هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۸۴

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
کارگردان:فلور دلاکور(اولین کارگردانیشو با این فیلم آغاز می کنه)
بازیگران:
1-فرشته-فلور دلاکور(هر دو یکی هستن یکی بیرون سایت یکی تو سایت)---------------->نقش اول-------------->فردی که سر گردانه
2-پیام-ایلیدان----------->کمک کننده و گوینده ی جمله ی معروف
3-گیلدوری-اسمشو ننوشتم گفتم شاید خوشش نیاد---------->شوخی کننده
4-حاجی دارک لرد---------->شوخی کننده و گوینده ی جمله ی معروف
5-آبرفورث--------->شنونده
6-خانم محترمه-یادم نیست کی بود!-------------->معترض
________________________________________

****مایه ی دردسر فلور-کیبردعربی****
اول یک دختر رو نشون می ده که پایه لبتابه و بعد صدای شروع به صحبت می کنه (ونوس) مثل دکلمه ی بچه گانه!
صدایه ونوس:فرشته خیلی ناراحت بود(فرشته رو نشون می ده)هر کاری می کرد یک مطلب تازه درباره ی هری پاتر پیدا کنه پیدا نمی کرد!به وبلاگ هری پاتر 2003 رفت اونجا رو خوند و یک عالمه وبلاگ دیگه رو خوند که ناگهان!با وبلاگ هری پوتر آشنا شد دید که چه وبلاگ پر طرفداریه همه ی نظرهارو خوند نزدیک 40 تا نظر برایه یک مطلب!
به پیام پیغامی زد پیام جوابشو داد و دوتا سایت بهش معرفی کرد یکی ایرانیا اپ چی یکیش جادوگران!فرشته تو دوتا سایت عضو شد(همه ی اینارو با تصویر فرض کنید که رو هر صحنه با تصویر خاص می یاد)
وحالا ادامه ی داستان(گفته ی ونوس تموم شد البته تا اینجا)
فلور: ام جادوگران سایت خوبیه بهتره عضو بشم آها عضو شدم!
چند ماه بعد!
فلور: پیام شخصی دارم! ببینم از کیه؟ ااااا این خانم محترمه چی نوشته
خانم محترمه:نوشتنتو درست کن چرا فحش می دی!
فلور: آخه چی کار کنم که صفحه کلیدم عربیه!و بعضی حرفارو نداره شما اون حرفایه رو که ندارم درست بخون!
گذشت و گذشت
یک روز فلور پیغامی در یک تاپیک گذاشت که ناگهان
گیلدی گفت:درست بنویس این چه وضعیشه
فلور غمگین شد (قیافه ی غمگینانه ی فلور رو می بینید!)
با خودش فکر کرد :حالا باید چی کار کنم؟
به هیچ نتیجه ای نرسید!
گذشت تا اینکه!
یک روز ایلیدان آمد گفت این جمله رو بنویس!
ایلیدان:من تو ماشین پژو پرشیا یک بسته گچ دارم!
فلور: من تو ماشین بزو برشیا یک بسته کج دارم!
و کمی خندیدند!یوهوهاهاها
همون روز
فلور: دارام رام دیرام رام (مثلا خوشحال بود) اااا سلام حاجی
حاجی:علیک سلام فلور چطوری؟
فلور : ممنون
حاجی:این جمله رو بنویس!من تو ماشین پژو پرشیام یک بسته گچ دارم!
فلور: شماهم حاجی؟
فلور کرد و با خودش گفت انگار ویروس ایلیدان در حال افزایشه و وحشت برش داشت!
چند روز بعد
فلور:ای ایلیدان کاری بکن صفحه کلیدم فارسی بشه (با اضطراب خاصی!)
ایلیدان:برو اینجا برو اونجا آها اینو بزن اونو بزن حالا شد!(فوتباله!)
فلور همه کارارو کرد و صفحه کلید فارسی شد و طلسم بزرگ شکست!و فلور فارسی می نویسه!!!!!!!!
روزی
آبرفورث:چند وقته فلور چ و گ و اینا می نویسه مشکوکه!؟
فلور دید با خودش گفت: ای داده بی داد اینجورد می نویسیم ایراد می گیرن اونجوری می نویسیم ایراد می گیرن پس چطوری بنویسم!!!!!!!!
همان لحظه
فلور:سلام باید چند لحظه ای چت کنم تا داستان این صفحه کلید رو بگم!
آبرفورث:بگو
و فلور از سیر تا پیاز از ته تا اولش رو گفت!!!
در آخر
فلور حالت متفکرانه!:خدا بیامرزتش اون دوران رو که صفحه کلیدم عربی بود!!!
صحنه می ایسته رو سایت جادوگران و د ایند رو نشون می ده!
______________________________________

امیدوارم خوشتون امده باشه یک جور فیلم کوتاه بود و اولین فیلمم و پر از اشکال اگر نظر خاصی روش دارید برام پیام شخصی بزنید ممنون!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۳

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
فقط یک تذکر کوچولو اگر همزاد ناراحت نشه می خواستم بگم بهتر نبود این برنامه ی عید رو در جادوگر تی وی برکذار می کرد تا اونجای که من باخبرم اینجا جایه فیلمه نه برنامه تلویزیونی که برنامه تلویزیونی جاش تو جادوگر تی وی هستش
همزاد منظوری ندارم فقط می خواستم بگم بهتره اینجور برنامه ها تو جادوگر تی وی برگذار بشه فقط همین


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۳

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
عنوان : عید نوروز با هالی ویزارد ( در دو قسمت قسمت دوم )
باشرکت :
کرام.................مجری
ابرفورث...................مجری
همزاد هری..............خبرنگار
ونوس....................حاجی فیروز
دارک لرد ..................خواننده و اماده سازی با خانواده
کریچر......................روانشناس خانواده
گودریگ....................انتخاب خوانواده
پروفسور اسنیپ.............طراح دکور و سفه هفت سین
کیگزلی.........................پدر خانواده
هرمیون........................مادر خوانواده
مانیا .........................تنها دختر خانواده

