هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: قلب سیاه همان کسی که می دانی
پیام زده شده در: ۰:۲۲:۲۲ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
#2

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۴:۴۸
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 234
آفلاین
قسمت ۱

ناتان داشت با خوشحالی در یکی از راهروهای طویل یک قلعه ی گوتیک باستانی قدم می زد.
- واقعا خوش شانس بودم که در قرعه کشی برنده شدم و شانس زندگی در این قلعه نصیبم شد. الان هیچ چیز نمی تواند حالم را خراب کند.

در همین لحظه کسی با لحنی محکم و سرد ناتان را از پشت سر صدا کرد.
- آقای کاون!

ناتان با خودش فکر کرد:
- هیچ چیز جز راهب ها.

و بعد برگشت و به سمت راهب که مردی با موهای طلایی بلند و چشمان آبی بود، رفت.
- بله برادر راهب؟

- باید به شما بگویم که اصلا خوب نیست شب ها تنهایی در قلعه پرسه بزنید. در گذشته اتفاقات خیلی بدی در این جا رخ داده و آثار آن هنوز حس می شود.

ناتان سعی کرد لبخند دوستانه ای بزند.
- از توصیه ی شما ممنونم، برادر راهب. همین حالا به اتاقم می روم.

راهب سری تکان داد و از آن جا رفت. ناتان هم که به هیچ وجه حرف های راهب را جدی نگرفته بود، به گشت و گذار در قلعه ادامه داد.

همان طور که داشت از یکی از راهروها رد می شد و تابلوهای رنگ روغن را زیر نور مشعل ها نگاه می کرد، ناگهان صدای جیغ گوشخراشی او را از جا پراند. چشمانش گشاد شد و قلبش به تپش افتاد و به سرعت به سمت منبع صدا که اتاقی در انتهای راهرو بود، دوید. درش را باز کرد و تنها با اثاثیه ی خاک گرفته مواجه شد.

در همین لحظه دستی روی شانه اش قرار گرفت و ناتان فریادی زد و از جا پرید.

ولی وقتی رویش را برگرداند، با همان راهب قبلی مواجه شد.
- مرا ترساندید، برادر راهب.

- متاسفم، آقای کاون، چنین قصدی نداشتم. آیا در راه بازگشت به اتاقتان بودید؟

- بله، بله. ولی برادر راهب، شما آن صدای جیغ گوشخراش را نشنیدید؟

- نه، من چیزی نشنیدم.

ناتان با خودش فکر کرد که آیا خیالاتی شده؟ اما صدای جیغ خیلی واضح بود، واضح تر از آن که بخواهد خیال باشد.

- می خواهید شما را به اتاقتان راهنمایی کنم؟ به نظر گیج و پریشان می آیید.

- بله، لطفا این کار را بکنید، برادر راهب.

راهب زیر بازوی ناتان را گرفت و ناتان از نزدیکی ناگهانی او یکه خورد، ولی چیزی نگفت و اجازه داد راهب او را از راهروهای طویل رد کند، از پله ها بالا ببرد و به اتاقش برساند.

- واقعا از شما ممنونم، برادر راهب.

راهب لبخند کوچکی زد و گونه های سفیدش سرخ شد.
- لطفا مرا پطروس صدا کنید.

ناتان هم لبخند زد.
- بله، پطروس.

راهب رفت و ناتان در اتاقش را بست و به سمت تختش رفت و خودش را روی آن انداخت.

همان طور که چشم هایش کم کم گرم می شد و خواب او را فرامی گرفت، ناگهان صدایی در مغزش پیچید.
- کمکم کن!

ادامه دارد...




قلب سیاه همان کسی که می دانی
پیام زده شده در: ۰:۲۰:۱۵ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
#1

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۴:۴۸
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 234
آفلاین
معرفی داستان: ناتان بسیار خوشحال است که بالاخره می تواند در قلعه ی گوتیک مورد علاقه اش زندگی کند، او نمی داند که سرنوشت برایش چه در چنته دارد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.