هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
#11
1- هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!

با شناسه ي فعلي خير.

2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

خب، قدشون فکر کنم.
...
چيزه؛ از اتاق فرمان اشاره مي کنن مي گن با اين جوابا تاييد نمي شي! بله، خب در ادامه بيان تفاوت ها بايد به اختلاف در شماره ي چشم، رنگ پوست، طرز لباس پوشيدن و مدل حرف زدن اشاره کنم!
کارگردان محترم در پشت صحنه فوت شد :)

3-مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چيست؟

راستش پسرکم!
خودتم اين سوالا که يه سري سوال شوخي آميز هستن و جواب دادن بهشون در کل فرق زيادي با نوشتن جمله ي «من مي خوام عضو بشم» نداره. ولي بزار اينجارو يکم جدي تر بنويسم، احتمالا بهت تو تصميم گيري کمک کنه.

ممکنه شما بخواي به من بگي که توي اين انجمن فقط يه رول نوشتم و اين اصلا کافي نيست. ولي هدف من از عضويت اصلا رول نويسي نيست و اگر انتظار داري که يه مرگخوار يه رول نويس فعال باشه من اصلا گزينه ي خوبي نيستم.
اما هدف من چيه؟ من خونه ي ريدل رو خونه ي خودم مي دونم و شديدا بهش تعلق دارم و تقريبا همه ي کسايي که از اون قديم نديما يادم موندن و هنوز فعالن رو اينجا مي تونم پيدا کنم.

ضمن اين که به تو هم اي لرد، علاقه ي زيادي دارم!
يه قول ليني مون؛ اونلي ارباااااب!

تازه الان فصل تو هم که هست :دي

4-به دلخواه خود يکي از محفلي ها را انتخاب کرده و لقبي مناسب برايش انتخاب کنيد.
فلورانسو، چون ازش خوشم میاد!
فلوروسنت!

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهي قادر به سير کردن شکم ويزلي هاست؟
با تهیه فروش پشم و شیر ریش دامبلدور، محفل منبعی غنی برای این ماده ی کمیابه! با فروش این ماده درآمد خوبی عاید محفل میشه که همش صرف سیرکردن شکم ویزلی ها میشه.
از مشتری هاشون هم میشه به صنایع نساجی، معجون سازی و... اشاره کرد.

6-بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟
استفاده از وسیله ای «محفلی کش» به نام هری پاتر!
با وجود وسیله ی فوق محفلی ها دانه به دانه خودشان، خودشان را به کشتن خواهند داد!

7-در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟
اوه، چه جالب! من هيچ وقت معجون عشق رو به خورد يه موجود غير انسان ندادم! حالا اين نجيني تون پول مول هم تو دست و بال داره؟

8-به نظر شما چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟
بدن من رو هم اگه با يه معجون که از محتوياتش «خون کله زخمي»، «پودر استخوان پدر ِ خون لجني» و «گوشت يار بي وفا و ترسو» باشه بازسازي کنن حتما يه جاييم کم ميشه! حالا اين لرد چقدر شانس داشته که فقط يه دماغ از دست داده. والا!

9-يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.
ر.ک. سوال 5.

پی نوشت: لرد تو رو خدا مجبورم نکن واسه مرگخوار شدن هویتم رو اشا کنم که نمی کنم! نه کلا با استفاده از نام و مقام واسه پارتی بازی مخالفم!


پر کردن این فرم کمک می کنه به خلاقیت طرف، قدرت طنز نویسی و جدی نویسیش و همچنین میزان علاقه ای که به عضویت داره پی ببریم. خیلی با جمله "من می خوام عضو بشم" فرق می کنه.

شناسه قبلی شما اصلا برام مهم نیست. هیچوقت آدم کنجکاوی نبودم!

بله...من از مرگخوارا انتظار دارم رول نویس های نسبتا فعالی باشن و اگه شما کمی با من و روش کارم آشنایی داشتین باید می دونستین که برام فرقی نمی کنه رول کجا زده بشه و هرگز به مرگخوارا یا داوطلبای عضویت نمی گم که تو انجمن خانه ریدل رول بزنن.

