هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۰:۱۶:۰۸ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۱:۲۵:۱۸
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 193
آفلاین
رزالین هنوز اتفاقات چند دقیقه‌ی پیش را هضم نکرده بود، که مراجعه کننده‌ی بعدی در چهارچوب درب اتاق ظاهر شد.
- تو این خراب شده باید گواهی سلامت بگیریم؟ ایش...

رزالین با دیدن بانوی قد بلند و زیبا و جذاب و همه چیز تمام و خوشگــ... اهم... که رو به رویش ایستاده بود، لبخند پت و پهنی و زد و با نگاهی خریدارانه گفت:
- ای جان... شما عروس آینـــ... چیز... شما مراجعه کننده‌ی بعدی هستین؟

بالاخره رزالین هم مادر بود و برای پسرش آرزوهای زیادی داشت.
ایزابل در حالی که با انزجار به رزالین نگاه می‌کرد، سر تکان داد. رزالین به او اشاره کرد تا روی صندلی بنشیند. سپس سر تا پایش را برانداز کرد و گفت:
- ماشاالمرلین... شما چند سالته دخترم؟
- از یه خانوم سنشون رو نمی‌پرسنــــا.

رزالین کمی روی رفتارهای دختر تمرکز کرده و سپس داخل برگه به دنبال نام او گشت.
نقل قول:
ایزابل مک‌دوگال: اختلال خودشیفتگی
با دیدن این چند کلمه، چشمانش گرد شد و خودش را جمع و جور کرد. نه از این دختر عروس خوبی برای پسرش در می‌آمد و نه آب مادرشوهری مثل رزالین با او توی یک جوب می‌رفت.
- اینجا نوشته شما به اختلال خودشیفتگی دچار هستی. چی باعث میشه خودشیفته باشی عزیزم؟

ایزابل ابرویی بالا انداخت و با پوزخند گفت:
- امثال شما رو که می‌بینم باعث میشه احساس برتر بودن بهم دست بده. می‌دونی چیه؟ حداقل مجبور نیستم چند ساعت توی این خرابه بشینم و یه مشت چرت و پرت به هم ببافم! این یعنی وضعم از خیلیا بهتره.
- گوش کن دخترم... با این وضعیت نمی‌تونم بهت گواهی سلامت بدم. شما باید با این اختلــ...

ایزابل روی میز کوبید و با لبخند گفت:
- یا گواهی سلامت رو می‌دی، یا صورتت از این هم زشت‌تر می‌شه.

رزالین کمی ترسیده بود، اما آرامش خودش را حفظ کرد و گفت:
- عزیزم، چی باعث می‌شه فکر کنی من زشتم؟
- اینجا من معیارهای زیبایی رو تعیین می‌کنم. دفعه‌ی بعدی که جایگاه من رو زیر سوال ببری، معیارهای زیبایی میشه خط خطی بودن صورتت با چاقو. می‌تونم شخصا برات انجامش بدم.

رزالین متوجه شد که ایزابل نه تنها به اختلال خودشیفتگی، بلکه به بیماری سادیسم هم مبتلا است. تصمیم گرفت بشتر از این بحث نکند و برای حفظ جان خودش هم که شده، گواهی سلامت را به او بدهد.
- نـ... نیازی نیست عزیزم. فقط چند ثانیه صبر کن تا گواهی سلامتت رو مهر و امضا کنم.


ویرایش شده توسط ایزابل مک‌دوگال در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۶ ۰:۱۹:۴۰

The loudest scream in the world is a tear that silently flows from the corner of the eye
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳:۳۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

اما ونیتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۱:۵۹:۲۸ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳
از دست رفته و دردمند
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مشاور دیوان جادوگران
پیام: 170
آفلاین
صدایی داد زد:
- بهت خورد؟ این ملافه گیر کرد زیر پام!

رزالین با تعجب به لنگه کفش نگاهی انداخت و جواب داد:
-نه... این چه وضعشه؟ اینجا بیمارستانه ها! مشکل داری؟ مشکل داری؟ ما داریم اینجا زحمت میکشیم!