و با همکاری عمله های مقیم مرکز : جاسم ،کل عباس و غضنفر




ابتدای برنامه:

تصیر سیاه است و فقط در وسط ان نوشته است :


یاحق


بعد صفحه به شکل سفره ی هفت سین می شود و سپس تصویر کرام و ابرفورث می اید که هر دو با هم می گویند:

نوروز 84 باشما

سپس تصویر ونوس می اید که کنارش به صورت تیتراژ نوشته :

(( ویژه برنامه ی نوروز 84 ))

سپس تصیر دارک لرد می اید :

توی این 15 و 16 روز عید داریم ما برای شما برنامه ها
چرا که این روز ها نوروز است سال 84 در پیش است

سپس تصویر کرام می اید :

کرام: سلام دوستان بار دیگر با ویژه برنامه ی نوروز 84 در هالی ویزارد در خدمت شما هستیم.
ابرفورث: سلام من هم به نوبه ی خودم عید نوروز رو تبریک می گم
کرام : خب در برنامه ی دچار مشکل شدیم ولی حالا اون مشکل حل شده است.
خب با هم به بخش نقد خانواده ی شهری می رویم

تصویر ونوس که کنارش به صورت تیتراژ نوشته ((نقد خانواده ی شهری))

همزاد: سلام همان طور که می بینید پشت در منزل یک خوانواده ی شهری هستیم
که وارد می شویم ... زززززینگ... زززززززینگ
هرمیون : بله؟
همزاد : از ویژه برنامه ی نوروز 84 در هالی ویزارد مزاحم می شیم
هرمیون: بله بله ... بفرمایید... قیززز
_ واق واواواق ... هاپ هات واواق
همزاد: سگ .. سگ ... اخ...کمک...کمکم کنید ...
_ واواق واق ... هاپ هاپ ... هوپ هات
همزاد : اااااای پاچمو ول کن بز قاله

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

کرام : اااااا این سگه دیگه از کجا پیدا شد ... الان دوربین رو می بلعه ...
ابر : نه... چی ؟! ... ((دوربین رو می بلعه )) اخه سگ می تونه دوربین به اون بزرگی رو بخوره ؟

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

همزاد : ولم کن مگه تو ناموس نداری ؟ ! ... ولم کن
مانیا: هاپو جون ولش کن

_________________________________

همزاد : خب دوستان در کنار دو زوج خوشبخت هرمیون وکیگزلی هستیم ...خب کیگزلی جان شما چرا زنده ای ؟

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

کرام : این چه سوالیه ؟!! ... چی داره می گه ؟!! ... بعد از قرنی تازه تونستیم بریم تو خونشون اون وقت اون داره سوتی می ده

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

کیگزلی : چون مدلمه
همزاد : مگه کشکه یا همین الان می گی که چرا زنده ای یا پوستتو می کنم
کیگزلی: اخه به تو چه که من چرا زنده هستم ؟!
همزاد به دنبال کیگزلی : بگو ... من باید بفهممم تو برای چی زنده ای

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

ابر: کرام بابا این ابرومونو برد
کرام : بگید پخش رو قطع کنند

تصویر برفک می شود

تیتراژ :

توی این 15 و 16 روز عید داریم ما برای شما برنامه ها

چرا که این روز ها نوروز است سال 84 در پیش است


شک نکن!


Re: هالی ویزارد : ساعتها
پیام زده شده در: ۷:۳۴ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
بیگانه عزیزم
ای کاش میموندی...ای کاش نمیرفتی و ای کاش......

تموم لطف هالی ویزارد به وجود تو بود...یه تنه این تاپیکو میچرخوندی....همه هنوز خواهان فیلمهای تو هستند و نه فیلمهای کشکی من
ما در اینجا کاراکتر تو رو ادامه میدیم...در هالی ویزارد همچنان بیگانه نقش آفرینی خواهد کرد...به امید روزی که برگردی
و من مطمئنم که بر میگردی
----------
به زودی بخش پایانی قسمت اول...مرتال کامبت زده خواهد شد


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد : ساعتها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
" بيگانه! برو خونه"
مك گونگال، كرام، استرجس پادمور، آبرفورث، بيگانه و....
كارگردان: بيگانه
(اين اولين فيلمي است كه با نام خودم كارگرداني مي شه... وآخرين)
نوشته ي بيگانه
*****************
دفتر مركزي هاليوزارد

كرام: اين ديگه مال منه! بده ببينم! تو اومدي كه با خودت جا سيگاري نياوردي كه داري مي بري! ..... بدش ببينم!
بيگانه: ببين، من قشنگ يادمه كه اين رو من آوردم.
كرام: خيلي خوب، ولي ديگه چرا منگنه باز كن رو مي بري .... ميز رو اره كني مي كشمت! برو كنار.... كمك!

+همين ساعت منزل كرام+

هرميون: غريبه جان! عزيزم، يخچال مال ما بود ها!؟
غريبه: باشه ولي من خودم اين لوستر ها رو از استالينگراد آوردم.
هرميون: روس سن؟ ( تو مايه هاي "ترك سن؟" يعني روس هستي؟)
غريبه: كومون تو فا راشيا؟ (روسي بلدي؟)
هرميون:
namana?
(....)

