بیل سر جاش نشسته بود و سخت مشغول تفکر بود . واقعا این جکول تا چه حدی خطرناکه ؟ آیا از کریچ خطرناک تره ! نه امکان نداشت .
با این فکر نیش بیل تا حدی باز میشه . اما ناگهان از پنجره شکسته نیزه ای زوزه کشان وارد اتاق میشه و از کنار صورت بیل عبور میکنه ( بیل با صندلیش از پشت بر میگرده ) و در دیوار مجاور فرو میره .
بیل با دستپاچگی از روی زمین بلند میشه و وحشت زده آب دهنشو قورت میده و میره سمت نیزه .
باز هم مثل دفعه قبل نامه ای بر روی نیزه قرار داشت . بیل در یک حرکت ارزشی دستشو دراز میکنه و نامه رو از روی نیزه برمیداره و سپس تای آن را باز میکنه !
متن نامه :
هووووی مو قشنگ ، دیگه نبینیم تنهایی تو این اتاق فکر کنی ها . ضمنا این آخرین اخطاره . یا آقای جکول رو آزاد میکنین . یا اینکه اون دفترتونو ..... بیل با نگرانی به پنجره شکسته نگاه کرد . باز هم همه چیز عادی بود . اما بیل با وحشت اتاق رو ترک کرد و فریاد زنان به سمت اتاق بازجویی جکول رفت .
اتاق بازجویی !!!
ملت کاراگاه با دودلی به هم نگاه میکردن چرا که کسی نمیدونست باید چطور از زیر زبون جکول حرف بیرون بکشه .
رونان برای بار هزارم گفت :
- ببین آقای جکول ، این همدستان شما که میخوان اینجا رو با خاک یکسان کنن کین ؟
جکول در یک حرکت انتحاری فریاد زد :
- پپپپخخخخخ !
بلافاصله ملت کاراگاه از ترس پریدند و همدیگر رو در آغوش گرفتند .
جکول :
هلگا : آقای جکول ، فقط بگید همدستاتتون کی هستن ما آزادتون میکنیم
جکول برای اولین بار به حرف درومد . صدایش مثل غرش شیر بود .
جکول : برو خانم کوچولو ، انتخاب با خودتونه ، یا منو آزاد میکنین و اونوقت ما اینجا رو با خاک یکسان میکنیم . یا اینکه منو آزاد نمیکنین و باز ما اینجا رو با خاک یکسان میکنیم .
بلافاصله هلگا بعد از شنیدن این حرف بی هوش شد و روی زمین افتاد . و بقیه کاراگاهان با وحشت دورش جمع شدن .
جکول : جووووهاهاها !
استرجس : ای دراکو ، آخه این کیه آوردی . خوب میزاشتی هر کار میخواست بکنه
ملت کاراگاه
در هون لحظه در باز شد و بیل ویزلی وارد شد . او در حالی که چهره اش بخاطر ترسش سفید شده بود و همچنین از خشم به رنگ بنفش درومده بود گفت :
- ببین جکول ، انتخاب با خودته . همین الان دوستانت منو به طرز آستکبارانه و ناجوانمردانه ای تهدید کردن . یا خودت لوشون بده . یا اینکه . مجبور میشم به روشهای نوین شکنجه روی بیارم .
همه کاراگاهان با امیدواری به جکول نگاه کردند . یه لحظه به نظر رسید که بالاخره جکول کوتاه اومده اما ناگهان . جکول آب دهنی رو به سمت بیل پرتاب کرد .
آب دهن جکول به طرز ارزشی عرض اتاق را طی کرده و یکراست رفته توی چشم بیل و اونو نقش زمین کرد .
ملت
جکول : جووووهاهاها
بیل که کاملا ناامید شده بود از روی زمین بلند شد و خواست مانند دراکو یکی بزنه توی گوش جکول . اما تا به این فکر افتاد . برای بار سوم شیشه شکست اما این دفعه در کمال تعجب یک موشک وارد شد
ملت
بلافاصله هر کس به یک جا شیرجه زد . رونان پرید بغل استرجس . استرجس پرید بغل بیل . هلگا که تازه بهوش اومده بود دوباره غش کرد . مری شیرجه رفت زیر میز ....
اما در کمال تعجب بمب منفجر نشد .
جکول
ملت ضایع کاراگاهان که فهمیدن گول خوردن با حیرت از مخفیگاه خودشون بیرون اومدند و به موشک عمل نکرده نزدیک شدن .
رونان با ترس و لرز گفت :
- ...مثل... اینکه ... یه نامه ... به موشک.... چ..چ... چسبیده ... !!!
مدتی سکوت برقرار شد . سپس بیل به سمت موشک رفت و با احتیاط نامه را برداشت چند لحظه به بقیه خیره شد و سپس به ارامی تای آن را باز کرد ...