صدای لنگ زدن کسی از بیرون در آمد و بعد از چند ثانیه هیبت سفیدی وارد اتاق شد و روی صندلی روبروی رزالین نشست. ظاهر سفیدش مربوط به ملحفه ایی بود که روی سرش کشیده بود و به همین دلیل هم چهره اش مشخص نبود. عینکی که روی ملحفه به صورتش زده بود را برداشت، یک پایش را روی پای دیگر انداخت و رو به رزالین بشکن زد.

- چیه؟
- مدرکمو بدین برم!

-مدرک چی؟
- میخوام به قربونش برم!

- اول خودتو معرفی کن! با این حالت فکر کنم تو لیستم هستی!
- عاشقشم، دیونه اشم، هرشب.... اهم! اما ونیتی هستم! گفتن یه مدرک سلامت روانی میدین برای عبور از دیوار!

رزالین لبخند زد. اسم اما در لیستش بود و جلویش نوشته بود: " وسواس روح شدن و تسخیر دیگران"
دستهایش را درهم حلقه کرد و گفت:
- امای عزیز! باید از این توهم تسخیر دیگران و رد شدن از دیوار در بیایی! آدم بودن به این خوبی! چرا میخوای به زور روح شی و مردم رو تسخیر کنی؟

اما خودش را مثل آدامسی کش آورد و با نوک پایش لنگه کفشی که کنار رزالین افتاده بود را روی زمین کشید و به سمت خودش آورد. کفشش را پوشید و با صدای جدی جواب داد:
- توهمی در کار نیست! من جدا میتونم تسخیر کنم.... رد شدن از دیوار هم... خب یکم دارن مراحل اداریشو اذیتم میکنن ولی بازم چیزی از ارزشهام کم نمیکنه که!

رزالین با نوک قلم پرش چند بار به کاغذ زد و سرش را تکان داد. توهم ونیتی جدی و ریشه دار به نظر میرسید.
- ببین اولین قدم درمان قبول مشکله! باید بپذیری آدم معمولی هستی و اختیار زندگی خودتو داری... تسخیر دیگران و گرفتن اراده و اختیارشون فقط توهمه که...

- خیلی داری حرف میزنی... گفتم توهم ندارم... حالا رزالین دیگوری اون گواهی سلامت روانی کوفتی رو برام بنویس!

ناگهان اتفاق عجیبی افتاد. بدن رزالین به یکباره خشک شد. نمیتوانست تکان بخورد و یا حتی پلک بزند. بعد دستش بدون آنکه که بخواهد کاغذی را از کشوی میز درآورد و مشغول نوشتن گواهی سلامت اما ونیتی شد. انگار عروسک خیمه شب بازی بود و بدون اراده خودش حرکت میکرد. چند بار سعی کرد دستش را متوقف کند یا حتی تکان بخورد، اما موفق نشد. در نهایت بعد از نوشتن گواهی سلامت، آن را به دست اما داد.

به محض اینکه ونیتی برگه را گرفت، بدنش شل شد و به حالت عادی برگشت. نفس عمیقی کشید و دستش را ماساژ داد.
با ترس به اما نگاه کرد و گفت:
- این چی بود دیگه؟ نکنه... نکنه واقعا بلدی تسخیر کنی؟

اما از روی صندلی بلند شد و ملحفه روی سرش را مرتب کرد. عینکش را زد و به سمت دراتاق رفت. به چهار چوب در که رسید، ایستاد و به سمت رزالین برگشت.
- گفتم که توهم نیست...

بعد در حالی که با خودش در مورد تاجی که گم کرده بود حرف میزد دور شد و رزالین را در بهت تنها گذاشت.


تصویر کوچک شده

All great things begin with a vision ……....A DREAM


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶:۰۵ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۲۶:۵۴
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 69
آفلاین
خلاصه:
بودجه بیمارستان سنت مانگو تموم شده‌. برای جور کردن پول می‌خوان به بهانه معاینه مردم، بهشون بیماری روانی بچسبونن و ازشون پول بگیرن. رزالین یکی از شفادهنده هاست که همین کار رو انجام می‌ده.
______

- اسمتون؟

رزالین مشغول نوشتن اسم همسر سر‌به‌هوایش و بیماری‌هایی که به او نسبت داده در لیست بیمارانش بود و توجهی به فرد وارد شده نداشت. البته که اگر دقت می‌کرد هم کسی که وارد شده بود را نمی‌شناخت. یک روز هم از ورودش نگذشته بود.

