هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۰:۰۵ سه شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۵
#51
1- هر گونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخوران را با زبان خوش شرح دهید.
بله ارباب. میشه من اسم نبرمش؟ میدونین دیگه خودتون :))



2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
+اصن نقطه مشترک دارن که تفاوتم داشته باشن؟
-حتی منم که فقط یه جارو ام میدونم که شما باشکوه ترید. قوی ترید و کامل ترید.
+ این فرم منه ها! ارباب ببخشید. سیخوئه دیگه! کلا دوس داره حرف بزنه! ارباب اصلاً در لغت نامه جادوگرانیون مقابل اسم شما نوشتن شخصیت!



3- مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخوارن چیست؟
هدفم؟ هدفم شمایید ارباب!
اصن همه برای ارباب.
در کنار شما میشه آموخت. میشه خوش بود. میشه سیاه بود. میشه شکنجه کرد. میشه سیاه بود!
- اینو گفته بودیا! میتونی به جاش بگی. میشه در کنارشون به قله سیاهی پرواز کرد! با من!
+ سیخو! هیس! عه این چه شکلکیه!



4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کنید و لقب مناسبی برایش بگذارید؟

آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور ( جارو کفاف نمیده. من میرم تریلی خبر کنم) = اتوبوس



5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
اصن سیرمونی برای اینا رو میشه تصور کرد؟ مطمئنید افسانه نیس ارباب؟


6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
ببریمشون بیرون یه رستوران، بعد همه مرگخوارا بیان مثل جادوگران متمدن داخل رستوران سفارش بدن و منتظر بمونن و با آرامش غذاشونو بخورن. همین روند کافیه به نظرم.
+ الین. من من من! با من بزنین تو سرشون
- چرا بزنیم؟ یه روز بذارمت تو مقر محفل خودجوش خودشون خودشونو نابود میکنن. دی:



7- در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی خواهید داشت؟
خب... با حفظ فاصله جانبی براشون غذا میبرم. حتی می تونم نقاشی شون کنم که زیبا به نظر بیان



8- چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده؟
اتفاق خاصی نیافتاده. ارباب به شدت جادوگر به روزی هستن. این هم مد جدید 2030 هست. ارباب رفتن پیشواز که زودتر از بقیه، به روز به نظر بیان!



9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
ریش؟ اون انبار دخیره مو و انواع حشرات رو میفرمایید سرورم؟
در نوع خودش قابلیت های زیادی داره!
میتونه پتوی اعضای محفل بشه.
میتونه نمایشگاه و فروشگاه انواع حشرات باز کنه.
می تونه تو سیرک از داخل ریشش ادم ظاهر کنه!
قابلیت زیاد داره ولی قابلیت به درد بخور نداره!

چرا داره می تونیم منو باهاش برق بندازیم!
بدتر کثیف میشی اونجوری!

ارباااااب قبول می شم؟
ارباااااب
ارباااااااااااااب



گویندالین

سابقه مرگخوار بودن داشتن، امتیاز بزرگیه.
ولی اگه با پست قبلی درخواست می دادین احتمالا قبول نمی کردم. ولی جدیده قابل قبول بود.

نکاتی رو که بهتون گفتم فراموش نکنین. نکاتی رو که نگفتم هم فراموش نکنین! خودتون حدس بزنین...و فراموش نکنین.

یه چیزی هم می گم...با توجه به این که خالق هر دو شما هستین فکر نمی کنم اشکالی داشته باشه.

جاروهه بامزه تر از گویندالینه!


تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۲۴ ۰:۳۸:۴۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۲۴ ۰:۴۰:۲۶

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵
#52
اربااااااب
میشه اینو نقد کنید؟
لطفاً! لطفاً! لطفاً!


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵
#53
- واقعا چهار ساعت راه رفتی الین؟ چهار ساعت روی زمین؟ بدون جارو؟
- ببند دهنتو سیخو جون!

شک داشت جاروی براق روی دیوارصدایش را شنیده باشد. البته اگر جارو ها گوش داشته باشند! که خب به نظر می رسید این یکی داشته باشد. ولی با گوش یا بی گوش! الین خسته تر از آن بود که بخواهد حرف بزند.


