هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
سلام بینندگان عزیز با یکی دیگر از مسابقات ذهن برتر میهمان خانه های همیشه گرم شما هستیم
چهار شرکت کننده یک بار دیگر رو در روی یکدیگر قرار گرفتند تا با هم شاهد یک مساف دیدنی باشیم
اولین شرکت کننده خودش رو معرفی میکنه

دوربین روی شرکت کننده ی شماره 1 زوم میکنه

1: هری پاتر هستم , سنی هم ندارم همش 17 سال ولی میدونم که میدونید خیلی باحال هستم در ضمن محصل هم
هستم و خیلی چیزای دیگه که اگه میخواین بدونید بهتره این کتاب رو بخونید
( از زیر میزیک مجموعه ی کامل کتاب های هری پاتر رو در می یاره)

-- خیلی ممنون و حالا شرکت کننده ی شماره ی دو
دوربین روی نفر دوم زوم میکنه

2: سرجم یک تاناکیان , سنم بالاست در حال حاضر برای خودم یک گروه خیلی محبوب دارم اسمش حزبه اولین نفری بودم که رول رو ترکوندم البته از اون جهت ,الانم زیاد خوشحال نیستم که توی این مسابقه هستم ولی از اونجایی که ما باید توی همه ی آشها نخودی از خودمون رو قاطی کنیم به نمایندگی از حزب بنده اینجا هستم

-- و حالا نفر سوم

3: چرا دوربین رو من زوم نکرد؟ روی قبلی ها زوم شد چون قدیمی بودن؟ آره؟ این طوریه شما اصلا برای تازه واردا ارزش قایل نیستین میخواستم توی مسابقه شرکت نکنم ها ولی گفتم ......
-- کافیه الان دوربین روی شماست

دوربین روی نفر سوم زوم میکنه

3: خوب حالا درست شد راستش خیلی بهم برخورد ولی با جنبه تر از این حرفام که با این حرکت زشت شما میدون رو خالی کنم اسم من بینزه , یک پروفسور هم خودم اولش چسبوندم چون کلاس داره سنمم نمیدونم نفر قبلی نگفت بهش گیر ندادین پس منم نمیگم اگه مرلین کمک کنه شاید استاد بشم ولی کلا تبعیض و نظام طبقاتی مانع های سرسختی در برابر من هستن ....
--- خوب ممنونیم وقت ما بیشتر ازاین اجازه نمیده شما خودتون رو معرفی کنین میریم سراغ اخرین شرکت کننده

دوربین روی نفر چهارم زوم میکنه

4: با سلام من آنیتا هستم دختر بابام که خیلی هم مشهوره اسمشم دامبلدوره همسر یک شخصیت برجسته ی دیگه هم هستم که اسمش دراکوئه تازشم وزیره و 16 سال سن دارم و گیر هم ندین چرا تو این سن با دراکو ازدواج کردم چون خود اونم همین حدوداست . تو زندگی به دو چیز خیلی علاقه دارم یکیش ارزشی بازی دومیش خاله بازی که هر دو رو از بابام به ارث بردم چون اصلا مامان نداشتم که چیزی ازش به ارث ببرم

-- از شرکت کننده های عزیز ممنونیم که به جای معرفی یک بیوگرافی در اختیار ما گزاشتن بریم سراغ قسمت اول مسابقه سوالات تشریحی

با روال مسابقه آشنا هستین هر کس جواب رو میدونه زنگ میزنه اگر درست جواب داد 10 امتیاز مثبت و اگه غلط گفت 10 امتیاز ازش کسر میشه و سه امتیاز به هر کدوم از شرکت کننده های دیگه داده میشه . بارها به ما ایمیل و نامه فرستادین که اون یک امتیاز چی میشه و ما هم بارها جواب دادیم که اون به شما ربطی نداره
حالا میریم سراغ سوال اول

-- سدی جیگر مهتاب شیطون چند نفر است
زیـــــــــــــــــــــــــــنگ
-- بله خانم شماره ی 4 شما بفرمایید

آنیتا : خوب فکرش رو نمیکردم سوالاتون این قدر ساده باشه سدی دوست پسر سابق خودم بوده البته بین خودمون بمونه هنوز هم باهاش رفت و امد دارم مهتاب شیطون هم یکی هست دیگه که بعدا باید از سدی بپرسم این دختره کیه به هر حال جواب سوالتون دو نفره
-- اشتباه گفتین سدی جیگر مهتاب شیطون تماما یک نفره
آنتیا: چرا؟
-- اگه می خواین بیشتر در این مورد بدونید میتونید بعد از اتمام مسابقه دم درمنتظر باشین

-- سوال دوم : یک ققی خوب چه ققی ای هست؟
زیـــــــــــــــنگ
-- بله بازم شرکت کننده ی شماره ی 4

انیتا : بهترین ققنوس ققی بابامه خیلی ناز و باهوشه و تازگی ها بهش یاد دادم بگه آنیتا تو خدای رولی
-- متاسفم جوابتون اشتباهه چرا که یک ققی خوب یک ققی مرده اس با این اوصاف 10 امتیاز دیگه ازتون کم میشه و به شرکت کننده های دیگه اضافه میشه

-- سوال سوم رو مطرح میکنم برادر حمید اهل قزوینه یا قزوین اهل برادر حمیده
زینگ
-- شما شرکت کننده ی شماره ی یک
هری : خوب بستگی داره من چطور بخوام یک مقدار کوچیکی به جوابی که شما مد نظرتونه هم بستگی داره

-- متاسفم شما دارین مغلطه میکنین از شرکت کننده های دیگه میخوام جواب بدن
بینز: من اعتراض دارم چرا از ایشون امتیاز کم نکردین خونش از ما رنگین تر بود یا ترسیدین؟ چطور از این خانم امتیاز کم شد ولی ازاون آقا نباید بشه من خیلی خودم رو کنترل کرد میخواستم ببینم خودتون میفهمین یا نه چرا دفعه ی اول که این خانم جواب اشتباه داد ازش امتیاز کم نشد
-- شد
بینز: پس چرا نگفتی
-- خوب همه چیز رو نمیگن شما هم بهتره بشینین سر جاتون این سوال به خاطر اهمیتی که داره از بقیه پرسیده میشه و بهتره تو کار ما دخالت نکنی
زیــــــنگ