+ شب هنگام منزل كرام+
مك گونگال: به سلامتي دارين مي رين مي بينم كه با هاتون رو هم بستين؟ كرام چرا خونتون خالي شده؟
كرام: مهم نيست فقط اين ها برن من همه چي مي خرم دوباره!
استرجس: به نظر من اگه مي موندين خيلي خوب مي شد ها!
كرام: كسي نظر شما رو نخواست اگه بخوان بمونن مي تونين منزل استرجس بمونين!
استرجس: من كه اصلا دخالت نمي كنم، اگه مي خواين برين، خوب بريد!
آبرفورث: سوغاتي يادتون نره!
همه به آبرفورث نگاه مي كنن.
آبرفورث: اگه يادتون رفت هم اشكال نداره!
مك گونگال: آبرفورث مزخرف چرا مي گي؟ اين پرتقال رو مي كنم تو حلقت ها! اين ها مي خوان براي هميشه برن!
بيگانه: كي ها مي خوان براي هميشه برن؟
كرام: خداي من .... نظرت عوض شد؟
بيگانه: ما؟ نه ما مي ريم! گفتم شايد كس ديگه اي بخواد با ما بياد!
غريبه: بيگي من رو هم با خودت مي بري؟
بيگانه: نمي دونم اگه جا داشتيم، بايد از زنم بپرسم!
غريبه: زود بپرسي ها!
بيگانه: باشه!
كرام: بس كنين! ديوونه ها! من ديگه تحمل ندارم! كي پرواز دارين؟
بيگانه: با اتوبوس مي ريم!
آبرفورث: جدي؟ مگه به روسيه اتوبوس داريم؟
استرجس: آره از ترمينال آزادي!
آبرفورث: چه جالب، نمي دونستم!
مك گونگال: آبرفورث، پرتقاله كه يادت هست؟
كرام: خوب حالا كي اتوبوس حركت ميكنه؟
بيگانه: من نمي دونم بايد از خلبان بپرسم!
كرام: من مي دونم ديگه! اين آخر من رو دق ميده بعد مي ره! دست خالي كه نمي ره!
استرجس: حالا كجا قراره برين؟ خونه اي جايي دارين؟
بيگانه: نه بابا تو هتل مي خوابيم!
مك گونگال: نفهميدي! بهت استر جس ميگه:، تو روسيه! كجا قراره كه بمونين؟
بيگانه: راست ميگي ها! چه طور به فكر من نرسيده بود؟
آبرفورث: خوب عزيز من! مي خواي بري چي كار كني؟ يه چند وقت بمون تا جا تون اون جا درست بشه!
كرام: آبرفورث! من تو رو مي كشم ها! مگي اون پرتقال رو بده!
غريبه: نه ! اين طوري هم نيست! مي ريم خونه ي پدري من!
استرجس: شما روس هستي؟
بيگانه: به تو چه؟ مگه خار مادر نداري؟
استرجس: بي ناموس تو اي و هفت ... هفت .... هفت شهر عشق!
بيگانه در گوش مك گونگال: فحش داد؟

+يك ساعت بعد+
كرام: اي خدا! فكر كن! ببين اين بليت ها رو كجا گذاشتي؟
بيگانه: كدوم بليت ها؟
مك گونگال: پيدا شد! پيدا كردم، لاي كتاب ها بود!
بيگانه: بليت ها؟ آره ديگه لاي كتاب ها بود، مي پرسيدي بهت مي گفتم!
كرام: مي مردي زود تر بگي؟

+ همان شب فرودگاه+
همه پشت شيشه ها ايستادن و غريبه و بيگانه دارن از پله به سمت قسمت ورودي هواپيما ها بالا مي رن!
كرام: من باورم نمي شه اين ها دارن مي رن!
آبرفورث: بچه معمولا به مادرش مي ره يه به باباش؟
مك گونگال: آبرفورث! من اون پرتقال رو آوردم ها!
استرجس: من فكر كنم بچه به مادرش رفته!
هرميون: كدوم بچه؟
كرام: را....ست مي گه.... آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ برفورث!
مك گونگال: بچه ي بيگانه دست تو چي كار مي كنه؟
كرام: الان بر مي گردن! خدااااايااااااا
استرجس: من مي برم تحويلش مي دم.
آبرفورث: برو! يك ملت پشت تو ايستاده!

+يك ساعت بعد --- منزل كرام+
كرام رو به هرميون: فكر مي كردي كه بعد اين همه مدت يه شب راحت بخوابيم؟
هرميون: ولي انصافا با مزه بودن ها! مخصوصا بچه ها شون!
كرام: خوب اگه از حق نگذريم بايد بگم كه ...اين صداي چيه؟
هرميون: نمي دونم، فكر كنم صداي آبرفورث باشه، از وقتي مگي پرتقال رو كرد تو حلقش اين طوري شده!
كرام: نه بابا صداي آبرفورث نيست! يكي داره مي گه " سيس، سيس".... اين چه حيوني است كه مي خزه؟
هرميون: ماهي؟
كرام: هرميون من بالشت رو مي كنم .... گوش كن، صداي گريه ي بچه ست، ... بچه؟
هرميون: بيگانه!
كرام: نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
پايان

تيتراژ:

مي رم از سايت تو با يه كوله بار از خاطره / بچه ام مونده پيشت گرچه پاهام مسافره!

توضيح: باور كنين كه دو بار از اول نوشتم، نمي دونستم چه طوري بايد از سايت خداحافظي كنم، ولي خوب ديگه از روي ناچاري اين كار رو كردم، خوب دوستان اين هم درواقع آخرين پست من. آيدي من رو پاك نكنين، شرف داشته باشين! شايعه هم نسازين، من بخاطر دلايل شخصي دارم ميرم از سايت و اينكه اون آدمي كه آيدي "غريبه" ساخته رو هم تحويل بگيرين،كسي حق نداره كسي رو بايكوت كنه، من باهاش مشكلي ندارم و نداشتم، من فك و فاميل هم تو سايت ندارم، نه غريبه (ي جديد) رو مي شناسم، نه هر كس ديگه اي رو، و در اين جا از كرا م، كرام ، كرام و مك گونگال و هري و آبرفورث و استرجس و همه خداحافظي مي كنم، با آرزوي روز هاي خوش! بيگانه!
براي كرام:
واقعا دوست ندارم كه برم، اوقات خوشي رو داشتيم، قرار بود تابستون برم ولي نشد، دوست داشتم تو اولين اسكار بعد از حرفه اي شدن هاليوزارد هم شركت كنم، تا اينجا كه قفط درد سر ايجاد كردم، اميدوارم كه روزي اولين فيلم حقيقي هاليوزارد رو با چشماي خودم ببينم. بهترين آرزوها براي تو! بيگانه.



