هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لایتینا.فاست)



پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶
مرگخواران همگی با هم تو فکر فرو رفتن. اونا زمان برگردون نداشتن و باید هرطور شده یکی برای اربابشون پیدا میکردن. اونا همچنان درحال فرو رفتن تو فکر بودن و فکر کم کم داشت شروع به هضمشون می‌کرد که ناگهان فهمیدن چیکار کنن.

مرگخواران:

آرسینوس متوجه سنگینی نگاه مرگخواران شد به بقیه نگاه کرد و فهمید که همگی با خشم و غضبی مرگخوارانه بهش زل زدن.
- مگه قرار نبود تو فکر هضم شیم؟ حق اینو ندارم که با خونسردی تو فکر هضم شم؟

مرگخواران:

- میخواین مشکلمون رو با گفت و گو حل کنیم؟ لااقل با نگاه حل نکنیم؟

مرگخواران اومدن دوباره نگاه غضبناکی به آرسینوس بندازن که دیدن وقت گالیونه پس نباید اون رو با نگاه خشمناک به آرسینوس هدر بدن.

- چه وضع پیشنهاد دادنه خب؟ الان ما زمان برگردون از کجا برای ارباب بیاریم؟
- الان کل مشکلتون اینه؟ این که مشکل نیست. درست میشه.

- گفتیم برامون زمان برگردان بیارین!

آرسینوس که با شنیدن صدای لرد سرجاش صاف شده بود نگاهی به مرگخواران انداخت.
- خب کجا بودیم؟


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۱:۰۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۱:۵۷

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶
خلاصه:
یه مسابقه معجون سازی برگزار شده که فقط هری و هکتور به مرحله نهایی صعود کردن. هکتور معجون‌ افزایش هوشش رو روی دراکو امتحان میکنه و دراکو از دچار مرض خنده میشه. (انقدر میخنده که روی زمین می افته و پشت هم دیوانه‌وار میخنده.) هری و هرمیون هم دارن تلاش میکنن معجون هری رو به کمک آرنولد روی فیلچ و خانم نوریس امتحان کنن که آرنولد توسط فیلچ شوت میشه و عملیات با شکست مواجه میشه.

***


هری و هرمیون سرشون رو بالا کردن و با چشم هاشون آرنولد رو که به سمت منظومه شمسی در حرکت بود همراهی کردن.

- عاشقتونم!

و بعد آرنولد تو کهکشان محو شد.

- خب بنده مرلین رفتن تو کهکشان.
- دیدی با عشق زیاد و محفلی هم رفت تو کهکشان.

هری و هرمیون بعد از این که از سرنوشت خوب آرنولد مطمئن شدن دوباره یاد مسئله اصلی افتادن.

- ما هنوز از معجون تو مطمئن نیستم هری.

هری شیشه معجونشو از جیبش درآورد و یه نگاه به اون و بعدش به هرمیون کرد.
- به من و قدرت عشقی که توی معجونم نهاده‌اس اعتماد کن.

هرمیون که نه به هری اعتماد داشت و نه به قدرت عشق خواست مخالفت کنه که هری مچشو گرفت و در یک ثانیه آپارات کردن.

مجمع داوری مسابقه معجون‌سازی

- هکتور، هکتوره... خود هکتوره!

پاق!

هری و هرمیون وسط ظاهر شدن. کل جمعیت داشتن به تبعیت از هکتور ویبره میرفتن و اونو تشویق میکردن.

- هکتوره... برنده هکتوره!
- بهترینه!
- معجوناش بهترینن.

هکتور نیز در جواب طرفداراش ویبره‌ای شدید رفت و طرفدارا از این همه ویبره و جذبه به وجد اومدن.

- خانم ها و آقایان. هم اکنون با حضور دومین فینالیست مسابقه فینال رو شروع میکنیم!

هری و هرمیون با تعجب و بعد از عادت کردن به ویبره ها و پس ویبره ها به دنبال منبع صدا و مجری گشتن اما نمیتونستن اون رو پیدا کنن.

- حالا داور...

در همین لحظه موزیکی پخش شد و داور مسابقه از روی صندلیش بلند شد تا مسابقه شروع بشه.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۰ شنبه ۹ دی ۱۳۹۶
خلاصه:
همه جا رو ویزلی ها گرفتن. تو خونه ریدل، خونه گریمولد، خلاصه که کل دنیای جادوگری رو ویزلی ها گرفتن. از طرفی که مالی که میگه ویزلی هاتون رو برای ما بفرستین و مانداگاس داره ویزلی ها رو میخره که موقع قحطی ویزلی به قیمت بالاتر بفروشتشون (!)؛ از طرف دیگه هکتور معجون ضد ویزلی رو توی آب شرب شهری خالی میکنه و از اون آب به لرد میده. لرد هم موهای قرمز درمیاره و کلا تبدیل به ویزلی میشه. حالا هم نجینی از این موضوع خبر دار شده.