سرژ: به نظر من برادر حمید منشا و عامل پیدایش قزوینه بوده این دو تا حدی با هم امیخته شدن که میشه اونا رو یک روح در دو بدن قلم داد کرد البته همون طور که خودتون میدونید این حزب بود که باعث شد برادر حمید این قدر معروف بشه
--: متاسفام جواب شما هم اشتباهه
زیـگ

انیتا: خوب نه حمید اهل قزوینه نه قزوین اهل حمیده ولی اگه بخوام یک جواب قانع کننده به شما بدم بهتره بگم از شماره ی 1 بپرسید چون اون به اوضاع و احوال قزوین بهتر آشناست

-- ما تو این مرحله از کی بپرسم نداریم برای همین از شما 10 امتیاز دیگه کم میشه و امتیازاتون به منفی سی میرسه بقیه همگی در عدد 9 مساوی هستن
بینز دوباره از جاش بلند میشه : من نمیفهمم چرا اجازه ندادین من هم نظرم رو بگم ؟
-- شما میتونستی زودتر اقدام کنی منطقی نیست به یک سوال 4 نفر جواب بدن حالا هم بشینید
مجری به پشت صحنه اشاره میکنه که میکروفون بینز رو قطع کنن

-- و حالا با مرحله ی دوم مسابقه در خدمت شما هستیم در این مرحله سوالا به صورت چهار گزینه ای پرسیده میشه

-- سوال اول دستها آماده روی زنگ باشه : در حال حاضر آداس قوی تره یا آجا س
1: هر دو قاطی باقالیان
2: مصلما آجاس چرا که این مردان آینده سازان جامعه جادویی هستند
3: مصلما اداس چرا که پشت هر مرد موفقی یک زن موفق وجود داره البته پشت بعضی هاشون یک قزوینی موفق وجود داره
4: هر چی نظر تهیه کننده ی محترم باشه

زیـــــــــــــــنگ
-- بله آقای شماره ی یک شما بفرمایید
هری با یک لبخند به لب : گزینه ی شماره ی چهار همون طور که فکر میکردم سوالا خیلی آسون تر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشتم
-- متاسفانه جواب شما اشتباهه
زیـــــــــــــــــــــنگ
-- بفرمایید

سرژ : بستگی داره کدوم از اعضای حزب بیشتر استفاده کرده باشن بسته به تعداد اعضا هر کدوم از گزینه های میتونه صحیح باشه
-- شما باید صریحا به یک گزینه اشاره میکردین بنابر این ما نمیتونیم جوابتون رو از شما قبول کنیم و به همین دلیل 10 امتیاز از شما کم میشه و به بقیه اضافه میشه

-- سوال دوم : کدوم یکی ازموجودات زیر خطرناک ترن
1: وبمستری که فوران کرده
2: کاربری که شناسش بسته شده
3: حزبی که بهش توهین شده
4: دامبلی که بساط خاله بازی ازش گرفته شده
.....

زیـــــــــــنگ
زینگ
زیــنگ
زینــــــــــــگ
( همه با هم زنگ میزنن)
هری: مصلما وبمستر از بقیه خطرناک تره
بینزمیکروفونش قطع شده ولی با ایما و اشاره میگه که کاربر شناسه بسته شده
سرژ : حزبی که بهش توهین شده باشه رو با هیچی نمیشه آروم کرد
انیتا: من اعتراض دارم پدر من هیچ وقت خاله باز نبوده اگه من یکم خاله باز بودم شاید به خاطر داییم بوده نمیواد حرفای اول مسابقمم رو یادم بندازید چرا که الان نظرم عوض شده لازم به ذکره همین جا بگم که یادم اومد مامانم کی بوده , اون یک بانوی خیلی زیبا بوده که اسمش ماریانا بوده و دختر ملکه ی طبیعت هم بوده و ....

-- خیلی ممنون جوابا همه اشتباه بود شما اجازه ندادین من گزینه ی پنجم رو که دست بر قضا جواب درست هم بود رو بخونم
جواب درست جنیه که رو بالشتیش رو ازش گرفته باشن

-- میریم سراغ سوال بعدی
نتیجه ی بازی ایران و پرتغال چی میشه
1: پنج هیچ به نفع پرتقال
2: پنج چهار به نفع ایران اگه دایی بازی نکنه
3: پنج هیچ به نفع ایران اگه میرزاپورهم بازی نکنه
4: بازی به دلیل توهین و حمله ی عده ای تماشاگر نما به دایی نمیه تمام باقی میمونه


زیـــــــــــنگ
زینگ
زیــنگ
زینــــــــــــگ
( دوباره همه با هم زنگ میزنن)

هری: من اصولا بازی های ایران رو نگاه نمیکنم برا همین نتیجش هم برام مهم نیست شما بهتر بود سوالی در مورد نتیجه ی بازی تیم آلمان که من عاشق نظام خشک و قانون مندش تهیه می کردین
انیتا: مصلما دایی مایه ی خیر و بکت ما و یک وزنه ی روحی بزرگ برای تیم ماست درست مثل بابام توی محفل اگه اون باشه میبریم و چون چنین جوابی توی 4 تا گزینه نبود نتیجه میگریم ایران میبازه پس گزینه ی اول
سرژ: من از فوتبال چیزی نمیدونم ولی اگه بحث کوئیدیچ باشه ما از همه سرتریم حزم تار کبود سیاه سوله همه رو میبره شاید فقط نیرو محرکه ی آداس بتونه برای ما مشکل ساز بشه بهتر بود یک سوال کوئیدیچی هم در این مرحله پرسیده می شد
بینز: من به شدت اعتراض دارم شما باز تبعیض قائل شدین چرا نباید نتیجه ی یکی از بازی های اوکراین مورد نظر شما باشه ؟ چون تازه وارده؟ چون اولین بارشه که وارد جام جهانی شده؟ واقعا براتون متاسفم
-- کافیه دوستان جواب درست گزینه ی چهاره چرا که گویا باز هم علی دایی می خواد بازی کنه چون همتون اشتباه جواب دادین نفری ده امتیاز ازتون کم میشه و به حساب برنامه ریخته میشه

