لردولدمورت از بی اعتنایی طاووس عصبانی شد چوبدستی برکشید تا طاووس رنگارنگ رو تبدیل به هیچ بکنه اما در همین لحظه بلندگو روشن شد و صدایی دلخراش به گوش رسید.
-بازدیدکنندگان عزیز شمارو به دیدن پرنده ی کم نظیر در خاور بسیار دور دعوت میکنیم.
لرد همچنین چند نگهبان را دید که به قفس طاووس نزدیک میشدند پس تصمیم گرفت از قسمت پردنگان اصیل دیدن کند. همینطور که از طاووس دور میشد چشم غره ای به طاووس کرد و گفت:
-هنوز کارم باهات تموم نشده.
حرف لرد به قدر کافی ترسناک بود تا کراب تمام کرک و پرش بریزد چون لرد هیچوقت فراموش نمیکرد. کراب تازه متوجه شد که بدون پر جلوی جمعیت بازدید کننده ایستاده.
- عه وا. خاک عالم!
لرد به قسمت پرندگان اصیل رسید. هنوز چند قدمی پیش نرفته بود که پرنده ای نظرش را جلب کرد. نزدیک قفس رفت و ارام گفت:
-این چه جور پرنده ایه. چه صورت زشتی هم داره. حتی از رودولف هم زشت تره. اصلا طاقت دیدن این رو نداریم.
در همین حال مردی که پیراهن سبز بدرنگی پوشیده بود به سرعت به لرد نزدیک شد گویا از صبح لرد تنها بازدیدکننده ای بود که سوال داشت پس سر از پا نمیشناخت.
- ضمن سلام خدمت شما بازدیدکننده ی محترم. پرنده ای که مشاهده میکنید شنقل نام داره این پرنده در نواحی گرمسیر قطب جنوب زندگی میکنه و از دوستان صمیمی اسکل هستش.
لرد ولدمورت:
- اوه. اسکل نمیدونین چیه؟ بله باید عرض کنم که اسکل پرنده ای هستش که غذا ذخیره میکنه ولی بعدا یادش میره که غذا هارو کجا ذخیره کرده و دوستی شنقل و اسکل به این صورته که شنقل غذاهاشو میده اسکل براش نگه داره. از ویژگی های خوب شنقل میتوان به زیبا بودنش اشاره کرد.
شنقل:
صورت لرد از پوکر به "بذار دخلشو بیارم" تغییر حالت داد.
مرد سبز پوش که اوضاع رو اصلا مناسب نمیدید تصمیم گرفت سریعا به سمت دکه ی اطلاعات خودش بره.
اما گیبن که اصلا از حضور لرد در انجا خبر نداشت با خیال راحت روی یکی از شاخه های پلاستیکی قفس نشسته بود و به ارباب و راهرویش فکر میکرد که مرد سیاه پوشی که با چهره ی برافروخته به اون نگاه میکرد توجه اش را جلب کرد. پس کمی نزدیک تر رفت و لرد ولدمورت را شناخت.
-
- تو موجود زشت میخوای چیزی به ما بگی؟
-
- سریع حرفت رو بگو. به اندازه کافی از دیدن صورت تو زجر کشیدیم. اینقدر هم نلرز.
-
لرد که دیگر طاقت دیدن ان موجود را نداشت. از بین فنس ها مقداری پاپ کردن برای شنقل پرت کرد اما پرنده از جای خود تکان نخورد و با خوشحالی به صورت لرد خیره شد.
لرد که ظرف پاپ کرن را در قفس پرنده ی بغلی خالی میکرد با حالت بی اعتنایی گفت:
-نمیخوری که نخور. به ما ربطی نداره حتی اگه از گرسنگی هم مردی. یه موجود زشت کمتر.
هر چند که قیافه ی پرنده میتوانست در مریض خانه ها برای بیهوشی اضطراری استفاده شود اما با کمی دقت لرد فهمید که او بسیار شبیه یکی از مرگخوارانش است.