عضویت برای مرگخوارای سابق راحت تر از بقیه اس. ولی حالا که شما دوست دارین از صفر شروع کنین باید بگم فعالیتتون کافی نیست. از اون جایی که گفتین هدفتون رول نویسی نیست بهتره دوباره فکر کنین...چون هدف این گروه فقط رول نویسیه! بجز رول نویسی چه کار دیگه ای می تونین برای این گروه انجام بدین؟

تایید نشد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۷ ۱۴:۴۷:۴۹
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۷ ۱۴:۴۹:۵۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۷ ۱۹:۴۶:۵۳

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
#12
سیلام پسرکم، تامی جیگر! تامی عسل!
اینو: -Link- بگیر، فقط به غلط املایی گیر نده پلیز، وقت بازخوانی نداشتم.


!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
#13
سوژه ی جدید


پاق!

مرد شنل پوش در جلوي خانه ی رو به ويراني گانت ها ظاهر شد. سرش را برگرداند و به پشت سرش نگاهي کرد، شايد قدري فضاسازي در آنجا بيابد. نه علف هاي سوخته اي، نه نيمه شب تاريکي، نه هوهوي رعب آور بادي! در دلش گفت "اصلا خفن بودن به اين صحنه نيومده!" و کلاه شنلش را برداشت تا معلوم شود آرسينوس است و کلا آن خفن بودن شنل پوش بودنش را هم حذف کرده باشد. نامرد!

جلوتر رفت و به در نگاه کرد. روي در کاغذي چسبانده شده بود که رويش با خطي خرچنگ قورباغه نوشته شده بود: "پذيرش خواستگار -صرفا از نوع پولدار- از شنبه تا چهارشنبه، با وقت قبلي." آهي کشيد و چند بار کوبه ي در را... کوبه را... آقا فعلش چي ميشه اينجا؟ است؟ شد؟ کرد؟ .. کوبيد.

صداي زني که خب، بدون شک مروپ گانت بود از پشت در آمد:

- بي سوادي که کاغذ جلوی درو نخوندی؟ نمي دوني امروز پنجشنبه س؟
- خواستگار نيستم.

مروپ مکثي کرد و بعد پرسيد:

- با مورف کاري داري؟ نکنه تو هم از اون مفنگي ها باشي؟ مورف اينجا نيست، رفته افغانستان سفرکاري.
- نخير جانم، با شما کار دارم. جيگرم!
- جيگر هستي که هستي! اولا که شرط پولداريه، دوما که امروز...

آرسينوس چوبدستي اش را در دستش فشرد و در برابر وسوسه اش براي ترکاندن در مقاومت کرد!

- ميگم خواستگار نيستم! من يه معجون سازم، برات يه پيشنهاد دارم که اگه عملي شه، ارباب...

گرومپ کرومپ شترق! (افکت برداشته شدن باز شدن وحشیانه ی در!)

- ... ارباب کلی پاداش بهمون میده!
- پس تو باید از دوستای تامی کوچولو باشی. بفرما تو، از عسل مامان چه خبر؟

دقایقی بعد، داخل خانه

آرسینوس به فنجان پر از لک جلویش که احتمالا حاوی قهوه بود نگاهی انداخت. از ظاهر فنجان معلوم بود که احتمالا چند ماهی از آخرین باری که شسته شده بود می گذشت.
به آهستگی آن فنجان را برداشت و ببویید و از خوردنش منصرف گشت و بر میز نهاد! (ایجاز؛ سبکی برای کاهش فضاسازی!) مروپ حرکات او را زیرنظر داشت، تشخیص دادن معجون سخت نبود، ولی حرکات آرسینوس (که در جمله ی قبل شرحش را خواندید!) نشان می داد که واقعا معجون ساز ماهری باشد. پس گلویش را صاف کرد و گفت:

- که میگی یه پاتیل معجون عشق قدرتمند بریزیم تو آب خوردن محفلی ها و بعد همشونو بکشونیم به خونه ی تامی و بعد... فکر می کنی عملیه؟

آرسینوس سرش را به نشانه ی تایید تکان داد. مهارت مروپ و خودش می توانست این کار را عملی کند.

- و چطور معجونو بریزیم تو نوشیدنی هاشون؟ اونجا که نمودار ناپذیره، ما که نمی تونیم کل آب لندن رو...
- ای بابا! تو قبول کن، بقیه ش رو مرلین کریمه! تو که تنها نویسنده ی این سوژه نیستی، درسته؟

مروپ با خودش فکر کرد اگر اینجا بنویسد « مروپ گفت: نه قبول نمی کنم. برو، خدافظ. پایان سوژه!» چه حالی می دهد و لبخند محوی زد. ولی او که قرار نبود این کار را بکند؛ پس:

- باشه قبوله.

