هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





بدون نام
گرد و خاکی اطرافشون ایجاد شد و گاهآ دست و پایی از درون آن بیرون می‌اومد و دوباره غیب می‌شد...
- بی‌نـــــــــامـ...ـووس!
- مگه خودت خـــــــــــار مادر نیستی؟!
- آی نفــــ...ـس کـــِـــــــــــش!

گاها صدای ضعیفی از گرد و خاک بیرون می‌اومد و به سختی شنیده می‌شد...
- به خـ.....ـدا... من ... کاری‌شـــون... آدرسـ...

النور و هانا که نگران پسر جوان با موهای فشن و لباسای از اون فشن تر بودند به سرعت، بعد از نیم ساعت به کمک پسرک شتافتند و دست و پای مرلین را گرفتند و به زور از روی پسرک کنار کشیدنش. هانا که با بعض به جنازه‌ی پهن شده روی زمین خیره شده بود، گفت:
- خیلی بی‌شخصیتی مرلـــــــــــــــــین! پسر به این با شخصیتی رو تلف کردی! خـــــــــــــــــــدا ازت نگذره! بدبخت داشت آدرس می‌پرسید! می‌فهمی؟! یه شماره هم داد که اگه گم شدیم زنگ بزنیم بهش! الـــــــــــــــــــاهی قنباد بگیری بیوفتی بمیری!

مرلین که کمی آرام‌تر شده بود، کتش را پایین کشید و با رگِ باد کرده گفت:
- من غیریتم اجازه نمی‌ده کسی به دخترای هافلپاف چشم داشته باشه...
زیر چشمی به النور نگاهی کرد و آرام گفت:
- اصل غیرتم برای النوره.
بعد بلند گفت:
- یارو فشن مشن، فکر کرده اینجا بی‌صاحابه!

هانا نگاهی به النور کرد و متوجه شد النور سرخ شده و زیر چشمی به مرلین نگاه می‌کند؛ همین قضیه کافی بود هانا منفجر شود؛ با عصبانیت فریاد زد:
- ایــــــــــش! حالم ازتون بهم خورد! اینجا بی‌صاحابه؟! اصن اینجا کجا هست؟!
و گریه کنان کنار پسرک جنازه نشست.

رز که قیافه‌ی آدم‌های متفکر را به خود گرفته بود، به اطراف نگاه کرد و گفت:
- راست می‌گوید؛ به راستی اینجا کجاست؟!
آرگوس با ترس از رز پرسید:
- حالا چرا اینجوری صحبت می‌کنی؟ :worry:
رز ناگهان از این رو به اون رو شد و با خوشحالی گفت:
- همین جوری! آخ جــــــــــون بالاخره یکی به من توجه کرد!
و بعد آرگوس را بغل کرد و هر دو به زمین افتادند.

کمی آنطرف‌تر...
هانا کنار پسر جوان با موهای فشن و لباسای از اون فشن‌تر نشسته بود و اشک‌ریزان آرام زمزمه می‌کرد:
- نترس! پاشو این آقــــــــاهه عموئه! پاشو اشکاتو پاک کن! مرد که گریه نمی‌کنه! ما باهم خوشبخت می‌شیم؛ پاشــــــو!

کمی اینطرف‌تر...
آرگوس همانطور که سعی می‌کرد از دست رز خلاص شود رو به پیوز کرد و گفت:
- تو رو خدا کمک کن! نجاتم بده! نخنــــــــــــد! آی ملت کمــــــــــــــک!
رز که محکم آرگوس را در آغوش گرفته بود با ذوق تکرار می‌کرد:
- وااااااااااای! که چقدر تو ادم با شعوری هستی! چقــــــــــدر با درک! عزیـــــــــــــــــــــزم!

کمی دورتر...
النور آرام و با خجالت گفت:
- آقا مرلین، شما همیـــــــشه اینجورید؟!
مرلین سینه‌ی خود را جلو داد، کتش را پایین کشید و با غرور گفت:
- نه اتفاقا من خیلی مرد آرومیم النور خانم! ولی وقتی یکی به ناموسم نگاهی چپ بکنه رگِ غیرتم باد می‌کنه...
النور ناگهان سرخ شد و با دستپاچگی گفت:
- ای وای؛ من ناموس‌تونم...؟

کمی وسط‌تر...
و کسی به صدای ظریف و زیبایی که در گوش ارنی زنگ می‌زد توجهی نداشت:
- ارنـــــ...ـی، ارنـ......ـی، ارنـــــــــــــــــــــــــــــــی! ارنــــــــــــــــــــی!
ارنی: > :worry: >


ویرایش شده توسط مرلین مک کینن در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۶ ۱۸:۳۳:۳۲


پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲

النور برنستون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۰۵ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲
از تالار هافلپاف
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
هنوز چند قدم بيشتر بر نداشته بودن که ارنی احساس کرد کسی اسمشو صدا ميزنه.
- بچه ها صبر کنيد!
هيچکس توجهی نکرد.
ارنی:
النور و هانا جلوی ويترين يه مغازه ايستاده بودن و جيغ و فرياد ميکردن...
- وای اون لباس آبيه چه قشنگه! دلم ميخواد بپوشمش.
- هانا جون، عزيزم، فک نميکنی يکم برات تنگ باشه؟ :pretty:
- واااا! خيلی هم اندازمه! اون لباس زرده هم برای تو خوبه، قدتو بلند ميکنه.
- داری ميگی من کوتوله م؟!
کمی اونورتر از اين صحنه گيس و گيس کشی پيوز هم سطح با آسفالت خيابون پرواز ميکرد و به دامنای کوتاه خانمای باشخصيتی که در پياده رو رفت و آمد ميکردن زل زده بود.
- به به ، توی هاگوارتزم بايد از اين لباسا بپوشن، اون شنلای خز چيه ميندازن رو خودشون! اسم اينا چی بود؟ مينی زوپس؟
ارنی:
- ارنــــی!
ارنی به سختی خودشو از حالت در آورد و به دنبال صدا گشت. درست از همون راهی که اومده بودن قد و قواره کوچک رز در حال نزديک شدن بود.
- بچه ها رز!
هانا پاشو از رو شست النور برداشت و النور هم انگشتشو از چشم هانا در آورد. مرلين هم که جو تور ليدری گرفته بودش و چند متر از بقيه جلو افتاده بود به طرف ارنی اومد. پيوز کلا در دنيای ديگه ای سير ميکرد.
- چجوری اومدی اينجا؟
رز جلوی پای مرلين و ارنی توقف کرد و نفس نفس زنان گفت:
- من... اومدم توی تالار... ديدم شماها نيستيد... اومدم دنبالتون.
مرلين يه نگاه به ارنی کرد و ارنی هم يه نگاه به مرلين و بعد هر دو رو به رز
- چوبدستی با خودت آوردی؟
- نه!
- جارو؟
- نه!
- به کسی هم خبر ندادی؟
- نه!
- تلپورت بلدی بکنی؟
- ها؟
- پس واسه چي اومدی؟ :vay:
- سر من داد نزن!
مرلين با ژست متفکرانه ای داشت فکر ميکرد چطوری به هاگوارتز برگردن که متوجه هانا و النور شد. پسر جوانی با موهای فشن و لباسای از اون فشن تر کنارشون ايستاده بود و آروم آروم باهاشون حرف ميزد. مرلين بدون توجه به حالت دخترا چهارنعل به طرف پسره رفت و پيشونيش رو کوبوند تو صورت جراحی پلاستيک شدش. هر دو با هم نقش زمين شدن.
ملت هافل:



پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- باز این ارنی رفت تو جو این فیلمای مشنگی که می بینه

همه از روی آسفالت بلند شدن و خودشونو تکوندن و اینا...
مرلین خیلی سنگین رنگین کتشو کشید پایین و گفت:
- حالا کجا هستیم ما.

ارنی که داشت فکر میکرد کلا یه ماسک دو نقطه خط بخره که هی مجبور نباشه حالت چهره شو عوض کنه، گفت:
- خب منم که همینو گفتم پریدید بهم. شما چه خصومتی با من دارید که هی هر چی میشه میخواید منِ بدبخت رو ضایع کنید. شما خجالت نمی کشین؟ فک نمیکنین پیش خودتون که منم احساس دارم یه وقت؟ واقعــــ....

- ارنی بس کن. ای بابا. امروز رو اعصابیا. مظلوم نما.

ارنی:

مرلین یه بار دیگه کتشو کشید پایین.
- من نمیدونم که اینجا کجاست و چرا اینجاییم اما هر چی هست تقصیر این ارنیه. اصلا n سال ما تو این تالار زندگی کردیم همچین اتفاقی افتاده بود؟!

یه چشم غره ی خفن به ارنی رفت و ادامه داد:

- از بین این چند نفرم که فک کنم رو هم رفته نیم نفر غیب و ظاهر شدن بلد باشه. خب چیکار کنیم حالا؟ کسی پیشنهادی داره؟

النور که چشماشو تنگ کرده بود و به اطراف نگاه میکرد پیشنهاد داد:
- خب ما که حوصله مون سر رفته بود. من میگم یه تابی همین جا بخوریم، یهو دیدی یه جارویی چیزیم پیدا کردیم برگشتیم.

پیوز که خیلی بداخلاق می زد و حوصله ش سر رفته بود و هی به انگشتاش ور میرفت گفت:
- باز این پیشنهاد داد.

مرلین دوباره کتشو کشید پایین.
- اتفاقا بدم نمیگه. نه چون خیلی مخه و پیشنهاد دهنده ی توانائیه ها، چون چاره ی دیگه ای نداریم.

یه بار دیگه کتشو کشید پایین.

- پیوز! من خودمم نمیتونم به این سرعت کتمو بکشم بالا! بس کن دیگه!

- حالا یکیم میخواد مودتونو عوض کنه نذارین. اصلا بی لباقتید

مرلین راه افتاد و ملت به دنبالش. باز هم با حرص کتش را پایین کشید!


__________

هپلشت دل تنگ بودیم



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
نیو سوژه

- عــــاشقم من، عـــــــاشقم من، عاشقی بـــــی قرارم. کس ندارد، خبر از دل زارم...!

ملت توی تالار هافلپاف نشسته بودن و ارنی در حال هنرمندی بود.
النور که روی یکی از صندلی های راحتی نشسته بود، اشک هاش رو پاک کرد و گفت:
- ارنی، میشه دیگه نخونی؟

ارنی با بی حوصلگی جواب داد:
- النور الان آهنگ سوزناک می چسبه. طاقت شنیدن این صدای حزن انگیز منو نداری؟

- نه ارنی جان، اصن بحث این حرفا نیس. صدات خیلی گوش خراشه، دیگه نمی تونم تحمل کنم!