Re: هالی ویزارد : ساعتها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۳

کینگزلی شکلبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۱۶ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
از فضا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 402
آفلاین
توضیحات:کرام جان ...معاونی گفتن پارتی بازیی گفتم...ما پیکچر میکچر نداریم خودت رامون بنداز!

کوتاه و تلخ...
بازیگران:مرلین در نقش جوان عاشق
جینی:در نقش دختر معشوق
خانم ویزلی:در نقش مادر جینی
و جمعی از دوستان
(این فیلم داستانی حقیقی از زندگی مرلین است!)
تصویر:مرلین پشت کامپیوتر(دارای لیسانس کامپیوتر و جوانی بی پول)
مرلین:وای قرارم دیر شد...(آماده شدن برای دیدن جینی)
مکان:تقاطع میرداماد!
جینی با چهره ای مضطرب واستاده
مرلین میرسه
گفتگو:
- خدا رحمتش كنه . جداً كه زن خوبي بود .
ـ خيلي ممنون خدا مادر شما رو براتون نگه داره .
ـ من اونو مثل مادر خودم دوست داشتم .
ـ مادر شما هم عين مادر خود منه
ـ راستي برنامه ی ازدواج رو چيكار كنيم
ـآخ گفتي . چقدر مادرم آرزوي ديدن همچين روزي رو داشت
ـ ببين من فكرهامو كردم . من حاضرم به خاطر تو جلوي پدر ومادرم وايسم
ـ نه نمي خوام رابطتون به خاطر من به هم بخوره
ـ ولي...
ـ نه نمي خوام انتخاب كني . ميخوام هردو رو باهم داشته باشي .
ـ ولي آخه حرف زور ميزنن !!
ـ نه اتفاقا منطقيه !اونا دوست دارن دامادشون پولدار باشه و دقدقه مالي نداشته باشه ـ خوب پس چي كار كنيم
ـ من خونه رو گذاشتم براي فروش . مي خوام برم ژاپن . ميگن اونجا آدم مي تونه راحت پول در بياره . منم كه مهندس كامپيوترم پس حتما برام كار هست
ـ نميشه نري؟
ـ نه . من دوستت دارم . شرايطم مي پذيرم
ـ زود برگردي ها
ـ وگرنه ؟
ـ وگرنه ميميرم
ـ نه مردت ديگه به درد نمي خوره . پس زود ميام.
كه ناگاه صدايي از اون دور گفت جینی بيا بريم
صدا صداي مادرش بود مادرش كه چندان از من خوشش نمي يومد
البته پدر اون هم بهتر از مادرش نبود

از زبان مرلین:(حرفهای مرلین روی تصاویر مربوطه)

بعد از ده روز از اون ماجرا راهي ژاپن ،كشور مدرن آسياي شرقي كه تكنولوزي اون خيلي بالاتر از حد تصور ماست شدم.
اونا هر 2 ثانيه يه ماشين مي سازند و اين شده شعار كشورشون
چون اونا مثل سگ(هاپو) ميكارند و مثل ما و عرباي مفت خور خواب رو به كار ترجيح نميدن
من رفتم واونجا تو شهر غريب گم شدم
يه هفته اول تو هتل پياده رو ها ولو بودم تا اينكه قاطي اراذل و اوباش اونجا بازداشت شدم
تو زندان مثل سگ( هاپو) از ما كار ميكشيدند و مارو مجبور به كوه كندن و جاده زدن ميكردن
با خودم فكر ميكردم ديگه فرقي با برده ندارم ولي عيب نداره وقتي برگشتم مي تونم راحت با جینی زندگي كنم
بعد دو ماه از زندان آزاد شدم وتويه مسافرخونه ي افتض اقامت كردم
6 ماه طول كشيد كه بتونم باهاشون حرف بزنم
هنوز بيكار بودم
وهرچه پول داشتم همه هوتوتوووو.............
اكثر روزا حتي يه تيكه نونم نمي تونستم بخورم
خلاصه چه خفت ها و...
بعد دوسال ديگه يه پول و پله اي جمع شد و من مي خواستم برگردم
كه ناگهان متوجه شدم صاحبكارم پولا رو هپولي هپو فرموده
فقط 3 ماه دويدم تا تونستم پيداش كنم
وقتي به پليس اونجا جاشو لو دادم چون غريبه بودم از اونجا پرتم كردند بيرون
وجز يه لگت هيچ فكري در مورد مستر يانگ كلاهبردار نكردن
اول من رفتم و با خواهش تمنا ازش خواستم پولامو بده ولي وقتي متوجه شدم طرف نامردتر از اين حرفهاست نقشه دزدي طرح كردم
تو سرقت يه تير هم از جانب پليس به من اصابت كرد كه جاش هنوز رو دستمه
خلاصه تونستم فرار كنم
همش به جینی فكر ميكردم . به زندگي مشترك
فرداي عصر همون روز با اولين هواپيما به تهران برگشتم
تازه ميفهميدم وطن يعني چي . آزادي يعني چي . عشق يعني چي .
وقتي از هواپيما پياده شدم همونجا به حالتي كه زمين رو بغل كنم دراز كشيدم
حالا بماند كه همه منو ديوونه فرض كردن
خيلي كبكم ميخروسيد كه برگشتم
توي مسافر خونه اتاق گرفتم
فردا صبح كلي ژيگول كردم تا به دختري كه دو سال فقط با خاطرش زندگي كردم بگم من برگشتم
رفتم ورفتم
رسيدم سر كوچه
خونشون زياد با اونجايي كه وايساده بودم فاصله نداشت
نفسي عميق كشيدم و سرم رو بالا كردم
ديدم كلي آدم كه انگار از آشنا هاشون بودند و من چند تا شونو ديده بودم دم در جمع شدند
جلوتر رفتم و دست جینی رو تو دست هری ديدم كه سوار بي ام وه بنفشي شده بودن و به توصيه هاي مادر جینی گوش ميكردم
وقتي جینی منو ديد لبخندش رو لباش خشك شد و سرش رو پايين انداخت
مامانش هم كه متوجه من شده بود خيلي ميترسيد كه من يه وقت كاري دست اونا ندم آثار ترس كاملا تو نگاهش پيدا بود
ناگهان صداي خاله جینی در اومد كه : جینی جان وقتي از ماه عسل برگشتي ما همه سوغاتي ميخوايم ها .
آقا داماد هم كه هيچي از داستان نمي دونست گفت چشم خاله !
من ديگه هيچ چي نشنيدم
ناگاه صداي كتكهايي كه از زندانبان ژاپني خورده بودم تو ذهنم شروع به دور زدن و فرياد كشيدن كرد
و بعد صداي دادهاي من و گوشم كه سوت غريبي ميكشيد و صدا رو تو سوت جيغ مانندش محو ميكرد
پلكامو به هم زدم
اشك تو چشمام حلقه غم زده اي شده بود كه گاه گاه با افتادن روي گونه هام سردي خودش رو ابراز ميداشت
چند قدم شكسته برداشتم و رفتم جلو، انگار كه پاهام در اختيار خودم نبود
از پنجره راننده خم شدم و گل رو دادم به آقا داماد و گفتم خوش بگذره واميد وارم به پاي هم ...
كه همينجا بغض گلوم نگذاش بيش از اين حرف بزنم
با همون حال از طرف ديگه كوچه رفتم و ناپديد شدم
تيتر همه روزنامه هاي فردا خودكشي جواني را بر روي پل شيخ بهايي اعلام ميداشت.

