هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
عالی بود مثل همیشه.
در واقع بهترین فنی بود که تابه حال خواندام.
خب الان چیز دیگه ای ندارم که بگم کارتون عالیه!
الان منظورتون از یواش خواندن چه بود؟




پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
چقدر همتون خشن هستید!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
1. با اینکه از دادن تکلیف تکراری خوشم نمیاد ولی در رولی بنویسید این معجونو چه طور تهیه کردین.تهیه ش هم طبق معمول همیشه آزاده.13 نمره

ساعت از دوازده نصفه شب گذشته بود ولی اعضای خواب الود هافل همچنان توی سالن عمومی بودند.
الا کنار اتش تکالیف ماگل شناسی را تصیح می کرد،درطرفی دیگر موری بر روی رول اش خم شده بود تنها کسی که خواب نبود استیو بود که با پارچ خون کنار دستش به اعضای خواب الود هافلپاف نگاه می کرد.در گوشه ای از سالن،دورا سارا باری ورز روی زمین نشسته بودند.

دورا با خمیازه پرسید:
بچه ها معجون سازی چی شدمن نبودم؟
رز که به زور چشمانش را باز نگه داشته بود ،جواب داد:
-هیچی باید معجون ضد کورک رادرست کنیم ولی کی حالشو داره؟
باری در تایید حرف رز سرش را تکان دادوگفت:
از وقتی این اسنیپم امده دیگه نمی شه معجون بدزدیم بوقی در اتاق را قفل می کنه تازه زاخی های مادر مرحومش را هم برای نگهبانی می گذاره! رز نمی تونی با این امواج ات ما را از کلاس فردا نجات دهی؟
رز با تاسف سری تکان دادو گفت:
-نچ نمی شه ولی خدا راشکر جلسه ی اخرشه!
سارا پرسید:
مشکوک می زنی نکنه اصن قضیه ی زلزله بودنت الکیه؟
رز جواب داد:
-نه راست راسته!فقط به این فکر کن اگه زلزله بیاد اونم سر کلاس اسنیپ یه 300امتیازی از ما کم می شه تازه اگه بیشتر کم نشه!

از قیافه ی سارا معلوم بود که هنوز قانع نشده بنابراین رز موج کوچکی فرستاد وسالن عمومی ویبره رفت اندکی دکوراسیونش خراب شد(یعنی بیشتر یکم!)خون استیو روی زمین ریخت و فرش را لک کرد چلچراغ کنده شدوپایه ی چند میز شکست ،صندلی ها به دیوار برخورد کردند وگچ دیوار را کندند.
الا باعصبانیت از روی صندلی اش بلند شد و برگه های ماگل شناسی که جوهری شده بودند را به رز نشان داد ودادزد:
اخه این چه کاری بود که کردی؟الان دوباره باید بشینم تموم تکالیف رادوباره تصیح کنم.....
رز باری سارا ودورا قبل از تمام شدن حرف الا به نزدیک ترین خوابگاه رفتند که خوابگاه دختران هافل بود.این زلزله وپس لرزه اش خواب را از سر ان ها پرانده بودواکنون سرحال بودند.

باری پرسید:
بچه ها نظرتون چیه که الان معجون را اماده کنیم؟
دورا گفت:فکر خوبیه به هرحال با این یک کیلو قهوه ای که ما خوردیم تا هفته ی اینده خوابمان نمی برد،فقط کجا درست کنیم؟اتاق ضروریات را که همه می دانند شیون اوارگان هم که الان پر هست ورود به اشپزخانه هم که ممنوع شده!

بچه ها سخت به فکر فرو رفتندو در نهایت باری گفت:
اصلا چرا همین جا درست نمی کنید؟
الا که اتاق جدا داره ننجون بلک هم که شبا توی تابلوی خونه اش می خوابه مادام هوچ وهلگا هم توی خوابگاه تازه وارد ها می خوابند،ریونا هم که نیست تختش خالیه .

نیم ساعت بعد

دیگ بزرگ ومشکی رنگ وسط اتاق باپرده های زرد خوابگاه که گورکن هافلپاف روی ان می درخشید همخوانی خوبی پیدا کرده بود .سارا با ظرفی که پر از سبزی های ریحون جعفری تره و سبزی اش بود به سمت دیگ رفت.

باری نگاهی به ظرف کردوپرسید:
سارا داری چی کارمی کنی؟قورمه سبزی درست می کنی؟
سارا بدون توجه به سوال باری گفت:
نمکدان را بده .
پس از ریختن نمک سارا برای اوردن پیاز داغ از خوابگاه خارج شد و رز، بی خبر از کار سارا با نمک دان به سمت دیگ رفت وقبل از اینکه باری بتواند حرفی بزند نمک دان را توی دیگ خالی کرد.