***

اوج هنر فضاسازی، ای تازه وارد ها یاد بگیرین، یاد بگیرین!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۳ ۱۹:۴۱:۰۶

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#14
رودولف من و من می کرد و به قطعات گوشت زل زده بود. ملت که تا سرحد جنون گرسنه بودن، منتظر اولین حرف رودولف بودن تا بفهمن چه مرگشه. اولین کسی صبرش تموم شد خود لرد بود.

- چته؟ بجنب دیگه.
- اربابا! من قصابم، آشپز که نیستم.

این جمله همانا و غش و ضعف ملت همانا!

- حالا آشپز از کجا گیر بیاریم؟ کی اینجا آشپزی بلده؟

فلورانسو که باشنیدن این جمله حس «بوق محسوب شدن» بهش دست داده بود، وسط جمع شیرجه زد و گفت:

- خب من! ... خب، من دیگه ... من؟ ... نه هیچی اشتباه شد!
- دیگه نبود؟ زود باشید تا مجبور نشدم دوتا ایمفری به عنوان آشپز بیارم!

همون طور که می دونید، در همچین مواقعیه که همه به بند کفش هاشون علاقه مند میشن، اما این مورد فرق داشت. همه به هم نگاه می کردن، واقعا هیچکس به جز این جوجه محفلی بلد نبود آشپزی کنه؟

در همین جا بود که به سبک رول های تازه واردهای ناوارد، نفیری از آسمون به گوش رسید و یه چیزی مثل شهاب سنگ راست خورد وسط سوژه! لرد از زمین بلند شد و سرفه کرد. به حفره ی وسط تالار نگاه کرد که یه «چیز» سبز رنگ وسطش وول می خورد.

قبل از اینکه لرد دستور تفتیش رو صادر کنه، جسم به همون سبک تازه واردی از زمین بلند شد و سمت لرد دوید و بغلش کرد.

- پسرکم! جیگر مامان! تو کجا بودی این همه وقت!
ملت:

لرد که سعی می کرد خودش رو از چنگ «مامان»ـش نجات بده، داد زد:

- مـــامـــــان بس کن! مگه نگفته بودم وقتی پیش دوستامم نیا، آبروم رفت! بدبخت شدم!
ملت:

مروپ لباسش رو تکوند و به کسایی که بهش اینجوری: نگاه می کردن زل زد. بعد داد زد:

- ناهار امروز بامن! غذای مورد علاقه ی پسر گلم، فسنجون!
و همچنان ملت:
»»»اسکیپ فوروارد«««

- خب خب خب! ببینم اینجا چی داریم؟
مروپ در یه کابینت توی آشپزخونه که حالا خالی از جمعیت شده بود رو باز کرد و مثل بقیه ی اونها با مقداری مواد اولیه ی کهنه و بدردنخور مواجه شد. زیرلب گفت:

- پس اینا رب انار رو کجا می ذارن؟ نع! انگار باید از جیب خودم مایه بزارم!

اصلا فکر نکنید «از جیب خودم مایه بزارم» مروپ مفهوم کنایی داشت! مروپ دستش رو تا بازو توی جیبش فرو کرد و دو تا شیشه ی یکسان بیرون کشید که هردوتاشون ظاهرا حاوی رب انار بودن. به شیشه ها نگاهی انداخت و از خودش پرسید:

- یادم اومد! یکی از اینا معجون عشق باید باشه! خب، ولی کدوم؟ واضحه، اونی که بوی مورد علاقه ی من رو بده معجونه س دیگه!

مروپ در شیشه ی اول رو باز کرد زیر داماغش گرفت...
- به به! بوی رب انار، من عاشق رب انارم! ... پس حالا که این بوی مورد علاقم یعنی بوی رب انار رو میده، پس معجون عشقه و اون یکی رب اناره!