ارنی:

ملتی که نشسته بودن دستاشون رو از تو گوششون در آوردن که ببنین چه اتفاقی افتاده و وقتی دیدند صدای ارنی دیگه نمیاد یه نفس راحت کشیدن و لبخندی از سر رضایت روی لباشون اومد.

مرلین پاهاشو روی میز چوبی که جلوش بود گذاشت، خمیازه ای کشید و گفت:
- بچه ها خیلی حوصلمون سر رفته. پاشین یه حرکتی بزنیم خو.

پیوز خندید و گفت:
- بریم یه کم با ملت شوخی کنیم.

اما با چشم غره ی آرگوس فلیچ خنده رو لب هاش خشکید.

النور پیشنهاد داد:
- بیاین بریم توی حیاط مدرسه یه چرخی بزنیم.

ولی زمزمه ای حاکی از مخالفت بین بچه ها پیچید.

ارنی با ذوق گفت:
- میخوایم من براتون بخونم که سرگــ...
-نــــــه!

با فریاد دسته جمعی همه ارنی باز هم به همون حالت دو نقطه خط در اومد و بلند شد که بره توی خوابگاه که ناگهان وسط راه پخش زمین شد!

پیوز با خنده گفت:
- شصت پا رو بپا معاون!

ارنی بی توجه به حرف پیوز بلند شد و تخته های زیر پاش رو بررسی کرد. دستش رو به سمت یکیشون که کمی بالاتر اومده بود و پای ارنی بهش گیر کرده بود برد و اونو بالا آورد.
یه در مخفی درست زیر تالار مخفی بود!

ارنی با چشمای حیرت زده به دریچه نگاه می کرد و بقیه هم اومدن دورش جمع شدن.

هانا گفت:
- یعنی چی می تونه باشه این؟ کسی تا حالا چنین چیزی دیده بوده تو تالار؟

مرلین گفت:
- من که تا حالا ندیده بودم. به نظرتون بریم تو؟

آرگوس خس خس کنان گفت:
- اون نور آبی چیه؟!

نور آبی رنگی از اعماق حفره بالا و بالاتر اومد و از دریچه خارج شد. مثل یک حباب دور همه رو گرفت و به شدت شروع به چرخیدن کرد. تا جایی که دیگه ملت اطرافشون رو نمی دیدن.
بعد از چند لحظه حباب ناپدید شد و ملت با صورت روی آسفالت نا صاف یک خیابون پر رفت و آمد مشنگی افتادند.

ارنی در حالی که سرفه می کرد گفت:
- اه چقدر هوای اینجا کثیفه، نمی تونم درست نفس بکشم! ما کجاییم؟!


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۰:۲۷ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۱۰ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲
از قبرستون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 64
آفلاین
سدریک:یا مرلین گفتی گربه کی؟

بیدل:مگ گوناگل

سدریک:ناموسا

بیدل:شرفتا

سدریک:بگو بخدا

بیدل:وجدانا

سدریک:دروغ میگی

بیدل:ک*********ی****ن** (شرمنده همش فحش خرکی بود مجبور بودم کنم.)

سدریک:

سدریک بعد از چند دقیقه که حالش خوب شد گفت :"عیبی نداره خودم درستش می کنم."همزمان با زدن این حرف مگ گوناگل سر وکلش از انتهای سرسرا پیدا شد .سدریک با نگاه اغوا گرایانه ایی به سمت مگ گوناگل رفت .
مگ گوناگل تا سدریک رو دید یک جیغ بنفش سر داد(عمق فاجعه رو درک بکنید) :برو کنار بچه ********
ناگهان ابرهای سیاه به غرش در امد،بادی وزیدن گرفت رپر ها ناخوداگاه لری خواندند"دا نمی خوام نومزدمه ....ملت:په سی چه.....رپرها:دا می خواد ماشین رنو"
ناگهان بدترین فاجعه رخ داد شلوار سدریک افتاد.وشرمگاه پدیدار گشت.

وندلین:پرده بالا رفت دیدم هست ونیست.
ماتیلدا:یا ابلفضل شورت در میاره.
برتی:
رز: چقد نازنازی شد
ملت:
اوتو:
کینگزلی که غش کرده بود با بدبختی فراوان به هوش اوردنش تا سدریک رو دید دوباره از هوش رفت تا.......
.................................................
بچه ها شرمنده اگه بد بود چون بعداز خیلی وقت دوباره می نویسم اگر دوست نداشتین می تونین پستم رو نادیده بگیرید از پست قبلی ادامه بدید.


ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۵ ۱:۰۶:۳۷
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۵ ۱:۰۷:۵۰

ما برای پوکوندن امدیم


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
از آن‌جا که رنگ آسمانش طلایی است، سرزمین هافلپاف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
نور پیروزی در دل ویکی روشن شده و دریایی از امیدواری جان و قلبشو فرا گرفته ... یعنی سدریک اونو پسندیده؟ سدریک میخواد اونو به رقص دعوت کنه؟ سدریک قراره مرد زندگیش بشه؟ تونسته بالاخره سدریک رو به چنگ بیاره؟ جواب این سوالات را در قسمت بعد خواهد دید ...

