تف تشت وز. طوسی جامگان
بازی رسما آغاز شده بود، ولی شبیه هرچیزی بود جز بازی. بازیکنان، بی هدف دور هم می چرخیدند و هر از چندگاهی هم توی دهان همدیگر می رفتند و از طرف دیگر هم، بیرون می آمدند. بالاخره نهایت اعتراض فضا-زمان به این وضعیت، این بود که چند باگ خوشگل را هم وسط جهان قرار دهد.
به هرحال بهار اتمی شده بود و آسمان پر از گل و سنبل هایی بود به شکل صورت تریسترام. گل هایی خوش رنگ و رو با قابلیت انفجاری!
عامل تمام این بدبختی ها و وارونگی ها هم تف تشتی ها بودند. هرچند خودشان به هیچ وجه متوجه این موضوع نشده بودند. کلا موجودات پاک و معصومی بودند بیچاره ها!
- یه بار دیگه شاهدیم که توپ میفته دست مهاجم تیم طوسیا... عجب پاس کاری زیبا و پرمفهومی! عجب دقت... اوه باز همون چیزه توپو ازشون قاپید.
جنگ جهانی توپ را روی هوا از دست ملکه قاپید. بعد درحالیکه به او چشمک میزد مثل جت به طرف دروازه طوسی ها حمله کرد. وینکی به هیچ وجه از این رفتار همسر دلبندش خوشحال به نظر نمی رسید. دهان باز کرد تا بنای جیغ و هوار بگذارد و بگوید که مهریه اش را میخواهد و میرود خانه پدرش و از شام هم خبری نیست. اما موفق نشد. به جایش کمک داور را که گوشه زمین چرت میزد، با مسلسل ترور کرد. تقصیر خودش هم نبود. جهش ژنتیکی ناشی از انفجار اتمی دهانش را با مسلسلش پیوند زده بود.
جنگ جهانی درحالیکه با کوافل روپایی میزد از بازدارنده بارفیو جاخالی داد و به سمت دروازه حریف حرکت کرد.
- گل...یه گل دیگه برای تیم تف تشت که جنگ جهانی دوم به ثمر میرسونه...جنگ جهانی با شنیدن واژه "دوم" شدیدا اخمهایش در هم رفت. سریع دست کرد در یقه اش و یک آرم درآورد و چسباند به سینه اش که روی آن نوشته شده بود: "جنگ جهانی ورژن سوم"
ظاهرا انفجار اتمی جنگ جهانی را بالاخره به آرزوی همشگی اش رسانده بود.
-بازی، بسیار زیبا شده. در گوشه زمین داریم می بینیم که چندین "بیشتر" شلوار داور رو از پاش درآوردن. چقدر این صحنه گوگولی و بامزه ست! تعداد "بیشتر" ها همینطور داره بیشتر و بیشتر میشه و از سر و کول هم بالا و پایین میرن. و بـــــــــــــــــــــــــــــــــله! در یک حرکت بسیار تاکتیکی که میتونه دفاع خطی رو توی جیبش بذاره، دروازه تیم طوسی جامگان توسط "بیشتر" ها از جا در میاد و به زمین میفته. طرفدارا، بازیکنا، داورا، گلابیا، گلابیا... همه شوکه شدن و دارن کف میکنن. در وسط زمین هم مثل اینکه روفوس تشنه ـش شده و داره شیر گاومیش میخوره. نوش جون!روفوس که دروازه تیمش را برای خوردن شیر گاومیش رها کرده بود، نگاهی خصمانه به گزارشگر انداخت و دوباره به شیر خوردنش ادامه داد. اما او حواسش نبود که جهان ما، دیگر آن جهان همیشگی نیست. روفوس نمیدانست که در جهانی که دیگر آن جهان همیشگی نیست، نباید دهانش را به اندازه دوبرابر کله اش باز کند تا شیر بخورد. همین ندانستن و جهالت باعث شد که ناگهان یکی از گل های تریسترامی، صاف برود توی دهانش و او را منفجر کند!