- شنیدم بعد از تموم‌ شدن بودجه‌، سنت مانگو خودکفا شده.

رزالین سرش را بالا آورد. قرار نبود کسی از این موضوع باخبر باشد. اگر لو می‌رفتند دیگر کسی برای مراجعه‌ نمی‌آمد و طبیعتا بیمارستان ورشکسته شده، خودش هم اخراج و از کار بیکار می‌شد.
- واقعیت نداره. کی این حرفو زده؟

اسکارلت همان‌طور که گلدان های موجود در سراسر اتاق را بررسی می‌کرد نگاهی به شفا‌دهنده مضطراب انداخت.
- من. خودم حکمشو امضا کردم، بودجه نداشتیم، نداریم و نخواهیم داشت.
- خب وقتی شهردار لندن بودجه ما رو انقدر کم می‌کنه بیمارستان باید یه جوری هزینه خودشو جور کنه دیگه.
- خیلی هم عالی! می‌خواستم روند کارتونو ببینم. میتونم یه نگاهی به لیست بندازم؟

لیست را از رزالین گرفت و نگاهی به اسم‌های داخل‌ آن انداخت. افراد آشنای زیادی را در آن می‌دید که برایشان نفری چندین بیماری روانی اختصاصی و ناشناخته نوشته شده بود. جعفر، روندا، یوریکا و گابریل و... تا این که اسمی توجهش را به خود جلب کرد.
- رزالین دیگوری، صحبت با گیاهان. چه قدر جالب.
- حتما تشابه اسمیه.
- مهم نیست، من دیگه مزاحم نمیشم. بیماری های بیشتری به مردم بچسبونید، فعلا.

و از در خارج شد. رزالین خواست بالاخره نفس راحتی بکشد که لنگه کفشی پروازکنان در دو قدمی صندلی‌اش فرود آمد.



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳:۱۵ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۹:۰۰
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 60
آفلاین
نفر بعدی که وارد اتاق شد، کسی نبود جز همسر رزالین، آموس دیگوری. مانند همیشه، طوری راه می رفت که انگار زیر پایش فنر داشت. قبل از دیدن رزالین شروع به صحبت کرد. چنان تند تند حرف می زد که گویی دنبالش گذاشته اند.
- سلام جناب پافت. خوبین؟ خانواده خوبن؟ والا زنم فرستادم اینجا گفت باید...
رزالین سرفه ای کرد تا به آموس بفهماند این همسرش است که رو به رویش ایستاده؛ نه آگلانتاین پافت، و در کمال ناباوری او متوجه منظورش شد.
- ا! رزالین تو این‌جا چیکار می کنی؟ مگه مسئول اینجا آگلانتاین نبود؟

رزالین چندان تعجب نکرد؛ به هر حال حتی بيست و چهار ساعت هم از ورودش به آن اتاق نمی گذشت. حتی اگر بیشتر هم می گذشت آموس گیج تر و حواس پرت تر از آن بود که بفهمد.
- آره، اون بود ولی مثل این که گذاشت رفت. دوتا از مراجعین بنده مرلین هم...

البته رزالین نمی دانست این "مراجعین بنده مرلین" خودشان سر آگلانتاین را زیر آب کرده اند.
رزالین کاغذی برداشت و پس از نوشتن بیماری های متعدد آموس از قبیل آلزایمر و بیش فعالی، آن را به دستش داد و فریاد زد:
- بعدی.


تصویر کوچک شده

اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱:۵۹ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۲۶:۰۲ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳
از اون جا که زیبا او ابی رنگه
گروه:
ریونکلاو
جادوآموز سال‌پایینی
جـادوگـر
پیام: 43
آفلاین
اون جادوگر بخت برگشته روونا بود که با تمام عظمت و بزرگیش شروع کرد به کشیدن گدلوت ولی انگار گدلوت بیشتر از این ها قدرت جسمانی داشت و شروع زدن جفتک های عصبی رو به روونا کرد

_پاهای کثیفت رو از من دور کن! اییی!
_کی به تو وسواسی اجازه دادبیای تو برو بیرون بوق بوق
_خودت بوق بوقی ! اه چندش!