2. در مورد بلاک آیلین و ظهور اسنیپ و تفاوتای شخصیتای این مادر و پسر چند خطی برامون بنویسین! 13 نمره


من خیلی از ایلین پرنس خوشم می امدو از رفتنش،مردنش،فوت کردنش،به دیار مرلین شتافتنش،...اهم اهم از بحث خارج شدم خب کجا بودم؟ اهان یادم امد از بلاک شدنش متاسف شدم .
واما نظرم در باره ی استاد جدید:

خو بگذارید بیاد ما یه دو سه جلسه باهاش درس بخونیم نظرمونو بگیم اخه در نگاه اول خیلی چیزا از دید پنهان می مونه؛ راستش ما خود ایلین هم هنوز درست نشناختیم!

ولی در کل به نظر می اید استادخوبی باشد هرچه باشد پسر ایلین است.مثل اینکه این استاد جدید هم مانند مادر محترمشون شروع به از بین بردن ممدپاتر های هاگ کردند!
فکر نمی کنید 13 نمره برای این سوال اندکی زیاد باشد؟البته شما بهتر می دانید.

شخص مورد نظرتون رو(با کمک ورد یا معجون یا هرچیز خواستین) وادار به جوش زدن کنین و تلاشاش برای رفع جوش هارو در رولی به نظاره بنشینین! اگر عشقتون کشید می تونین بهش با تهیه این معجون یا گفتن دستورالعملش کمک کنین. لازم نیست بگم نیازی نیست حتما کمکتون موثر باشه!


برخلاف جلسات قبل کلاس معجون سازی نسبتا شلوغ بود و اعضای گروه ها با خیال راحت و خونسردی تمام سر جایشان نشسته بودند ومنتظر ورود استاد جدید معجون سازی بودند؛در پشت سرشان ممد پاتر ها سعی داشتند خود را پشت دیگرا مخفی کنند تا شاید از ان جلسه جان سالم به سر ببرند.

چند دقیقه به شروع کلاس مانده بود که در با سرعت به دیوار کوبیده شد و از وسط نصف شد.اسنیپ بابی خیالی تکانی به چوب دستی اش داد ودر دوباره مثل روز اول شد.بعد روبه کلاس کرد وگفت امروز درس جلسه ی قبل را ادامه می دهیم .یک نفر معجون اش را به ما بدهد.

دست همه ی بچه های حاضر بالا رفته بود،حتی بعضی هاهم دو دست شان را بالا گرفته بودند.سیوروس اسنیپ ارام ارام میان کلاس قدم می زد و به معجون های نوگلان باغ دانش نگاه می کرد.بعد از زدن یک دور کامل اولین معجونی که به دستش می رسید را برداشت.ان معجون،معجون تازه واردین قبلی هافل رز یاری سارا ودورا بود.او معجون را در مسیر نور کمی که از لای پرده های کشیده ی کلاس می امد گرفت و کامل معاینه کرد سپس روبه کلاس گفت:
معجون خوبی به نظر می اید،رنگش که درست است حالا باید یکی بیاد و ان را بخورد.

برخلاف چند دقیقه ی قبل دست هیچ کسی بالا نرفت حتی دست فنری هرمیون(مدتی که درون هاگ فعالیت می کرده اصلاح شده)اسنیپ لبخندی زد وبه پسری در انتهای کلاس اشاره کردوگفت:
پسر عزیزم تو ممد پاتر شماره ی چندی؟
پسرک لرزان پاسخ داد:
شماره ی 11قربان.
اسنیپ ادامه داد:
خوبه جوش هم زیاد داری،جای درستی امدی من در عرض یک دقیقه همشون را برطرف می کنم فقط کافی اینو بخوری!
پسر با شک وتردید به معجون نگاه کرد اما در اخر ان را گرفت و یک نفس خالی کرد.اسنیپ عقب رفت تا نتیجه را نگاه کند.

ابتدا جوش های صورت پسر رفع شد و سیلی از فریاد های شادی از پشت پسرک بی نوا بلند شد ولی کمی بعد جوش های گنده و عجیب جای ان را گرفت.دخترها شروع به جیغ زدن کردند.پسر بی چاره که از صدای دخترها وحشت کرده بود به سمت ایینه ی غبار الود کلاس رفت و با استین ردایش ایینه را پاک کرد،تا قیافه ی خودش را دید از ترس سکته کردو عقب عقب رفت. ان قدر قدر عقب رفت که از پنجره به پایین پرت شد.