تپلخــــســــ...ملت با دهان های باز شده خیره شدند به دل و روده روفوس که روی چمن های ورزشگاه پاشید.
-کشتنش!
-قاتلای بی وجدان!
تماشاچیان، در اعتراض به انفجار ناگهانی روفوس خشمگین شدند. درنتیجه، بیل و کلنگ و مشعل از جیب درآوردند و فریاد زنان به آسمان پریدند تا تک تک آن گل های تریسترامیِ بد طینت را از بین ببرند. اما خب دقت نکردند که بدون جارو اصولا نمیشود به آسمان رفت. در نتیجه تعدادیشان در نبرد با جاذبه زمین ضایع شده و با مغز سقوط کردند. بقیه هم به گل های تریسترامی بدطینت خوردند و به روفوس پیوستند تا متوجه شوند رییس کیست!
-اوه اوه... چه مجموعه انفجار زیبایی رو در بازی شاهد هستیم... بنده شخصا فکر میکنم این انفجارها تموم تماشاچیان حاضر در استادیوم رو به دیدار مرلین شتابوند.تماشاچیان. کلا رابطه خوبی با گزارشگر نداشتند و میخواستند از هر فرصتی برای کوباندن و تخریب او استفاده کنند. درنتیجه در یک حرکت هماهنگ از مرگ برگشتند و خنده ترولی زنان به سرجایشان برگشتند.
گزارشگر ضایع شد ولی برای اینکه ضایع شدنش را به رویش نیاورد ادامه داد:
-داور هم که طبق معمول نداریم تو بازی. یعنی داریم ولی مثل اینکه نداریم! کلا بود و نبودش هیچ فرقی به حال کسی نداره!داور همان دور و برها بود. در واقع اگر شلوارش هنوز پایش بود، همان دور و برها می بود. ولی بیچاره در آن لحظه داشت دنبال شلوارش که دست بیشترها بود میدوید و ملت هم به شورت مامان دوزش میخندیدند...
بازی کماکان به روش غیرمعمول و در عین حال، معمولی خود، پیش می رفت با این پیش فرض که اصولا هرجا تف تشتی ها حضور داشته باشند آن منطقه را باید جزو مناطق خطرناک طبقه بندی کرد، بازی فاز خشن و وحشیانه ای داشت پیدا میکرد...
وینکی که در حالت عادی هم در فاز کشتن و ترور کردن به سر می برد حالا با داشتن دو گوش در ابعاد بال تسترال شدیدا دچار حالت تهاجمی شده بود و چپ و راست بالهایش را در چشم بازیکنان حریف میکرد و آنها را مورد ضرب و شتم قرار میداد.
-حالا بارفیو رو داریم که یه توپ بازدارنده مامانی به سمت آرسینوس پرت میکنه... آرسینوس طی یه حرکت هلیکوپتری توپو برمیگردونه و... اوه! بارفیو داره با لطافت هرچه تمامتر از توپ فرار میکنه... بیشتر ها از سر و کول تماشاگران بالا می رفتند. بند کفش هایشان را به هم گره میزدند تا موقع افتادنشان قاه قاه به قیافه چپ شده ایشان بخندند. آن لحظه هم کوافل را گرفته بودند و در حال بازی دست رشته بودند و تلاش روونا و ملکه را برای بازپس گیری آن کلا ندیده میگرفتند.
در سوی دیگر زمین گودریک فارغ از بازی برای خودش معرکه گرفته بود و با شمشیر مشغول هنرنمایی بود. درحالیکه روی یکی از شمشیرهایش ایستاده بود، شمشیرها را یکی پس از دیگری قورت میداد و دوباره از دهانش خارج میکرد و وقتی تماشاچی ها برایش هورا می کشیدند، کتی بل کلاه گروهبندی را جلویشان میگرفت تا برایش پول بیندازند. چندبار هم مدیریت و داور در اعتراض به این حرکت گودریک خواستند دخالت کنند ولی گودریک جهت زهر چشم گرفتن، شمشیرهایش را در چشم و چال تنی چند از تماشاگران فرو کرد و بعد هم،
این ژست را برای دوربین گرفت و خنده های شیطانی سر داد.
