هوکی را در حال فکر کردن به سوالات نارسیسا رها کرده و میریم به:
زندان آزکاباندالاهوف دو دستی از دم روحش گرفته و آن را به بدنش بازگرداند:
- بابا اینقدر بی جنبه نباش! من از طرف لرد سیاه حامل یه پیغام مهمم!
رییس دیوانه سازها که روی میزش خم شده بود تا دوباره روح دالاهوف را بمکد با شنیدن نام لرد سیاه به صندلیش برگشت:
- لرد سیاه چه پیغامی داره؟
- قول میدی وقتی پیغام رو رسوندم، کاری به کارم نداشته باشی؟
- قول؟
دالاهوف برخاست تا برود. دیوانه ساز فریاد زد:
- قول! قول! قول دست گندیده ای!
دالاهوف با تردید سر جایش نشست و اینطور شروع کرد:
- خب، همونطور که می دونید انتخابات وزارت سحر و جادو شروع شده و مثل هر دوره لرد سیاه هم مهره ی نفوذی خودش رو در انتخابات شرکت داده و تصمیم داره حتما در این دوره برنده ی انتخابات بشه و جامعه ی جادوگری رو از لوث وجود خون لجنی ها و مشنگ شیفته ها پاک کنه. مطمئنا برای اینکار به کمک شما نیاز داره و حتما می دونید که کمک یک گروه به لرد سیاه یعنی تامین منافع اون گروه. یعنی مکیدن شادی مخالفان سیاست های وزارت که همون سیاست های لرد سیاهه. حالا سوال من اینه که آیا ما می تونیم روی رای و کمک دیوانه سازها حساب کنیم؟
ارتفاعات آلپپوککککککشششش! (افکت یکی شدن ایوان روزیه با صخره ها)
ایوان به سختی روی پاهایش ایستاد و بعد از اینکه دستمال سفیدش را در جیب پالتو اش پیدا کرد، آن را در برابر چشمان رییس دوازده متری غول ها تکان داد.
رییس غول ها درحالیکه با تردید به دستمال سفید خیره شده بود از مشاورش پرسید:
- این حرکت چه معنی داشت؟ فحش بود؟!
- ندانست رییس! باید کتابچه ی "تاریخ روابط دیپلماتیک فیمابین غول ها و انسان ها" را نگاهی انداخت.
- ولی من گفت این حرکت فحش بودها!باید تنبیهش کرد.
- زود قضاوت نکرد، رییس! اول گذاشت من کتابچه را نگاه کرد.
- پس تا تو کتابچه را نگاه کرد، من یکمی گلف بازی کرد.
چماق رییس قبیله بار دیگر ایوان را مثل اعلامیه به صخره ها چسباند.
- فهمید، رییس! فهمید!
- چی بود؟ فحش بود؟ رکیک بود؟ بی ناموسی بود؟...
- نه ارباب! علامت صلح بود!
- صلح چی بود؟
- ندانست. باید کتابچه را نگاه کرد!
- پس تا تو کتابچه را نگاه کرد، من گلف بازی کرد.
...
مرزهای افغانستان- مزارع کشت خشخاش جادویی - ایم مامیبو ان نهنم نمیار ممویم مم مینم!
- چی بلغور می کنی برای خودت؟
مورفین لوله ی کلاشنیکف را از دهانش خارج کرد و رو به سردسته ی قاچاقچی ها گفت:
- آخییشش! بابا میگم این لامشب رو اژ دهنم دربیار،بتونم حرف بژنم.
- خب. حرف بزن!
- ژونم براتون بگه که...
خانه ی ریدل- دفتر لرد سیاهلرد سیاه در حالیکه نجینی را نوازش می کرد، کنار شومینه نشسته بود و بلاتریکس لسترنج لیستی را برای اربابش می خواند:
...زندانیان، قاچاقچیان، گرگینه ها، سانتورها، اجنه، دیوانه سازها، مردم دریایی و تمام نیروهای اهریمنی دنیای جادویی گرچه با نامزدی یک جن خانگی مفلوک مخالف بودند ولی به خاطر شما موافقتت خودشون رو با هوکی اعلام کردند.
ارباب!
نمیشه یه نفر دیگه رو جای این جن خونگی بفرستین وزارت؟
- هوممم! هوکی جن خونگی اربابه،بلا! تسلط جن خونگی ارباب بر وزارتخونه یعنی تسلط ارباب بر اونجا! و در نظر داشته باش که یک جن خونگی هیچوقت بر ضد اربابش طغیان نمی کنه.
- شما خیلی باهوشید،ارباب!
- می دونم!
... راستی! غول های غارنشین چی؟ من موافقت اونا رو هم می خوام! اسمشون تو لیست نبود.
- وظیفه ی مذاکره با غول ها بر عهده ی ایوان بوده ارباب، که تا این لحظه خبری ازش نداریم.
ناگهان در باز شد و هیکل آش و لاش ایوان، کف اتاق پهن شد:
- مذاکره موفقیت آمیز بود،ارباب!
- آفرین، روزیه! ولی یادت باشه در هر حالتی هم که باشی باید قبل از ورود به اتاق ارباب، در بزنی! کروشیـــــــو! موهاهاها!