ادامه:
همه ی محفلی ها با هم با وسایلشون با چوب دستیاشون با حیوونا شون و با گل هاشون و با همه چیشون افتادن توی یه بیابون
همشن که گیجو میج بودن کم کم کم کم کم ...
از زمین بلند شدن و بعد از اینکه دیدین زنده ان این طوری شدن
هری که خیلی خیلی احساس غرور میکرد گفتش که :
اصلا حال کردید چطوری اوردمتون اینجا؟(خیلی قیافه ی جنتلمنی به خودش گرفته بود)
رون که از تکون های سیاهچاله داشت بالا می اورد گفتش :
دهنتو ببند بابا نمی بینی هر چی شام خوردم دارم بالا میارم؟؟
الان کی به من شام میده ؟؟؟ هر میون که بلد نی نیمرو هم بپزه ...
بقیه هم که هر چی ببینم اعمم از چوب دستی و هر حیوونی به سرعت میبلعنش ...
خب پس چی به منه بنده خدا خواهد رسید؟ :vay: :vay:
بعدش کل محفلیا از این سخنرانی غم انگیز رون منقلب شدن
بعدش یهو یه نور طلایی خیلی خیلی خیلی خیره کننده ی جلوشون ظاهر شد ...
دیدن که یه پیرمرد خیلی خیلی ییلاق و ریش پروفوسوری خیلی خیلی خیلی بلند و پشمالو جلوشون ضاهر شده
اوه اوه ... دیدن دامبلدور میباشد
دامبلدور اول گفتش سلام
بعدش همه با هم گفتن سلااااااااااام
_حالتون خوبه؟؟
_بعععععععععععععلههههههههههههههههه
_کی از همه زرنگتره ؟؟؟
بعد این جمله همه فهمیدن که دامبلدور سر کارشون گذاشته ...به غیر از یک نفر...
اونم هری بود که داد زد
من من من من
بعدش رون که از کنف شدن هری خیلی خوشحال بود گفتش :
میبینم که بعضیا آی کیو شون در حد جلبکه
هری هم که نفهمیده بود کی رو میگه گفتش :
کیا؟؟
در این لحظه :
قیافه رون :
قیافه محفلی ها :
قیافه دمبلدور:
بعد از اینکه هری ضایه شد همه فحفلیا برگشتن و به آلبوس نیگا کردن که ببینن چی میگه
آلبوس:
اهم اهم ... الو صدا میاد؟؟
_بله میاد امرتون؟؟
_این جا کجاست؟
_مدرسان شریف
_چی؟
_مدرسان شریف
_کجا؟
_مدرسان شریف
بعد از این آلبوس میگه :
بیستودو دو تا شیش ...
بعد از اینکه آلبوس مدرسان شریف رو به اونا معرفی میکنه به ادامه ی صحبت هاش میرسه و میگه که :
بسم الله الرحمن رحیم و بهی نستعین انهو خیرو ناصرا و مبین
حبیبنا و طبیب قلوبنا العبدل معید المصتفل انجد (این تیکشو یادم نیست)و فالرض به ابل قاسمه محححححححححححححممممممممممممد (محفلی ها صلوات میفرستن :kiss: )
بقیشم یادش نیست آلبوس ...
_خب سلام بر اعضای با پشتکار محفلی و همین طور مو قرمزای عزیز...
_ممنون آلبوس بگو چیکار داشتی نیم ساعت الافمون کردی(صدای هری بود) :vay: :vay: :vay: :vay:
_باشه بابا چرا موهاتو میکنی ...موهات قشنگ بود...
آلبوس در ادامه ی صحبت هاش میگه که :
خب میدونید که من شما رو با استفاده از سیاه چاله اوردم یه جای خوب .... میدونید کجا؟؟؟
_نه آلبوس
اوردم به قععععععععععععععر جججججهههههههههنم
این قیافه ی محفلی ها :
:vay: :vay: :vay:
رون که خیلی خیلی ترسیده بود گفتش :
یعنی ما الان تو جهنمیم ؟
_یه جورایی ...
_یعنی چی یه جورایی؟؟
_یعنی اینکه ...
_صب کن بینم جهنم آتیش داره اینجا آتیش نداره که !!آلبوس منو مسخره میکنی؟
_عه نه نه بزار ...
در این لحظه تمام محفلی ها که بعد از مسخره شدن توسط آلبووس عصبانی بودن بر سر او ریختن و اورا تا پای مرگ بردن و حتی 1 پاعو نصفی هم در گور بردن
و پس از آن جرج که خیلی عصبانی بود در یک جهش ناگهانی موهای آلبوس را گرفت و از سرش جدا نممود تا اون نیز به دنیای کچلان بپیوندد ...
پس از این درگیری بسیار وحشت انگیز ناک آلبوس از شدت درد به خود نالید و در رفت ولی محفلی ها میخواستند به جان او سوء قسط بنمایند در این حال آلبوس ناله میکند که :
بچه ها چرا دیگه ول نمی کنید؟؟شما از بچه های محفلید یا از خانه ی ریدلید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در این لحظه محفلی ها به خود آمدند و خون از جلوی چشمانشان به فژا رفت ...
آلبوس گفت :
شما اومدید به 300متری خانه ی ریدل!!!!!!که تقریبا جهنمی بس سوزان است
همه محفلیا در ذهن خود قوطه ور شده و در افکار خود غرق شدن ...
در این لحظه آلبوس گفت :
شما باید به خانه ی ریدل حمله کنیدددددددد و اونجا رو تصرف بوگولید
جیمزگفت: آلبوس چرا ما را به این جهنم بسیار بسیار سوزان روان کرده ای؟؟مگر تو بس کندذهنی؟؟یا ذهنت قد نداده؟؟پیر شده ای آلبوس؟؟
_چی...؟؟
_ما چگونه آن لرد سیاه و 6 میلیون مرگخوار کند ذهن را شکست دهیم؟؟
آلبوس که نمی دانست چه گفته است در فکر فرو برفت و فروبرفت و فروبرفت ...
تا اینکه دیگر فرو نرفت و ضایه شد ...از بس که ضایه شد خواست آنجا را ترک کند تا غرغرغر های هری را نشنود ...
ناگهان آلبوس غیب شد و نوری سبز حدود 5 ثانیه در آنجا ماند و او نیز به کل محو شد و بعد از 1 دقیقه محفلی ها همین طوری:
به اون جا نگاه کردن و کلا محو شدنشو تماشا کردن ...
ناگهان هری گفت:ما باید به اون خونه حمله ور بشویم ...
و محفلی ها که از اون نیز کند ذهن تر بودند و بسی عقل خود را همراه با آلبوس محو کرده بودند به حرف او گوش دادند و جلسه ای برای برنامه ریزی حمله به آنجا درست کردند ....