رزالین در حین دعوا روونا گدلوت روی کاغذ پوستی خم شده بود جوری که نوک دماغش به کاغذ پوستی میخورد و در حال نوشتن تمام بیماری های روونا و گدلوت بود که با صدا ی جیغ روونا که به دلیل پاره شدن رداش بود از خود بی خود شد داد زد
- ساکت! مگه این جا دیونه خونست اروم باشید !

روونا و گدلوت با صدا ی رزالین اروم گرفتن و عین دو بچه که کار بد کردن سر به زیر و کاملا اروم نشستن رزالین که یکم با دیدن اون ها جو گرفته بودش گفت:
_ افرین ! حالا کثل دو تا بچه ی خوب بشینین اون گوشه به کارها ی بدتون فکر کنید!

گدلوت زیر لب گفت:
_ یه نات بخر اش به همین خیال باش

رزالین بدون این که صدا ی گدلوت را بشنود داد زد
_بعدی!




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۰:۴۱:۰۳ جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

گدلوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵:۲۴ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۸:۱۵
از سر قبرم!
گروه:
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 14
آفلاین
رزالین حس کرد که میتواند بعد از معاینه انواع بیمار های روحی، روانی، جسمی، عقلی و... کمی استراحت کند. سرش را روی میز گذاشت تا با چرتی انرژی دوباره بگیرد.

- حمال های دوزاری. دوساعته من رو پشت در نگه داشتن که یه دکتر پیزوری رو بب... اوه، یک بانو، عرض سلام.

گدلوت بی توجه به صورت وحشت زده و چشمان گود افتاده رزالین، در را به آرامی بست و به سمت میز او راه افتاد. معمولاً "راه افتادن" برای توصیف حرکت در یک اتاق کوچک استفاده نمی‌شود؛ ولی گدلوت از شدت کهولت سن سرعت آرامی داشت که عملاً این مسافت کوتاه چند متری را برایش تبدیل به یک سفر در آخر هفته می‌کرد. نکته دیگر آن بود که گدلوت قصد توقف نداشت و هر لحظه به میز و صندلی رزالین نزدیک تر می‌شد. بنابراین عملاٌ داشت اتاق را پیمایش می‌کرد و از لحاظ تکنیکی چندین دقیقه بود که از دم در به سمت رزالین "راه افتاده" بود.

- آقا وایسا.

رزالین همانطور که از جایش بلند می‌شد بدون نگاه کردن به خودکار و کاغذ مشغول نوشتن دارو ها شده بود. خطر چشم برداشتن از جادوگر مسن به نظر زیاد می‌آمد.
گدلوت دیگر نیم وجب با صورت رزالین فاصله داشت و در گوشه اتاق او را گیرانداخته بود تا گفتگویی را به صورت عمیق انجام دهد که در اتاق توسط جادوگری بخت برگشته باز شد.

- بی شرفِ کم خرد، مگه نمیینی خانم دکتر مریض داره؟ کی بهت اجازه داد اون دست کوفتیت رو به دستگیره در بزنی. حالا کی میخواد اون نجاست رو از روی دستگیره پاک کنه؟

گدلوت به سرعتی که از جادوگران حاضر در المپیک هم انتظار نمیرفت به سمت میز رفت و شروع کرد به پرتاب کردن اشیا روی میز به سمت مریض بعدی. با هر دشنام یک تف از دهانش به بیرون پرتاب می‌شد که با توجه به حیاتی بودن مایعات در بدن کهنسالان یک رفتار خطر آفرین و ریسکی تلقی می‌شد.
رزالین متوجه شد حالا باید کاری انجام دهد یا آماده گفتگو با گدلوت شود. پس کاغذی که قبلاٌ روی آن نوشته هایی از قبیل "جراحی فوری زیبایی"، "کافور به میزان کافی" و "عدم وجود اعصاب و روان" بود را انداخت و از کشوی کنار میز که عکس کرگدن روی آن حک شده بود آمپولی درآورد و در گردن نحیف گدلوت فرو کرد.

- یکی بیاد نعش اینو از اتاق خارج کنه.


مودب و زیبارو.



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰:۲۳ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

هاسک پایک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴:۰۹ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۴۸:۱۱
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 14
آفلاین
رزالین چک‌لیست "علائم بیماری‌های روانی خاص، برای روزهای خاص" رو از توی جیبش درآورد و شروع کرد به تیک زدن مواردش.