دِرن دِرن دِن دِن ... دِن دِرن دِرررررررررن ... (آهنگ فوتبالیست ها)

گروووپ (افکت مشت خوردن)

راوی قبلی به کناری پرتاب میشه و راوی اصلی وارد صحنه میشه ...

سدریک: و راهی که به نظرم میرسه اینه که ...
ویکی:
سدریک: بریم دنبال اون سه نفر

ویکی خشکش میزنه، صورتش کش میاد و ذره ذره قرمز میشه که یهو ندایی از درونش میشنوه.
ندا: ویکی ... خودت رو نباز ... همراش برو هنوز فرصت داری ...
ویکی: نه دیگه راهی نیست اون منو نمی خواد! عهه ...
ندا: گفتم خودت رو نباز دیگه ... دختر نباید اینقدر راحت روح و جسم خودشو ببازه
ویکی: !!!

سدریک که دوباره حس غیرت و دفاع از ناموس و بیناموس تالار گرفتتش سریع شال و کلاه میکنه که بره دنبال اون سه نفر. ویکی هم خوشال و خرامان به دنبالش میره تا شاید فرجی شد و تونست مخشو بزنه.

تالار عمومی ، میدون بیناموسی

وای وای وای ، بطری های من کوش؟!
وای وای وای ، دارم میرم از هوش !


کینگز دیگه رسما داره از ته وجودش مایه میزاره تا جمعیت حاضر رو به وجد بیاره و کمبود نوشیدنی رو جبران کنه.

تو منو دوس داری آره ، لب هات گیرایی داره
فدات بشم دوباره ، این داف من تازه کاره


با شنیدن این قسمت از آهنگ ملت دوباره خمار میشن، دهنشون کف میکنه و کینگز که میفهمه سوتی داده میپره وسط میدون بیناموسی و شروع میکنه به دلقک بازی! هافلی ها هر هر میخندن و فضا دوباره گرم میشه ...

دو طبقه و نصف بالاتر

خفن یک و سه کماندو وار دارن از یه تونل میان بر پایین میان که ناگهان دو تا چشم و مقادیری سبیل وسط راهشون سبز میشه!
خفن سه: یا هلگا ... این دیگه چیه؟
خفن یک: هلگا یارت ... لوموس!

نوری از نقطه بیناموسی چوبدستی خفن دو خارج میشه، تونل رو روشن میکنه و یک عدد گربه جلوشون نمایان میشه.
خفن یک: هاها ... این فقط یه گربه ست!
خفن سه: قاه قاه ... یه گربه ی بی آزار!

گربه دهنشو باز میکنه و غرشی میکنه در ابعاد شیر ... ! خفن یک و سه از شدت ترس بدنشون به رعشه میفته و میپرن تو بغل هم!

طبقه همکف

سدریک و ویکی دارن با حداکثر سرعت به سمت طبقات بالا میدوئن که صدای بیدل اونها رو سر جاشون متوقف میکنه ...

بیدل: درود هلگا هافلپاف بر شما که این حس هافل دوستی تان تا ابد در ذهن ها خواهد ماند اما امشب شما نیمی شکست و نیمی پیروز در انتظارتان خواهد بود ...

ویکی: بیدل ... اگه تو بگی بچه ها کجا هستن ما سریع نجاتشون میدیم ... فقط کمکمون کن!
سدریک که آدمی بس نکته سنج و ظریف بین بوده میگه:
-منظورت چیه که نیمی شکست و نیمی پیروز در انتظارمونه؟

بیدل: بچه ها از هم جدا شدن ... فیلچ داره مگان رو میبره اتاقش تا روش اعماق فوق بیناموسی انجام بده و دوتای دیگه هم تو میان بر بین طبقه دو و سه گیر یه گربه افتادن. شما اگه دنبال اون دو تا برید فیلچ مگان رو شهید میکنه و اگه دنبال مگان برید اون دو تا مجبور میشن ماسک هاشون رو بردارن، لو میرن و عاقبت شومی نصیبشون میشه.

ویکی عین این نفهم ها میگه:
-عاقبت شوم چرا؟ ما اول مگان رو نجات میدیم بعد میریم سراغ اون دو تا از دست خانم نوریس نجاتشون میدیم!
بیدل: مساله اینه که اون گربه خانم نوریس نیست.
سدریک: پس کیه؟!
بیدل مکثی میکنه ...
.
.
.
-مینروا مک گونگال!



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۳:۲۹ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰

سدریک  دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۵۹ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱
از بیمارستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
مگان یه نگاهی به خفن شماره یک می ندازه. خفن شماره یک چشماش داره برق می زنه و انگار با چشماش داره می گه........
مگان سرشو محکم به اینور و اونور تکون می ده.... خفن شماره سه رو به مگان اخم می کنه و آروم می گه: ویکی...
ویکی توی ذهن مگان:
مگان آب دهنشو قورت می ده ورو به فیلچ برمی گرده. نگاه اون دوتا خفن می کنه و آروم تو گوش فیلچ یه چیزی می گه. فیلچ آب دهنش راه می افته و می گه: مطمئن باشم؟
مگان یه نگاهی به خفن شماره یک می کنه و می گه به شرافتم!

