چشمهایش را که باز کرد از دیدن آن همه چهره آشنا که می دانست همه به خونش تشنه هستند وحشت کرد. هنوز ظاهراً متوجه نبودند که بهوش آمده است چون هر یک سرگرم کار خود بودند. آرتور ویزلی با همسر و پسران بزرگش سرگرم بحثی داغ بود. ریموس لوپن در اتاق قدم بر می داشت و ظاهراً فکرش سخت مشغول بود. چوبدستی کوتاه خود را در دست هری پاتر میدید که به نقطه نامعلومی خیره شده بود. مدآی مودی با دختر جوانی که موهای صورتی رنگ کوتاهی داشت بر سر مسئله ای بحث می کرد. کینگزلی شکلبولت، سیاه پوست و تنومند مشغول نوشتن بود. سعی کرد آپارات کند و خود را از قرارگاه محفل ققنوس نجات دهد اما درست وسط کمر خود فشار یک چوبدستی را حس کرد و صدای محکم زنانه ای که فوراً فهمید متعلق به مک گوناگال است گفت: موش کوچولو به هوش اومده!
همه نگاه ها به سمت او برگشت. خشم آشکاری در چشمانشان دیده میشد. نمی دانست این بار به کی التماس کند. چشمش روی چوبش قفل شد ولی انگار هری فکر او را خوانده بود: اگه این دفه هم فکر کردی می تونی خودتو شکل موش در بیاری و بزنی به چاک باید بگم کاملاً در اشتباهی پیتر!
مدآی که چشم چرخانش کاملاً روی دستان پیتر پتی گرو قفل شده بود با صدایی خشن گفت: خودت بگو! مجازات خائن کثیفی مثل تو چیه؟!
جیرجیر کنان و جویده جویده گفت: مودی! تو نباید خودتو با من مقایسه کنی! توی قوی هستی، یکی از بهترین جادوگران حال حاضری! هیچ وقت نمی فهمی چطور لرد سیاه میتونه افراد رو تحت فرمان خودش بیاره!
لوپن با صدایی بلندتر از همیشه گفت: وقتی لیلی و جیمز رو لو دادی که کسی مجبورت نکرده بود!
- اما سیریوس هم اگه رازدار بود همین کار رو می کرد.
لوپن و هری همزمان فریاد زدند: هرگز!
کینگزلی رو به آن دو کرد و گفت: بسه دیگه! بهتره برسیم به کار خودمون!
هیکل خپل وورمتیل آشکارا لرزید. چشمانش رو محکم بست و گفت:شما منو نمی کشید! شما شریف تر از اونی هستید که دست به قتل بزنید...شما نمی..
مدآی وسط حرفش پرید: ساکت شو! مردک پست! ترو تنها به یک شرط نمی کشیم. پس بهتره از این آخرین فرصت خوب استفاده کنی.
- هر کاری بگید انجام میدم! هر کاری...قول میدم!
- تا شرایط رو نشنیدی قول نده!
- پس زودتر بگید...خواهش میکنم!
رموس پشت به او کرد و گفت: محل اختفای والده مورت رو بگو.
نفس وورمتیل بند اومده بود: چی...چی..رو بگم؟
- حداقل کاریه که میتونی برای جبران اشتباهاتت انجام بدی!
- من رازدار نیستم. نمی تونم! نمی دونم!
هری مشتهایش رو گره کرد و دوباره عصبانی شد: هرچند خیلی حقیری اما اونقدر به اربابت خدمت کردی که ترو رازدار بکنه. حالا تا بلایی سرت نیومده زودتر حرف بزن چون انگیزه کافی برای کشتن تو رو دارم!
- تو...تهدیدم می کنی؟! من... واقعاً... باشه! اون فعلاً در ملک مالفوی مستقر شده.
نگاه اطرافیان حاکی از ناباوری بود. رموس رو به آرتور کرد و گفت: با من میای؟ باید مطمئن بشم این موجود راست میگه.
