هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
حالا بلاتریکس خودشو بزن و کی نزن! با ناراحتی به ارباب خوشگلش که زیر استخوان ها، حیوان- آدم ها، مورچه ها و خیانتکاران که یک جورهایی زیر مجموعه مرگخوار ها بودند؛ له شده بود نگاه می کرد.

ایوان، اولین نفری بود که بطری آب رو بدست آورد. می خواست درش رو باز کنه که یک دفعه ذهن ـ مبارک ِ وجود نداشته اش فهمید که دستش گم شده.

ایوان غرغری کرد و قبل از این که اتفاق دیگه ای بیفته؛ داداش آنتونین دالاهوف که کمرش به یک طناب درختی مدل تارزانی بسته شده بود؛ پرواز کنان بطری رو گرفت.

اما همون موقع، یک جغد بدجنس بی مروت از آسمون اومد و سر کچل آنتونین رو نوک زد. نوک زدن هدویگ ِ جغد همانا و افتادن بطری همانا!

مرگخوار ها که از لرد دور شده بودن و نصفشون هم رفته وبدن دستکش بیس بال بیارن (!) به آسمون نگاه می کردن که هر لحظه، بطری رو بگیرن.

وقتی بطری دست ِ لینی وارنر افتاد؛ لرد لبخند ملیحی زد و گفت:
- کم کم دارد خوشمان می آید از این بازی ماگل وار فریزبی!
- لبخند ِ ملیح ِ تو!

لرد برگشت و به بلاتریکس که به آرامی پتویی روی دوشش می گذاشت؛ نگاه کرد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
- شنوندگان عزیز! توجه شما را به خلاصه اخبار جلب میکنم.
جنگ داخلی و ناامنی در جبهه ی سیاه.اسمشونبر به شدت عصبانی است.دينگ!
بحث داغ این روز ها، دوئل محفلی ها و مرگخواران. شفادهنده ها آماده ی کمک به مرگخواران لت و پار! دينگ!
و در آخر... شروعی دوباره برای بنگاه املاک گرگینه ی صورتی.
ساحره ها و جادوگران عزیز، من ، دابی هست و توجه شما را به مشروح اخبار ساعت يك جلب می نمایم. لازم به ذکر است که دابی این نوشته ها را از روی کاغذ خوند تا تونست به زبون آدمیزاد صحبت کرد! و این که این برنامه بدون اجازه ی وزیر سیاه و چیز پرور پخش می شود که در حال حاضر داخل دود و دم به سر می برد.
جنگ داخلی در جبهه ی سیاه شدت گرفته. گزارش های محرمانه حاکی از آن است که اسمشونبر از حضور مرگخوارها در این دوئل رضایت نداشته و ...
- چي گفت وسط برنامه ي زنده در گوش دابي تو؟! ام... در همین لحظه دابی تهدید به مرگ شد... اما دابی عادت داره تهدید به مرگ بشه. فکر کردین کی هستین؟! اما برای ادامه ی این برنامه ی رادیویی به خوبی و خوشی دابی از بیان ادامه ی خبر قبل صرف نظر می کند!
دوئل مرگخواران و محفی ها که در ساعت 9 امشب انجام خواهد شد بحث داغ این روزهاست. شفادهنده های حاذق بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو در رینگ محفل حاضر شده و آماده ي درمان مجروحين سياه هستند! از حواشی جالب این مسابقات میتوان به حضور مادراسمشونبر، پیرزنی فرتوت به نام مروپ گانت معروف به مروپ قابلمه دور کن اشاره کرد. خبرنگار اعزامی ما مصاحبه ای با جیمز سیریوس پاتر داشته است که در ادامه می شنویم.
- جاب پاتر، حریف خودتون رو چطور ارزیابی می کنید؟
- با نام و یاد مرلین و با عرض خسته نباشید خدمت تمام شنوندگان محترم، با یاد از دست رفتگان جنگ نوزده سال پیش و همین طور جنگ های قبل از آن...
- جناب پاتر نظرتون راجع به مروپ گانت چیه؟
- می خواستم عرض کنم که من نگرانی خاصی از بابت این پیرزن نحیف ندارم، مگر این که بخواد افسون جمع آوری رو روی من به کار ببره! چون بابام گفته یه بار که اومده افسون جمع آوری رو به کار ببره اومده قابلمه رو خرد و خاکشیر کرده!لول!
- ادامه ی خبر ها. بنگاه املاک گرگینه ی صورتی که چندی پیش به علت رکود اقتصادی و اوضاع خراب در بخش مسکن( که همه و همه از دستاوردهای زیبای جناب وزير است!) ورشکست شده بود، فعالیتش را از سر گرفته و با نام بنگاه شرط بندی املاک صورتی شروع به كار كرد. از هم میهنان عزیز می خواهیم تا با شرط بندی بر روی دوئل کنندگان محفلی سرمایه خود را دو برابر سازند. با تشکر از شما که با ما همراه بوديد.
دابي، گزارشگر نفوذي به راديو وزارت!