دیگه تا ته ِ ته منظورمو رفتین فک کنم!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱ ۱۸:۱۶:۱۹

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#15
سلام.
شما نمایشگاه کتاب میرین دیگه، نه؟ یه پیشنهاد؛ می شه اونایی که می خوان برن نمایشگاهو با هم هماهنگ کرد تا یه زمان مشخص بریم. اگر حداقل یه ده نفری بیان یه میتینگ جمع و جور میشه، مزیتش هم اینه که خیلی هماهنگی لازم نداره. فقط لازمه یه زمان مشخص تعیین کنیم. اونجا که جا پره واسه قرار گذاشتن!

پی نوشت: خیلی همینطوری گفتم، لازم نیست جواب بدین. فقط خواستم یه جرقه ای ایجاد کرده باشم تو ذهنتون!


!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ جمعه ۲۸ فروردین ۱۳۹۴
#16
نام: مروپ
نام خانوادگی: گانت
نام پدر: مارولو
نژاد: اصیل زاده
کد ملی:

شرح کوتاه زندگی:

مروپ دختری تقریبا بی استعداد اما زیبا بود، البته یک استعداد داشت: چیز خور کردن ملت!
او پس از چیزخور کردن اولین قربانی اش یعنی تام ریدل پولدار و مشنگ، به ناخواست صاحب بچه شد. پس دارایی تام را برداشت و با طلسم فرمان اورا مجبور کرد که به دهکده ی خودش برگردد و به همه بگوید که فریب خورده بود.

او پسرش را در یک یتیم خانه ی مشنگی رها کرد و سپس خودش را به مردن زد. بعد از آنکه همه باور کردند مرده به ادامه ی کارش پرداخت؛ پنج بار دیگر با مردان پولدار ازدواج کرد که در هر پنج بار، شوهرانش به طرز مشکوکی به قتل می رسیدند و به ناچار پولهایشان به او می رسید!

مروپ دست آخر خود را بازنشست کرد و با هفتمین و آخرین شوهرش یعنی آقای «زابینی» ازدواج کرد.
پسرش دومش (بعد از ولدمورت) «بلیز» نیز در کتاب های هری پاتر ظاهر شده است؛ همان پسری که مادرش ساحره ی زیبایی بود که هفت بار ازدواج کرده بود و در کتاب ششم به عضویت «انجمن اسلاگ» در آمد.

پایان

ای بانوی زیبا!!
پس گروهتونو چرا ننوشتین؟من باید همه پستای شمارو بگردم تا ببینم کدوم گروه شمارو پذیرفته؟مروپ که گروهش تو کتاب مشخص نبود صرفا می دونستیم نواده اسلیترین بوده.ما مروپ هایی داشتیم که به هافلپاف هم رفتن!
تایید شد.
به ایفا خوش اومدین!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۸ ۱۹:۰۲:۳۵

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ پنجشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۴
#17

پی نوشت: با توجه به اینکه از وضع ظاهری و نام کاربریم واضحه چه شخصیتی مد نظرمه و با توجه به اینکه شخصیت مذکور گروه معینی داره خواهشمندم که تو ذوقم نزنید!

ای جوان من!

نام کاربری شما ملاک عمل من نیست.خیلی ها بودن با نام های کاربری تماما سپید نقش های سیاه برداشتن.مهم اون چیزیه که در ذهن شما می گذره و به من برای گروهبندی بهتر کمک میکنه.با این همه چون ظاهرا اصرار دارین پس برو به...


اسلیترین!

معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۸ ۱۳:۳۰:۲۰

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ پنجشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۴
#18
فن فیکشنتون عالیه، حرف نداره.
ولی لابد خسته شدین از بس این حرفا رو شنیدین نه؟

با یکم انتقاد چطورین؟ البته واضحه که اکثرشون وارد نیستن، ولی شاید بد نباشه اینارو بگم:

*****

نقل قول:
صدای جیمز در همهمه ی دانش‌ آموزان که نتیجه‌ی به صدا درآمدن زنگ دبستان بود گم شد.
صدای بغل دستی در همهمه ی دانش آموزان گم شد؟! معمولا که این اتفاق نمیفته.
اصلا این جولی چرا یهویی با این عجله پابه فرار گذاشت درحالی که بقیه دارن با جیمز خدافظی می کنن؟

نقل قول:
. کوله پشتی اش را روی زانوهای آلبوس انداخت و با خوشرویی گفت:
- هر چی من میگم همونه آل! وقتی برمی گردم صندلیم خالی باشه
خوشرویی؟ شخصا فکر می کنم اینجا «بدخلقی» مناسب تر از «خوشرویی» باشه. شما اینطوری فکر نمی کنین؟