-- سوالا ی این مرحله هم به اتمام میرسه به دلیل زیغ وقت نمیتونیم مرحله ی بعدی رو ادامه بدیم در آخر برنامه یک نگاهی به انتیازا میندازیم
هری : منفی 28
انیتا: منفی 57
سرژ : منفی 31
بینز: منفی 28
برنامه ی ذهن برتر : 33
با این اوصاف توی این برنامه هم کما ف سابق برنده ای نداشتیم از این که از اون بالا تا این پایین ما رو تحمل کردین ممنونیم


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
تمرینات سارا اونز خفنز



امروز یه گزارش ازآزکابان دارم

قرار تمرینات سارا اونز رو با هم ببینیم تا بفهمیم چرا این سارا اینقدر خفنه

دوربین میره میرسه دم در سلول سارا
اولین چیزی که میبینه اینه که دیوار سلول کجاور خراب شده و دو سلول یکی شدن یه طرف سارا اونز خوابیده و یه طرف هم مونتاگ و ماروولو و بلوریچ
یه دیوانه ساز ارزشی به سلول نزدیک میشه
دوربین داره از سرما میلرزه

دیوانه ساز ارزشی شماره ی32435547345456: قوقولی قو قو قوقوقلی قوقو

سارا اونز از خواب پامیشه رو به دوربین میگه: خوب چون من عادت دارم با صدای خروس ازخواب بلند بشم این امکانات رو اینجا هم ایجاد کردم

بعد میره بالای سر اون سه انسان مفلوک
نفری یه ... میخرن و از خواب بلند میشن
فوری مثل سه تا ورزشکار خوف در یک صف آماده یانجام ورزش صبح گاهی دیوانه ساز ارزشی شماریه 32435547345456 یه زنگ از اینا که توی زور خونس میزنه

زینگ

بعدش میگه: یکی و دو تا سه تا و چهار تا ....

سارا اونز مشغول ورزش میشه مونی و بلر و ماری دورش حلقه میزنن

سارا مشغول انجام فن های خفنز میشه (این فن ها چون خیلی خفنز هیتن باید انجام بشن نه اجرا) و در بین اجرای اون ها ظرباطی رو حواله یماری و بلر و مونی میکنه و اون سه تا هم به ترتیب پخش زمین میشن ولی به حمت 6 تا از دیوانه ساز های ورزش دوست آزکابان تا نوبت ظربهی بعد برسه دوباره سر حال میان

خلاصه بعد از نیم ساعت ورزش کار سارا اونز تموم میشه

کپی رایت: به علت این که فنون سارا کاملا شخصی و خفنز و فنی بودن و به ما اجازه ینمایشش رو نداد ما هم جرعت نکردیم نمایش بدیمشون برای همین گزارش خیلی کوتاه و ارزشی شد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
در زندان آزكابان قمست دوم! شايد هم سوم!

يك هفته بعد!!!!