فیلچ برمی گرده یه سمت اون سه تا راونی و می گه سی دی هاتونو پیش اینا نیس.. من می دونم کجاس!
راونی ها: !!!!
فیلچ رو به مگان: خب؟!
یکی از راونیا که موهاشو عین آن شرلی بسته یه نگاهی به فیلچ می کنه و می گه: صدای آهنگای ما از تالار هافل میاد. چرا ما رو تا اینجا اوردی؟
فیلچ دوباره نگاه مگان می کنه(از پست سر خفن شماره یک و سه چشمک می زنن به هم!)
فیلچ: اینا کپی رایتو نمی فهمن. اینا رایت شده س از روی سی دی های شما. سی دی هاتون توی اتاق منه. همین الان یادم افتاد!!!!! برگردین می تونین پیداشون کنین!
راونی ها خیلی .... خیلی ... خیلی ... زود شبیه یه حیوونی می شن و راه می افتن به سمت اتاق فیلچ!
فیلچ دوباره رو به مگان: خب؟!!!
مگان زیر لب چهار تا فحش بیناموسی خیلی خیلی بد به خفن یک و سه میده ...
فیلچ دستشو به سمت مگان دراز می کنه. مگان چشماشو بسته و خفن یک و سه آروم بطری ها رو از زیر لباس مگان می کشن بیرون.
مگان می گه تصور می کنم ویکیه!
فیلچ دست مگان رو می گیره و می کشه...

صدای آهنگ از توی تالار شنیده می شه:
دستش و بکش و بیارش به سمت خودت
فرقی نمی کنه کی باشه برو تو فکر خودت

...
خفن شماره یک: زودباش مگان... برو دیگه
مگان: آخه...
فیلچ دست مگان رو محکم دستش گرفته و با یه حالت بهش زل زده!
فیلچ: جاییو سراغ داری؟
مگان زیر لب: سر قبر بابات!
خفن شماره یک: برو اتاقی که پشت مجسمه ی اسب چوبیه!
مگان:
فیلچ: آره اونجا خیلی خوبه... واسمون می شه خاطره!
مگان: بریم عزیــــــ...... عزیزم.....
فیلچ:
فیلچ دست مگان رو می گیره و می بره..
خفن یک و سه:
توی چشمای مگان می شه اینو دید:
" رفتم که بمیرم!"

-----
توی تالار:

ویکی وسط رو ول می کنه و می ره توی آینه تا رژ لبشو تجدید کنه، یکی از پشت سرش میاد می گه: خانوم چرا ناراحته؟
ویکی توی آینه نگاه می کنه و توی چشماش اشک جمع می شه.

ویکی: سدریــــــــــــــــــــــــــک....
سدریک: !!
سدریک میاد توی اتاق. ویکی نگاهش می کنه و می گه: سدریک چرا اینقدر قرمز شدی؟!
سدریک یه دستمال کاغذی برمیداره و باخنده می گه: چیزی نیست، صورتم خورده به لب دخترا!
ویکی که نمیخواسته همچین فرصتی رو از دست بده با یه حالت افاده ای نگاه سدریک می کنه. سدریک میاد تو اتاق ...
سدریک: این سه نفر هنوز برنگشتن؟
ویکی: نه هنوز برنگشتن. آخه بدون مگان چیکار میشه کرد ...
سدریک: می شه یه کار دیگه کرد....
ویکی یه قدم به سدریک نزدیک میشه.
ویکی: چی کار؟
...


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۷ ۳:۳۲:۴۶
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۷ ۱۴:۴۹:۰۱
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۷ ۱۷:۴۹:۵۴

به گریه در وسط شعرهایی از سعدی/
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی....
---------------------------------------------------------
سدریک را به یاد


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۰:۱۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰

وندلین شگفت انگیز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲:۰۰ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
از کنار خودش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
تصویر کوچک شده

راوی: 17+
بیدل: 15+


فیلچ در حالی که دلمه ی های چرکی روی صورتش از فرط عصبانیت در حال ترکیدنه، میاد جلوی صورت یکی از خفن‌ها و جلوتر و جلوتر.

خفن شماره سه نیشخند گشادی می‌زنه و با دستش، با نهایت ملایمت صورت فیلچ رو هل میده عقب.
-

در همین موقع سه تای دیگه(!) هم پشت سر فیلچ قرار می‌گیرن، یکیشون پشت کمر فیلچ، یکیشون اینورش، یکی هم اونور. اما وسطیه متوجه میشه که جای خوبی واینساده چون دید نداره.

یهو صدا به اوج می‌رسه و خفن‌ها اونو می‌شنون، به همین دلیل تصمیم می‌گیرن یکم با سرعت بیشتری عمل کنن.

کج و کوله نکن کمرو
می کشی آخرش تو منو
منو حالی به حالی نکن
یهو ته دلو خالی نکن
اینور اونورش نکنی
دل ما رو خرش نکنی


درون تالار!

کینگزلی اون وسط همین طوری که آب از لب و لوچه‌ش آویزونه و داره به اندام رز نگاه می‌کنه، سرش رو با ریتم اهنگ حالی به حالی می‌کنه. به این صورت که یه چرخش میره به راست، حالا برعکس.

بیرون تالار، همون مقداری که قبلاً گفته شد، بالاتر

خفن سه یهو صداشو می‌بره بالا و شروع می‌کنه بلند بلند حرف زدن.
- ببین فیلچ عزیز، حالت چطوره؟

فیلچ مجدداً میاد صورتشو بیاره جلو که خفن سه آروم دستشو می‌بره جلو و صورتشو هل میده عقب.
-

خوشبختانه بچه‌های راون گوش هاشون نشنیده بود و فیلچ هم سمعکش روشن نبود، متوجه آهنگ نشده بودن.

