هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۸:۵۵ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۳
#81
به چپ و راست نگاهی انداخت.کسی نبود.
چوبدستی اش را محکم تر گرفت و وارد پاتیل درزدار شد.
اینجا از همیشه خلوت تر بود.فقط چند مرد در گوشه ای از هتل-رستوران کز کرده بودند
به سمت پیشخوان رفت.تام مثل همیشه درحال پاک کردن اشیا بود.
گفت:
-جناب تام؟
تام بدون اینکه رویش را برگرداند، گفت:
-ریدل نیستم!!!!
-چی؟
-میگم تام ریدل نیستم.تام خالی ام!
احتمالا این مرد بخاطر کار زیاد دیوانه شده بود.
-اتاق خالی دارین؟
-آره.اسمتون؟
-باری رایان هستم.
تام نگاه عاقل اندر ثفیهی به باری انداخت و دفترچه ای از زیر میز در آورد و در یکی از صفحاتش چیزی نوشت.
باری گلویش را صاف کرد و گفت:
-جسارتا اون سفیهه نه ثفیه.
و وقتی با نگاه عصبانی تام روبرو شد، خیلی آرام گفت:
-البته شما میتونید با ص دسته دار هم بنویسی.

-بوووووووووووووووومب.

تمام افراد داخل پاتیل درزدار،به منبع صدا که در بود، با وحشت نگاه کردند.از میان دود،سه پیکر رداپوش معلوم بود که به طرف پیشخوان می آمدند.
دهان باری مزه ی آهن میداد.مطمئن بود حدسش درست است.اما در سکوت آرزو کرد اشتباه کرده باشد.
اندکی بعد،سه پیکر کاملا مشخص شدند.
آلبوس دامبلدور پیر ، لنگ لنگان به سمت پیشخوان آمد و گفت:
-3 تا از اونای همیشگی.
از کی تا حالا اعضای محفل اینقدر اغتشاش می کنند؟
باری برای پاسخ درنگ نکرد.چوبدستیش را درآورد و رو به اعضای محفل که دامبلدور،آرتور ویزلی و ریموس لوپین بودند،فریاد زد:
-خبردار!
اعضای محفل با افکت گفتند:
-چی؟
باری قبل از اینکه جواب بدهد، سه محفلی را به زمین انداخت و زیر لب به خودش آفرین گفت.
در همین لحظه آهنگی به گوش رسید:

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
مرغ سحر قد قد قدا کن
داغ مرا ...


دامبلدور پیر به زحمت دستش را به جیبش برد و موبایلش را بیرون آورد و به تلفن جواب داد.
همین لحظه بود که کارگردان ، خودش را وسط فیلم انداخت و با نارضایتی داد کشید:

-کات!این مزخرفات چیه؟گوشی تو چرا روشن بود؟اون قد قد وسطش چی بود؟اصن مگه جادوگری مثل این دامبی 150 ساله می فهمه موبایل چیه؟مگه اون لوپین و ویزلی هویجن؟ بعدشم چرا طبق فیلمنامه پیش نمیرید.اون مردای گوشه پاتیل درزدار کی بودن؟جمع کنین این مزخرفاتو.

باری چوبدستیش را بالا گرفت و گفت:
-نخیر.من باید دشمن اربابو شکست بدم.تو هم که از هیچ کجا اومدی برو اونور.
و کروشیویی نثار کارگردان بدبخت کرد.
این لحظه بود که کل دست اندرکاران فیلم،در پاتیل درزدار ریختن و دعوا کردند.

این بود انشای من...