آه چه دنیای کثیفی


یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.


Re: هالی ویزارد : ساعتها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
بله...از نظرات کریچر عزیز واقعا منمنونم...درسته قصه اصلا کشش نداشت...به هر حال سعی میکنم از این به بعد بهتر باشه... اون صحنه هرمیون هم ، هرمیون خواب بود و با طلسم بیهوش شد ( یه درجه بیشتر از خواب. ) در ضمن پشت صحنه شم یه دوروز دیگه میدم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...خوب قرار بود یکشنبه ها یه سریال پخش بشه...اما من فعلا تعطیلش میکنم تا بعد به زودی با کمی تغییر شروعش کنم و اما محصول جدید...
Gryffin Dreams تقدیم میکند:
تصویر کوچک شده
صفحه سیاهه و صدایی میاد...
- «سالهاست که میخوام با تو باشم...و میدونم که خودتم میدونی با نبودنت عذابم دادی...ولی دیگه نگران نیستم ، چون تمام از دست رفته هام رو نه امروز... بلکه در آینده دور میابم...»
یه نوشته در میان سیاهی پیدا میشه...

ساعتها -The Hours ( به علت طولانی بودن در سه قسمت.)
( توجه : اصلا طنز نیست )
با شرکت :
هری پاتر------------هری
نیمفادورا تانکس ---------------نمید
ویکتور کرام------------------ویکتور
هرماینی گرنجر ----------------هرماینی
و...
حاجی -------------------ماتریوس
به همراه :
ماندانگاس ، گراوپ ، مینروا مک گونگال و ...
فیلم بردار : هورنبای ، جاسم ، نورممد
صدا بردار : آبرفورث دامبلدور
نور : وگا ، استار ( * )
تدارکات : جاسم انبر دست
موسیقی : جان ویلیامز
فیلم نامه : کریچر
تهیه کننده : گودریک گریفندور
کارگردان : کویینتن تارنتینو ( ویکتور کرام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوربین یه پارک رو از بالا نشون میده ( در شب ) و به تدریج میاد پایین و تصویر هری و نمید رو نشون میده...
نمید : وای هری بستنیش خیلی خوشمزه س...
هری : مخصوصا که تو زمستون بخوریش!
نمید : هری ممنون که آوردیم اینجا...تا حالا سال نوی به این خوبی نداشتم...
هری : تازه کجاشو دیدی؟!
نمید : وای هری ، بازم؟
هری یه جعبه کوچک از جیبش در میاره و میگیره جلوی نمید...
هری : سال نو مبارک!
نمید : واقعا که هری...چرا خودتو تو زحمت میندازی؟
هری با سر اشاره میکنه و میگه...
- بازش کن دیگه!
دوربین جعبه و دستای نمید رو نشون میده که داره در بسته رو باز میکنه...
نمید : اوه...هری!!! ولقعا ازت ممنونم خیلی خیلی خیلی قشنگه...
تصویر تو جعبه رو نشون میده که یه انگشتر سبز گرون قیمته...بعد میره طرف نمید
نمید : از...از کجا میدونستی من اینو دوست دارم؟
دوربین رو به هری...
هری : ما اینیم دیگه...
دوربین دوباره از دوتاشون دور میشه و صدای موزیک میاد...و هر دوشون تو پارک قدم میزنن...
( نتهای موسیقی برای اونایی که میدونن : فا - ر - می - دو دیز - سل - می - لا - فا- سی بمل - سل - دودیز - لا - دودیز - لا - لا - لا - ر )
دوربین دوباره نزدیک میشه، یهو یه دزد یا مرگخوار از بوته ها میپره بیرون...نمید و هری یهو جا میخورن...
دزد چوبدستیشو میگیره جلوشون و میگه...
- هی...هی...هرچی دارین بدین بیاد!
دوربین چهره بهت زده هری رو نشون میده...
هری : آره...آره...بیا این از این...اینم از این...
دزد : تو جیبات!
هری جیبشو خالی میکنه...
هری : بیا...دیگه نیست هیچی نیست!
دزد : خب...حالا خانم!
دوربین همراه با دزد میره رو چهره نمید...
نمید کیف پولشو میده به دزد...
نمید : بیا...همین بود
دوربین پشت نمید رو نشون میده که دستش همراه با انگشتر رو قایم میکنه...
دزد : هی...هی اون چی بود؟
نمید : هیچی!
دزد میاد جلو و دوربین یه ذره فاصله میگیره...
دزد : بدش به من بده!!!
نمید : نه...نه...
دزد حمله میکنه به دست نمید و چوبستیشو جلو میگیره...
هری هم میپره جلو و دست دزد رو میگیره...
هری : بده بش نمید!
نمید : نه!!!
دزد تو کشمکش عصبانیمیشه . دوربین نوک چوبدستی دزد رو نشون میده!
- آوادا کداورا !
هری : نـــــــــــــــــــه !!!
نور به شکم نمید میخوره و نمید میافته زمین...
هری شوکه شده و پا میشه وایمیسه و هیچ حرکتی نمیکنه..
دوربین دست نمید رو نشون میده که دزد انگشتر رو ازش در میاره...
دزد فرار میکنه و میپره تو بوته...دوربین صورت هری رو نشون میده که یهو متوجه نمید میشه...و میشینه کنار...
هری : نمید...نمید...نمید جواب بده...ببین باهام شوخی نکن...عصبانی میشما !!! میـــ...میدونم که....نمیـــــــــــــــــــــــد!!!!!!!!!!
هری : سرشو میندازه پایین و گریه میکنه...دوربین به تدریج دور میشه... و به سمت بالا میره...هری هم سرشو میگیره بالا در حالی که زانو زده...
و فریاد میزنه...
- خدا !!!!!!
( موسیقی )
دوربین دور میشه و کمکم صفحه سیاه میشه...و باز روشن میشه... و قبرستان رو نشون میده...همه دور یه آرامگاه جمع شدن و دوربین چهره گریان هری رو نشون میده و بعد اون سمت چهره ویکتور ( دوست هری ) رو نشون میده که زیر چشمی به هری نگاه میکنه...
چند لحظه بعد همه دارن آرامگاه رو ترک میکنن و دوربین هری و ویکتور رو نشون میده...
ویکتور : راستی هری...تحقیق فیزیک وزارتخونه چی...هری؟!
هری : هان؟...
ویکتور ، هری و دوربین وایمستن ویکتور روشو برمیگردونه به هری...
- ببین هری...میدونم که سخته ولی...ولی باید مقاوم باشی...سعی کن برگردی به زندگی...این اتفاقیه که برای خودت و منم چند سال دیگه میفته...
دوربین چهره هری رو نشون میده که به یه نقطه نامعلوم خیره شده...
ویکتور : هری...هری...فهمیدی چی گفتم؟
دوربین هری رو نشون میده...
هری : آره...فهمیدم...
هری راه میفته و با عجله میره و عقب عقب به ویکتور میگه...
- آره...فهمیدم...من برمیگردم ولی یه جور دیگه بر میگردم! من...من تحقیق فیزیکمو کامل میکنم!!!
دوربین سر جاش ایستاده ولی ویکتور دنبال هری راه می افته...
ویکتور : واستا هری...منم بیام...
هری از در قبرستان میره بیرون و میگه...
- بیا ویکتور...همراهم بیا...
و صداش کم میشه...
- یه نقشه هایی دارم ویکتور! میخوای بدونی؟
و بلند قه قهه میزنه...
تصویر هم کم کم سیاه میشه...و باز هم صدای موسیقی میاد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منتظر باشید...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۳