خفن یک که تا این لحظه گیر مگان و اقداماتش بوده، میاد که در صحنه حضور داشته باشه. بدین ترتیب صحنه داغ میشه.
بیدل: صحنه را دیدم، حیرت انگیز بود.

مگان هم میاد که صحنه داغ تر بشه. شروع می کنه با ابروهاش اشاره کردن به خفن یک.
- چیه مگان جان؟

ملت راون به طرف مگان بر می گردن، البته همون آرایش قبلی رو دارن.

حتی روح هلگا هم در اون لحظه به درد میاد از این که چنین نواده‌ی چِلی داره.

مگان تصمیم می گیره چشم و ابرو نیاد و خودش وارد عمل بشه. میره دم گوش فیلچ میگه:
- ببین، اگه کمکمون کنی، این سه تا رو دک کنیم، می‌بریمت پارتی هافل، از اوناشه که دوس داری.

فیلچ میاد دهنش آب بیفته، اما قبلش میگه:
- کلکی که در کار نیست؟
- نه، اصلاً شک نکن!

مگان با خودش فکر کرده که دک کردن یکی بسی آسون تر از دک کردن سه تا آدم آویزون راونیه!

درون تالار

میدون بی ناموسی باز هم بیشتر و بیشتر پر نور میشه.
... چونه طرفو می گیره میاره عقب و ... و ... و ...

بیدل: من فهمیدم منظورت رو!

طرف خطاب به بیدل:
-

... میاره عقب، بعد می بره جلو، بعد لبشو میزاره روی لباش... یکم لباش رژ لبی میشه، بعدش لبا روی هم می چسبن، اینور اونور میشن. شکمشو بیشتر ناز می کنه و ... و... و...

کینگزلی هم صحنه رو می بینه... و آهنگ رو عوض می کنه...

از این خراب ترش نکنی...
نکنی نکنی...
نکنی نکنی نکنی نکنی...
نکنی نکنی نکنی نکنی...
نکنی نکنی نکنی نکنی...


هر کدوم با یه ریتم و کشش خاص خونده می شد.

بیدل: بابا فهمیدم، نکنم.

رز یهو پیداش میشه و به دو نفر نگاه می کنه، بعد محکم با هر دو دست، موهای خودش رو می گیره می کشه، یه جیغ خفیف میزنه که روی ریتم آهنگ تأثیر نزاره و میگه:
- پس کوشون اینا... ماماااااااااااااااان...

بیرون تالار

فیلچ به همراه سه خفن میخوان اون سه تای دیگه رو دک کنن...


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۶ ۰:۲۱:۴۴
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۶ ۰:۲۷:۴۱
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۶ ۰:۳۹:۵۰
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۶ ۰:۵۳:۴۵

هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت/یاسین به گوش خر و اندرز به کر گفت.


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
از آن‌جا که رنگ آسمانش طلایی است، سرزمین هافلپاف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
16+

تصویر کوچک شده

می خوام امشب بوس بارونت کنم
بعد یه لیوان کافی مهمونت کنم


دستاش به آرومی دور کمر شریک رقصش میلغزه ... لب هاشو میبره سمت گردنش و یه بوس ریز میکنه ... هر دوشون همراه با ریتم آهنگ به آرومی چپ و راست میشن ...

جغد نامه ت رو آورد نخونم کلی داغونت کنم
بگی این چه وردی بود بزنم پریشونت کنم


سینشو محکم به کمر فرد مقابل میچسبونه ... دستاشو دور شکمش حلقه میکنه و جفتشون میزنن زیر خنده ...

رفیقای خفن دارم ، تو خونه قفس دارم
تو رو من لوس میکنم می برمو بوس میکنم


با یه دستش شروع میکنه به ناز کردن شکمش و با اون یکی دستش چونه طرفو میگیره میاره عقب و ... و ... و ...

بیدل: من فهمیدم منظورت رو!

میدون بیناموسی پر نور تر میشه و یکی از به یاد موندنی ترین نسل های تاریخ هافلپاف رو نشون میده که هر کدومشون با جذاب ترین شیوه ممکن در حال رقصیدن با زوجشون هست و همزمان حروف طلایی رنگی بالای میدون ظاهر میشه و جمله ای رو نمایان میکنه:

آسلام آسوده بخواب که نوادگان هلگا بیدارند ...


کینگز که سرشو جلو عقب میکرده ریتم آهنگ رو تند تر میکنه ...

برو برو از خود راضی! وای چقده تو بدفازی!
می‌خوام ببینم اون دستای قشنگو رو هوا
بذارین ببینم اون لغزون بدن ها رو یالا!
حالا وقتشه جام ها برن همه بالا!


هافلی ها میان جام هاشون رو ببرن تو هوا اما یهو یادشون میفته هنوز جامی ندارن و چشم هاشون از قبل هم خمارتر میشه ... رز که صورتش گل انداخته و آرایشش پخش شده اخمی میکنه و به ساعتش نگاه میکنه.
-چقدر دیر کردن اینا!

سه طبقه بالاتر

فیلچ: ربع ساعته دارید ما رو میچرخونید. مثکه قرار نیست ما برسیم به تالارتون. الان میریم پیش مدیر مدرسه!