***


- اونجوری نگامون نکن نجینی.
- پاپا... موهاتون...
- میدونیم.

لرد دوباره کلاه شنلش رو روی سرش کشید و روش رو از دخترش برگردوند. نجینی که دل شکسته شد به فکر افتاد. همین طور فکر کرد و فکر کرد تا این که ایده‌ای به ذهنش رسید.
نجینی خزید و از اتاق بیرون رفت.
- اهمسسس... اهمسسس!

اما هیچ کدوم از مرگخوارا دست از کاری که داشتن میکردن بر نداشتن. درواقع هرکدوم از مرگخوارا در حال سر و کله زدن با چند ویزلی بودن. رز غنچه‌هاشو از دست بچه ویزلی‌ها نجات میداد. ریگولوس سعی میکرد دستشو از تو جیب یه ویزلی در بیاره اما چون ویزلی به وقفه در حال حرکت بود موفق نمی‌شد. لایتینا مشغول باز کردن گره‌ی سیم هدفونش بود که دور انگشت یه ویزلی پیچیده بود.

- پس شام من چی شد؟

تمام موجودات خونه ریدل:

با این فریاد نجینی خونه ریدل به طور کامل در سکوت فرو رفت. حتی ویزلی ها هم وایستادن. گرسنه بودن پرنسس ارباب قطعا چیزی نبود که با اون بشه شوخی کرد.

- خوب شد... فیسس... دست از سر اون ویزلیا بردارین. الان مسئله مهم پاپای عزیز منه. باید پاپا رو از ویزلی بودن دربیاریم.

مرگخواران به هم و بعد به نجینی که جدیت از چشم هاش بیرون میزد نگاه کردن. انگار راهی جز گوش کردن به حرف تنها مار خونه ریدل نداشتن.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۴:۴۷ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶
وسایل باز هم به حرکاتشان ادامه دادند. بعضی از آن ها که به دیوار برخورد میکردند، خرد و تبدیل به ذرات کوچک شیشه میشدند. مرد خودش را روی زمین انداخت و دست هایش را پناهگاه سرش کرد تا از تیزی شیشه ها تا جایی که میتواند آرام بگیرد. میتوانست رد خونی رو که از دستان پر از شیشه‎‌اش را روی ساعدش حس کند. باید این درد را تحمل میکرد تا از یک راهی برای خلاص شدن از این جهنمی که برایش ایجاد شده بود پیدا میکرد.
- لعنت بهتون.

وسایل از حرکت ایستادند. مرد با تعجب سرش را بالا آورد تا ببیند دلیل آرام گرفتن وسایل چیست. لحظه‌ای فکر کرد که شاید حرف خودش باعث از حرکت ایستادن وسایل بوده اما خودش هم می دانست احتمال خیلی مسخره‌ای به نظر میرسد.

دردی عجیبی در سرش پیچید و در آخر به چشم هایش رسید. حس میکرد کسی میخواهد وارد ذهنش شود و ان را کنترل کند. انگار مقعر فرماندهی شخص درست چشم های او بود. سعی کرد در مقابل این نیروی بیگانه که سعی داشت اون را کنترل کند مقابله کند، اما توانش را نداشت. پس تسلیم آن نیروی عجیب شد.

- و حالا جادوی من برگشته... فقط یه ذره کوچیک از سم شیشه‌های من نیازه که یه نفر دیگه به ارتش آینده من اضافه بشه. ارتشی که چشم های منه و هرکاری برای من میکنه.

مرد بلند قامتی با شنلی سیاه از تاریکی بیرون آمد و به مرد که حالا هیچ چیز حس نمیکرد نگاه کرد.
- من میتونم ببینم تو چی میبینی، میتونم فکرتو بخونم. فقط به خاطر اون سمی که توی خون‌‌ته تو دیگه حتی نمیمیری... درد رو حس نمیکنی... و برای منی! نظرت درباره یه بازی چیه؟ این آزمایشگاه زیر هاگوارتزه، من ازت میخوام بری بالا و توی هاگوارتز هرچند نفری رو که میتونی به سم من آغشته کنی. با ناخون هات، دندون هات یا هر روش دیگه‌ای.