فلش بک: چند ساعت قبل


قرار گذاشتن کاری نبود که در تخصص الین باشد. در واقع اگر اختیار به دست خودش بود، ترجیح می داد این زمان را صرف تمرین کوییدیچ یا آشپزی یا هر کار دیگری بکند. هر کاری بجز قرار گذاشتن با هری یرز*! هری پرز! یا هر اسم لعنتی دیگری! ظاهرا اعضای تیم هایدلبرگ هیچ کاری جز قرار گذاشتن با ساحره های هارپی هالی هد پیدا نمی کردند. و تنها دلیلی که باعث شده بود گویندالین به این قرار تن دهد، مسابقه هفته آینده با هایدلبرگ بود! به خاطر همین قرار بود که حالا ریسک کرده و به در خانه لسترنج آمده بود.
در واقع آمده بود بپرسد باید چکار کند تا پسرک دم نداشته را بگذارد روی کولش و فرار را بر قرار ترجیح دهد، با آن اسمش!
ولی...
هیچ وقت نمی توانید مطمئن باشید که در خانه لسترنج ها با چه کسی روبرو می شوید. مثلا، الین هرگز فکرش را هم نمی کرد که با پالی چپمن روبرو شود.
- سلام پالی؟ اوضاع خوبه؟
- اگه با رودولف کار داری خونه نیست!
- چرا من با اون کار داشته باشم؟
- چون همه ساحره ها باهاش کار دارن.

با وجود سوز سردی که می وزید، گویندالین حس میکرد گرمش شده است.
- خب آره کارش دارم. ولی فقط میخواستم ازش چند تا سوال بپرسم! برای اینکه ...
-
- برای اینکه یه نفر ازم خوشش نیاد!
- فعلاً که نیست. به جاش بیا با من بریم خرید. آخه فردا دومین ماه گرد علاقه خاص من و رودولفه. میخوام جشن بگیرم!

ماه گرد؟ واقعا آدم ها برای ماه گرد آشنایی هم جشن می گیرند؟ گویندالین جشن گرفتن را دوست داشت ولی ماه گرد؟ شک داشت جزء علایقش دسته بندی شود.

- خب باشه بریم.

فقط یک ساعت طول کشید تا گویندالین از موافقتش پشیمان شود.
.
.
.
- اون گیره کروات خوشگله الین؟
- رودولف پیراهن می پوشه که کراوات بزنه؟
- پس اون جا کلیدی!
- با اون قلبای روش؟
.
.
.
.
حساب ساعت از دست گویندالین در رفته بود.
- پالی؟ اون غلاف چطوره؟
- کدوم اون قرمزه؟
- نه اون مشکیه. همونی که دورنگه!

پالی وارد شده و از مغازه دار درباره غلاف سوال کرد.

- اینو مخصوص قمه های سی سانتی ساختن. رنگ بندی داره. ضامن سر خود داره. یه قمه هم اشانتیون داره.
.
.
.
الین به ساعت مغازه نگاه کرد.دو ساعتی بود که پالی مشغول انتخاب رنگ غلاف شده بود.و الین تصمیم داشت بنشیند.
ولی... در مغازه ای که صندلی نداشت، کجا باید می نشست؟ ساعت نزدیک شش بود. و قرار بود ساعت شش و نیم هری را در بستنی فروشی فلوریش و بلاتز ببیند. ولی با این وضع...

- اهم... پالی؟ من... باید برم... در واقع قرار دارم و هنوز اماده نشدم!
- چی می خوای منو همینجوری ول کنی و بری؟
- ممم خب چرا اون سبز و طلایی رو برنمیداری؟
- سبز اصلا به طلایی نمیخوره!
- هی! این رنگ تیم منه ها!
- خب بد رنگه!

گویندالین این را به خاطر سپرد تا سر وقت درباره اش بحث کند.
- پس اون قرمز و مشکی رو بردار.
- قرمز؟ آخه اون اسلیترینی بوده!
- هافلپافی بوده عزیزم. و قرمز چون با تتوهاش ست میشه!

پالی ناخن هایش را روی میز کشید.
- خب باشه قرمز- مشکی ولی اینو عوض کنید چون خاک داره.
.
.
.
- نه اینم نه. گوشه رنگش کثیفه.
.
.
.
- وای نه من اینو نمی برم! گوشه سمت راست پشتش یه لکه داره!
- پااااااالی!