جنگ جهانی سوم هم، طبق رویه جهش یافته اش همزمان هم رویدادهای خارج ورزشگاه و هم داخل ورزشگاه را کنترل میکرد. به عبارت دیگر کماکان مشغول تک خوری و تک تازی بود.
-حالا می بینیم که ریگولوس بلک با سرعت داره پرواز میکنه. انگار گوی زرین رو دیده... حیف این بازی زیبا نیست که بخواد به این سرعت تموم شه؟ اوه جنگ جهانی با شلیک یه موشک کلا میزنه اینطرف ورزشگاهو میترکونه... و خب گوی زرین باز ناپدید شد انگار!
تماشاگرها خواستند اعتراض کنند ولی جنگ جهانی با نشان دادن دست های مجهز به اره برقی، تهدیدشان کرد. درنتیجه همه اشان مثل بچه های خوب نشستند سرجایشان. حتی گفته شده به خاطر ترکاندن بخش هایی از ورزشگاه، جنگ جهانی را تشویق هم کردند.
با ادامه یافتن این وضعیت، تف تشت خیلی زود با امتیاز زیادی از طوسی جامگان جلو افتاد. ولی هیچکس از این وضعیت راضی نبود. طوسی ها هم که دیدند دیگر امیدی به بردشان نیست و بخاری از مدیریت و رییس فدراسیون بلند نمیشود تا به فریاد آنها برسند، در یک گوشه از زمین فرود آمده و از ترس سلاخی شدن، چاله ای کندند و تویش پنهان شدند. تف تشتی ها هم از ادامه این رویه از سوی جنگ جهانی شدیدا ناراضی و دلخور به نظر می رسیدند. تا آن لحظه حتی یک گل را هم کسی غیر از جنگ جهانی نزده بود.
-جنگ جهانی رو داریم که میره سمت دروازه حریف که هیچکس توش نیست...و گل...یه گل دیگه برای تف تشت! موقعی که جنگ جهانی مشغول فیگور گرفتن برای ملت بود آرسینوس عزمش را جزم کرد. کرواتش را صاف کرد و جلو رفت. کوافل را قاپید تا گل بعدی را خودش بزند و به جنگ جهانی مفهوم کار گروهی را بفهماند. اما انگار این کار زیاد به مذاق جنگ جهانی خوش نیامد. وی سریع با یک فوت محکم، آرسینوس را به تیر دروازه تف تشت چسباند و با فوت بعدی یک گل دیگر را برای تف تشتی ها به ثمر رسانید!
مدتی به همین منوال گذشت. عملا همه چیز در زمین بازی به دست جنگ جهانی اداره میشد. جنگ جهانی تعیین میکرد چه کسی گل بزند یا گل بخورد و هرکس هم که میخواست اعتراض کند با یک اشاره پودر میکرد. دیگر از ترس، نفس کسی در نمی آمد. کمی بعد، وقتی که جنگ جهانی، چندهزارمین گل خود را زد به این نتیجه رسید که این بازی، زیادی برایش کسل کننده است. به همین جهت نشست و در فکر غرق شد و تراوشات مغزی کرد و روی تراوشاتش نشست تا تبدیل به جوجه شدند و جیک جیک کنان از سر و روی او بالا رفتند. همه این کارها، در نهایت نتیجه داد و یک فکر بکر به ذهن مریض و فاسد جنگ جهانی راه یافت. رو به بقیه هم تیمی هایش کرد و پرسید:
-هی گایز... چطوره زمین مسابقه رو کلا از جا بکَنیم و روی هوا مسابقه بدیم؟
تف تشتی ها اول دور و برشان را با دقت نگاه کردند و کله هایشان را خاراندند تا متوجه شوند جنگ جهانی از چه کسی نظرخواهی کرده است؟ نگاه جنگ جهانی آنها را متوجه کرد که خودشان طرف خطاب او بوده اند و همین باعث شد که غیر از جهش ژنتیکی چندتا شاخ هم از روی کله هایشان سبز شود.