خفن شماره یک: ای بابا ... دندون رو جیگر بزار پیرمرد خرفت! تالار ما انتهای برج غربیه. طول میکشه برسیم!

یکی از ریونی ها که صدای دخترونه ی نازی داشته میگه:
-اما من از مگان شنیده بودم تالار خصوصی هافل تو دخمه هاست!
خفن شماره یک: مگان غلط کرد.

خفن شماره یک میره سمت خفن شماره دو و میزنه پس گردنش و زیر لب بهش میگه:
-دِ آخه چرا جای تالارمون رو به این دختره گفته بودی؟!؟!
-قبلا یه بار سعی کردم مخشو بزنم بیارمش تو تالار ... نگران نباش یه نقشه به ذهنم رسید.

هافلی ها جلوتر از همه راه میرفتن و فیلچ و ریونی ها هم به دنبالشون. خفن شماره دو سرعتشو کمتر میکنه تا اون دختر ریونی که صدای نازی داشته و خیلی داف بوده و کلا جیگری بوده واسه خودش بهش برسه. آروم ساعد دست دختره رو میگیره و با صدایی بسیار احساسی که هر دختری رو تبدیل به یه تسترال رام شده میکرده میگه:
-عزیزم ... من مگان هستم.

دختره ذوق مرگ میشه و در حالی که سعی میکرده صداشو کنترل کنه جواب میده:
-اوه عزیزم ... نمیدونستم تو بین این ها هستی. مگه نگفتی تالارتون توی دخمه هاست؟
-چرا خب تو دخمه هاست. این خفن شماره یک با من مشکل داره!
-خفن شماره یک چیه دیگه؟
-هیچی عزیزم ولش کن اصن.

مگان باز هم سرعتشو آروم تر میکنه تا خودش و دختره از جمع فاصله بگیرن. چوبدستیشو به سمت جمعیت مقابلش میگیره و آروم زمزمه میکنه:
-مافلیاتو!

سپس به آرومی یه بطری از زیر رداش در میاره و میده دست دختره.
-بخور عزیزم ... فکر کنم بتونیم بعضی خاطره ها رو زنده کنیم!

دختره هم از خدا خواسته بطری ویسکی رو از دستش میگیره و بدون هیچ مزه ای (!) نصفشو میره بالا ... اما چون شدت الکل ویسکی بسیااااااار بالا بوده (هافلی ها بدنشون کلا با ده بیست درصد دیگه راضی نمیشده ... الکل چهل پنجاه درصد از آشپزخونه برمیدارن!) سرش گیج میره و در حین راه رفتن تکیه میده تو بغل مگان ...

به ناگاه حس بیناموسی و لذت بخشی به مگان دست میده. ماسکشو بر میداره، با دستاش بازوهای دختره رو میگیره و سرشو آروم به صورت دختره نزدیک میکنه که صدای بیدل از پشت گوشش شنیده میشه:
-یعنی خاک بر سرت مگان ... الان وقت این کارهاست؟ یه اکیپ اون بالا منتظر شما هستن و شما هم دست این سرایداره و چهار تا جوجه ریونی گیر افتادید! دِ آخه مگه دخترای هافل واست کم گذاشتن که عین این بی جنبه ها میخوای از این فرصت سو استفاده کنی؟! زود کارشو بساز وقتتون داره تموم میشه!

مگان یهو به خودش میاد و در حالی که دختره چشماشو بسته و لب هاشو به سمت مگان گرفته بوده، بقیه بطری رو خالی میکنه تو حلق دختره! اونم سرش بیش تر از قبل گیج میره و کف زمین پهن میشه.

مگان کمرشو میگیره و کشون کشون میبرتش پشت یکی از مجسمه های زره دار راهرو قایم میکنه. سپس ماسکشو دوباره میزنه و به سمت جمعیت میدوئه تا ازشون عقب نیفته. در حالی که بطری جدیدی رو از تو لباسش در میاورده به سمت ریونی مقابلش میره که آخر از همه در حال حرکت بوده، خنده مرموزی میکنه و تو دلش میگه:
-یکی کم شد. فیلچ و سه تای دیگه مونده!



Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
سوژه ی جدید
جشن رقص کریسمس

پوفش!

با به گوش رسیدن این صدا یه گلوله ی برفی از اون ور پنجره مجازی میفته این ور پنجره.

- دوباره!

رز بلند میشه. یه کش و قوس خفن میاد و میره دم در که 3-4 نفر با قیافه های خوفناک منتظرشن. بوی غذا های مخصوص کریسمس به مشام میرسه و مدرسه یه بار دیگه با درخت های کاج بزرگ تزئین شده. اما هیچکدوم از اون کسایی که زیر آواتارشون نوشته هافلپاف قصد شرکت توی جشن مدرسه رو ندارن.

- خب... ببینم... خوب صورتتونو پوشوندین؟ کسی نمیشناسه دیگه شما رو؟ اگه بشناسنتون...

اون 3 نفر خفن و خوف و ترسناک و اینا:

-امم... باشه. یه راست میرین آشپزخونه... هر چی نوشیدنی اعم از الکلی و غیر الکلی و میوه ای و قوی و ضعیف و اینا هست برمیدارین میارین!افتاد؟ فک نکنم نیاز باشه بگم مخفیانه این کارو بکنین! نیازه؟

خفن شماره 1:
-بله لطفا!