مشخص نشد پالی به مقصودش رسید یا تصمیم گرفت بلاخره تمامش کند. چون بلاخره مورد چهارم را تایید کرد.
- همینو میبرم! حالا باید براش جعبه کادو بگیرم!
- میشه اینو تنهایی بگیری؟ من واقعا دیرم شده!
- باشه الین. ممنون که اومدی!

گویندالین باید تقریبا تمام دیاگون را برعکس می دوید! ولی آیا فایده ای هم داشت وقتی ساعت هفت و ربع شده بود؟ وقتی به بستنی فروشی رسید، هیچکس آنجا نبود.
هیچکس به جز فلوریش!
- ببخشید یه پسر جوون... موهاش قهوه یه ... یه جاروی...
- بشین دختر جان! همونی که یه جاروی نیمبوس 2013 داره؟

الین با نفس تنگی سر تکان داد.

- گفت منتظرش نباشی چون میخواد درباره قرار امروزتون تو زمین بازی مذاکره کنه!

********


الین وقتی با خستگی روی تخت چرت می زد به این نتیجه رسید که آدم ها به سه گروه تقسیم می شوند.
گروه اول، اگر قصد خرید داشته باشند، از مغازه اول به دومی نرسیده، یک خروار خرید کرده اند.
گروه دوم، یک دور تمام خیابان را جستجو می کنند و در نهایت به سراغ همان جنسی می روند که در مغازه سومی دیده اند.
و گروه سوم، علاوه بر اینکه تمام خیابان را سه بار بازدید می کنند، تقریباً شصت و شش بار بین مغازه نهم و هفده ام و هشتاد و ششم رفت و آمد می کنند تا بلاخره خرید کنند.

گویندالین فهمیده بود که گروه سوم، بهترین گزینه برای خراب کردن قرارها هستند.


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵
#54
- نه رودولف نمی بخشیم! ما واقعا امید داشتیم با اولیای شما صحبت کنیم؟ البته ما هرگز اشتباه نمی کنیم. پس بله امید داشتیم!

لرد سیاه نگاهی به مادر اسکلت شده آرسینوس انداخت. لینی را بالای یکی از گل هایی که رون و هرمیون آورده بودند و گله ای از ویزلی ها را در حال جویدن دیوار راهرو دید، هرچند درک نمی‌کرد دیوار چطور در معده آنها هضم می شود.هکتور و پدر پاتیلی اش را هم دید و پیش از اینکه هکتور چیزی بگوید، نگاهش را حرکت داد.
قرار بود آخرین چیزی که می بیند دای و پدر خاک آلودش باشد ولی...
- رودولف؟
- ارباب؟ میخواید ببخشید؟
- نه نمی بخشم! اون مادر تو نیست؟

همه افراد حاضر در خانه ریدل، فارغ از انسان و گل و حشره بودنشان، به زنی خیره شدند که از عصای خودش بالا می آمد تا مجدداً بایستد.

- اهم.. میگم ننه؟ تو مگه نمرده بودی؟
- چرا مرده بودم چیش سیفید.

لرد چوبدستی اش را به نشانه تهدید به سمت رودولف گرفت.
- رودولف فقط ما حق داریم جاودانه باشیم. چرا مادرت زنده اس؟

رودولف که علاقه نداشت مثل هکتور مشغول ویبره زدن شود، بدنش را با حرکات موزونی که برای به خطر نیافتادن آسلام، سعی می کرد قابل مشاهده نباشد، به چپ و راست حرکت می داد تا از تیررس چوبدستی اربابش دور شود.
- ارباب من مطمئن نبودم هنوز زنده باشه. و اینکه دعوتنامه شما پیداش کرده خودش نوعی معجزه در دنیای جادوییه!

لرد سیاه چشمهایش را تنگ کرد.
- حالا چه دری به تخته خورده که داری مثل آدم حرف میزنی؟

نگاهی که رودولف به هرمیون کرد، نیاز به پاسخ را از بین برد. البته تا پیش از آنکه پس گردنی بخورد.
- پسره قمه شکسته. چقد چشات می چرخه؟

رودولف سعی کرد خودش را مظلوم جلوه دهد(!)
- مگه زنمو ندیدی؟

"شــتــــرق"
- مگه من چمه رودولف؟
- بگو چت نیست.



ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۲۰ ۲۲:۴۳:۳۸

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵
#55
سلاااااام اربااااب

بعد از کلی دردسر و داستان من اینجام ^__^

ارباب میشه لطفا بهمبگید که اوضاع چه جوریه؟
با دست پر اومدم یا پسرفت کردم عایا آیا؟


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵
#56
- ارباب فكر مي كنم با علاقه خاص هم ميشه كروشيو زد.
- بله رودولف! ميشه كرشيو زد.

رودولف با چشمهايي كه از شادي برق مي زدند، به سمت ساحره ها برگشت.
- كروشيو!
- رودولف ما گفتيم با علاقه خاص ميشه كرشيو زد. ولي به اسم خودمون قسم مي خوريم كه بدون چوبدستي نميشه كروشيو زد.
- عه؟چوبم كه الان اينجا بود! چوب عزيزم؟ چوبم؟ چوب با كمالاتم؟
- رودولف تو مخ چوب خودتم ميزني؟
- بله ارباب. آخه چوبم يه ساحره با كمالاته!

البته از آنجايي كه صدا كردن فايده نداشت، رودولف تصميم گرفت كه خودش را بگردد. چند لحظه بعد انواع و اقسام وسايل مخ زني براي ساحره ها، كه روي تك تكشان برند "كمپاني مخ زني رودولف و با كمالات ها" هك شده بود، از جيب هاي رودولف بيرون مي ريختند.
ببخشيد، از جيب هاي وجود نداشته رودولف بيرون مي ريختند.
مجدداً ببخشيد. از رودولف بيرون مي ريختند.

نه چيزه... عــــه بلاخره از يك جايي بيرون مي ريختند خب! مهم اينه كه چوبدستي رودولف، يك جايي وسط اون همه خرت و پرت، در حالي پيدا شد كه يك غلاف چوبدستي را در آغوش گرفته بود. احتمالاً از نوع مذكرش.
لرد سياه كه نميتوانست جنسيت چوب‌هاي جادو و غلافهايشان را تشخيص دهد، به رودولف چشم‌غره رفت.
- خب؟

رودولف براي اينكه بيش از اين قضيه را طول نداده باشد، چوبدستي را سرو ته نگرفت، درست گرفت و طلسمش را هم فرستاد!
- كرشيو. آخ!

بلاتريكس رودولف را زير نظر گرفت.
- خودت طلسم مي كني خودتم آه و ناله مي كني؟ مگه تو هري پاتري كه خودتو طلسم مي كني؟
- خودشو طلسم نكرد.
- خب پس چكار كرد ليني؟
- ما قراره سياه باشيم پس هرچيزي كه توش علاقه و محبت و عشق و اين چيزا داشته باشه برعكس عمل مي كنه!
- آخ! ارباب چرا منو ميزنيد؟ من كه چتر دار شمام؟
- ساكت هكتور. اون خودشو طلسم نكرده بلا. شماها قراره سياه باشيد مثلاً بنابراين هر چيزي كه توش كلمات ممنوعه رو داشته باشه برعكس عمل ميكنه!

هكتور سرش را با قسمت مقعر يكي از ملاقه هايش خاراند.
- كدوم كلمات ممنوعه ارباب؟
- همون علاقه و اين جور چيزا!

بالهاي ليني، دوبرابر معمول صدا كردند.
- اينا رو كه الان من گفتم.
- بله ممنون ليني ما خودمونم ميدونيم باهوشيم!