وینکی که قلب های صورتی از اطراف سرش فوران کرده بودند، خواست دهان باز کند و به تعریف و تمجید از شوهرش بپردازد. اما مسلسلی که در دهانش جا خوش کرده بود، حرف های او را به شکل گلوله به سمت آسمان پرتاب کرد. گلوله ها هم رفتند و به ماه برخورد کردند و ماه را تکه تکه کردند و
از هم دریدند.
جنگ جهانی، بدون توجه به دریده شدن ماه، در یک حرکت خیلی خفانت بار و وحشیانه، زمین مسابقه را از جا کند و آن را در هوا معلق کرد. تف تشتی ها هم از سر خوشحالی فریاد سر داده و برای اولین بار پس از جهش ژنتیکی خود، خوشحالی و پایکوبی کردند.
خیلی زود، زمین بازی به طور کامل از جای درآمد. تعدادی از تماشاگرها درحالیکه از ته دل جیغ میزدند به سمت زمین سقوط کردند. تعدادی هم از ترس به زیر صندلی هایشان پناه بردند و دست به دامان مرلین شدند تا نجاتشان دهد. صدای گزارشگر هنوز در ورزشگاه میپیچید.
-زمین بازی از جاش دراومد و در حال حاضر از روی هوا در خدمتتون هستیم. جز این، اتفاق هیجان انگیز دیگه ای نیفتاده. بازی همچنان درحالی دنبال میشه که به نظر میرسه تیم طوسی جامگان به کل از بازی کنار کشیدن. در صحنه فقط شاهد هنرنمایی بازیکنان تف تشت هستیم. البته به طور دقیق تر باید بگم که شاهد هنرنمایی جنگ جهانی سوم هستیم که یکی از بازیکنای تف تشته و عملا، بازیکن تف تشت حساب میشه! جالبه اعلام کنم که ساعت، یک بامداد امروزه. البته امروز نیست، دیگه رفتیم تو فردا. پس یعنی الان یک بامداد فرداست. در گوشه زمین، اعضای باقی مانده از تیم طوسی ها درحالیکه محکم به تیر دروازه شان چنگ انداخته بودند با ترس و لرز به وقایع نگاه میکردند.
روونا متفکرانه به زمین زیر پایشان نگاهی انداخت.
-به نظرتون ما داریم حرکت میکنیم یا زمینه که داره حرکت میکنه زیر پامون؟
ریگولوس که تا آن لحظه ساکت بود، با مشاهده این وضعیت یک مرتبه روی تسترالی اش بالا آمد. از جا برخاست و گاومیش باروفیو را برداشت و بعد هم دوان دوان به مرکز زمین بازی دوید و فریاد زد:
-این چه وضعشه؟ گندشو در آوردین مالیدین به سر و صورت ما! من وبمستر سایتم. با من شوخی کنین، باهاتون شوخی می کنما.
=))))))))
ریگولوس هنوز به وسط میدان نرسیده بود که ناگهان یک گل تریسترامی از آسمان فرود آمد و صاف به درون دماغ گاومیش فرو رفت. طی یک انفجار بزرگ، ریگولوس و گاومیش ترکیده و فضای ورزشگاه را به رنگ شیری مزین کردند.
-گاومیشه مه کشتن! گاومیش منه ره کشتن! گاومیشه! تیکه جیگر منه ره تیکه تیکه کردن و شیرشه رو در و دیوار پاچیدن. گاومیش منه ره!
اعضای تیم تف تشت برای اولین بار در تمام طول زندگیشان با دلسوزی به گریه و زاری بارفیو، درحالیکه دل و روده گاومیش را بغل کرده بود، نگاه میکردند. بالاخره آنها اولین کسانی نبودند که قربانی سیاست تک خوری و یکه تازی جنگ جهانی شده بودند.