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۳
#82

فصل ششم:
هری پاتر:پسری که دوبار زنده ماند

هری روی تختش دراز کشیده بود و مغزش را از هر چیزی خالی کرده بود.بوی گل های خوش درون باغچه به همراه نسیم خوشی که از روی چمن های سراسر سبز حیاط خانه می آمد واقعا دلنشین بود و حال هر کسی را جا می آورد.با دقت به اتاقش نگاه میکرد.گویی برای اولین بار بود که آن را می دید.ساعت شماطه دار کوچکی که از دیوار آویخته شده بود,ساعت 4 بعدازظهر را نشان میداد.عروسک قدیمی اژدهای شاخدم مجارستانی,گوشه ای از اتاق چنبره زده بود و با هر نفسش,دود کمرنگی از سوراخ های بینی اش بیرون میزد و در آخر نگاهی به پوستر تیم کوییدیچ گریفیندور انداخت که با تمام دوستان صمیمی اش در سال آخر تحصیلش در هاگوارتز(یکسال پس از از بین بردن ولدمورت) گرفته بود.همه شان سوار بر جاروهای پرنده شان در کنار هم,شناور در هوا,به هری لبخند میزدند.
همین لحظه,جغدی هوهو کنان وارد اتاق هری شد و بسته ی سنگینی را روی پای هری انداخت که در اثر ضربه ی آن,پای هری دردی گرفت.
هری خیلی سریع بلند شد و اول به جغد سیاه رنگ که در حال دور شدن از خانه بود و بعد به بسته نگاهی انداخت.آن را بلند کرد و دنبال نشانی فرستنده اش گشت.بسته از طرف هاگرید بود.عجیب بود.با شناختی که هری از هاگرید داشت,احتمالا یک موجود عجیب و غریب یا چیزی از این قبیل بود.
خیلی سریع کاغذ دور بسته را پاره کرد و جعبه ی عجیبی را دید که روی آن,کاغذ پوستی تا شده ای قرار داشت.کاغذ را باز کرد و متن آنرا خواند:


هری عزیزم

تولدت مبارک

يه کم زودتر هدیه تو فرستادم چون نمی تونستم تا فردا صبر کنم یا ساعت 1 نصفه شب يه هدیه واست بفرستم.من يه کتاب جالب واست فرستادم.امیدوارم خوشت بیاد.

هاگرید

هری به سرعت جعبه را باز کرد و با کتابی با جلد چرمی روبرو شد.روی کتاب با حروف طلایی درشت نوشته شده بود:
هری پاتر:پسری که دوبار زنده ماند.
زیر نام کتاب هم عکسی از خودش بود که برای همه دست تکان میداد.

نویسنده:جک گرامبلت

با تشکر از نویل لانگباتم,لونا لاوگود,مینروا مک گونگال,هوریس اسلاگهورن و...

حس فوق العاده ای داشت که یک کتاب در مورد خودش در دستش بود.به آرامی کتاب را باز کرد و نگاهی به فهرست آن انداخت.عنوان های اولیه آن کاملا در مورد پدرومادرش بود.بعد از آنها هم تمام هشت سالی که در هاگوارتز بود.
خب...تقریبا هشت سال.
تصادفی یک صفحه را انتخاب کرد و مشغول خواندن شد.
آنقدر سرگرم بود که نفهمید چگونه سه ساعت را پشت سر گذاشت تا اینکه صدای جینی را از آشپزخانه شنید:
-هری.شام آماده است.

پایان فصل ششم


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: راهنمایی درباره ساخت نرم افزار هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۳
#83
به نظرم امکان خرید از دیاگون رو هم بذار.
يه جورایی بهتره شبیه سری سیمز بکنش


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۹:۳۷ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۳
#84
اخبار روز در پیام امروز

توجه شما را به خبری که هم اکنون خبرنگاران ما در ادامه اخبار عجیب دیروز و وزارت سحروجادو بدست آورده اند،جلب می کنیم:

خبر میرسد که امروز حوالی ساعات 7 و 8 صبح به وقت رسمی،عده ای اراذل و اوباش به سطح خیابان ها آمده و تمامی افراد را بیهوش و یا خلع سلاح کرده اند.این گروه که در پلاکاردی بزرگ و شریرانه نوشته اند:

ما اعضای خودجوشیم!خودمون می جوشیم!

به ظاهر از طرفداران عمل مهیب ماندانگاس فلچر ملقب به دانگ هستند و هدفشان جلب توجه عمومیست.
عده ای از مردم،این عمل ماندانگاس فلچر را کاری نمادین تنها برای کسب رای بیشتر و عده ای کار او را کاملا درست می پندارند.

پیام امروز این خبر را تکذیب نمی کند و تا اطلاع ثانویه به دنبال عکس یا مدرکی که صحت خبر را نشان دهد، می گردد.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۹:۱۰ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۳
#85
نقل قول:

ایگنوتیوس پورال نوشته:
من که خودم میگم تک شاخ ولی این لینک سوال میپرسه و بعد میگه چیه و ماله من اونجا شد گوزن
شما هم برین ببینید چی میشید.
-link-

من که رفتم تو سایته شد پلنگ!