نادیده گرفتن درمانگر و تلاش برای فرار از درمان؟ چک.
رفتار وسواسی و تلاش برای خروج از اتاق بدون نوبت؟ چک.
صدای بع بع گوسفندان در پس‌زمینه؟ چک.


رزالین یه لحظه چک‌لیست رو گذاشت روی میز تا یه بار دیگه طلسم تمیز‌کننده بزنه که در با شدت باز شد و جعفر که پشتش ایستاده بود رو تبدیل کرد به یه پوستر روی دیوار.

- بهم گفتن اگه بیام اینجا و معاینه بشم، کوپن تخفیف الکل طبی بهم می‌دن.

هاسک یه بطری از روی میز کنارش برداشت و یه جرعه ازش نوشید.
- می‌دونین که... برای مصارف دارویی.

بعد بلاخره چشماش رو باز کرد و با دیدن رزالین که چوبدستیش رو سمتش گرفته، گوشاش سیخ وایسادن.

- نمی‌دونم شایدم با همین بطری برم. شنیدم خیلی برای سلامتی خوب نیست دکتر.

توی همین چند ثانیه، رزالین حداقل سی و شیش بیماری روانی و پنجاه بیماری جسمی هاسک رو تشخیص داد اما قبل اینکه بتونه یه جمله بگه، هاسک درحالی که یه چیزی راجع به کارت‌بازی زمزمه می‌کرد، پشتش رو کرد و رفت.



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴:۴۵ سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۳:۴۹
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 233
آفلاین
جعفر و روندا که عرصه رو برای شفادهنده شدن خودشون کاملا باز می‌دیدن، حالا با دیدن رزالین بعنوان مانع جدید غرولندی می‌کنن.
- بابام همیشه می‌گفت قوز بالای قوز بسیاره.
- واقعا نیاز دارم بشنوم که پیچ‌گوشتیت هنوز دم دستته!
- متاسفانه نه‌تنها یک‌بار مصرف بود که یکی دیگه هم ندارم.

رزالین با دیدن جعفر و روندا که همین‌طور در حال مکالمه بودن انگار نه انگار که خودش به تازگی وارد شده، شروع به صاف کردن گلوش می‌کنه.
- اهم اهم... هی؟ با شما بودما! اینجا چی کار می‌کنین؟

جعفر و روندا دچار چنان فروپاشیِ نقشه‌ای شده بودن که فراموش کرده بودن جلوی رزالین دارن بلند بلند حرف می‌زنن. اما جلب شدن توجهشون به رزالین کمک خاصی جز سکوت پیشه کردن بهشون نمی‌کنه. چون واقعا نمی‌دونستن در جواب چی بگن!

رزالین جلو میاد، جعفرو از رو میز هل می‌ده به پایین و روندا رو هم از جای شفادهنده بلند می‌کنه و خودش سرجاش می‌شینه. بعد صندلیو جلو می‌کشه و دستاشو روی میز می‌ذاره.
- خب... حدس می‌زنم شما مراجعه‌کنندگان بعدی هستین نه؟

جعفر و روندا که از شوت شدنشون توسط رزالین دلخور بودن، حالا با شنیدن این حرف از مرلین خواسته شروع به تایید حرفش می‌کنن. بالاخره نباید فراموش کرد که اونا سر آگلانتاین رو زیر آب کرده بودن!

- آگلانتاین زودتر گذاشت رفت نه؟ متاسفم که مجبور شدین منتظر بمونین ولی اینجا نوبتی بیمار رو معاینه می‌کنیم. لطفا یکیتون بره بیرون و بعنوان نفر بعدی بیاد.

جعفر و روندا همزمان به سرعت به سمت در می‌رن تا ازش خارج بشن. ولی در حالی که هردو تلاش داشتن زودتر از دیگری از اتاق خارج بشن، وسط در گیر می‌کنن.
- چی کار می‌کنی؟ بذار من اول برم.
- چرا تو اول؟ خودم!