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵
#57
نقل قول:
قدم بعدی در سایت یافتن تاپیکیه که برای نوشتن تو اون راحت باشیم و موضوعش برامون مناسب باشه و با ذوق توش بنویسیم. این هفته این رو امتحان میکنیم. از بین انجمن های شهر لندن، دهکده هاگزمید، محفل ققنوس و خانه ریدل برید و یه تاپیک پیدا کنید و رولش رو ادامه بدین بعد بیاید و لینکش رو اینجا بذارید. (30 امتیاز)

این می باشد. گلخانه تاریک


سوال دانش آموزان رسمی:
نقل قول:

مرلین هکتور که بود و چه کرد؟ (5 امتیاز)

هکتور کیه؟ من به شخصه فکر می کنم هکتور هر چیزی! می تونه باشه. ولی به نظر میاد که هکتور دچار یک جور جهش ژنتیکی معجونی- انسانی شده.
فقط فک کنم جهش نافصی بوده.به نظرم اون ژن وسطای راه توی جوبی، رودی چیزی افتاده.
نه که بگم هک مشکلی داره ها... فقط نمور، معجون طور میزنه. واس خاطر هر درد و مرضی معجون تو اون جیبای تموم نشدنی اش داره.
- هکتور؟ گشنمه.
- معجون بدم؟
- هکتور؟ سرده؟
- معجون بدم؟
- هکتور تاریکه؟
- معجون بدم؟
- هکتور دارم می میرم.
- معجون بدم؟

یه چی تو مایه ها منفجران فجیع که تبلیغشو همه دیدیم حتما. همین هم باعث شده که سعی کنه نفر اول معجون سازی توی خانه ریدل باشه. که البته... راستش من ترجیح میدم درباره درصد موفقیتش چیزی نگم. برای سلامتی ام بهتره. ولی اگه حق انتخاب داشته باشم معجون های ارسینوس رو ترجیح میدم.
به نظرم اگه فقط یه کم، همش یه کم به دستورات کتاب های معجون سازی اعتماد کنه بشه ازش یه معجون واقعی دید.
البته همه این معجون بازی ها باعث نمیشه که شما از هکتور خوشتون نیاد. یا بهش اعتماد نکنید.



تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵
#58
-من یه ایده ای دارم! چطوره سر لرد رو باز کنیم و با تحریک نورون هاش، باعث گریه لرد بشیم؟
-
- اینی که الان گفتی دقیقا یعنی چه؟
- خب یعنی جراحی!
- خب تو جراحی؟
- نه من جستجوگر کوییدیچم!
- من جراحم؟
- نه تو رودولفی.
- خب پس...

پیش از آن که بحث ساده آن دو به چیزی شبیه دعوا تبدیل شود هکتور ویبره زنان گفت:
- می تونیم بهش معجون تحریک نورون ها بدیم.

ساحره جوان آهی کشید.
- هک؟ آخه چرا همه راه ها به تو ختم می شه؟ بذار ما هم یه کمی خلاقیت به خرج بدیم. من حتی یه بارم نتونستم داد بزنم " پرواز کنیـــم". یعنی هیچ کاری رو نمیشه بدون معجون پیش برد؟

هکتور آنقدر لرزید که رودولف برای حفظ تمام اعضای بدنش از او فاصله گرفت.

- نه معلومه که نمیشه. معجون همه چیزه. معجون زندگیه. معجون بدم؟

گویندالین سرش را خاراند.و بعد از اینکه گوی زرینی را از لابلای موهایش بیرون کشید گفت:
- هی من یه چیزی بگم؟
- مگه تا الان داشتی میز می گفتی؟
- نه رز جدی. می تونیم به لرد بگیم که استفاده از شکلات ممنوع شده. هرکس شکلات داشته باشه یا بخوره میره ازکابان و از این حرفا. ارباب وقتی بدونه شکلاتی در کار نیست، نه تنها نورون های مغزش، بلکه همه اعصاب داشته و نداشته اش به کار می افته و ممکنه از خشم گریه کنه. البته من هنوزم گزینه جراحی رو تو ذهنم دارم. ولی فک کنم شکلات تلفاتش کمتر از وقتیه که همه ما بریزیم سر ارباب برای نصف کردن مغزش.

چوبدستی بلا زیر گلوی گویندالین نشست.
- همه ما نمی ریزیم سرش. تو مرگخوار نیستی. پس اینجا چکار می کنی؟ اومدی جاسوسی؟ اومدی ارباب رو بکشی؟ برای همین می گی سرشو نصف کنیم. تو ...
- بس کن بلا گلوم سوراخ شد. من فعلا مرگخوار نیستم. ولی کی گفته قراره تا ابد مرگخوار نباشم؟ یکی اینو از من دور کنه. شکلات رو بچسبین. ای بابا!




ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۹ ۲۱:۰۰:۲۸

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵
#59
نقل قول:
باید عنوان این طلسمها رو عنوانِ اصلی هر سه طلسم ممنوعه رو بیارید ( 9 امتیاز )


طلسم های ممنوعه!
طلسم هایی که اموزش و اجراشون، از سیصد سال پیش، بر اثر مرگ های ناگهانی، مرگ بر اثر درد و مرگ بی اختیارِ خودخواسته، اول در مدارس ممنوع شد و بیست سال بعد از اون به طور کل اجراشون غیر قانونی اعلام شد.از اون تاریخ به بعد، اجرای این طلسمها مساویه با صدور بلیط یکسره به آزکابان.
سه طلسم در این لیست، رتبه های اول رو دارن.

اول
طلسم فرمان یا بعبارت بهتر، "ایمپریو" که در یونانی معناش این میشه "از من اطاعت کن."
اختیار رو از شخص سلب می کنه و اونو مطیع اراده شخص طلسم کننده می کنه. این به معنای تسخیر شخص نیستـ . شما کاملا می دونین دارین چکار می کنین. فقط حس می کنین که مجبورین انجامش بدین. مقاومت در برابر این طلسم نیاز به اراده و قدرت فکری و جادویی بالایی داره و هر چقدر قدرت شخص طلسم کننده بالاتر باشه، مقاومت سخت تره. مثلا طلسم یکی مثل رون ویزلی به راحتی قابل شکستنه. ولی نمیشه طلسم یک شخصی مثل رودولفوس لسترنج یا مثلا لرد سیاه رو به همین راحتی و خوشمزگی شکست. سپرهای مدافع طلسم فرمان در نود درصد مواقع فکری هستن.

دوم
طلسم شکنجه گر یا "کروشیو" البته تلفظ دیگه اش "کروشیو کرس" هست. ایجاد درد درونی. نوعی درد جادویی که تا اعماق وجودت نفوذ می کنه. اما هیچ منشایی نداره و هیچ جای زخمی هم به جا نمیذاره
رازش در اینه که از ته دل بخوای. بخوای از درد کشیدن اون شخص لذت ببری. باید بخوای تا بشه. شدت طلسم به قدرت جادویی افراد بستگی داره. و البته مدت زمان اجرای طلسم. به جز لرد تاریکی، قوی ترین طلسم های شکنجه که حتی منجر به مرگ یا جنون افراد شده به نام بلاتریکس لسترنج به ثبت رسیده. سپرهای دفاعی برای این طلسم باید بالای سطح سه جادوگری باشند. شدت بالا و مدت طولانی در اجرای این طلسم می تونه موجب مرگ هم بشه.

سوم
طلسم مرگ:
آواداکداورا یا با تلفظ لاتینش سابراکادابرا معناش میشه "باشد تا در مرگ آرام گیرد."
مرگ خاموش. مرگ بی نشان. طلسم مرگ فقط یک نور سبزرنگ از خودش ساتع می کنه. بی هیچ علامتی.
انگار کسی که طلسم شده، فقط خوابیده.
تا به حال فقط یک نفر تونسته از طلسم مرگ جان سالم در ببره. چون طلسم مرگ هیچ سپری نداره. و راه فراری هم نداره.

نقل قول:
و در بعدی مقاله ای بنویسید که طی اون آراگوگ رونالد ویزلی رو ابتدا تحت طلسم فرمان با خودش به مسافرت میبره و سپس با طلسم شکنجه، شکنجه‌ش میکنه و سپس با طلسم مرگ به قتل میرسونه ( 21 امتیاز )


- دنبال عنکبوت ها راه بیافتیم؟ کی پیشنهاد داد ما دبنال عنکبوت ها راه بیافتیم؟
-غر نزن رون!
- غر نزنم؟ ببینشون هرمیون! اندازه نصف هیکل هاگریدن.
- خب که چی؟ غر بزنی کوچیک میشن؟
- فک نکنم.

