رون و هرمیون سفت هری و چسبیدن و ولش نمیکنن لامصب رو!
هری: ولم کن هرمیون! آخ دنده هامو شکوندی رون و زیرلبی به رون میگه: گفتم بگیر ولی نه اینکه دنده هام به هم پیوند بخورن..
کورمک: ولش کن هرمیون بذار ببینم چطور میخواد منو له کنه!
هرمیون رو میکنه به رون و با هیجان میگه: ولی به چشم خواهری همچین خوف و مقبول به نظر میرسه.. من میخوام بازوی اونو بگیرم. هنوز جمله کامل از دهنش ول نشده که با یه پشت دستی از رون ساکت میشه!
هرمیون:
- چی میگی باووو ترقوه ام کــــش اومد؛ بذار برم دندوناشو بریزم توی دهنش تا اون باشه دیگه نخواد ایده میده ی کوییدیچی تحویلم بده. و در ذهنش یادآور میشه که عجب دور بازویی داره پدرسوخته!!!
کنار زمین کوییدیچ، جمعیتی با سر و صداهایی در حد وز وز سنجاقکهای هم وزن با گراوپ، اغتشاش ایجاد میکنن تا بلکه کمی هم امر صدا برداری در نمایشنامه رعایت بشه!! یه آبنما اینجا، دو سه تا کودک نسبتا فهیم هم اونجا، یه عدد موجود از نوع اسلایترینی و در نهایت یه درخت بید کتک زن هم اون جای مدرسه هست؛ اوکی همه چی تکمیله، آنیت بزن بریم توی دعوا؛ تو هم چون هری رِئیسته هی به صورت جبری منو از فضا جدا کن.
به هر تقدیر وارد فضا میشیم و کورمک که من باشم با نشون دادن دو تا پشت بازو، حال هری رو میگیرم و روونه ی بیمارستانش میکنم باشد که تد ریموس لوپین معلم قدیمی زنگ انشامون ازم راضی و خشنود و فرهیخته و پرهیخته باشه!
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
پ.ن: آنیــــــــتا! لطفا ساتوریش کن!!! _*_*_*__*_*_*_*_*__*_*_* ويرايش ناظر_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_كورمك! عجب متني بود! بامزه بود و با يك سبك جالب! وليكن...
بذار اشكالاتو يكي يكي بررسي كنم:
1- ديالوگ ها رو هميشه سعي كن در يك خط جداگانه بنويسي، خيلي مهمه. ببين بذار يك مثال خوشمزه بزنم! اگر 2 تا ظرف باشن، يكي مسي و زهوار دررفته كه توش يه آش بي رنگ و بد ظاهره، و توي اون يكي كه بلور و خوشگله ، يه آش رشته ي مشت با كشك و نعناع داغ(
). خب، تو كودومو ترجيح ميدي بخوري؟؟
نتيجتا ممكنه توي ظرف مسيه، غذاي مقوي اي باشه، اما تو به سمت اوني كشيده ميشي كه خوش ظاهر تره. ( مگه اينكه آش دوست نداشته باشي كه :
)
اينو براي اين گفتم كه يادت باشه، اين تاكيد هاي من براي زدن اينتر ها بيشتر، نوشتن ديالوگ ها در يك خط جداگانه، استفاده از شكلك هاي به جا( و نه زياد) ؛ دليلش بهتر شدن ظاهر پست و جذب خواننده براي خوندن نوشته هاته. اميدوارم خوب اينو به خاطر بسپري.
2- چرا اصرار داري كورمك رو هميشه يه جووون گولاخ ِ خوش تيپ و عالي نشون بدي؟؟ ميدوني اين طور شخصيت ها _ تجربه نشون داده_ زياد مورد استفاده قرار نميگيره. چرا؟ چون موقعيت طنز نداره!
چرا كورمك نبايد " يه جووون خوش تيپ ولي خرابكار" باشه؟ تا بتونه سوژه ايجاد كنه؟؟ چرا كورمك به خاطر هيبت بزرگش، دست و پاچلفتي نباشه؟؟ چرا وقتي راه ميره، دائم به گلدونا نخوره و اونا رو نندازه؟؟ هوم؟
توجه كردي كه تمام شخصيت هاي موفق، سوژه ساز هستند؟ اگه يه شخصيت بتونه سوژه ساز بشه، بيشتر جا مي يفته توي ذهن ها! مثلا جيمز سيريش = يه بچه جيغ جيغوي شيطون با يه يويوي صورتي!!!
گرفتي منظورمو؟ سعيتو بكن!( اگه توجه كرده بودي، وقتيم خواستي بياي توي ارتش، دقيقا به پستت همين ايرادات رو گرفتم! )
3- فضا سازيت اشكال داشت! درسته كه توصيفات رو توي ديالوگها نوشته بودي، ولي اگه يه كم صحنه ي دعوا رو بهتر توصيف كرده بودي و يه كم هري و كورمك كاراي خنده داري انجام ميدادن، متنت بهتر بود!
بند يكي مونده به آخر هم توصيفات خنده داري داشت! سبك جالبي ميشه اگه به موقع از اين توصيفاتت استفاده كني.
4- انتحاري تموم كردن گاه وقتي بامزست، اما استفاده ي به جائي ميخواد. مثلا تو خط آخر رو خوب استفاده كرده بودي، اما كلا به داستانت اسيب رسونده بود!
ببين، داستانت شده بود 3 تا ديلوگ و 1 بند فضاسازي خنده دار و يه تموم شدن غير منتظره.
درسته كه جالب بود، اما به نظرم اگه بيشتر بهش ميرسيدي، بهتر ميشد، هوم؟؟
خلاصه پست جالبي بود و اميدوارم نكات بالا رو در نوشته هات رعايت كني!
راستي، اون دو تا لينك بهترين نويسنده و كارگردان رو از امضات بپاك!
ببخشيد باعث دير شدن، موفق باشي!