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
عنوان : عید نوروز با هالی ویزارد ( در دو قسمت )
باشرکت :
کرام.................مجری
ابرفورث...................مجری
همزاد هری..............خبرنگار
ونوس....................حاجی فیروز
دارک لرد ..................خواننده و اماده سازی با خانواده
کریچر......................روانشناس خانواده
گودریگ....................انتخاب خوانواده
پروفسور اسنیپ.............طراح دکور و سفه هفت سین
کیگزلی.........................پدر خانواده
هرمیون........................مادر خوانواده
مانیا .........................تنها دختر خانواده

و با همکاری عمله های مقیم مرکز : جاسم ،کل عباس و غضنفر




ابتدای برنامه:

تصیر سیاه است و فقط در وسط ان نوشته است :


یاحق


بعد صفحه به شکل سفره ی هفت سین می شود و سپس تصویر کرام و ابرفورث می اید که هر دو با هم می گویند:

نوروز 84 باشما

سپس تصویر ونوس می اید که کنارش به صورت تیتراژ نوشته :

(( ویژه برنامه ی نوروز 84 ))

سپس تصیر دارک لرد می اید :

توی این 15 و 16 روز عید داریم ما برای شما برنامه ها
چرا که این روز ها نوروز است سال 84 در پیش است

سپس تصویر کرام می اید :

سلام دوستان عزیز من و همکارم ابرفورث...
ابر: بنده هم سلام عرض می کنم
کرام : بله داشتم می گفتم در ایام نوروز در خدمت شما هستیم ... من و هم کارانم همزاد خبرنگار برنامه ... کریچر عزیز روانشناس برنامه ... گودریگ انتخاب خوانواده... پرو فسور اسنیپ دکور و طراحی سفره هفت سین... ونوس حاجی فیروز برنامه ... و حاجی دارک لرد خواننده ی برنامه.

ابر: بله ... مادر این برنامه و برنامه ی بعدی ما قصد داریم بهترین فیلمهای اکران شده امان را در هالی ویزارد را برای شما پخش کنیم و خانواده های ایررانی و اقشاری از مردم را پیش چشم شما نقد کنیم...

دوربین سنجد روی سفره را نشان می دهد

کرام : ما در ابتدای برنامه نمونه ای از یک خانواده ی شهر نشین را پیش چشم شما جا دهیم !
ابر : چی ؟ ! ... نه یک بار دیگه بگو...! ....(( جا بدهیم )) ... بله دوستان منظور کرام عزیز این بود که پیش چشم شما به نمایش بگذاریم
کرام : با هم ببینیم ...


