هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹
#41
_خب نفر بعد کیه؟
_ارباب این ،تازه واردن هست.

لرد به دختری که جلو ش بود نگاه کرد.
_نام ؟
_چیزه ارباب، چیز ... هان یادم اومد . ایزابلا از خانواده اصیل تینتوئیستل

زمزمه ای از سوی بلاتریکس بلند شد.
_حتما مجبور بودی فامیلیتو بگی
_بلا ! یه تینتوئیستل اوردی توی گروهمان . نمی گویی چه چیزا پشت سرمان می گویند.
_ارباب به مرلین پتانسیل مرگخواریش بالا بود.
_راست میگه ارباب همون روز اول که اومد رژ بنفش مایل به ارغوانی م رو خراب کرد.
_ارباب منم هفت بار با ایزابلا توی یه روز قهر کردم.
_شما ها به این میگویید پتانسیل مرگخواری! اخه این سیاه بودنش کجاست

لرد به ایزابلا خیره شد ، چاره دیگه ای نداشت.
_همین را می فروشیم.

در همین حین مشتری جدیدی وارد مغازه شد .
_اینجا دکتر میفروشین؟

لرد به ایزابلا اشاره کرد.
_اینو داریم .
زن به بلا (ایزابلا) و سایر مرگخوهران نگاه کرد و روی ملانی ثابت ماند.
_این رو نمی‌ خوام . درضمن مطمئنین دکتره ؟
_بله من تضمین می کنم اصلا همین مگانو میبینید عمل های زیبایی شو میره پیش ایزابلا.
_کی گفته من عمل زیبایی میکنم...
_اونو می خوام .

نگاه ها روی ملانی چرخید ‌.
درهمین چند ثانیه ایزابلا از فرصت استفاده کرد و مشتریِ جدید رو گاز گرفت.

_جیییییییییییییغ . اینو از من دور کنین.
_ایزابلا معلومه چیکار میکنی؟
_گازش گرفتم.
_چرا؟
_ بلاتریکس اون ملانی خواست. مگه من چی م از مل کمتره ؟ چسب زخم بلدم ببندم. بلدم بگم دهنتو باز کن ‌. بلدم بگم نفس عمیق بکش... مگه دکتر بودن چی کار داره ...

و با دیدن چهره لرد دهان مبارکو بست.
لرد رو به لرد کرد و گفت : ملانی رو میدیم با ۲۰ درصد تخفیف و دیه گاز گرفتن این رو هم میدیم

ولی مشتری رفته بود...






ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۱۱:۳۶:۲۶
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۱۲:۰۰:۴۸
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۱۲:۰۱:۴۲

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۹
#42
ولی به یاد ارزو دیرینه اش افتاد.
_باید مجسمه منو توی وزارت خونه بسازین.
_
_ خیل خب بسازین بعد زود خراب کنین.
__فقط به خاطر کرفس.

رکسان اب دهان ش را قورت داد.

_فقط به خاطر کرفس.

بلاتریکس صدا ش رو صاف کرد و تک تک مرگخوار های چاق و تپل رو زیر ذره بین نگاه کرد.

_مرگخواران پیش به سوی وزارت خانه.
_با جارو؟
_اخه احمق جارو با وزن تو بلند میشه
_نه نمیشه. اصلا باهات قهرم.
و این گونه بود که مرگخواران به سمت وزارت خانه راه افتادند.
در راه

_کراب تو تا ما می رسیم به سر پیچ باید سه بار تا اونجا رفته باشی و برگردی.
_اما ارایشم...
_چیزی گفتی؟

کراب نگاهی به ارایشش و سپس به چهره بلاتریکس که اماده کروشیو گفتن بود نگاه کردو با ارایشش خداحافظی کرد.

_الان می رم.




ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲ ۱۴:۰۳:۳۷

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۹:۳۵ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۹
#43
فرستنده:ایزابلا تینتوئیستل
ادرس:هاگوارتز
گیرنده: بلاتریکس لسترنج
آدرس: قصر خانواده مالفوی

سلام خانوم لسترنج ،خوبین ؟خوشین؟ ارباب سالمن؟
من درخواست عضویت در مرگخوارا رو دارم.
قبل از اینکه بهم کروشیو بزنین بزارین براتون تعریف کنم.
اول اول که اون به حرف اون کلاه مسخره گوش ندادمو اسلایترین رو قبول نکردم. بعدش م که تا میتونستم بچه ها رو اذیت می کردم.( یکی از دلایل سیاه بودم )
اصلا دست شیطونو ار پشت بستم.
بعد توی همین هاگوارتز پرنده هایی اموزش دادم که جاسوسی مردمو می کردن و اگه درمورد کسی بود شب توی گوش همون طرف تعریف می کردن. طلسم های های نابخشودنی رو بلدم . یکی از سرگرمی هام اینه که طلسم فرمان رو مردم اجرا کنم و وادارشون کنم مردم رو ازار بدن. اکه توی کاخ خاندان تینتوئیستل ها برین توی اتاق من و کلمه خون اصیل رو بگین ، اتاق مخفی جلوتون میبینید که فعالیت های شمارو از ۱۲ سالگی تا الان که ۱۸ سالمه دنبال کردم . در ضمن خانواده من جزو ۲۸ مقدس اند.
پس فقط علامت شوم رو کم دارم.

