نام: آلنیس (Alannis)
(پیشتر: لومین (Lumine))نام خانوادگی: اورموند (Evermonde)
جنسیت: ماده
گونه: گرگ شمالگان (Canis lupus arctos)
سن: سه ساله
(که یه گرگ بالغ به حساب میآد.)محل تولد: تایگا - روسیه
رتبه خون: هم از مادر هم از پدر گرگه! اصیل زاده حساب میشه؟
چوبدستی: چوب کاج سیاه با مغزی پر نشانک - 14 اینچ - انعطافپذیری کم - کمی ناشیانه کندهکاری شده.
گروه هاگوارتز: ریونکلاو
جبهه: محفل ققنوس
قابلیتها: انساننما (!)
حیوان خانگی: عام...
لوسی قبوله؟ یه اهریمن پنجاه سانتی مذکر!
***
ویژگیهای ظاهری:یه گرگ سفید با چشمهای آبی تیره. پرموتر و کمی بزرگتر از یه گرگ خاکستری بالغه. حالت تهاجمی توی چهرهاش نیست و گوشها و دمش معمولا از سر خوشحالی و هیجان میجنبه! در حالت انسانیش در غالب یه دختر جوان با موهای مواج سفید ظاهر میشه. لباسهای راحت و بیزرق و برق میپوشه ولی از تزئیناتی مثل گردنبند و گیره مو خوشش میآد.
ویژگیهای باطنی:عادت کرده گوشت نخوره و با چیزایی مثل سیب زمینی، هندونه، تمشک و انواع توتها خودش رو سیر میکنه.
- پس هنوز نمیدونن شبا یواشکی میری شکار، هوم؟
- چـ- هی!
به انسانها تا وقتی مجبور نباشه حمله نمیکنه. به لطف گرگ بودنش، حواس پنجگانهاش خیلی قویتر از یه انسان عادیه و حتی بعضا میتونه ترس یا دروغ رو بو بکشه. مهربون، بانشاط و وفاداره. کنجکاوی زیادش ممکنه براش دردسرساز بشه. برای یادگیری چیزای جدید مشتاقه. اونقدری توی زندگیش سختی کشیده که هرچیزی به راحتی از پا درش نمیآره.
- حقیقتو بهشون بگو آل. بذار بدونن اونقدرا هم خوب نیستی.
- خفه شو لوسی! هر کار بدی که کردم فقط و فقط تقصیر تو بود!
- تقصیر خودته که وسوسه شدی عزیزم.
سرگذشت:- زندگی این گرگ بیچاره چیزی نداره که براتون جالب باشه. برین سر خونه زندگی خودتون. کیش کیش کیش!
- خجالت بکش. ما دقیقا برای همین اینجاییم.
- برای اذیت کردن ملت؟
- نه! برای معرفی!
- اووو. خب پس. بفرما.
-
اون توی یه گله گرگ به دنیا اومد و مامانش اسمش رو لومین به معنی نور ماه گذاشت. چیز زیادی از تولدش نگذشته بود که شکارچیا به گلهشون حمله کردن و همه رو برای پوستشون کشتن و تولهها رو یعنی لومین و برادر دوقلوش رین رو اسیر کردن.
- داستان غمانگیزیه. هر کسی طاقت شنیدنش رو نداره.
- خفه شو لوسی.
یه ماجراجوی بریتانیایی به اسم آنتونی اون رو خرید و توی سفرهاش همراهش میبرد و لومین شده بود گرگ اهلی اون.
ولی از این خونواده هم شانسی نیاورد و مدتی بعد، یه حیوون وحشی بهشون حمله کرد و آنتونی کشته و لومین زخمی شد.
- تراژدی پشت تراژدی!
- لوسی!
- باشه چته حالا!
لومین تقریبا مرگ رو پذیرفته بود که توسط ریموس و سیریوس که توی یه ماموریت از طرف محفل بودن، پیدا و نجات داده شد. ریموس سرپرستی اون رو قبول کرد و تصمیم گرفت بزرگش کنه. ولی از طرفی هم نمیشد یه گرگ رو همینطور توی محفل نگه داشت، پس با کمک آلبوس دامبلدور و مجموعهای از وردها و معجونهای عجیب و پیچیده، اون رو به یه انساننما
(موجودی مثل جانورنما ولی برعکس، یعنی وقتی که یه حیوون میتونه به خواست خودش به انسان تبدیل بشه.) درآوردن. بعد از اون لومین زندگی جدیدش رو با هویت آلنیس اورموند شروع کرد.
- خب دیگه حوصله سر بر شد. بدو بدو برسیم به جاهای جالبش!
-
اون تونست مثل هر ساحره عادی دیگهای توی هاگوارتز تحصیل کنه و بخشی از عمرش رو بین همگروهیای ریونیش گذروند و بعد از فارغ التحصیلی هم به محفل برگشت.
- یه چیزیو فراموش نکردی؟
- نه. همین قدر کافیه.
- پس خودم میگم! توی
یه روز قشنگ، من خیلی اتفاقی با آلنیس برخورد کردم که طبق معمول داشت یه زندگی کسالتبار غمانگیز رو زندگی میکرد.
- هی!
- و من تصمیم گرفتم به عنوان یه شیطان قدرتمند اون رو از این عذاب نجاتش بدم.
- لوسی تو به زور یک سوم قد منی.

بعدم، خودم نجاتت دادم.
- بهشون بگو بعد از من چقدر زندگیت قشنگ شد.
- اگه خلاف و دردسر درست کردن و ناامید کردن ریموس جزو قشنگیای زندگی محسوب بشه، اوه آره از این بهتر نمیشه!
- خیلی بیلیاقتی.
در نهایت، اون دو به خوبی و خوشی (...؟) تا الان هم دیگه رو تیکه پاره نکردن و دارن مسالمتآمیز زندگیشونو میکنن.
سلام.
جایگزین میکنین لطفا؟
با تشکر.
انجام شد.
ویرایش شده توسط آلنیس اورموند در 1403/12/10 0:56:54
ویرایش شده توسط هری پاتر در 1403/12/10 11:43:19
Together we do whatever it takes
We're in this pack for life
We're wolves
We own the night!
Hell is empty
And all the devils are here
William Shakespeare