نقل قول:
- نمی خواین عوضش کنین؟ زیادی درب و داغونه. وحشی هم هست! یه بار که دیرم شده بود، به محض رسیدن به مدرسه، قبل از اینکه بابا نگهش داره درش باز شد و با کوله پشتیم پرت شدم بیرون. گاهی یه جوری برخورد میکنه انگار از جنگل فرار کرده!
- جیمز سیریوس، در مورد هدیه ی بابابزرگ آرتور محترمانه صحبت کن!
این صدای هری پاتر بود که...
چرا باید آرتور ویزلی یه ماشین درب و داغون رو از دل جنگل ممنوعه بیرون بکشه و همونطوری به عنوان کادو به هری اینا بده؟ خب فقیرن که فقیرن! به نظرم قضیه ی فورد آنجیلا زیاد جالب نبود.

نقل قول:
- بازم اخبار؟ من میخوام ناروتو ببینم.
جیمز! جیمز! جیمز! تو هیچوقت عوض نمیشی، صدسالگیت جلوی چشممه!

نقل قول:
- ناروتو... نیم ساعت.. دیگه است... اخبار.. تموم میشه... تا... اون موقع... عینکم شکست... جیمز!
.
.
- خیلی خب، کنترل تسلیم شما.
این هری ِ فن ِ شما عجب پدر نمونه ایه! جیمز، من اگه وقتی یه چیزی از بابام می خوام عینکشو بشکونم تا سه ماه از اون چیز محرومم!

نقل قول:
چند بار انگشتش را دوباره فشار داد تا بالاخره عروسک آرام شد...
یکم «چندبار دوباره فشار داد» عجیب نیست؟ فکر کنم منظورتون یا «چندبار انگشتش را فشار داد» بوده یا «انگشتش را دوباره فشار داد».

نقل قول:
- مجبورم نا‌امیدت کنم جرج... این ننگ حقیقت داره.
- ولی اینطوری.. با این همه بیگاری ... به تمرینای کوییدیچ نمی‌رسی که!
یادم نمیاد تو کتابای هری پاتر وقتی که رون ارشد شد از تمرین کوییدیچ مونده باشه ها؟

نقل قول:
پاتریک لبخند زد:
- ۱۱ اینچ، چوب بید مجنون، موی گرگینه.


نقل قول:
بیلچه از کنترل خارج شد و با سرعت به سمت راننده قطار رفت. جیمز پیر به موقع سرش را دزدید و بیلچه از پنجره ی کنار راننده بیرون پرید.
- لعنت مرلین به لردولدمورت! مشکل ِ تو با من و قطارم چیه بچه؟!
.
.
- حالا چجوری زغال سنگو به مخزن برسونم؟! اگه این قطار تاخیر داشته باشه تو باید جواب مدیر هاگوارتزو بدی!
هرچی فکر می کنم نمی فهمم چرا راننده نمی تونه با جادو زغال به مخزن برسونه؟ چرا واقعا؟!

و چند تا چیز دیگه...

اول اینکه هاگوارتز پر شده از اسم های تکراری، الیور وود، گیلدروی لاکهارت، فینیگان، هاگرید، مک گونگال، لانگ باتم... عیبی نداره، ولی خب یکم اسم جدید هم بد نیستا؟

دوما اتفاقاتی که برای جیمز میوفته به طرز وحشتناکی مثل اتفاقات کتاب هری پاتره.
چوب دستی دوقلو، پرواز اول جیمز تو هاکوارتز و بعدش جستجوگر شدنش، اینکه رکسان جیمز رو می بره و افتخارات باباشو بهش نشون میده...

سوما جیمز شما چرا اینقدر بداخلاق و بدعنق تشریف دارن؟ با همه قهره، از همه بدش میاد.
اینم که دیگه اوج بی انصافیشه:
نقل قول:
مامان و بابای عزیز، آل احمق و لیلی کوتوله،
.
.
دوستون دارم.
تو رو نه آل.


چهارما فصل آخرتون رو سرسری گرفتین. حرفی برای گفتن نداشت. هاگوارتز برای جیمز می تونست خیلی هیجان انگیزتر باشه، ولی اصلا از ذوق جیمز و اکتشافاتش خبری نبود. همش از بی حوصلگی ها و بدخلقی های جیمز نوشتین، امیدوارم این هیجان هارو تو فصل ششم بیارین.