تصویر ونوس می اید که کنارش به صوت تیتراژ نوشته است :

اموزش خانواده ؛ نقد خانواده ی شهری

تصویر همزاد هری روی صفحه می اید :
سلام دوستان عزیز از این که تا اینجا ی برنامه همراه ما بودید از شما سپاسگذارم، همان طور که می بینید پشت درب یک خانه هستیم ...
زززززززززززینگ زززززززززززززینگ

هرمیون : بله؟
همزاد : از ویژه برنامه ی نوروز 84 مزاحم می شویم
هرمیون : کجا ؟!
همزاد : از ویپه برنامه ی نوروز 84... مثل اینکه گودریگ با کیگزلی هماهنگ کرده بود
هرمیون : من که چیزی نمی دونم و اجازه ندارم درب رو باز کنم

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

کرام : ای بابا داره ابرو ریزی می شه ... اکه دستم به گودریگ نرسه ... پوستشو می کنم... مثلا پخش مستقیمه ها !!!

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

همزاد : هرمیون کیگزلی کی میاد ؟
هرمیون : شب ، تق
همزاد : ببخشید دوستان مثل اینکه مشکلی پیش اومده تا وقتی که این مسئله حل بشه خدانگهدار

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

ابر : ا... خب فعلا شما فیلم (( یگانه ترین ب ! )) را ببینید ...

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

آبرفورث: .... مگه كه ....ما... راستش من اصلا حرفي نمي خواستم بزنم! من اصلا سوال نداشتم!
استرجس: چرا داشتي! من يادمه!
آبرفورث: آقا نداشتم!
استرجس: چرا ديگه، داشتي، من قشنگ يادمه! گفتي يه سوال دارم!
آبرفورث: عجب آدميه ها! آقا من سوال نداشتم! اصلا نمي خوام بپرسم!
استرجس: نمي شه كه! بايد بپرسي! مگه تو ناموس نداري؟ كثاقت!
آبرفورث: چه ربطي داره؟
كرام (به عنوان كارگردان): كات، آقا فحش نده! از اول ، بجنبين كه دير شد!


»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

کرام : ا...ا ... ا ... ابرومون رفت ! این که پشت صحنه ی فیلمه ...اقا قطعش کنید !... به اتاق فرمان بگید قطعش کنند
ابر : بله ... اهم اهم ... خب دوستان امیدوارم ما را ببخشد بالاخره برنامه ی اوله دیگه ... پیش می اید... خب وقت ما هم تمومه ... تا برنامه ی بعد خدانگهدار!

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

تیتراژ :

تصویر ونوس : تا برنامه ی بعد خداحافظ...


شک نکن!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
كرام: به نام خدا در اين برنامه به بررسي كار هاي استديو "بيگانه اي از قرن بيستم"، از ظهور تا سقوط مي پردازيم! با ما همراه باشيد!

***** حمله به قلعه ي اشمتزد - بيگانه *****
تق تق تق
بيگانه: كيه كيه در ميزنه من دلم مي لرزه....در رو با لنگر ميزنه من .....
مرلين در سلول را باز مي كند و ميگويد: يالا بريم وقت نداريم!
بيگانه رو مرلين: تو با كرام برو در مورد من دير رسيدين!
مرلين با خوشحالي:چرا طوري شده؟
بيگانه:من نمي‌تونم راه بيام، بريد سرعتتون را كند ميكنم!
مرلين:آخه چرا؟
كرام:ولش كن بابا كفشش را گم كرده

***************************
== صداي لوپين روي تصوير:
بيگانه از ابتداي تاسيس سينماي هاليويزارد اعلام موجوديت كرد، ايشان با استفاده از عنصر طنز به خوبي توانست جاي خود را در ميان مخاطب باز كند، وي در ابتدا با ساخت نمايشنامه هايي تحت عنوان "بيگانه و كرام" شروع به كار كرد، ولي به سرعت تغيير مسير داد وفيلم نامه نويسي را شروع كرد، بي شك تمامي فيلم هاي نوشته شده توسط بيگانه، نام كارگردان فقيد سينماي كشور يعني: "ويكتور كرام" را با خود حمل مي كنند

تيتراژ هاي ماندگاري كه با آهنگ هاي آهنگساز نامدار "آبرفورث دامبلدور"(آبرفورث قهرمان) ساخت هنوز از ياد تماشا گران نرفته:

****** بوسه هاي باران - وداع با بيگانه *****
اي مهربان‌تر از برگ در بوسه‌هاي باران/بيداري ستاره در چشم جويباران!
بازا كه در هوايت خاموشي جنونم/ فرياد‌ها بر‌انگيخت از سنگ و كوهساران!
بيگانگي زحد رفت اي آشنا مپرهيز/ زين عاشق پشيمان در خيل شرمساران!


***************************

**** عسل با نون - مدرسه ي قديمي *****

بیگانه: عسل با نون!, عسل با شیر!, می چسبه!/ من ویاد عسل بنداز دوباره!
آبرفورث: بگذار بره, پایین همین, دو لقمه / بسه دیگه, تموم شد ای, بیگانه!
سو سو سوت سوت,سو سو سوت سوت, سوسو سوت, سوسو سوت سوت, سو سو سوت سوت, سو سو سو!
آبرفورث: تو خوردی بی, من اما من دوباره/ دارم برات, کمی عسل دوباره!
بیگانه: سکوت لحظه های تلخ و بشکن / نگذار اینجا من بی عسل بمونم!
آبرفورث: عسل با نون!, هنوزم اصل حاله / اگر چه بی,گانه خورده همشو!
بیگانه: هنوزم با تو ام تا آخرین لقمه / نگوبه من عسل دیگه تویش نیست
آبرفورث: حالا هر جا که هستی باورم کن / بدون من با عسل تنها ترینم!
بیگانه: هنوزم زیر رگبار لقمه هات /کنار لقمه های تومی شینم


***************************
= لوپين: از جمله فيلم هاي مطرح او فيلم "مدرسه ي قديمي با بازي "گيلدروي لاكهارت" بود كه اين فيلم توانست سه اسكار اولين مراسم اسكار فيلم سال را از آن خود كند:


***** مدرسه ي قديمي -- بيگانه *****

آبرفورث: ما خانوم! خانوم اجازه ما رفته بودیم خونه ی هری این ها اونوقت با هم کومودور بازی کردیم! خانوم اجازه می خوایم یه شبکه بزنیم بچه ها بیان با هم کومودور بازی کنن! خانوم!
بلاتریکس: آفرین خوبه! ولی درس و مشقت هم بخون! باشه؟
هری: تازشم قراره بابا مون یه کامپیوتر هایی که 133 تا قدرت داره بخره!
بلاتريكس: هری جان صد دفعه گفتم قبل از حرف زدن دستت رو بلند کن! مرلین اولین اخطار! هی کرام! کرام تو اون ته چه غلطی می کنی؟!
کرام(با گریه!): خانوم بخدا ما نبودیم بیگانه مداد ما رو گاز گرفته!
شیکم: خانوم بزنین تو گوشش!

