بود ، بارتی کراوچ دنبال راهی برای صالح شدن می گشت .
همینطور در خیابان ها راه می رفت ، هدف خاصی از مقصد نداشت ... ولی راه خانه را در پیش گرفته بود . به خانه رسید وارد شد .

گابریل همسر وفادارش همچون همیشه قهوه بدست جلو آمد و قهوه را روی میز نهاده و ردایای بارتی را از تنش در آورد .
سلام و احوال پرسی همچون همیشه و قهوه خوردن بارتی همچون گذشته .

پس از کمی وقت گذرانی به سمت آشپزخانه رفت و رو به گابریل گفت :
- گابریل ... گابریل ... گابریــــــــــــــــــــــــــــــــــــل !
- ها ؟ ها ؟ ها ؟ چیه ؟ چته ؟ چیکار می کنی ؟
- ول کن این حرفا رو ! راستش من می خوام صالح بشم !
- چی ؟ صالح بشم دیگه چه صیغه ایه ؟
- باو ، این دامبل یه کلاسایی گذاشته و از اونجایی که من با پرسی رقابت زیادی دارم می خواستم به دامبل نزدیکتر بشم و می خوام بدونم چجوری می تونم صالح بشم تا دامبل منو بپذیره

گابریل نگاهی به صورت به بارتی کرد و سپس شروع به خندیدن کرد .
گابریل همینطور می خندید و بارتی هر لحظه به شکلک شباهت بیشتری پیدا می کرد !
ناگهان بارتی به مافوق عصبانیت رسید و چوبدستی ای که در دستانش با آن بازی می کرد را بر فرق گابریل فرود آورد و گابریل با جارو و قابلمه به دنبالش افتاد .

...

پس از چندین ساعت ، بارتی و گابریل در کتابخانه ی عمومی هاگزمید زیر تلی از کتاب های آسلاماتیک و بی ناموسیسم گم شده بودند که ناگهان گابریل همچون فاتحان جنگ از زیر کتب بیرون پرید و فریاد زد :
- یافتم ! یافتم

تمامی افرادی که در کتابخانه بودند به سرعت به سمت او بازگشتند و او نیز دیگر حرفی نزد !

...

بارتی پشت گاز ایستاده بود و با چوبدستیش در حال هم زدن دیگی بود که موهای مختلفی در آن بچشم می خورد .

گابریل از آن سمت آشپزخانه فریاد زد :
- ماده ی براق کننده و سفید کننده هم حاضره ، چقدر دیگه این ریش های بوقیت درست می شن ؟
- زیاد طول نمی کشه ! تقریبا آماده اس
- ولی بعد از اینکه تو ریش دار بشی چجوری می خوای ...
- نگران نباش عزیزم یه کاریش می کنم !
- باشه

بارتی دوباره به هم زدن پرداخت و گابریل هم دو شیشه پر از موادی را که گفته بود آورد و جلوی او قرار داد .

پس از مدتی بارتی نگاهی به دیگ کرد و زیر آن را خاموش کرد ! ریش ها را از آن بیرون کشید و رو به گابریل گفت :
- دیگه وقتشه ! آماده ای ؟
- من ؟ من چرا آماده باشم ؟ تو می خوای ریش دار بشی
- آره ، راست می گی یادم رفته بود

ریش ها را به سمت صورتش برد و ریش ها صورتش را جذب کردند !
به سرعت به سمت آیینه دوید و ریش ها قهوه ای کمرنگ که همرنگ با موهایش بودند را صاف کرد و فریاد زد :
- عالی شد ! گابریل بیا ببین چطوره ؟!
- ... خوشگل شدیا ، اگه می دونستم ریش انقدر بهت میاد از اول می گفتم ریش بذاری

... بارتی : ...



Re: ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷

سيموس  فينيگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 392
آفلاین
ساعت 2 نصفه شب،پسری با یه ریش تراش در مزرعه دنبال گوسفندی می گشت تا با تراشیدن پشم او خواسته ی دامبل بزرگ را برای تابلو کردن یارانش انجام دهد.

سرانجام سیموس در گوشه ای از آن مزرعه،گوسفندی پر پشم پیدا کرد و دست به کار شد.پس از حدود یک ساعت تلاش پشم را به مقدار لازم جمع آوری کرده و به سمت خانه اش رفت.

از شوق بی حد و اندازه، در آن ساعت از شب شروع به طبخ ریشش کرد تا صبح بتواند با ظاهری که دامبل بزرگ دستور فرموده اند به جمع آسلامیون برود.

بدین ترتیب ابتدا پشمها را با ماده ی سفید کننده ای حلال شسته و سپس آنها را با ماده براق کننده،مانند سر ولدمورت برق انداخت.و سپس آنها را دوباره با ماده ی سفید کننده و براق کننده تفت داد و آنها را به صورت خود چسباند.از شدت گرمای ریش اشک در چشمانش جمع شده بود،به یاد دامبل بزرگ افتاد و یادآوری چهره ی مهربان او به او نیرو وقوت قلب برای مقاومت داد.از این گذشته، این سختیها برای پیشبرد آسلام هیچ بود.

دوباره ماده ی براق کننده را به ریشهایش زد.اکنون او دارای ریشی به بلندی دامبل و به براقی سر ولدی بود.

اینک سیموس توانسته بود به لطف ورحمت الهی و کمکهای معنوی آسلام و آسلامیون یکی از شرطها را به اجرا درآورد .


[size=large][b]و جسم سیمو







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.