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸:۲۱ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۹:۰۰
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 60
آفلاین
یوریکا که بخش اول جمله روندا را نشنیده بود، با ذوق و شوق گفت:
- ممنونم! پس به نظرتون عجیب نیست؟

سپس، با افتخار لباس را ورانداز کرد و بدون آن که به روندا اجازه ی صحبت کردن بدهد، ادامه داد:
- بقیه معتقدن من و پدرم روانی هستیم، چون دوست داریم از در کمد به عنوان میز نهارخوری استفاده کنیم، از لنگه کفش برای زیبایی اتاقمون استفاده کنیم و همونطور که دیدین، از درپوش چاه به عنوان تزئین لباس استفاده کنیم.

نه روندا از پزشکی سر در می آورد و نه جعفر، ولی جفتشان به طور طبیعی می فهمیدند که بدانند چنین پدر و دختری، حتی از زینوفیلیوس و لونا لاوگود هم غیرعادی ترند. با این وجود، نمی دانستند چه بیماری ای را به او بچسبانند، برای همین از طریق تله پاتی به این نتیجه مشترک رسیدند که به دروغ به او بگویند سالم است. فوقش سنت مانگو کمی ضرر می کرد که این دیگر مشکل آنها نبود.

- خانم شما کاملا سالمین. کی گفته متفاوت بودن یعنی روانی بودن؟ اتفاقا برعکس...

ولی یوریکا اتاق را ترک کرد و دهان روندا برای نطق غرایی که آماده کرده بود باز ماند. در همین حین، رزالین در حالی که به در و دیوار طلسم پاک کننده می زد، وارد اتاق شد. با دیدن جعفر و روندا تعجب کرد، اما لبخندی بر لبش نقش بست.
- سلام، من یکی از شفادهنده هام. بهم گفتن به جای آگلانتاین بیام اینجا، راستی شما اینجا چیکار می کنین؟


تصویر کوچک شده

اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷:۴۷ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین

یوریکا هاندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۱:۴۱ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۰:۱۵
از لباست خوشم نمی‌یاد!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموز سال‌بالایی
اسلیترین
پیام: 44
آفلاین
جعفر قل خوردن درپوش چاه حموم رو تا وسط اتاق دنبال کرد. درپوش درست وسط اتاق روی زمین افتاد، متوقف شد و برای چند ثانیه سکوت کل اتاق رو فرا گرفت.

-بع…بع….بع….
گوسفندی که عینک گوچی سبز داشت با تقلید به جایی از صدای کلاغ گفت. روندا جایی بین گیس های بافته‌ش رو خاروند و گفت:
-الان قراره چی-

فرصت تموم کردن حرفش بهش داده نشد، چون صدای جیغ بلندی اومد و کمتر از ده ثانیه بعد، دختری که موهای کوتاه آشفته داشت و یه پارچه‌ی بزرگ سفید دستش بود دویید توی اتاق معاینه. عینکش رو بالاتر داد و گفت:
-شما یه درپوش حموم ندیدین اینجا؟

جعفر به درپوش روی زمین اشاره کرد:
-اینو میگی؟

-وای قربون دستت، نزدیک بود لباسی که داشتم میدوختم نصفه بمونه ها!
چهارزانو روی زمین نشست و درپوش رو برداشت. پارچه ی توی دستش که حالا معلوم شده بود قراره لباس باشه رو باز کرد و درپوش رو جایی اون بین گذاشت.
-حالا دکتر کدومتونه؟ یکی منو فرستاد اینجا گفت باید از نظر روانی بررسی بشم.

جعفر و روندا نگاهی بهم کردن و جفتشون همزمان گفتن:
-ایشون!
-معلومه که این آقا!

دختر نخ سفیدی رو جلوی یکی از گوسفندها گرفت و بعد از اینکه نخ توسط اون گوسفند خاص لیسیده شد سوزن نقره‌ای رنگش رو بالا آورد و درحالی که با دقت در تلاش بود تا سوزنش رو نخ کنه گفت:
-من یوریکا هاندام، اینم لباسیه که بابام قراره برای مراسم ویزارد گالا بده یکی بپوشه. قشنگ نیست؟

-با وجود درپوش چاه حموم روی شونه‌ش، بله.
روندا زیرلب گفت.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


And then; “J'ai peur de te blesser,” his voice is soft, changed by the different accent, the syllables gooey in a way they aren’t in English, “parce que je t'aime. Je pense que je le ferai toujours.”







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.