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۸:۱۲ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
در مورد کوییدیچ :

فعلا که هیچ گروهی تیمشو تکمیل نکرد و اعلام نکرد . داورها رو هم اعلام نکردن پس میشه یک جورایی انصراف رو برای همه ی تیم ها قرار دادش !

در مورد امتیازات :

گفتم که نهایتا مثل ترم های زمستون گذشته میشه بر روی 3 قرار بگیره و کمتر نمیشه قرارش داد !
حالا نظرتون هر چی باشه در خدمتم !

موفق باشید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۱۳ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
آقا من هم گفته باشم این سرژ در دوران لردیش از من سوء استفاده کرد ... سرژ خیلی بدی من اون زمان بچه بودم :hyp: هنوز که هنوزه بر چسب فتنه گر رو من مونده ...

هدویگ؟! به خدا قصم اگه بخوای یه بار دیگه پات رو تو این سایت بذاری تمام اعضا گروه Anonymous را استخدام میکنم تا کل این سایت را نابود کنند تا دیگه لازم نباشه فضله هات را تو تاپیک ها پاک کنیم...


جادوگران


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۴۷ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
هرچه می خواهیم سفید بمانیم، نمی گذارید که! ناچاریم برای سفید ماندن به آخرین حربه متوسل شویم:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


هه!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۷ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 178 آموزشگاه مرگخواری آیلین پرنس:

چیزی درباره طولانی بودن پستتون نمیگم.چون به نظرم از این مرحله به بعد دیگه شما سبکتون رو پیدا کردین.شما هم بهتره در مقابلش مقاومت نکنین.سعی نکنین حتما کوتاه تر بشن.سبک شما همینه.بهتره عوض نشه.


نقل قول:
ریموس با چشمانی وحشت زده که در آن لحظه بیشتر گرگی وحشت زده و به دام افتاده را تداعی می کردند نگاه ترسانش را به حرکت آهسته بلاتریکس که نزدیک و نزدیکتر میشد دوخته بود.

وقتی جمله هامون تا این حد طولانی میشه دو تا اشکال ممکنه ایجاد بشه.یکی اینکه احتمال اشتباه نویسنده بیشتر میشه.در مورد فعل و زمان و جمله بندی درست.و ضمنا خواننده ممکنه وسط جمله مفهومشو گم کنه.گاهی جمله های طولانی میتونن نوشته رو زیبا تر کنن.ولی گاهی بهتره به چند جمله کوتاه تر تقسیم بشن.اینجوری خواننده بهتر احساسات و فضا رو درک میکنه:
ریموس با چشمانی وحشت زده به بلاتریکس که به آهستگی نزدیک و نزدیکتر میشد خیره شده بود.نگاهش گرگی وحشت زده و به دام افتاده را تداعی می کرد.
اینجا دو قسمتش کردم.ولی نظر شخصی من اینه که اگه بازم کوتاه تر بشه قشنگتر و تاثیر گذار تر میشه.اینجا انجامش ندادم چون در اون صورت خیلی از فعلا و فاعلا رو باید عوض میکردم.کلا جمله ها عوض میشد.


نقل قول:
در این افکار غوطه ور بود که ناگهان موجودی کوچک و سرخ رنگ که به خودش شباهت بسیاری داشت(البته به جز دو شاخی که روی سرش روییده بود!) با صدای بلندی روی شانه چپش ظاهر شد.

خیلی خوب بود...در اوج جدیت و هیجان صحنه رو طنز کردین!


نقل قول:
افکت از جا پریدن مودی البته به همراه از جا در رفتن پای چوبیش و نتیجتا با مغز فرود آمدنش روی زمین!

خب!...دو کاری که معمولا از نویسنده ها میخوام انجام ندن.
1- توضیحات داخل پرانتز 2- شکلک چکش!
معمولا اشاره میکنم که از این دو مورد فقط در جاهای خاصی میشه استفاده کرد.
حالا اینجا جاش بود؟...بله!...اینجا دقیقا جاش بود.از هر دو مورد بجا و به موقع استفاده کردین.