فلش بک- کوچه پس کوچه های دیاگوناعضای تف تشت خسته و بی حوصله گوشه زمین تمرینشان جمع شده بودند. زمین تمرینشان در واقع چیزی نبود جز کوچه تنگ و باریکی در کوچه دیاگون که پر از سطل های زباله بود. در هر دو سوی کوچه با گچ روی دیوار 3 حلقه کشیده بودند که نقش دروازه خودی و حریف را داشت. گربه های زباله گرد تنها تماشاگران تمرین های تیم بودند.
چند روزی از بازگشت تف تشتی ها از کاخ سفید و آغاز بهار اتمی گذشته بود که تغییرات ناشی از انفجار اتمی روی آنها خودش را نشان داد. وینکی با مسلسلش یکی شده بوده و دیگر مشخص نبود او جنی بود که مسلسل درآورده یا مسلسلی بود که جن درآورده است. آرسینوس هم کلا به توده ی جنبانی از کروات تبدیل شده بود که نقاب زده باشد. گودریک هم که به ضرب کتک و پس گردنی جای تریسترام مرحوم وارد تیم کرده بودند، از عوارض انگشتان شمشیری رنج میبرد و دم به دقیقه هم گندی بالا می آورد. کتی بیچاره دوباره به حالت جنون دچار شده و حتی فراموش کرده بود برود جایزه نوبلش را بگیرد. آن لحظه هم با مغزی که به شکل جوانه از سرش روییده بود مشغول بازی کوافل کوچک با بیشترهایی بود که اثراث جانبی کاربر مهمان را تشکیل میدادند. به نظر نمی رسید گوگل تغییر چندانی کرده باشد. حتی اینکه زمین و زمان را گل های کله تریسترامی برداشته بود و زرت و پرت گوشه و کنار را میترکاندند هم غم اصلی تیم را تشکیل نمیداد. مسئله اصلی جنگ جهانی بود که ظاهرا انفجار اتمی به او ساخته و به ورژن سه تغییر حالت داده بود.
گویا این تغییر ورژن اخلاق او را هم تغییر داده بود. جنگ جهانی همه چیز و همه کس را از یاد برده بود حتی همسر عزیزش را. دیگر کوییدیچ و روحیه تیمی برایش معنی نداشت و عقیده پیدا کرده بود که حرف، حرف خودش است. وقتی هم که توی بازی تمرینی همه گل ها را خودش زد و به کسی پاس نداد، در برابر اعتراض اعضای تیم سر همه شان نعره زده بود. حتی سر وینکی و به او گفته بود که لیاقتش خیلی بیشتر از یک جن دماغ مسلسلی است و بهتر از اینها حقش است. قهر کرده بود و رفته بود. برای همین در همان لحظه وینکی گوشه ای برای خودش نشسته و گوله گوله اشک میریخت و داخل دستمالش شلیک میکرد. چون به هر حال دیگر نمیتوانست فین کند.
در آن لحظه آرسینوس که داشت روزنامه عصر امروز را میخواند با دست به آن کوبید.
-اینجارو!
همه سرهایشان را خم کردند تا تیتر روزنامه را بخوانند: "
لندن در آتش جنگ می سوزد!"
زیر تیتر روزنامه تصویر سیاه و سفیدی از لندن وجود داشت که در جای جایش، آتش جنگ شعله می کشید و وسط تصویر هم جنگ جهانی ایستاده بود و مردم را میسوزاند و بعد هم هارهار به ریش نداشته شان می خندید.
اعضای تیم با چهره هایی پوکر فیس به تصویر خیره شدند. آنها هم دوست داشتند بیل و کلنگ و مسلسلشان را بالا ببرند و در یک حرکت چریکی، روی شهر بپرند و آن را با خاک یکسان کنند. ولی جنگ جهانی تمام آرزویشان را با دو بمب نابود کرده بود.
تفی ها ناراحت شدند... تفی ها پوکرفیس شدند. تفی ها سرخورده و افسرده شدند.
تفی های بدبخت میخواستند برای اولین بار در زندگی پوچشان، لذت ترکاندن یک لندن را بچشند.