ارادت مند شما
ایزابلا تینتوئیستل


ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۳۱ ۲۱:۳۳:۴۸

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
#44
سلام
میشه الان دیگه مرگخوار بشم



بذارید ببینم... هوم...
اشکالاتی هنوز دارید... بعضیاشون اشکالات اساسی هستن، لاکن چیز عجیب و غیر قابل حلی نیستن و می‌تونین با کمی توجه و کمی کمک از پسشون بر بیاین.

پس بله، بفرمایید داخل.

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۳۱ ۱۲:۳۸:۴۹

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
#45
سلام پروفسور گرنجر
خوبین؟ خوشین ؟ سلامتین؟

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=349578
تکلیف اول کلاس معجون سازی(ادامه)

هکتور در کلاس رو با لگدی از جا کند و به دوردست ها پرتاب کرد!
- استادتون اومد!
_پرفسور شمایین؟
_بعلهههه
_اخه اینجا کلاس معجون سازی نه مجنون سازی.

برای اولین بار ویبره هکتور متوقف شد.
_۳۰ امتیاز برای ریونکلا که این جمله قشنگ رو زد.
دانش اموزان هاج و واج به یکدیگر نگاه کردن.
_خب نو گلان معجون پراکن . امروز میخوایم معجون نامرئی کننده درست کنیم .دستورالعمل رو رو پا تخته مینویسم.

اشک تسترال :سه قطره
موی سر کسی که میخواین نامرئی کنین: هفت عدد
کرم فلوبر: هرچی پیشتر بهتر

_ببخشید پرفسور . قرارِ این معجون رو با کرم فلوبر بخوریم؟.
_ اره دیگه . صد امتیاز از هافلپاف کم میکنم بخاطر این سوال نا به جا.
ناله هافلپافی ها کلاس رو پر کرد .
_صد امتیاز . بخاطر یه سوال!
_حرف نباشه. ادامه دستور العمل رو بخونین.
روده :گوسفند یک عدد....
-خب معجون سازان با ویبره من شروع کنید . سه دو ویبره
نیم ساعت بعد
کلاس پر از دیگ های که از توی شکن دود بلند می شد بود. و پرفسور گرنجر خوشحال توی کلاس راه می رفت یا به طور دقیق تر ویبره میرفت.
_عالیه معجون پراکنان.حالا بیان معجوناتون رو امتحان کنیم. تو اونی که به من گفت مجنون بیا اینجا (هر چند چندان بیراه نگفته بود.)این معجون رو بخور‌.
پسر ریونی به معجونی که هر لحظه یک رنگ می شد نگاه کرد و در دلش مرلین رو لعنت کرد.
_دِ بخور دیگه.
هکتور این رو گفت و معجون رو با شیشه اش داخل دهان پسر بدبخت چپاند.
رنگ پسر کمرنگ شد سپس کمرنگ تر و سپس تر تر کمرنگ تر تر. تا اینکه محو شد.
_عالی بود نو اموزان و ۵۰ امتیاز برای اسلایترین. اوه راستی یادم رفت بگم اثر ایم معجون همیشگیه.
و ویبره کنان از کلاس بیرون رفت.




!Warning
Risk of biting


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۹:۲۹ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
#46


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۹:۰۹ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
#47
_نشنیدم
_نه نمیام . نه نمیام
_ هکتور دگورث گرنجر.
اگه نیای به ریش مرلین قسم می کشمت.
_نمیخوام وارد بحث تون بشما ولی چه جوری میتونیم یه مرده رو دوباره بکشیم؟
(متاسفانه در حال شناسایی مرگخوار مذکور بودیم که با لگد بانو لسترنج به بیرون از پست پرتاپ شد)
_کسی سوالی نداره؟
مرگخواران به نگاه هکتور که می گفت اگه نجاتم بدین به مرلین میگم بهتون تخفیف بده و نگاه جرئت دارین حرف بزنین بلا مواجه شدن و انتخاب شون رو کردن.