رز یه آه میکشه و ماموراشو میفرسته بیرون و به سرعت راه میفته به سمت خوابگاه تا به خودش برسه... جشن چند ساعت دیگه شروع میشه. نمیشه که ناظر آماده نباشه!

بیرون تالار

کینگزلی با یه لبخند مرموزی راه میره و یه سی دی از زیر سی دی های توی دستش میاره بیرون میذاره روی دسته ی سی دی ها. بعد دوباره یکی جدید میاره میذاره روی اون یکی. دوباره یکی در میاره میذاره روی این جدیده. بعد بازم یکی میاره بالا میذاره روی این جدیدتره.

بیدل: اهم!
نویسنده: ساری!


- کی فکرشو میکرد این راونی های نخاله همچین سی دی هایی داشته باشن.باشه... منو آدم حساب نکنین... همراه من نشین! منم با موسیقی خودمو تسکین میدم!

کینگزلی همین جوری میره و اشک های مرواریدیش روی پوست سیاهش می غلته و می درخشه تا همه درست بتونن درک کنن که الماس و زغال سنگ هر دو از کربنن.

کینگزلی میره. همین طور میره. بازم میره. انقدر میره تا میرسه به در تالار. قبل از اینکه در تالارو باز کنه خود در باز میشه و اون سه نفر خفن از در میان بیرون کینگزلی رزو میبینه و یهو یه لامپ پر نور اما کم مصرف که بعد از اختراع ترانزیستور به وجود اومد بالای سرش روشن میشه.

-رز... آآآآآآآآآآآآی رز! من میتونم دی جی جشن باشم؟
-

تالار راون

لینی با یه لباس خیلی خیلی قشنگ، ینی خیلی قشنگ ها. نمیتونین تصور کنین چقدر قشنگ. تا جایی که تصورتون قد میده تصور کنین.

- خب تقسیم وظایف میکنیم! کی دی جی میشه؟

-من میشم... کلی سی دی آماده کردم... چی؟ سی دی هام کو؟

- من حدس میزنم بدونم کجان... بیاین بریم دنبال فیلچ! سی دی هامونو پست میگیریم!

چند ساعت بعد - تالار هافل

سن بیناموسی دوباره وسط تالار خودنمایی میکنه و یه توپ کریستال بالای سن میچرخه و یه نور پردازی خفنی هم هست که توصیفش از عهده ی نویسنده خارجه. همه ملت یکی یکی با لباس های فوق العاده میان از خوابگاه بیرون. کینگزلی هم یه عینک آفتابی زده و با یه لبخند جالب کارشو با یه آهنگ تند شروع میکنه.

are you readyyyyyy?
سریع چراغا رو خاموش کنین
اگه دوست دارین بریزین و نوش کنین
حالا همه باید با هم دیگه برقصن
تا ببینی که من کی هســـم


بیرون تالار- راهروی منتهی به آشپزخونه


- بدو بدو... خیلی طول کشید جشن شروع شد فک کنم. میون بر میزنیم. کی راه کوتاه تر بلده؟

همون شخص خفن شماره 1 که اول پست خیلی خنگ به نظر اومده بود میاد جبران کنه الان.

- من بلدم... یه راهروی مخفی پشت قالیچه ی بانوی لاغره.

همه با تکون سر موافقت میکنن و شروع به دویدن میکنن.

از اون ور راونی ها هم همراه با فیلچ و فانوسش دارن با سرعت هزار تا میدون.

- زود باشین زود باشین... صدای آهنگ میاد. جشنشون شروع شده.

فیلچ با فانوسش جلو میره و قالیچه رو خیلی خیلی خشن کنار میزنه. در همین لحظه که موسیقی به اوج خودش رسیده اون هافلی های نقابدار هم بالاخره از خیره شدن به بانوی لاغر دست بر میدارن و میان توی راهرو... دو گروه چند لحظه به هم خیره میشن.

- شما اینجا چیکار میکنین؟

تو که خوب میدونی پیش من میمونی
پس دستتو بدو بذار تو دستم


- ما؟ اومدیم برای جشن کریسمس خوراکی ببریم.
همون شخص خفن شماره یک اینو میگه و دوباره نظارت رو نسبت به خودش تغییر میده.
شخص خفن شماره 2 بطری ها رو زیر پیرهنش قایم میکنه تا فیلچ نبینه.
و شخص خفن شماره 3 فقط دو نقطه دی میزنه.

- شما چی؟

بیا بریم وسط میخوام باهات برقصم
میخوام بیا جلو بشتم به تو نزدیک
پس اخماتو وا کن سریع دستات دورم


- ما اومدیم سی دی هامونو پس بگیریم.

یهو 3 نف رخفن به سمت راه خروجی شیرجه میزنن و راونی ها هم با دستور فیلچ که " چه بهتر ! اونا ما رو میبرن یه راست به تالار" به اون ها می پیوندن!

تا که ببینی و حس کنی علاقه مو..
میخوام نشون بدم به گولاخا سیلقه مو...


***

روند سوژه: تو تالار جشن رقصه با سوژه های فرعی خودش
اون سه تا هافلی باید هم زمان هم راونی ها رو بپیچونن و هم بطری ها رو قایم کنن. بقیه ش با خودتون!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.