- البته رموس. مالی ما به زودی بر می گردیم. اینطوری با نگرانی به من نگاه نکن.
رفتن و بازگشتن آنها زیاد طول نکشید. رموس گفت: ظاهراً پیتر راست گفته. طلسمهای زیادی اطراف ملک لوسیوس بود. برای وارد شدن به وورمتیل احتیاج داریم. هر چی باشه رازدارشونه! مالی...دورا! میخوام شما به همراه هری اینجا بمونین! هری اینطوری نگاه نکن! هنوز نمی دونیم اونجا چه خبره! مینورا! شما هم بمانید. خواهش می کنم.
وورمتیل دست و پا بسته در کنار ریموس و آرتور قرار گرفت تا آپارات موازی کنند. مدآی، کینگزلی، بیل و چارلی نیز آپارات کردند، به جایی که گفته می شد مخفیگاه لرد سیاه است.
------------------------------------
اگر باز هم به دلیل غلط تایپی و نگارشی تائید نشد لطفاً آن موراد رو جداگانه مشخص کنید چون من حداقل در مورد صحت این دو موردی که میگین مطمئنم!
باید بگم که سوژه های هری پاتری و استفاده نکردن از شخصیت خود و طی کردن عادی روند داستان باعث زیبایی بیشتر پست شده بود. همینطور سوژه به موقع به پایان رسیده بود زیرا درصورت ادامه امکان ارزشی شدن پست بود.
سعی کن پست رو قبل از ارسال با استفاده از دکمه پیش نمایش رو خونی کنی چون گاهی جا افتادگی کلمات درحالی که از نظر نویسنده ساده است خواننده رو بسیار گیج خواهد کرد. همینطور سعی کن توی پست برای هرکس بهترین نام را از کتاب برگزینی زیرا ناهماهنگی در میان نامها باعث گیجی خواننده خواهد شد.
مقداری رفتار افراد با توجه به سبک جدی داستان، با کتاب ناهماهنگ بود برای مثال:
نقل قول:- تو...تهدیدم می کنی؟! من... واقعاً... باشه! اون فعلاً در ملک مالفوی مستقر شده.
فکر میکنم این لحن بیشتر به کسانی همانند لوسیوس و یا ولدمورت بخوره تا پیتر
منظور از آپارات موازی رو متوجه نشدم. همینطور میتونستی با استفاده از گذاشتن ...(سه نقطه) در دیالوگ ها و استفاده از علائم نگارشی مناسب و استفاده نکردن مکرر از علامت تعجب پست خود را از نظر ظاهر زیبایی ببخشی
برای مثال:
نوشته شده توسط تو:
نقل قول:ظاهراً پیتر راست گفته. طلسمهای زیادی اطراف ملک لوسیوس بود. برای وارد شدن به وورمتیل احتیاج داریم. هر چی باشه رازدارشونه! مالی...دورا! میخوام شما به همراه هری اینجا بمونین! هری اینطوری نگاه نکن! هنوز نمی دونیم اونجا چه خبره! مینورا! شما هم بمانید. خواهش می کنم.
ویرایش شده توسط من:
نقل قول:ظاهراً پیتر راست گفته. طلسمهای زیادی اطراف ملک لوسیوس بود. برای وارد شدن به [color=FF0000]پیتر(ناهماهنگی میان اسم ها آن هم در یک جمله یکی از نکات خراب کننده پست است) احتیاج داریم. هر چی باشه رازدارشونه. مالی...دورا! میخوام شما به همراه هری اینجا بمونین. و با دیدن نگاه هری ادامه داد: هری اینطوری نگاه نکن؛ هنوز نمی دونیم اونجا چه خبره. مینروا! شما هم بمانید. خواهش می کنم.
اما فکر میکنم با توجه به رول نوشته شده توسط شما درصورت توجه به نقد پستها و همینطور رفع ناهماهنگی ها رول نویس خوبی بشی.
تأیید شد! اما باید بیشتر تلاش کنی[/color]