_خیر
_هکتور عزیزم انتخاب با خودته. یا میای پاپین یا کاری می کنم تسترالا به حالت گریه کنن
هکتور به مرگخواران که در پشت سر بلا علامت خفه کردن را در میاوردن نگاه کرد سپس به نگاه مرگ بار بلاتریکس. از اون جایی که بلا زیاد با مرگخوار ها سر و کله زده بود این نگاه ها رو خوب می شناخت . با یه حرکت صدم ثانیه ای روشو به بقیه مرگخوار ها برگردوند.
_
بلا با نگاه مشکوکی مرگخواران رو رصد کرد. و .....


ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۹ ۹:۲۴:۰۹

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
#48
سلام هکتور
یه سه امتیازی لطفا


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
#49
معلومه
اکثرا دارم کیروشیو می زنم...


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
#50
مجموعه نبرد با شیاطین (دیموناتا)

نویسنده :دارن شان

مترجم :فرزانه کریمی

انتشارات:قدیانی

خلاصه :لردلاس اولین کتاب از مجموعه «نبرد با شیاطین»، ماجرای پسری است به نام گروبز «گروبیچ» گریدی که می‌بیند موجوداتی وحشتناک و غیرقابل تصور خانواده‌اش را به قتل می‌رسانند. تنها کسی که گفته‌های او را باور می‌کند عموی مرموزش «درویش» است…
کتاب دوم -دزد شیطانی- ماجرای کرنل فلیک است که ادعا می‌کند می‌تواند بعضی نورها را ببیند اما کسی سخنان او را باور نمی‌کند تا اینکه برادر او آرت دزدیده می‌شود…
به طور کلی داستان روایت سه قطعه از قدرتی است به اسم کاگاش و این سه قطعه، درواقع همین سه شخصیت اصلی هستند. آن قدرت، ریشه ای دیرینه دارد و به زمان قبل از بیگ بنگ برمی گردد. درواقع طبق داستان، قبل از بیگ بنگ دنیا به صورت یک تخته ی شطرنج بوده و در ۳۲ قلمرو سیاه آن موجودات کهن و در ۳۲ قلمرو سفید دیگر، شیاطین زندگی می کردند و کاگاش هم نیرویی بوده که دنیا را به آن صورت نگه داشتد. همه چیز به همین منوال بوده تا اینکه شیاطین و موجودات کهن به جنگ پرداختند و با جنگ آنها، کاگاش از هم پاشید و شیاطین و موجودات کهن، هریک به دنیای مخصوص خود پرتاب شدند. حالا بعد از ۱۴ میلیارد سال، این سه قطعه در سه حالت حافظه (بک)، چشم (کرنل) و ماشه (گروبز) ظاهر شدند. بک، درواقع متعلق به ۱۶۰۰ سال قبل است، اما به لطف کاگاش تا این زمان زنده مانده است. بعد از اینکه برانابوس - جادوگر نیمه شیطانی که توسط موجودات کهن به ماموریت پیدا کردن کاگاش گمارده شده - هرسه قطعه را پیدا می کند، همه چیز به نظر خوب می آید و آنها می خواهند با قدرت کاگاش دنیای شیاطین را کاملا از بین ببرند که متوجه دشمنی با نیرویی بزرگ می شوند. مرگ، بخاطر زنده ماندن بک، فریب داده شده و به همین دلیل عقل و جسم پیدا کرده. حال هدف مرگ، نابودی تمام موجودات زنده به جز موجودات کهن و شیاطین است و بهترین راه هم برای این کار، متحد کردن سه قطعه کاگاش و برگرداندن حالت دنیا به زمان قبل از بیگ بنگ است. آنها به جنگ با مرگ می روند اما وقتی می فهمند مرگ غیر قابل نابودی است، به همراه بک توطئه ای می چینند و درنهایت قدرت سه قطعه کاگاش را کاملا آزاد می کنند تا با قدرت آن، مرگ را دوباره به حالت قبلش برگردانند، اما اتحاد کامل کاگاش، به معنی برگشتن دنیا به همان حالت تخته شطرنج هم هست. زمانی که به نظر می آید انسان ها و تمام موجودات زنده ی دیگر از بین رفتند و همه چیز نابود شده، بک برگ برنده خود را رو می کند و می گوید که می توانند دوباره دنیا را به همان شکل بسازند، ولی چون دیگر سه قطعه کاگاش متحدند، نمی توانند باعث زنده شدن دوباره مرگ شوند و برای همین دنیا می تواند به شکل قبلی خودش ادامه دهد. (درواقع طبق داستان ما الان در دنیای بعد از این یکی بیگ بنگ زندگی می کنیم و برای همین شیاطین به ما حمله نمی کنند!)


پ ن :این کتاب رو هم پیشنهاد می کنم . خیلیییییی قشنگه . البته این نظر منه


!Warning
Risk of biting






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.