***************************

= از ديگر فيلم هاي او مي توان به :
"بيگانيك "، " عشق و نفرت"، "فرار از مخمصه" ، "پيانو"، "انتفام از بيگانه"، "انتفام از بيگانه ي دو" ، "ما يازده نفر بوديم" ،"بيگانه اي از قفص پريد" ، "بيگانه اي از قفص پريد دو" ،"بيگانه اي از قفص پريد سه"، " در جهنم"، "زماني براي مستي گربه ها" ، "مدرسه ي قديمي دو" و "يگانه ترين ب"

اشاره كرد!
البته فيلم نامه هايي كه هرگز به فيلم تبديل نشد و در آرشيو ماندند هم از اين قبيل اند:
(توضيح: اين ها رو نوشتم ولي هرگز وقت نشد بزنمشون يا شايد دوست نداشتم بزنم)
"بيگانه در عشق"، "جعبه ي چيني"، "انتخاب بازيگر"، "چگونه؟"، "نجات سرباز آلين"، " بازگشت به دنياي حقيقي"، " دريا"، "مستند 5"، " دري رو به آينده"، " آلپاين"، "تبت"، " كريسمس"، "كيمونو"، "اگه عاشق شدي سوت بزن" و " نكن!"


***** مصاحبه ****
بيگانه: راستش من اول سعي كردم با آوردن ترانه مردم رو به سمت گيشه جذب كنم ولي بعد اهداف والاتري براي هيئت مديره مد نظر قرار گرفت كه از قبيل، تشويق به ازدواج، اعتياد، و يك سري خصايل انساني


***************************

= لوپين: يكي از آخرين فيلم هاي او فيلم "يگانه ترين ب" بود كه با ساختار شكني خود چشم اميد بسياري از منتقدان در جوايز بين المللي بود،

**** يگانه ترين ب - بيگانه ****
كرام: اوووه! خوبه، پسر، دردسرش كمتره! خوب اين ويكتور كوچولو رو كي مي بينيم؟
عمه مارچ: صبر كنين! و يكي ديگه كه اون هم پسره! البته بجز اون دو تا دختر ديگه!
استرجس: يكي با يكي ديگه و يه دوتا، مي شه... شيش تا!
آبروفورث: چهار تا بچه؟ غير ممكنه!
كرام: بدبخت شدم! لابد خرج اين چهار تا رو هم من بايد بدم؟
استرجس: بابا شيش تاس!
عمه مارچ: دو تا دختر، دوتا پسر، خيلي بامزه مي شن!
آبرفورث: پس واجب شد اسم يكي شون رو بذاري "آبرفورث قهرمان"

**** مصاحبه ****
بيگانه: توي اين فيلم من خيلي وسواس به خرج دادم و يادمه كه حتي اون سكانس كه آبرفورث با استرجس صحبت مي كنند رو چهار بار از اول گرفتيم:

**** پشت صحنه ي "يگانه ترين ب" -- بيگانه ****
آبرفورث: .... مگه كه ....ما... راستش من اصلا حرفي نمي خواستم بزنم! من اصلا سوال نداشتم!
استرجس: چرا داشتي! من يادمه!
آبرفورث: آقا نداشتم!
استرجس: چرا ديگه، داشتي، من قشنگ يادمه! گفتي يه سوال دارم!
آبرفورث: عجب آدميه ها! آقا من سوال نداشتم! اصلا نمي خوام بپرسم!
استرجس: نمي شه كه! بايد بپرسي! مگه تو ناموس نداري؟ كثاقت!
آبرفورث: چه ربطي داره؟
كرام (به عنوان كارگردان): كات، آقا فحش نده! از اول ، بجنبين كه دير شد!


= صداي بيگانه روي تصوير: در واقع نوشته اي كه من نوشتم خيلي خوب بود و بايد بگم خيلي هم خوب اجرا شد ولي چه كنيم از دست اين "فقر آي كيو"


=لوپين: از عوامل موفق نبودن اين چنين فيلم هايي مي توان به " وجود فيلم هاي كوتاه و آماتوري در هاليويزارد " است كه باعث مي شه فيلم ها از پرده پايين بيايند.
آماتوري: فيلم هايي كه از قاعده ي كلي هاليويزارد يعني:
نام فيلم، بازيگران، فيلم ، تيتراژ
استفاده نمي كنند.
تا برنامه اي بعد شما را به خداي بزرگ مي سپاريم.



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فيلم سه قسمتي گودريک از نظر موضوع جالب نبود و درواقع کشش نداشت ولي از نظر دوربين و فيلم برداري روش کار شده بود
اول فیلم خیلی قشنگ شروع میشد ولی رفته رفته فیلم به یک نمایش نامه تبدیل شده بود
يک قسمت فيلم وقتي هرميون رو ميگيرن چي جوري وقتي خوابه به طرز وحشتناکي از حال ميره؟ ديگه آدم تو خواب که از حال نميره یک توجیح میتونه این باشه که با صداي قيژ پنجره هرميون از خواب بيدار شده باشه.
و یک چیز دیگه هم بود و اون اینه که گودريک چي ميخواست آخر فيلم بگه؟

کلا فيلم يک جوري آگاهي رساني بود در مورد اين که گودريک پدر خونده ي هرميون شده

امتياز 4از 10 میشه که از اونجایی که کرام گفته از 5 امتیاز بدیم میشه 2 از 5


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.