با این حرف مرد شنل سیاه، مرد دیگر بدون هیچ گونه جوابی برگشت تا دستوری که به او داده شده بود را اجرا کند.
مطمئنا هاگوارتز و دانش آموزانش با خطر بزرگی مواجه بودند... انسانی که آسیب ناپذیر بود و قرار بود بقیه را هم مثل خودش برده‌ی انسانی دیگر بکند.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶
- جارو برقی؟!

لایتینا جارو برقی‌ای رو از تو کیفش بیرون آورد و به سمتی که احتمال میداد صورت مری باشه گرفت.

- چیکار میکنه این؟
- واضحه دیگه...

لایتینا لوله جاروبرقی رو بالاتر گرفت و توضیحاتش رو ادامه داد:
- جادوگرا با این پرواز میکنن دیگه. اینم نمیدونی؟
- الان به مری پرنسس ارباب گفتی نادون؟

لایتینا احساس کرد مری تنگ و تنگ تر میشه و میدونست با این وضعیت تا چند دقیقه دیگه همونجا له میشه پس دنبال راه حل گشت تا عصبانیت مری رو کم کنه.
- نه... اصلا.. بیا بقیه کاربرداشو بهت بگم.

مری که کنجکاو شده بود خودشو گشاد تر کرد.

- خب ببین این همونطور که از اسمش پیداست، جاروی برقیه. یعنی در حینی که لوله‌اش رو توی هوا تکون میدن ازش برق تولید میکنن. البته برق مال مشنگاس، اما خیلی چیز خفنیه؛ میخوای درمورد اونم بهت بگم؟

مری فکر کرد و جاروبرقی رو که تو دست لایتینا بود رو بررسی کرد. برق مال مشنگا بود و این جاروبرقی هم برای تولید چیزی برای مشنگا بود. مری، مریه نجینی بود، دختر قوی ترین جادوگر سیاه قرن پس براش افت داشت از همچین وسایلی استفاده کنه.
- اینم نه، یه چیز دیگه نشونم بده.

لایتینا شکسته‌خورده جاروبرقی رو کنار گذاشت و به دنبال یه وسیله دیگه گشت.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
نتایج ۴۳ امین دوره‌ی ترین‌های تالار خصوصی ریونکلاو (پاییز ۹۶)
عضو شایسته: لینی وارنر

- پست اعلام نتایج


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۲:۰۷ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶
به روز رسانی تعداد نقدها در انجمن زیر سایه علامت شوم

از پست شماره 479 تا پست شماره 508

تاپیک: نقد و بررسی! (انجمن خصوصی مرگخواران)

لرد ولدمورت: 18 نقد در پست های 481، 483، 485 (2 نقد)، 488 (3 نقد)، 490 (2 نقد)، 492، 494، 496، 498، 500، 502، 504، 506، 508


به‌ روز رسانی تعداد نقدها در تالار خصوصی ریونکلاو

از پست شماره 457 تا پست شماره 461

تاپیک: زیر ذره بین عقاب! (نقد و بررسی)

لایتینا فاست: 4 نقد در پست‌های 458 (2 نقد)، 459، 461



The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶
لینی برای چند لحظه خودشو توی هوای معلق دید و صحنه های دور و برش آهسته شد.
زهر لینی که آروم آروم توی ریش پخش میشد و از هرقسمتی از ریش که رد میشد، اول بخار محسوسی بلند میشد و بعد ریش میسوخت و محو میشد. در همون حین شپش های میون ریش های دامبلدور که حالا آواره و بدون سرپناه شده بودن جیغ زنان روی زمین می افتادن و تا میومدن بفهمن چی شده، نیرویی عجیب رو تو وجودشون رو حس میکردن و چند لحظه بعدشم دچار تغییر رشد ناگهانی میشدنو تبدیل به شپش های غول پیکر.

- فرزندانم شما کی هستین؟ میخواین در راه سفیدی بقیه رو به عشق دعوت کنید؟
-
- این هم یه نوع ابراز عشقه.

دامبلدور که طی تغییرات ناگهانی‌ای که رخ داده بود عینکش افتاده بود تنها تصویری که میدید چندین موجود سیاه بودن که جیغ میزدن.

- شما کی هستین اینجا؟ از کجا اومدین؟
- مینروا.
- اوه آلبوس... تو چرا اینجوری شدی؟

با این حرف مک کونگال، دامبلدور تازه متوجه شد یه چیزی کمه. دست تو جیبش کرد و از جای ظرف کوجیک مرباش مطمئن شد.
- چجوری شدم؟
- ریشت نیسـ...