اخبار تازه حاكي از آن است كه سارا اوانز و ماروولو گانت به دليل مسائل امنيتي در زندان آزكابان يك طبقه بالا رفتند!
مسائل امنيتي ياد شده عبارت است از:
اينكه بايد تعداد نگهبان ها زياد مي شد زيرا آن دو بر اثر كشمكش هاي فوران زده قابليت شكستن در را نيز داشته اند!! به همين سبب رفت و آمد نگهبانان به زير زمين بسيار دشوار و سخت مي باشد!
دوم اينكه حتي نگهبانان نيز از ناسزاهايي كه آن دو بار يك ديگر مي كنند به ستوه آمده و در بعضي مواقع ترسيده اند و خواستار اين انتقال شده اند با اين تصور كه شايد آن دو در ميان جمع دوستان و دشمنان مقداري خود دار شوند.
امروز ما به آزكابان اومديم تا مصاحبه ايي ديگر در مورد مكان استقرار جديد با خفنزترين ساحره و كلا جادوگر داشته باشيم. يه حالي هم از جناب ماروولو گانت بگيريم!
خبرنگار پله هاي آزكابان رو يكي يكي پايين مي ره. هيچ صدايي شنيده نمي شه.
چشم فيلم بردار و خبرنگار هشت تا ميشه! يك طبقه مونده به كف زمين وارد يه سالن مي شن. از دور چيزي معلوم نيست. جلو و جلو تر!
كم كم دوربين سلول هايي رو نشون مي ده كه زنداني هاشون اومدن دم پنجره سلول و دارن به سختي ته راهرو رو نگاه مي كنن!
خبرنگار مشتاق ميشه بدونه آخر راهرو چيه. پس به همين سبب راه ميافته. هرچه قدم ها برداشته مي شد صداهايي شنيده مي شد كه كم كم به وضوح مي رسيدند. دو نفر در حال دعوا بودند.
اكنون ديگر به محل مورد نظر يه سلول عقب تر رسيدند. خبرنگار نگاهي به زندان كنارش انداخت تا بدونه كدوم.........شده همسايه ي خروس جنگي ها!
بله چيزي كه او مي ديد باور كردني نبود. در يك سو آناكين مونتاگ ملقب به آني موني نشسته بود و در سوي ديگر لرد بلرويچ ملقب به بلرسكگش به چشم مي خورد. خبرنگار كه مي ترسيد وارد سلول خفن خفنز بشه تصميم گرفت ابتدا با آن دو مصاحبه كوتاهي داشته باشه!
در سلول باز شد و وارد شدند.
_ بله بينندگان عزيز.....همون طور كه مشاهده مي كنيد ما اكنون در كنار دو نفر از خشن ترين مرگ خوارا هستيم كه.........................
و به سوي بلر برگشت و ديگر نتوانست ادامه حرفش را بزند! به تعجب به بلر مي نگريست. به سختي به سخن آمد و پرسيد:
_جناب بلر.....موهاتون كو؟ پشت موهاي قنشنگتون كجاست؟ چه اتفاقي افتاده؟
خبرنگار كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ( او بلر را دوست داشت!) به بلر كه سرش را به زير انداخته بود نگاه مي كرد. سرانجام بلر به سخن آمد:
_بعد از اينكه من به دست همين خانم خفن راهيه زندان شدم در اين سلول افتادم....جاي دنج و ساكتي بود و فقط هر از گاهي صداي ناله ايي مي آمد تا اينكه اين جناب ( و به آني موني اشاره مي كنه) شدن هم سلوليه ما! البته اينقدر اين برار فك مي جنبونه كه من تا حالا وقت نكردم ازش بپرسم واسه چي فرستادنش زندان!
_خب الان كه ايشون خيلي ساكتند!
_صبر بقيشو بگم.....خلاصه روز گار مي گذشت من هم لذت مي بردم چون با آني مي شستيم از خاطرات جواتيه و آجاس براي هم تعريف مي كرديم تا اينكه همين ديروز متوجه شديم خانم سارا خفنز با ماري خودمون اينجان.....حالا گذشته از اينكه تو آزكابانن فهميديم همين اتاق بغليه خودمونن! آقا چشتون روز بد نبينه از وقتي كه اينا اومدن ما يه روز خوش نديدم (حالا مگه چند روز اونجا بودن؟ چه جلب!) همش به سر كوله هم مي پرن و جيغ و داد مي كنن.... ما هم از همون ديروز كارمون اين شده كه بشينيم اينجا موهاي خودمونو براي رهايي از تشنج و اختلالات فكري و هم چنين براي اينكه يه دفعه ماري اون وسط نميره بكنيم و هي جوش بخوريم تا اين ها صداشون بند بياد! اين جناب( آني موني) هم امروز مي خواست بره فداكاري كنه اين ها رو آشتي بده اين بيچارو رو هم يه فص زدن و الان هم در حالت اغماست! بيخود واسش دست تكون نده هيچي نمي فهمه! فكر كنم يه ضربه تو ملاجش خورده!
خبرنگار زبانش بند آمده بود و با ديدن قيافه آني موني از نزديك آب دهانش را به سختي غورت داد و با خود آرزو كرد كه اي كاش اين مسوليت را نپذيرفته بود و پايش را به آن مكان مخوف نگذاشته بود.
صداي سلول خفن قطع شده بود و ديگر فريادي به گوش نمي رسيد. خبرنگار در ابتدا يه سرگوشي توي سلول آب داد و داشت همه جارو وارسي مي كرد كه ناگهان صدايي لرزه بر اندامش انداخت:
_هوي خبري.....بيا تو كارت دارم!
اين صداي سارا بود كه دوباره هم چنان كه چشم در چشم ماري دوخته بود اين جمله را گفت. اين بار ديگر خبرنگار نمي توانست آب دهانش را غورت دهد. با زحمت فراوان توانست بر خورد مسلط شود و وارد سلول گردد. اوه.....اكنون چه مي ديد....اين تصاوير از آن قبلي ها بد تر بود:
بروي صورت سارا خراشي بس عظيم كه از يك سوي صورتش تا سويي ديگر كشيده شده بود. هم چنين پاچه شلوارش پاره شده بود.
ماروولو حال بهتري از او نداشت. يك طرف موهايش كاملا تاس شده بود و علاوه بر چند خراش كوچك پاي چشمش يك بادمجون خوشگل به چشم مي خورد كه تا اعماق چشمش نيز امتداد داشت!
_ببخشيد چرا شما دوباره چشم تو چشم هم دوختيد؟ مي بينم كه هر دو لبخند مي زنيد! ميشه بگيد به چي فكر مي كنيد؟
ماروولو با حالت مي اعتنايي گفت:
_محض فوضول يابي و جواب دومت هم دارم به يه فوضول فكر مي كنم كه چجوري حسابشو برسم!
سارا خنده ي بلندي سر داد و گفت:
_عزيزم بهتر نيست با يه مهمون يه كمي نرم باشي.....به نفعته! در مورد سوال شما آقاي...اسمتونو نمي دونم بايد بگم اين دفعه رو كم كني گريه كردنه! هركي اشك تو چشماش جمع شه بازنده ست و اولين نفر مي ره شكنجه گاه! اما قبل از اينكه جواب سوال دومتو بدم ديگه سوالي نداري؟
_چرا....البته كه دارم.....ميشه بپرسم ما آني موني چه كرديد و به چه دليل؟
سارا:
_هيچي اومد تو سلول گفت " آواتارم قشنگه؟ " من هم با آواتارش دو تا در سرش نواختم و گفتم " آره عزيزم خيلي قشنگه " حالا كه ديگه سوالات تموم شد مي خوام جواب يه سوال باقي مونده رو بدم.....دقيقا همون چيزي كه ماري گفت! حملـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
و بعد از چند ثانيه جنازه خبرنگار و فيلم بردار در آن سوي قلعه آزكابان پيدا شد!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۰۰ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
مصاحبه با یک خفنز

تیتر آغاز برنامه (آهنگ خوب بد زشت با اجرای دی جی علی) دی دی دی دی دی ... دی دی دی...دی دی دیدی دی ... دی دی دی... دی دی دی دی .... دی .. دی دی دی دی دی ... توف توف(بقیه آهنگ قابل بیان نمیباشد)


مجری: سلام ملت امروز تصمیم گرفتیم با خفز ترین آدم دنیا یه مصاحبه انجام بدیم برای همین سارا اونز رو از آزکابان به استدیو منتقل کردیم تا با اون صحبت کنیم

مجری رو به سارا: سلام سارا خانوم خوبی شما آزکابان خوش میگذره ؟

سارا اونز یه لبخند خفنز میره و : سلام تو خوبی . آره آزکابان خیلی خوش میگذره مخصوصا با این ماری اینقدر بچه خوفیه در کل آزکابان خیلی حال میده تنوع خوبیه

مجری: راستی حالا که حرف ماری شد الان کجاس؟ شما خبر داری؟

سارا: تا دیشب که از سقف سلول آویزون بود ولی بعد از اینکه دیشب ساعت ده با دماغ اومد رو زمین دیگه ازش خبری نشد چند تا زندان بان اومدن بردنش گفتن تا امشب تحویلش میدن انگار بردنش صافکاری