قسمت شکلک های پشت سر هم خیلی خوب بود.از شکلک اصولا باید جایی استفاده کنیم که کلمات به خوبی نتونن منظورمونو برسونن.اینجا هم دقیقا همین شرایط وجود داشت.


نقل قول:
لودو دستم به ردات.نجاتم بده!

ما این نکته رو دیشب شکار کردیم.رفتیم بزنیمش تو سر ایوان...که گفت آیلین قبلا شکار و حتی ازش استفاده کرده!تیز بینی ویژگی بسیار خوبیه.


سوژه رو همونجایی که هست نگه داشتین!این نوع پیشرفته همون " درجا زدن" هست.وقتی در جا میزنیم نفر بعدی اصولا پست قبلی رو ادامه میده.ولی اینجا نفر بعدی نمیتونه بره جلو.باید سوژه کوچیک شما رو ادامه بده که اتفاقا سوژه خیلی خوب و جالبی هم هست.تنها نکته ای که دیدم و البته زیاد اهمیت نداشت آخرش بود.جمله آخر یه جورایی تاثیر سوژه تونو کمتر کرده. به نظر من بهتر بود این نقل قول رو اواسط پست انجام میدادین و آخرش به همون بحث عادی شیطان و فرشته ختم میشد.با وجود این خوب بود.


نقل قول:
نمی دونم چرا حس می کنم نوشته هام بدون خلاقیت و کلیشه ای شدن؟یه جورایی خسته کننده...شاید هم این فقط یه حس باشه!ولی کمی آزاردهنده است!

من هنوز فرصت نکردم چند پست شما رو بخونم که بتونم نظر درست تری بدم.ولی با خوندن همین یکی فکر میکنم شما اشتباه میکنین.نوشته های شما هنوز جالب و اتفاقا به نظر من خلاقانه هستن.کاملا طبیعیه که بعد از مدتی زیاد به نوشته های خودتون علاقه نداشته باشین.بعد از مدتی هم نوشته های خودتون و هم بیشتر سوژه ها به نظرتون تکراری و خسته کننده میان.این خودتون هستین که باید این حس رو از بین ببرین.وگرنه بعد از یه مدت دیگه علاقه تونو به نوشتن از دست میدین.مثل 99 در صد اعضای سایت! ولی اگه خودتون بخوایین و زیاد سخت نگیرین، هیچی براتون خسته کننده نمیشه.میتونین هشت-نه سال بطور مداوم فعالیت کنین!...نمونه شو سراغ دارم!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۳۴ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
- چون تو گفتی
- اگه نریم چی کار می کنی مثلا؟
- فوش جادویی بدم؟

لینی، تفنگ به دست حاضر شد و دستی به گردنش کشید که شترق صدا داد و ایوان را غش داد! (آرایه ها: سجع، طنزینگی! )

بعد به زور مشت و لگد، چند نفر اجیر شدند که زندانی ها را ببرند.

همان لحظه، لرد سیاه، که کلا علاقه زیادی به دخالت در کار های مرگخوار ها دارد؛ ظاهر شد و در حالی که پوست صورتش را نوازش می کرد؛ گفت:
- چه خبرا؟

لینی دست به سینه ایستاد و نچ نچ کرد.
- ارباب، هیج می دونین که اگه من این پست رو واسه نقد ببرم چی می گن؟ می گن این متناسب با شخصیت شما نیست. یه جور دیگه بگین.

لرد با بی توجهی توضیح داد که چگونه در حالی که می واست به خرید "پودر انسان برای مار های 40 تا 50 ساله" برو؛ حرف های آن ها را شنیده است. بعد هم با دیدن چهره های وحشت زده لینی ادامه داد:
- چیه؟ انتظار داری برات وقت تایین کنم برای درست کردنشون که مثل همیشه یک هفته باشه؟ نه خیـــــر! هر وقت حوصله ـت گرفت درست کن؛ یار گلم! :kiss:

لرد رفت و لینی مبحوت ماند. امکان داشت رابطه ای بین این رفتار عجیب لرد و خراب شدن ناگهانی وسایل وجود داشته باشد؟ البته که نه! کاملا معلوم بود که نویسنده برای طولانی شدن رول از ان ها استفاده کرده است؛ مگر نه جناب نویسنده؟

البته شاید هم رابطه ای وجود داشت.