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۹:۴۹ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۳
#86
اندکی بعد در قصر مالفوی:

الا تعظیمی کرد و برگه را به لرد که خودش را در بغل داشت،داد.وقتی دید لرد برگه را نگرفت به خودش اجازه داد به چشمان لرد زل بزند.
-مگه نمی بینی خودم تو دستمه؟بده به یکی دیگه.
-به کی قربان؟
-به... چه میدونم؟به کی باید بدی؟
الا خواست حرفی بزند که بوی نامطبوع و پس از آن،گریه ی لرد کوچک فضا را در بر گرفت.
الا با لکنت گفت:
-قربان خود کوچکتان بروم!خود کوچکتان خرابکاری کرد.
لرد با عصبانیت بلند شد و لحظه ای بعد، 6 نفر از اعضای مرگخواران که ریز میخندیدند به خاکستر تیدیل شدند.
لرد با عصبانیت فریاد کشید:
-یکی این بچه رو از من بگیره ببره کارشو درست کنه!

-------------------------
بعد:
صدای خنده شریرانه لرد در فضا حاکم بود.
یکی از مرگخواران جلو آمد و با لبخندی شرورانه، گفت:
-قربان.مورفین از وزارت برکنار شد.خبرش همین حالا در دنیای جادوگری پخش شد.
-خوبه و...
اما صدای نابهنجار مورفین گانت از پشت سریر لرد،مانع به پایان رسیدن کلام لرد شد:
-من کجام؟اینجا کجاشت؟قشر وژازته؟


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
#87
اینم از این.
بگم که اگه داستان يه ذره خوب نیست به بزرگی خودتون ببخشید.چون من این قسمت و قسمت بعد رو قبلا نوشتم و میدونم به پای رول هام نمیرسه.:دی

منتظر نقد هستم


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
#88
فصل پنجم:دیدار دوباره با گوی زرین

-یک گل دیگه برای تیم منتخب هاگوارتز.امتیاز ها 60 به 60 مساوی.کوافل در دست آنجلا مارتی بازیکن تیم کلاغ زاغی مونتروز.طلسم تیم مونتروز این فصل هم شکسته نشد.کلاغ زاغی در 20 بازی فقط 1 باخت و 19 برد داشته و این فصل هم جام کوییدیچ رو ربود.این چهارمین سال پی در پی قهرمانی تیم کلاغ زاغی بود.آیا تیم منتخب هاگوارتز می تونه طلسم رو بشکنه؟کوافل حالا در دست جینی ویزلی.یک بلوجر داره به سمتش میاد و...یک حرکت زیبا از جورج ویزلی که باعث شد بلوجر به سمت دیگه ای بره.
هری به دنبال گوی زرین پرواز می کرد.هیچ اثری از آن نبود.هری اوج گرفت و بالا رفت تا اثری از گوی طلایی پیدا کند.تشعشع نور خورشید از طرف زمین توجهش را جلب کرد.با تمام سرعت به طرف آن پرواز کرد.بله, آن جسم گوی زرین بود.با سرعت تمام به طرف آن رفت. شیرجه زد و دستش را دراز کرد.انگار جک اندرسون,جستجوگر تیم مقابل هم متوجه آن شده بود و با سرعت به سمت هری می آمد.در یک لحظه دست هری به چیزی شبیه بال گوی زرین خورد.سریع دستش را مشت کرد.فقط یک بال آن در دستش بود.دست دیگرش را هم از جارو جدا کرد و به سختی گوی زرین را گرفت.
صدای سوت و تشویق تمام زمین را پر کرد.هری گوی زرین را بالا گرفت و به آرامی فرود آمد.لحظه ای بعد در میان گروه انبوهی که او را احاطه کرده بودند گیر افتاده بود.صدای گوشخراش جیغ ها و فریاد هایی که از روی خوشحالی بود,تقریبا کر کننده بود.حتی اعضای تیم مقابل هم در حال تشویق بودند.بالاخره هری توانست خود را از انبوه جمعیت بیرون بکشد و به سمت تالار اصلی هاگوارتز برود.
در تالار اصلی خیلی سریع توانست همراه با رون و هرمیون و جینی به گوشه ی خلوتی برود و کمی با هم اختلاط کنند.
بعد از اینکه کلی از هری و بازی اش تعریف کردند و هرمیون گفت این اولین شکست تیم مونتروز در این فصل است,شروع به حرف زدن در مورد پیشنهاد کار در هاگوارتز کردند.
جینی درحالی که دستهایش را در هوا بی توجه تکان میداد گفت:
<<حالا باید چیکار کنیم؟این همه...>>
رون که دستهایش را در موهایش فرو برده بود,متفکرانه گفت:
<< خب...کار آرور ها که آزاده.میتونن هر چند وقت یکبار کلا از وزارت جدا بشن.هرمیون هم همینطور. ولی تو چی جینی؟>>
-منم همینطور.کارم آزاده ولی مشکل اصلی این نیست.بچه ها...
-اونا هم میان.
این هرمیون بود که درحالیکه به نقطه نامعلومی خیره شده بود گفت.
هری با نگرانی گفت:یعنی باید قبول کنیم؟
رون دستش را از داخل موهایش بیرون آورد و با خوشحالی گفت:چرا که نه؟باید قبول کنیم.
-خب پس باشه.
هری با گفتن این جمله بلند شد و به سمت در رفت و دستگیره ی در را گرفت.ناگهان روی پاشنه ی پا چرخید و رو به رون و هرمیون گفت:زود باشین بیاین.باید به رییس مدرسه بگیم تا جامونو نگرفتن!
و لبخندی زد و دستگیره ی در را فشار داد.