مجری: خوب بگذریم نظر شما در مورد این سه تا عکس جدید که از شما منتشر شده چیه؟

مجری: خوب من اون عکسی رو از من ولدی به صورت مشترک منتشر شد رو تکذیب میکنم ولی اون دو تا رو نه هر دو تا خودم بودم

مجری: چرا عکس اول رو تکزیب میکنید؟

سارا: آخه این ولدمورت عددی نیست که من باهاش عکس بندازم اون هم عکس پشت و رو من خودم از ولدی خفنز ترم هیچ وقت کلاسم رو پایین نمیارم که

مجری: نظر شما در باره لرد بلوریچ چیه؟

سارا: ریز میبنمش یعنی اصلا نمیبینمش برای همین نظری ندارم

مجری: خوب یکی از اطفاقات مهم توی این چند روز عوض شدن آواتور آناکین مونتاگ بود ممکنه شما نظر کارشناسیتون رو در مورد این آواتور بدید؟

سارا: والا من خودم یه بار بیشتر اون آواتور رو ندیدم ولی در کل آواتور جالبیه مو هاش خیلی قشنگه چشم هاش هم قشنگه

مجری: الهی

سارا اونز: کوفت الهی مرتیکه جلف به این آنی مونی گفتم اون آواتور مثلا خفنز رو عوض کنه وگرنه بد میبینه خوشحالم که گوش داد

مجری: خوب مثل اینکه یه تماس تلفنی داریم

تماس گیرنده: الو سلام اونجا جادوگر تی وی بید؟

مجری: اوهوم

تماس گیرنده: سارا اونز خفنز اونجا بید

مجری: اوهوم

تماس گیرنده: من از آزکابان زنگ میزنم میخاستم به ایشون اطلاع بدم ماروولو گانت از بیمارستان زندان مرخص شده و الان توی سلول مشترکشون هستش

سارا اونز:

ماروولو از توی سلول:

پاق سارا اونز خفنز با یه آپارات میره سلول پیش ماروولو تا یکم تمرین آمادگی جسمانی با کیسه بکس زنده انجام بده به زودی یک گزارش مخصوص ازتمنرینات سارا اونز رو براتون پخش میکنیم



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
خفنترين خفن دنيا ( قسمت دوم ) (قسمت اول در مجله شايعه سازي ارائه شد - پست شماره 206)


خلاصه قسمت اول :

لرد بلرويچ ، در خيابونهاي لندن ولگردي ميکرد و در فکر روزهاي شيريني که با بروبچ ائتلاف آجاس صفا ميکرد بود . بر اثر حواس پرتي در يک صانحه هولناک با سر رفت توي جوب و اون تو يک بسته بسيار مشکوک پيدا کرد . بسته رو باز کرد ، داخلش يک نامه و يک عکس بود .

اين متن نامه :
مری جین ( نامزد مرد عنکبوتی ) عزیز ، من از همون اول میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسست .
این پیتر پارکر ( مرد عنکبوتی ) بهمون دروغ گفته بود و برای این که با تو ازدواج کنه گفته بود من مرد عنکبوتیم .
من بهش شک کردم و مرد عنکبوتی اصلی رو تعقیب کردم و متوجه شدم که مرد عنکبوتی یک ساحره بسیار خفنه . ازشم یک عکس گرفتم . احتمالا اون دختره همسر سابق پیتره . و اون دوتا باهم می خوان تورو بزارن سرکار .
قربانت
هری آزبورن( دوست پیتر پارکر و نامزد قبلی مری جین )


اینم عکس مربوطه

---------------------------------------------------------------
... ادامه ماجرا :

بلرويچ با خودش فکر کرد احتمالا بلايي بر سر نويسنده اين نامه اومده که اين بسته درون جوب آب افتاده . اين اتفاقي کوچک و بي اهميتي نبود ، تمام دنيا با شنيدن اين موضوع که مرد عنکبوتي ، سارا اوانزه نه پيتر پارکر متعجب ميشن و شخصيت محبوب مرد عنکبوتي زير سوال خواهد رفت . شايد هم کسي باور نکند که اين موضوع حقيقت دارد .
بلرويچ با خودش تصميم گرفت مدارک بيشتري براي اثبات اين موضوع پيدا کند . ولي اول بايد هري آزبورن ( نويسنده نامه ) رو پيدا ميکرد .

ده دقيقه بعد ---- خانه هري آزبورن اينا ( حالا شما گير ندين ، مثلا خونش تو همون محل بلرويچ اينا بود و بلر اونو میشناخت )

دينگ دينگ ... دينگ دينگ ( زنگ در خونه آزبورن )

بلرويچ : آهاي !!! کسي خونه نيست ؟!!

دینگ دینگ ... دینگ دینگ

بلرویچ چند بار زنگ در رو زد ، ولی ظاهرا کسی خونه نبود . برگشت و داشت از خونه آزبورن دور مشد که ناگهان صدای ضجه مشکوکی از داخل خونه شنیده شد . گوشش رو به در نزدیک کرد .

یک صدای خفن ( سارا اوانز ) : حرف بزن ای بوقیه بوق بوقی .... بگو اون عکسی که از من گرفتی کجاست

همون بوقیه ( هری آزبورن ) : آی ... آخ ... نزن ... جان من نزن ... باشه اعتراف میکنم ... آخ ... وای ... نزن ... اون عکس رو من داخل جوی آب سر کوچمون مخفی کردم

بلرویچ در خارج از خونه کلی فکر کرد و به نتیجه ای رسید که مثل وحشی ها در خونه رو بشکنه و همانند ساکنین عمیق ترین دره در سواحل شمالی ایتیوپی وارد خونه بشه ( ایول به این تفکر عمقگرا ).
بلرویچ یا مرلین گفت ، آستینهاشو بالا زد و به سمت در حمله کرد .... گورومپ پوف تیش توف .