اسنیپ به سمت پنجره رفت وبیرون را نگاه کرد،بعد برگشت وبا تاسف سری تکان دادوگفت:معجون خوبی بود ولی نمکش زیاد بود به هر حال از این اشتباه ها پیش می اید دیگر!
بعد به ساعتش نگاه کرد وگفت جلسه تمام شد؛می توانید بروید




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
جایگزین بشه لطفا!
اسم:رز زلر
سن:13
گروه:هافلپاف
چوب دستی :چوب خاس وپرققنوس
جارو :اذرخش
ویژگی ظاهری :لاغروقدبلندباموهای فرقهوه ای
معروف به:زری زلزله!
زندگی نامه:
پدرومادرم هردوجادوگرهستندمن هم کارهای عجیب انجام می دهم؛ مثلا یه روزکه بامدرسه به اردورفته بودیم من ازروی تاب پرت شد پایین دونفراز بچه هابه کمکم امدن ولی من سالم بودم حتی یه خراش هم برنداشتم!ازاون جا بادوراواگنس دوست شدم
خونه ی ما یک حیاط پشتی خیلی بزرگ داره که من بیشتروقتم رابادوستام انجامی گذرانم .
دوراواگنس به خانه ی مامی ایندبعضی وقت ها هم من به خانه ی ان هامی روم
یه روز توی حیاط پشتی درحالی که دربالای درخت توی خونه ی چوبی ی نشسته بودیم وشیرمی
خوردیم یه جغد به مانزدیک شدهمه به جغدنگاه می کردیم اخه روز بودودرکمال تعجب من جغد به سمت من امدوپایش راجلو اوردمن هم با دستانی که ازشدت هیجان می لرزیدنامه رابرداشتم وخوندم (نامه ی هاکوارتز بود)بعدازتعجب جیغی کشیدم وبه خانه دویدم نامه رابامادرم نشان دادم وچندوقت بعدبرای خریدلوازم به کوچه ی دیاگون رفتیم ومن به هاگوارتز رفتم.
دختر شیطونی هستم از یک نواختی خوشم نمی اید اگه تصمیم بگیرم کاری بکنم تا به بهترین شکل انجام ندهم ول کن نیستم.صبر زیادی دارم و از خراب کاری خوشم می اید(می توانید پست هایم را توی کلاس معجون سازی بخوانید.)دوستانم با اسم زلزله صدایم می کنند.
توی هافلپاف دوست های خوبی مثل سارا دورا و باری دارم.


انجام شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۰ ۰:۲۵:۵۲



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
کلاه عزیز ان زمان که تو مرا به هافل انداختی خیلی از دستت عصبانی بودم ولی الان می دانم بهترین گروه را برای من انتخاب کردی،من هافل را باهیچ چیز عوض نمی کنم ممنون از انتخابت




پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
باری به چه دلیلی فکر می کنی من فن ات را نمی خونم؟
یعنی راجب ما دختران حوا چه فکر کردی ای مپسر ادم؟
یعنی ما کلمه به کلمه می خوانیم تا شاید یک عدد غلط املایی بیابیم ولی افسوس تا کنون که چیزی مشاهده نکرده ایم وبا کمال تاسف باید بگوییم تا به حال داستان خوبی بوده وخواهد بود.
هورا یه بار دیگه خوندم یه چیزی پیدا کردم:

لحظه ای بعد چمن تمیز خانه پاتر ها تبدیل به نقطه ای مبهم در دور دست شد

الان نفهمیدم چه شد،چمن تمیز؟توی داستان گفته بود که نه هری ادم مرتبی هست ونه جینی. چمن تمیز به خانواده ی دارسلی ها می خوره نه به دختر و پسری که سال ها در پناهگاه زندگی کردند.




پاسخ به: نظرتون درباره ی ویزلی ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
با دورا موافقم خانواده ی خوبی داری فرد،ولی من از جینی خوشم می اید کلا با دخترای موقرمز خوبم




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳
منو همه می شناسند رزی زلزله!
حالا برای اونایی که نمی شناسند:
من اناهیتا هستم13سالمه.
بس نبود؟بود؟
فرجو چرا عادت داری منو سکته ام بدی؟درست فهمیدم؟دختری؟اشتباه نخوندم؟مطمءن؟!برودرستو بخون اگه خوب بود بگو منم بیام!
جمله ام پر علامت؟شد.




پاسخ به: زندگی جادویی من
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
هورا اولی شدم
فرد خوب بود ولی شاید بهتر بود توصیف بیشتری می کردی مثلا اشپزخانه یا اتاق و...
فضاسازی بکن.فعلا همینا بنویس فصل های بعد دوباره نقد کنم




پاسخ به: لرد حلقه ها بر علیه هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
بی انصافیه که هری پاتر را با ارباب حلقه ها مقایسه کنید!
ارباب حلقه ها معلومه که بهتره!تالکین تجربه ی بیشتری نسبت به رولینگ داره.
البته هری پاتر راهم قبول دارم ولی ارباب حلقه ها جدی تر وفضای بهتری داره درسته بعضی جاها خسته کنندس ولی درکل بهتره من کلاس سوم هری پاتروچهارم ارباب حلقه ها را خواندم.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.