پایان فصل پنجم


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: توهم يا واقعيت؟؟
پیام زده شده در: ۹:۳۸ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
#89
درسته.منم با الا از خاندان اصیل بلک موافقم.

مینروا که همون آتنای رومیه که البته نزد رومی ها بدنام بوده.
سیریوس هم که خودت اشاره کردی.
پاتر هم که خود رولینگ گفته یه فامیل واقعیه.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۹:۳۴ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
#90
1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!

کی؟من؟نه بابا من که کلا طرف محفل اصلا نرفتم.اگر هم رفتم از سر نادانی بوده.

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
ریش.

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
زنده نگاه داشتن نام لرد.


4-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
فروش تارهای ریش آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدور مرحوم.

5-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
کشتن یه ققنوس جلو چشاش!

6-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
ناجینی؟ما علاوه بر اربابمان ، خادم ناجینی هم هستیم.مثلا این شعر رو براش ساختیم:
وای وای وای ناجینی من کوش؟
وای وای وای میرم از هوش
وای وای وای ناجینی من کوش؟
وای وای وای میرم از هوش

ناجینی منو دوست داره؟آره
نیشاش گیرایی داره
فداش بشم دوباره
این چوبدست من تازه کاره

حالا خارجکی نیش میزنه منو!
همش بهش میگم نرو
بیا کنارم بشین و ...
هیس و هیس و هیس کن نرو!



7-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
لرد اینقدر اعضای محفل رو شکست داده که محفلیا عصبانی شدن اومدن انتقام بگیرن.

8-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

پاک کردن آب دماغ
بالشت
پیراهن
قایم کردن ققنوس


همونطور که به خودتون هم گفتم این گروه و اعضاش برای من بسیار خاص هستن.برای همین با دقت و وسواس زیادی اعضا رو تایید می کنم.
فعالیت، کیفیت پست و سیاه نوشتن و تمایل به جبهه سیاه، رفتار مناسب در سایت، سوابق فرد جزو مواردی هستن که برای ورود به گروه در نظر گرفته میشن.ولی یه مورد هم هست که برای من خیلی مهمه.این که فردی که درخواست میده واقعا بدونه داره چیکار میکنه.داره وارد چه گروهی میشه.با شناخت کافی درخواستش رو داده باشه.چون مطمئنم اعضایی که بی هدف یا صرفا برای اینکه عضو گروهی باشن درخواست میدن هیچ فایده ای برای گروه نخواهند داشت.چون علاقه و تعصبی در کار نیست.برای همینه که گاهی به دلیل کم تجربگی(با وجود بالا بودن سطح کیفی نوشته ها) درخواست ها رد میشن.
اینکه شما یک درخواست عضویت محفل داشتین که بعدا دنبالشو نگرفتین باعث شد وسواس بیشتری به خرج بدم...با توضیح شما قانع شدم که انتخابتون بدون دقت و توجه و فکر کافی نبوده.امیدوارم هیچکدوممون اشتباه نکرده باشیم.شما در انتخابتون و من در تاییدم.

مواظب باشین فعالیتتون کمتر نشه...و البته محفل در حدی نیست که بخواد از ارباب انتقام بگیره!

خوش اومدین.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱ ۲۰:۵۸:۱۱

خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.