بلر در حالی که بر روی زمین به صورت کاملا ارزشی پهن شده بود ، سرش رو بالا گرفت و با صحنه عجیب دیگری روبرو شد . دختری بسیار بسیار خفن در مقابلش بود . اون دختر لارا ( شخصیت تام رایدر ) بود که به بلرویچ زل زده بود . ولی با چهره اصلی خودش یعنی چهره سارا اوانز . بلر از تعجب داشت شاخ در می آورد . سارا اوانز نتنها مرد عنکبوتی بود بلکه لارا هم بود . بلرویچ معطل نکرد و بسرعت دستشو توی جیب ششم شلوارش کرد و گوشی 6600 جواتیش ، که یادگار دوران جوات بازی در آجاس بود رو در آورد . نکته جالب داستان اینجاست که سارا اوانز همچنان به بلرویچ زل زده بود ، ولی وقتی متوجه نقشه شوم بلرویچ شد دست به کمرش برد ، دوتا اسلحه ماگلی بیرون کشید و به سمت بلرویچ نشونه گرفت . نکته از اون جالبتر داستان اینجاست که بلرویچ این آرنولد گوشی رو سمت سارا اوانز نشونه رفت و یک عکس مشتی ازش گرفت ( عکس پایین ) . سارا اوانز بصورت کاملا انتحاری بلرویچ رو تیر بارون کرد . بلرویچ قصه ما هم چون نویسنده این داستان بود مثل ماتریکس صحنه رو اسلموشن کرد و تیر هارو جاخالی داد . بعد از تموم شدن تیرهای سارا اوانز ، بلرویچ به این حالت نیشش رو باز کرد و پا گذاشت به فرار .
فردای اون روز تیتر تمام روزنامه های جهان تصویر سارا اوانز در لباس مرد عنکبوتی و لارا بود .

و اینگونه شد که بشریت باز هم به خفن بودن سارا اوانز یا سارا عنکبوتی یا سارا رایدر پی بردند .

تصویر کوچک شده
























-----------------------------------------------------------

حالا کجاشو دیدین ، اینقدر این سارا خفنه که من احتمال میدم زورو ، بتمن ، گودزیلا ، علی دایی ، کینک کونگ ، حسین رضا زاده ، بیل گیدز ، کشتی تایتانیک ، نمو ، کاکرو ، .... و خیلی از خفن های دیگه جهان فانتزی و واقعی باشه .


ویرایش شده توسط لرد بلرویچ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۳ ۲۳:۱۳:۰۱

دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
گزارش از آزکابان

مجری: همونطور که میدونید خبر دستگیری سارا اونز همه جامعه یجادوگری رو شکه کرده
مهمترین سوالی که پیش اومده اینه که چه کسی تونسته این آدم خفن رو دستگیر کنه
یا مثلا الان سارا اونز در زندان چه کار میکنه
برای پاسخگوی به این سوالات تصمیم گرفتیم یه گزارش میژه از آزکابان تهیه کنیم

به گزارش ما توجه کنید

یه آهنگ توپ با تصاویری از سارا اونز و آنیتا کفی

دوربین در حال حرکت توی یه راهروی باریک و تاریکه در های متعددی توی راهرو دیده میشه دوربین به راهش ادامه میده

صدای فریاد یا کمک خواستن از همه جا به گوش میرسه

دوربین به یه راهپله میرسه میره پایین یه طبقه دو طبقه سه طبقه
دوربین به پایین ترین طبقه یقلعه میرسه
اونجا فقط یه سلول هست والبته چند ده تا دیوانه ساز

دوربین به در سلول نزدیک میشه
در سلول باز میشه و دوربین وارد سلول میشه

اولین تصویر یه سلول خالیه
ولی نه سمت چپ تصویر سارا اونز نشسته ر روش سمت راسته سمت راست تصویر ماروولو گانت نشسته و سمت چپ رو نگاه میکنه درست چشم تو چشم هم



دوربین: سلام خانوم سارا اونز چند تا سوال از شما داشتیم

سارا بدون اینکه سرش رو تکون بده یا چشماش از صورت ماروولو گانت منحرف بشه میگه بپرس

دوربین: چه کسی شما رو دستگیر کرد؟

سارا که کماکان به چشم های ماروولو زل زده میگه: این آنیتا کفی بی چشم و رو

دوربین : چرا؟

سارا: با این دو تا دختره آیدی و دیانا مالفوی کل کل کردن این آنیتا گفته شوهر منقدرتمند تره این آیدی و دیانا گفتن داداش ما زورش بیشتره بعد آنیتا برای اینکه حال اینا رو بگیره به وزیر گفته منو دستگیر کنن

دوربین رو به ماروولو میکنه و از اون میپرسه: تو چطور دستگیر شدی؟

ماروولو: این دیانا و آیدی به داداششون گفتن منو دستگیر کنه تا حال این سارا رو بگیرن

دوربین

دوربین: شما الان دارین چیکار میکنید؟

سارا: با هم مسابقه گذاشتیم که توی چشم های هم نگاه کنیم هر کی زودتر خندید اون بازندس

ماروولو با یه لبخند کوچیک میگه: اره راس میگه اینقدر حال میده

سارا دادمیزنه: اوی ماری تو خندیدی تو باختی

ماری: نخیر من به دوربین خندیدم با این فرق میکنه

.....

در این لحظات یه مقدار بین سارا و ماروولو بحث شد که ما سانسور کردیم


بعد از اینکه سارا نمیتونه حرفش رو به این ماروولو بقبولونه بلند میشه و صاف میره مو های ماروولو رو میگیره میکشه
صدای جیغ ماروولو شنیده میشه بعد سارا یه فن خفنز بهماروولو میزنه که ماروولو عین یه غورباقه صدا میده حالا ماروولو مو هاس سارا رو گرفته داره میکشه
سارا دست ماروولو رو گاز میگره

..............

داخل استدیو

مجری: ببخشید بینندگان به خاطر صحنه های خشن قادر به پخش باقی گزارش نیستیم
فعلا بای



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
ادعای جدیدی اوانز ؛ درست یا غلط ؟

تیتر میره کنار و پشت اون ، گزارشگر معروف جی تی وی به همراه مجری نشسته ن و دارن می خندن ! اونم از ته دل !
از پشت دوربین صدای سوت میاد و یکی میگه :
- آقا جمعش کن ! ضبطه !

مجری و گزارشگر درست روی صندلیشون میشینن و دوربین نگاه می کنند . آثار خنده ی زیاد ، به صورت اشک روی چشماشون دیده میشه !