آنها سالها برای این مهم، دست و پا شکسته و در کوه های هیمالیا، به تمرین
کونگ تف پرداخته بودند. درآخر هم استادشان را کشته و با او آبگوشت درست کردند و خوردند تا "جن تفی خووب" شوند. اما حالا، این فرصت با دست درازی جنگ جهانی، از دست رفته بود
تفی نمی خواستند با یک جنگ جهانی دیکتاتور در یک تیم باشند. درنتیجه آنها خیلی زود از مود "غمگین" به مود "عصبانی" تغییر حال دادند.
آرسینوس بقیه گزارش را خواند:
-"ظهر امروز یک فروند جنگ جهانی سوم وارد شهر لندن شد و با خشانت هرچه تمامتر شروع به تیر اندازی و کشتن عابران بی گناه اعم از مشنگ و غیره نمود. نامبرده با حضور مامورین وزارت حاضر به تسلیم خود نشد و طی یک حرکت مامورین وظیفه شناس و همیشه حاضر در صحنه وزارت را با انفجار یک بمب دستی به شهادت رساند."چشم آرسینوس لغزید و به پایین گزارش جلب شد.
-"... گفته می شود جنگ جهانی سوم درحقیقت ترکیبی از جنگ اول و دوم نیست بلکه جنگی مجزا و تکامل یافته محسوب میشود."ناگهان لامپی بالای سر آرسینوس روشن شد.
شاید تنها راه جلوگیری از تک خوری های جنگ جهانی، این بود که دست به دامان پدربزرگش می شدند. بعد هم با همدستی او، می زدند دل و روده جنگ جهانی سوم را به هم پیوند می دادند و با هم بر دنیا فرمان می راندند.
-چقدر من باهوشم. الکی نیست که یه دوره وزارت جادوگریو دادن دست من.
بعد بدون توجه به نگاه های گوسفند وار هم تیمی هایش، از دور گوگل را صدا زد:
-هی گوگله! بیا بگو جنگ جهانی اول رو از کجا میتونیم پیداش کنیم که بریم سر وقتش.
گوگل از زمان آغاز جنگ جهانی مدام در سایت های ضداخلاقی می گشت و حتی شکل و شمایلش شبیه یکی از آنها به نام "جادوگران" شده بود. گوگلِ ضداخلاقی، با یک حرکت سریع، از سایت ضداخلاقی و آستاکباری مذکور بیرون آمده، سرچی کرد و وارد ویکیپدیا شد.
نقل قول:
-جنگ جهانی اول (که با نامهای نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگها نیز شناخته میشود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینهٔ کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این هیچ جنگی به این اندازه تلفات نداشت. از سلاحهای شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ بهره گرفته شد. برای نخستین بار، بگونه انبوه مناطق غیرنظامی بمباران هوایی شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در ابعادی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ به خاطر شیوهٔ جنگی خاکریزی به ویژه در جبهه غرب نیز شناخته شده است. این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بر آینده جهان تأثیر گذاشت و از چین تا کوبا انقلابهای سوسیالیستی را دامن زد و از سویی زمینهساز تبدیل شوروی به یک ابرقدرت جهانی شد و آغاز جنگ سرد با آمریکا را در پی داشت. تا مدتها هیچیک از دو سوی نتوانستند به پیروزی اصلی دست یابند و جنگ تا چهار سال به درازا انجامید. پیش از پیروزی متفقین نزدیک به ۱۰ میلیون تن کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال ۱۹۱۹ و در همایشی در پاریس، معاهده ورسای امضاء شد و تاوانهای بسیار سنگینی بر شکست خوردگان جنگ تحمیل کرد.
آرسینوس، در فکر فرو رفت. کمی در افکارش غلت زد و کمی هم با آنها شن بازی کرد. بعد هم بین افکارش نشست و تمام دانسته هایش درمورد جنگ جهانی اول را کنار هم گذاشت تا به یک نتیجه واحد برسد. در نهایت، طی یک سری اقدامات کارآگاهی به نتیجه رسید و خانم مارپل و شرلوک هلمز و پوآرو را در جیب ماسکش گذاشت.
-فهمیدم چیکار کنیم. میریم به کوه های آلپ دنبال جنگ جهانی اول!