جیغ زدن مک کونگال از دیدن شپش های غول پیکر یه طرف قضیه بود و دامبلدور هم که تازه متوجه شده بود ریشش سرجاش نیست هم یه طرف.
و لینی هم تازه کم کم اتفاقات اطرافشو درک کرده بود ترجیح داد سوت زنان اتاق رو ترک کنه و مکان دیگه ای رو برای استراحت پیدا کنه.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲:۵۲ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶
لیسا خواست خودشو به پشت ماشین برسونه که لرد جلوشو گرفت:
- ما زلزله زده شدیما.
- میدونم ارباب.
- چرا میخوای ما رو تنها بذاری لیسا؟ کی قراره بهمون برسه پس؟

لیسا نگاه پر از قهری رو برای چند لحظه به آرسینوس که به نظر میومد توی دید لرد باشه انداخت.

- ما ارباب، ما میتونیم هرچیزی که بخواین رو در اختیارتون بذاریم.

آرسینوس که حرف لیسا با چیزی شبیه قیچی های ادوارد یا حتی بدتر قطع کرده بود، با خونسردی بیش از بیش به لرد نگاه کرد.

- نه سینوس... نمیتونیم همچین مسئولیت بزرگی رو به تنهایی به تو بسپریم. به هیچ وجه.
- ارباب ما خیلی تواناییم ها‌.
- میگیم نه. لیسا تو هم همین جا میمونی.

لیسا دوباره سرجاش نشست و آرسینوس هم خونسرد موند البته که کسی از حالت چهره پشت نقابش خبر نداشت.

- اون درخت اون پشت صاف صاف وایستاده و ما هم هنوز بهش نشون ندادیم دنیا دست کیه. زود باشید برگردید.
- ارباب با دنده عقب باید برگردیم که چون عقبه باید یکی از اون عقب دستکاریش کنه.
- به ما مربوط نیست که چطوری قراره برگردیم، فقط باید برگردیم!

لرد زیرچشمی به درخت نگاه کرد و درخت لج باز و به دنده‌ای که از سر راهش کنار نرفته بود رو نفرین کرد.

- یکی از اون پشت دنده عقبو پیدا کنه تا بتونیم برگردیم عقب.
- چشممون روشن سینوس... جای ما دستور میدی به مرگخوارا؟

آرسینوس:


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶
- برای آواربرداری چه چیزایی میخوایم؟ آواربرداری ها، آواربرداری!

لینی چند بار روی آواربرداری رو تکرار کرد تا اربابِ ذهن لایتینا و کراب بشه و بعد سعی کرد درحالی که امیدوارِ به پیشنهاد های خوبی که قرار بود بدن، بهشون نگاه کنه.

- فهمیدم... فهمیدم!

کراب و لینی با ذوق به لایتینا ذوق زدن و منتظر موندن تا پیشنهادشو بده.

- مشنگا یه چیزی دارن باهاش چیزای مختلفو رو بر میدارن...

کراب و لینی درحالی که نزدیک بود اشتیاق از چشم و دهنشون بزنه بیرون باز هم به لایتینا زل زدن. لایتینا از این حجم از توجه خوف کرده بود اطلاعات ذهنیش در هم قاطی شد و وسایل مشنگی رو با هم قاطی کرد. البته این که لایتینا از هم کاربرد رو وسایل رو بلد نبود هم در این قضیه بی تاثیر نبود.
- دریل!
- خوبه.

لینی بدون این که بدونه دریل چیه با اشتیاق اون رو به لیست توی دستش اضافه کرد.

- فرچه آرایشی رو هم اضافه کن.

لینی ابتدا به شک افتاد تا به حرف کراب گوش کنه یا نه اما هوش ریونیش بهش یادآوری کرد که با "فرچه" میشه خاک ها رو کنار زد. حالا نوع فرچه که اهمیت چندانی نداشت.

در آن سو، رودولف که تنها سری بود که سیبیل در آورده سعی میکرد جذابیتشو تو حلق سنگ فرو کنه.
- تو که سنگ صورتی با کمالاتی هستی. از این جذابیت جا نخوردی؟

سنگ نه جوابی داد نه تکونی خورد.

- سنگ صورتی با کمالات؟ با کمالات ترین سنگ؟

باز هم سنگ جواب نداد و تکون نخورد.

- خب آخه سنگ من... دلت میاد همینجا بمونی و تکون نخوری تا ارباب منو تیکه تیکه تر از این کنن؟!
- آخه من نمیخوام ازت دور شم.

و اینجا بود که سنگ دهن باز کرد و با چشم های درشت شده به رودولف متعجب زل زد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.