مجری : خب ، بینندگان عزیز شبکه ی جادوگر تی وی ، با یکی دیگر از سری گزارشات ارسالی شما در خدمتتان هستیم . این بار سری می زنیم به خفن ترین فرد دوران ، خفنترین ساحره ، سارا اوانز ! ( صدای خنده !! )

تصویر سارا اوانز روی جادوگر تی وی نقش می بنده و با اون نگاه های خفنش ، یک نگاهی تحویل دوربین میده و همون لحظه تصویر قطع میشه !

مجری : خب ، به علت خیلی خفن بودن این ساحره و همچنین خطرناک بودن نگاه ایشون از نشان دادن این نگاه های خفن معذوریم ! خب ، دوستان ، امروز ما با یک تصویر خیلی جالب مواجه شدیم . تصویری که اگر شما هم ببینید و توضیحاتش رو از زبان سارا اوانز ، این خفن ، بشنوید ، خودتون متوجه خواهید شد چرا ما اول برنامه اون طور می خندیدیم !

تصویر کوچک شده


این تصویر ، دیشب در اختیار ما قرار گرفت و ما در این رابطه ، مصاحبه ای رو ترتیب دادیم با سارا اوانز !

گ : سلام ! منظورتون رو از این تصویر برای ما میگید ؟!!!
سارا : خب ، همان طور که میبینید ، من یک عکس حقیقی رو به مردم نشان دادم که در اون ثابت می کنه ، من ولدمورت رو پشت سرم نگه می داشتم ، نه کوییرل !
من از اون جا این فکر به ذهنم رسید که متوجه شدم ، شخصی به نام ماروولو گانت ، به این شخص احترام می ذاره ، یا بهتر بگم ، من فکر می کنم از اون می ترسه !
حالا لازم بود که من این عکس رو در اختیار مردم قرار بدم ، که بار دیگر خفن بودن خود را به مردم و نیز این شخص ارزشی ، ماروولو گانت ، نشان دهم و بگم ، من با کوییرل یک شباهت کوچیک دارم (!!!!) . در آخر دوست دارم یک جمله ی جدید رو که یاد گرفتم بگم و اون اینه که این عکس رو ببینید ، باشد که رستگار شوید !!!
باشد که در تمام دوران ، ماروولو گانت از من بترسه !!

بعد از این بخش از مصاحبه ، سارا اوانز ، به دلیل جعل غیر قانونی و هم چنین استفاده از جمله ی فردی ، کرام نام ، به چند ماه زندان ، البته با شکنجه محکوم شد !

کدام شکنجه بالاتر از هم سلولی شدن با ماروولو گانت !؟



آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز
با شرکت:استاد هدویگ طلاییان!شاعر بزرگ و مشهور معاصر
مجری:خانوم پروانه ای!
نکته:لطفا صحبتهای خ پ را با لحن پروانه ای و اوا خواهر بخوانید!

خ پ:با سلام و درود خدمت بینندگان گل و بلبل و جیگر این برنامه.امروز با پرفسور هدویگ اومدیم یه شعر براتون بخونیم حالشو ببرین.جیگر همتونو!
هدویگ:منم سلام عرض می کنم خدمت بینندگان.لازم می دونم یه توضیحی راجع به این برنامه بدم.
این برنامه هر چند وقت یه بار برای خواندن شعری که بنده در باب اتفاقات روز سرودم اجرا می شه و بعد از خوندن شعر به سوالات شما پاسخ داده می شه!
خ پ:پرفسور راست می گه!خیلی ناقلایید!گوش کنید!
هدویگ:اهم اهم!
دید جغدی یک خفنزی را به راه.................می کشد از درد بی همتایی آه
گفت نامت چیست ای یار خفن.................گر غمی داری ز دنیا گو به من
پاسخش داد او که جغد شبه طنز...............نام من باشد همی سارا اونز
چون که دارم نفرتی دیرین ز منز*...............دوستان گویند ما را گه خفنز
گفت جغد قصه با این ساحره....................او که در داغون نمودن ماهره!
به چه نامی و چه فرخنده دمی..................تا به حالا فکر می کردم کمی!
نام تو بسیار مشهور است یار....................بلکه گه نامی تر از اسفندیار
گفت سارا با خمی بر ابروان......................نیست در این گفته های تو گمان
من قویّم،بی رقیبم،من خفن.....................نیست در دنیای ما بهتر ز من
گو که کارت چیست ای تو جغد پیر...............گفتمش ای قهرمان دستم بگیر
زندگی دستش به حلقم کرده تو!................از فشارش گشته ام بی رنگ و رو
آنکه را خواهم که دردم بشنود...................ریشه هایش را بیابد چون نود!
گفت ای مفلوک درد آمیخته......................ای کسی که آبرویت ریخته
«هیچ آدابی و ترتیبی مجو........................هر چه می خواهد دل تنگت بگو»

ادامه دارد...
-------------------------------------------------------
اگه کسی خواست ادامه بده از قسمت نظرات ادامه بده و لطفا بزارید تا شعرها رو فقط خودم بگم!

با تشکر
هدویگ ، جغد شاعر!
______________________________
*بنا بر اقتضای وزنی از واژه بیگانه منز(Mans) به جای معادل آن یعنی مردان استفاده کردم!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۱ ۲۳:۰۷:۱۱



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
مصاحبه با ماروولو گانت در سنت مانگو!

با سلام خدمت بينندگان عزيز... بر اثر حادثه ايي كه چند روز پيش اتفاق افتاد ماروولو گانت يكي از ناظران به دليل يك برخورد شديد از سوي سارا اوانز به سنت مانگو فرستاده شد. ما اينجا اومديم تا يك مصاحبه ي ديگر با ماروولوي عزيز داشته باشيم تا شايد دليل اين حادثه رو متوجه شيم! با ما همراه باشيد!