لینی تصمیم گرفت که فکر خودش را خسته نکند و این مسئله را با چند مرگخوار در میان بگذارد. چرا باید به خودش زحمت فکر دادن و نتیجه گیری بدهد وقتی که در همین اتاق بغلی گیس سفید دانا، مادر پیر ارباب نشسته بود؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۳۳ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
آرشام و هدویگ

چون اسم منو بردید: اونموقعم که مدیر بودم یادمه یکی دوبار اومدید دیدید خبری نیست، کسی جوابتونو نمیده رفتید. البته اونموقع مدیریت دستامو بسته بود. الان نبسته خب. درکتون میکنم. با یک مشت دسترسی بدست نیامده و آرزو برگشتید.
آرشام تو که اصلا نوع نگاهت مشکل داره و جزو شخصیت های هری پاتری نیستی! هیچی! اما هدویگ... فکر کنم اون طلسمی که تو اولای کتاب آخر بهت خورد روی حافظه ت تاثیر گذاشته. کسی دسترسی منو نگرفت. خودم استعفا دادم. هشت سالم نبود. چهار سالم نبود حتی.

خوشحال باشید ایندفعه جوابتونو دادم حداقل. بعیده دوباره تکرار بشه حتی جواب دادن بر و بچس!



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱:۱۶ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
خلاصه:

ریموس و مودی می خوان مرگخوار بشن و برای همین برای پر کردن فرم به یش بلاتریکس میرن و مودی با تجربه، فرم رو جوری پر می کنه که قبول بشه و ریموس احساسات ِ سفید واقعیش رو می گه و بعدا، معلوم می شه که ریموس مرگخوار ممد بوده که بعد کشته می شه و لازم نیست مغزتون رو براش درد بیارین!

بلاتریکس، مسئول تایید مرگخوار ها، ریموس رو کشت!

________________


- اِوا خاک ِ عالم بر سرم باد!

نور ها خاموش شد. صدای باد به گوش رسید. همه چیز از حرکت افتاد. وقتی اولین قطره اشک مودی به زمین ریخت؛ آهنگ غمگینی پلی شد (!) که با اشتباه پیانیست قطع شد!

مودی در حالی که دست هایش را به سرش می زد و اشک از چشمانش روان می شد؛ به طرف ریموس دوید. ریموس هم بلند شد و یک دفعه، بک گراند عوض شد و به ساحل تبدیل شد. آن دو، هرچه می دویدند؛ به هم نمی رسیدند.

همین موقع بود که نویسنده فهمید کانال را اشتباه زده است که ما خوانندگان به خودمان نمی گیریم و ادامه ماجرا را می خوانیم!

مودی (این بار در کانال درست!) بدون حرکت ایستاد و با نیش باز تا بناگوش پرسید:
- اهه؟ این چرا خوابید؟

بلاتریکس، همان موقع برگشت و با چشمان قلنبه خیره شد.
- جانم؟ خنگ شدی یا از بچگی خنگ بودی؟

مودی چیزی نگفت و مانند بچه های پنج ساله به جیب ریموس که یک آب نبات خوشمزه در آن بود؛ خیره شد. لبخندی به بلاتریکس زد و گفت:
- اون واسه من باشه؟

بلاتریکس پرسید:
- مگه علاقه به آبنات مصری ـه؟

نگاهی به آبنبات کرد و گفت:
- قبول! اون واسه من باشه. تو هم بیا توی جمع مرگ... هی! وایستا ببینم!

بلاتریکس با حسرت به مودی که در حال لیس زدن آب نبات بود؛ خیره شد و در حالی که خشم سراسر وجودش را فرا گرفته بود؛ مودی را تهدید کرد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اگر جای فلان شخصیت بودم ....
پیام زده شده در: ۰:۳۶ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
من اگه جای سیریوس بودم، توی مدرسه، وقتی به اسنیپ گفتم اگه اون برآمدگی روی ریشه ی بید کتک زن رو فشار بده به چیزای جالبی پی می بره، حتما مواظب می بودم که جیمز هالویی پیدا نشه و نره جون اسنیپ رو نجات بده!

اگه اسنیپ همون موقع مرده بود، درسته که لوپین اخراج می شد ولی درعوض کسی نبود که فضولی کنه و گوش وایسه و پیش بینی تریلانی رو نصفه نیمه خبرکشی کنه و درنتیجه ولدمورت به فکرش نمی افتاد که بره هری فسقلی رو بکشه و درنتیجه جیمز و لیلی نمی مردند و زندگی به آرامی، جریان منطقی خودش رو طی می کرد.


هه!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.