با این حال نمی توانست از قیافه گرفتن در مقابل عنکبوت ها خودداری کند. رون ویزلی هرگز مهارت چندانی در تشخیص مهارت نداشت. فقط می توانست حدس بزند که "کلی راه رفته اند"

- ام... رون؟ یه چیزی می گم میشه هول نکنی؟
- چی شده؟ گم شدیم؟

صدایی که پاسخ گفت به طرزی "غیرگریفندوری" رونالد ویزلی را وحشت زده کرد.
- نه ! اتفاقا برعکس. تازه پیدا شدی مرد جوان. گوشت تازه! روح تازه...

جیغ رون و هرمیون به قدری بلند بود که اگر سانتورها برای کمک به تک شاخ ها در آن سوی جنگل بودند، می شنیدند، حتما دست به اقدامات احتیاطی می زدند.

- نترسید. قبل از اینکه تبدیل به روح بشید باهاتون کار دارم. مرد جوان با کوچکترین دخترم بیا جلو!

عنکبوت نه چندان بزرگی جلوی رون راه افتاد.
- حالا می تونم هول کنم هرمیون؟

رون از سر وحشت جوری به سمت عنکبوت رفت که به خاطر وجود ریشه ها تقریبا مغزش را به باد داد.البته دانشمندان هنوز در تلاشند بفهمند، چیزی را که وجود ندارد چطور می توان به باد داد. همین زمین خوردن باعث شد چوبدستی رونالد ویزلی از دستش پرت شود.
ولی کجا افتاد؟
سوال دقیقا همینجاست.

چوبدستی دقیقا روی زخم یکی از پاهای اراگوگ افتاد. همان زخمی که رون ویزلی را به خاطرش به طرف خودش آورده بود. در دنیای جادویی، هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. حتی ترمیم یک زخم بدون خواندن ورد.
فقط قسمت بد ماجرا این بود که در حین عملیات ترمیم، چوبدستی رون ویزلی در پای اراگوگ جا ماند. ظاهرا فقط جراح ها نیستند که داخل بدن بیماران خرت و پرت جا می گذارند. اراگوگ تکانی خورد. انگار که چیزی در وجودش به جریان افتاده باشد.پای درمان شده را به طرف رون ویزلی گرفت. رون چند لحظه ای مکث کرد و بعد، با لبخندی ابلهانه به سمت اراگوگ حرکت کرد.و درست جلوی عنکبوت ایستاد.

- دوست دخترتو دوست داری دوست هاگرید؟
- دوسش دارم.
- بکشش.

هرمیون جیغ بلندی کشید.
- رون نه... نه... گوش نکن.
- آواکداورا.

ماگل زاده جوان مثل عروسکی پارچه ای روی زمین افتاد.
- خودتو بکش.
چیزی در ذهن رون وز وز می کرد. ولی صدایش آنقدر بلند نبود که جلوی رون را برای نشانه رفتن چوبدستی به سمت خودش بگیرد. با درخشش نور سبز اراگوگ دستور داد.
- جنازه هاشونو بیارین.

نقل قول:
سوال ویژه دانش آموزان رسمی :

یک پاراگراف بنویسید که در آن از هفت عبارتِ " ریش سفیدان - کاپوچینو - اکسپلیارموس - عنکبوت - جادوی سیاه - هاگزمید - اسنیپ " استفاده شده باشد و در متن یک نفر بمیرد. ( 5 امتیاز )


اسنیپ زیر شنل نامرئی که به طرزی جنون آمیز از خوابگاه هری پاتر کش رفته بود، مخفی شده و به گفتگوهای جلسه ریش سفیدان جادوی سیاه که در وسط هاگزمید برگزار شده بود، گوش می کرد. بزرگ جلسه، با دیدن عنکبوت سیاه و زشتی که از میز بالا می آمد حرفش را برای چند لحظه، متوقف کرد و گفت که کاپوچینو، عنکبوت سیاهش می گوید غریبه ای میان آنهاست. و سپس گفت:" اکسپلیاموس!"اسنیپ تنها فرصت کرد همنجا روی زمین چمباته بزند. ولی از شنیدن صدایی در پشت سرش حیرت کرد." آواداکادورا."اسنیپ به این اندیشید که چه کسی فکر می کرد ممکن است جینی ویزلی در جلسه جادوی سیاه گوش بایستد؟


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵
#60
ارباب؟
چی شد که اینجوری شد؟
بد بود؟ یا بی ربط بود؟ یا شلوغ بود؟


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.