خبرنگار از پله هاي سنت مانگو به سمت بالا مي ره و بعد از گذشتن از چندين طبقه به يك درب سياه مي رسه كه روي آن نوشته شده بوده لطفا كسي وارد نشود!! اما خبرنگار همراه با فيلم بردار بدون توجه به اين برچسپ وارد اتاق ميشن. در برخورد اول هيچي نمي بينن چون چراغ ها خاموش بوده و تنها صداي ناله ايي به گوش مي رسيد.
فيلم بردار كليد برق رو مي زنه و اتاق روشن ميشه! اما اي كاش هيچ وقت روشن نمي شده. ماروولو به تخت بسته شده بود و هر از چند گاهي تقلايي برای رهايي مي كرد. دوربين فيلم برداري تمام فضاي اتاق را همراه با چهره زون ( زوم ) كرده ماروولو نشون مي ده. با نزديك شدن خبرنگار و ديدن او توسط ماروولو فرياد هاي پياپي اتاق رو در بر مي گيره!
_نه....سارا اوانز اومده.....دوباره سارا اوانز اومده....يكي منو نجات بده....كممممك!
اما خبرنگار با آرامش مي گه:
_نه آقاي گانت....آروم باشيد. من از شبكه جادوگر تي وي اينجا اومدم تا يه مصاحبه ي ديگه با شما داشته باشم!
_مصاحبه؟؟ مصاحبه؟؟ نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...من ديگه مصاحبه نمي كنم....آقا بريد بيرون همون يه دفعه كه كردم براي هفت پشت بسمــــــــــــه!
خبرنگار سعي مي كنه ماروولو رو ساكت كنه و با لحني مهربان ميگه:
_فقط دوتا سوال مي پرسم....باشه؟
ماروولو نگاهي به اطراف ميندازه وقتي مي بينه خودشون تنها هستن(ملت هم جز خودموني هان ديگه!!!) قبول مي كنه!
_سوال اول.... چي شد كه شما تونستيد در مقابل اين حركت سارا اوانز در تقلب ساكت بشينيد!
ماروولو آهي مي كشه و تا مياد به سوال اول جواب بده كه ناگهان آسمان رعد و برقي مي زنه كه اتاق مي لرزه . تا اين طوري ميشه خبرنگار كه تعجب كرده بوده بر مي گرده تا جواب سوالشو از ماروولو بگيره اما مي بينه اون نيست. در تعجب فرو مي ره كه اون چجوري تونسته طناب ها رو پاره كنه!
اطراف را مي گرده و مرتب صدا مي زنه:
_جناب گانت.....جناب گانت!
اما دوباره فرياد هاي ماروولو به اوج مي رسه كه داد مي زده:
_خودشه......سارا اوانزه.......اومد.......باشه باشه من ديگه هيچي نمي گم!! نــــــــــــــــــــــــــــــه!
و بعد از جست و جوي فراوان اونها ماروولو رو زير تخت پيدا مي كنن در حالي كه داشته مي لرزيده. پرستار ها كه از فرياد هاي اون به اتاق اومده بودن از خبرنگار و فيلم بردار خواهش مي كنن كه مصاحبه رو براي يه موقعه ديگه بزارن و اون ها نيز با وضعي كه خود مشاهده مي كردن بيمارستان رو ترك مي كنن!
_بله همون طور كه خودتون ملاحظه كرديد آقاي ماروولو گانت در اوضاع جسمي روحيه خوبي نيستن و به همين دليل ما تصميم مي گيرم به شبكه باز گرديم. همين جا از همه شما بينندگان عزيز تشكر مي كنم. تا برنامه بعد خدا يار و نگهدارتان باد!


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۱ ۱۷:۵۴:۴۳


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
بحث درباره ی خفنیت سارا اونز خفن بزرگ قسمت دوم

مجری: با سلام خدمت ملت گلم امروز قراره در مورد یه چیز ترسناک با شما صحبت کنیم

یه آهنگ ترسناک توپ (....)

مجری: سوژ ه ی این برنامه سارا اونز کبیر ملقب به خفنز هستش

تماشاچی ها:

مجری: خوب بریم سر اصل مطلب برای برنامه ی امروز قرار بود از سارا اونز دعوت کنیم باید به برنامه ولی خوب هیچ کسی توی شبکه جرعت زنگ زدن به سارا رو نداشت برای همین از یکی ازافرادی که از نزدیک سارا اونز رو ملاقات کرده و مورد خشم اون قرار گرفتهع و هنوز زندس دعوت کردیم بیاد اینجا

دوباره آهنگ

در استدیو باز میشه و ماروولو گانت به همراه 4 بادگارد گردن کلفت میاد تو واروولو روی صندلی کنار مجری میشینه و بادیگار دها هر چهار نفرشون پشت سر ماروولو وامیسن

مجری: سلام ماروولو در باره ی آخرین برخوردت با سارا اونز برامون بگو

ماروولو که یاد اون صحنه افتاده بود ولی بعدش با کمک بادیگار هاش به خودش مسلط میشه و شروع به حرف زدن میکنه

ماروولو: راستش امتحان ... بود من صبح زور رفتم سر جلسه 10 دقیقه از شروع امتحان گذشته بود که دیدیم صدای فریاد میاد بعد سارا اونز وارد جلسه شد و یکی از مدیران هم در حالی که راهنمایش میکرد دنبالش اومد تو
این سارا صاف اومد نشت جلوی من اول میخواستم جام رو عوض کنم که این سارا یه اخم به من کرد نزدیک بود .... بعدش دوباره حواسم رفت به برگه یخودم تازه چهار تا از سوال ها رو جوابداده بودم که سارا برگشت برگه رو از زیر دست من کشید ...

یه صدای از اتاق فرمان میاد مجری حرف ماروولو رو قطع میکنه تا ببینه چی میگن

یهو صورت مجری اینطوری میشه بعد یع داد میزنه و از جاش بلند میشه و میخواد از استدیو فرار کنه بره بیرون در هین فرار مرتب داد میزنه سارا اونز داره میاد سارا اونز داره میاد
ماروولو یه نگاه به دور وبر خودش میندازه میبینه که فقط خودش توی استدیو مونده
در استدیو باز میشه و یه سایه یبلند می افته روی زمین سایه هم نزدیک تر میشه

سارا اونز از آستانه یدر رد میشه و میاد توی استدیو

(به علت خشانت زیاد از گفتن بقیه یماجرا معضوریم
فقط باید اضافه کن ماروولو گانت الان توی سنت مانگو بستریه








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.