معذرت می خوام اگه وراجی کردم و بی خودی گیر دادم،
این فن در هرصورت بی نظیره!


ویرایش شده توسط mrope در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۷ ۱۷:۵۱:۴۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۴
#19
- های هوار! اوهو اهو اهو! ای وای!

صدای گریه کردن دراکو تقریبا تا دو کریدور آنطرف تر می رفت.

- اهو اهو اهو! هی وای بر من! اهو اهو!
- زهر مار! این چه وضع گریه کردن پسرجون؟
- کـــــی اونجـــــــاس؟

دراکو همزمان که چوبدستی اش را از جیب ردایش بیرون می کشید پشت دیوار یکی از اتاقک های دستشویی خزید و دوباره فریاد زد:

- کـــــی اونجـــــــاس؟
- منم.
-

جیغ دوم دراکو احتمالا به خاطر بیرون زدن صورت میرتل از دیوار بود. یک قدم عقب تر پرید و با عصبانیت داد زد:

- اینجا چیکار می کنی؟ توالت تو که اونور قلعس، اینجا هم آدمو راحت نمی ذاری!
- به من چه، خودت کنجکاوم کردی. با اون گریه ت! عین کسایی که «می خواستن بزرگترین جادوگر قرن رو از طریق احضار کردن یه عالمه مرگخوار از کمد غیب شونده ی اتاق ضروریات به قتل برسونن ولی بعدش می فهمن کمده خرابه و هیچ جوره تعمیر نمیشه» گریه می کردی!
- جانم؟!
- هیچی، مدل گریه کردنتو می گفتم.
- آهان.

میرتل در هوا چرخی زد و بعد دوباره به دراکو نزدیک شد. چهره ی غمگینش را ورانداز کرد و گفت:

- حالا چه مرگته؟
- هیچی، فقط هیچ ایده ای به ذهنم نمی رسه.
- این که کاری نداره، گردنبند طلسم شده رو امتحان کردی؟ ریختن سم تو نوشیدنی های اون پروفسور چاقه رو چی؟
- بله؟!
- چته چرا عین تسترال نگا می کنی بهم؟

دراکو آهی کشید، این روح مزاحم از جان او چه می خواست؟ چرا هیچ کس نمی توانست به او برای نوشتن یک رول درست و حسابی و تایید شدن کمک کند؟ اصلا آن عکس که درمورد سورس و لیلی و آینه ی نفاق انگیز بود و کلی به او ایده می داد چه ایرادی داشت که تا خواست چیزی بنویسد عوضش کردند؟ آه دیگری کشید و چشم از میرتل برداشت، شاید زل زدن به شیر آب ایده بخش تر باشد.

تایید نشد.

تایید نشد.
تو افتضاحی!

تایید نشد.
هنوز خیلی مونده تا تایید شی، به عنوان کلاه گروه بندی نظرم اینه که باید صدتا رول دیگه بنویسی تا رات بدیم.


افکار مزاحم دراکو را از درون می خوردند. عصبانیتش به اوج خود رسیده بود و میرتل دوباره شروع به گریه کرده بود. دست آخر چرخی زد و با یک حرکت سریع طلسم مناسبی که برای میرتل درنظر گرفته بود را اجرا کرد.

- ودی وزی!

قیافه ی میرتل درهم رفت و شروع به جیغ زدن کرد. ناسزایی به دراکو گفت و با نهایت سرعت از آنجا دور شد.

- آخیش. حالم بهتر شد! به درک اصن مگه بیکارم برگردم ایفا و اینا؟ همین جا تو هاگوارتز باشم به اون گندزاده هه تیکه بندازم بیشتر حال میده، ایول میرتل!

این را گفت و او هم از دستشویی بیرون دوید.

اگر بیکار نیستی پس برای چی میای پست می زنی تو کارگاه؟مگه بیکاری؟!اصلا بگو میخوام اسنیپ آزاری کنم!ده امتیاز از گریفندور کم میشه!

تایید شد!

گام بعدی:سال اولیا از این طرف!




ویرایش شده توسط mrope در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۷ ۱۶:۴۹:۳۴
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۷ ۱۸:۳۷:۰۹

!Home! Sweet Home

تصویر کوچک شده
خانه ی اصیل و باستانی گانت ها!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.