هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳
#30

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
اسنیپ به سمت میز رفت. کتاب قطور و بزرگی روی میز جا خوش کرده بود که بر خلاف محتویات با ارزشش، ظاهری کهنه و بدرد نخور و گول زنانه ای داشت.
اسنیپ جلوتر رفت و خواست کتاب را بردارد که لرد پشیمون شده و دوید تا دست اسنیپ به کتاب نرسد. همین که دوید گلهایش در باد تکانی خورد و لرزید.
صدای خش خش برگ های سرش به گوش میرسید. کتاب را برداشت و محکم بغل کرد:

- پشیمون شدیم. نمیخوایم ببینیش. نیازی نداره ببینیش. باید برین و یه راه حل پیدا کنین. اصلا برین یه معجونی بسازین که همه ی رز ها رو ریشه کن و منقرض کنه.

با این حرف لرد، بدن رز بدون اراده لرزید.

سوروس گفت: آخه ارباب! خواهش میکنم. شاید اون راه ها به اندازه ی کافی میسر نباشن. اگر دنبال یه راه حل قطعث میگردین بهتره بفهمیم که مشکل اصلی از چی بود. وگرنه اگر موقتا یه کاری کنیم که این رز ها از کلت ... یعنی سر همایونی دربیاد دوباره در میان. از کجا معلوم؟ شاید اصلا این بار چندتا دافنه رو سرتون دربیاد.

اسنیپ که سخت کنجکاو شده بود تا از محتویات داخل کتاب با خبر شود، از هر دری وارد میشد تا لرد رو متقاعد کنه که کتاب رو نشون بده.

از طرف دیگه برای لرد، وجود رزهای قرمز و خوشبو نسبت به داشتن یه سری گل های گیلی گیلی سیاه که از دهنش دود خارج میشد .... خب ... انگار داشتن دافنه روی سرش جذاب تر به نظر میرسید. خودش را تصور میکرد که در تاریکی ایستاده، با گل هایی گرد که موهای فر و بلندی رو تداعی میکند و از سرش دود خارج میشود.
بی شک خیلی با ابهت و خفن به نظر میرسید. حتی ترسناک.

رو به اسنیپ گفت: موردی نیست. میخوایم به جای رز چندتا دافنه داشته باشیم. اسنیپ برو کارت رو شروع بکن.
و دستور داد تا همه از اتاقش خارج شوند.

سپس کتاب را باز کرد. وقتی کتاب باز شد آیینه ای توش بود که لبخند
زنان به لرد نگاه میکرد.

- اگه چندتا دافنه رو سرمون در بیاد با ابهت تر میشیم نه؟

-

- تیریپ مدوسای مار موی میشیم نه؟

-


- خیلی خفن میشیم نه؟

-


- همه ازمون میترسن نه؟

-


-


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
#29

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
رز با دیدن ویبره رفتن گلبرگای کله لرد، متوجه میشه که لرد خشمگین تر از قبل شده بنابراین "اهم اهم" ـی میکنه و سعی میکنه موضوعو عوض میکنه.

- فرمودین سبز و سیاه؟ الساعه انجام میشه ارباب.

لرد که هنوز درگیر دیالوگ قبلی رز بود، با عصبانیت فریاد میزنه:

- نمیخوایم زرد و سیاه ...

- سبز ارباب!

- زرد و سبز ...

- سیاه ارباب!

- وسط حرف ما حرف نزن رز! نمیخوایم تغییر رنگ بدیم، میخوایم خودمون بشیم. اسنیپو بیااااار!

رز که موندن بیشتر در اونجارو مناسب نمیدونه، سریعا تغییر جهت میده و به سمت در میدوه و به دنبال اسنیپ عازم اینور و اونور خانه ریدل میشه.

مدتی بعد - اتاق لرد:

- سرورم خب شما باید بگین چه معجونی درست کردین تا من بتونم ضدش رو درست کنم و کله مبارکتون رو بهتون برگردونم.

لرد که بعد از ساعت ها راضی شده بود که اعتراف کنه این رزها براثر خوردن معجون بوجود اومدن، حالا در مقابل لو دادن اسم معجون و کاری که میخواست برای زیباییش کنه، مقاومت میکرد.

سوروس اصرار کنان ادامه میده: سرورم فقط یه اسم بدین! چه معجونی خوردین؟

لرد بعد از اینکه حس میکنه یک شاخه دیگه از گردنش بیرون زده و رز سرخ دیگه ای رو سرش شروع به روییدن کرده، با دستش اشاره ای به کتابی که از روش معجون رو درست کرده میکنه ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۳:۱۷:۰۸



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۹:۱۸ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
#28

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
رز ریشه به ریشه شد و گفت:
-خب قربان اون کله ی خوشگلتون برم.میشه زردشون کنم.بکنم؟
لرد چانه اش را خاراند و گفت:
-هووم.به نظرمان سیاه بکنی بهتره.
رز گفت:
-یا حتی سبز!
لرد کله رزی برگشت و گفت:
-زود باش مرگخوار گیاهی مورد علاقه مان.این رز ها رو سیاه و سبز کن.
رز لحظه ای چوبدستی اش را بالا آورد و به سمت صورت لرد نشانه رفت اما خیلی سریع آن را پایین آورد:
-قربان نمیشه!
لرد که رز هایش حالا به رنگ سرخ درآمده بود،گفت:
-یعنی چه؟مگه میشه؟
رز گفت:
-خب.اولا اگه اون محفلی های بی سر و پا شما رو ببینن ممکنه خدای ناکرده و روم به هورکراکسس،بازیچه شون بشید.دوما من ورد این کارو بلد نیستم.
لرد به سرعت به سمت آشپزخانه دوید.یک لیوان برداشت و گفت:
-آگوامنتی.
و آب را به سرعت نوشید.
رز چشمانش را مالید و گفت:
-قربان؟
لرد دستش را بالا آورد و گفت:
-این رز ها دارن منو تشنه می کنن.زودتر یه کاری بکن. :vay:
رز،پشه ای را با دستش کنار زد و گفت:
-چشم قربان...و...قربان یه سوال داشتم.
-بپرس.
-شما که به جای کله،چندین تا رز دارید.پس چجوری می تونین ببینین درحالیکه اصن چشم ندارید؟
لرد:


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#27

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-رز؟!

در اتاق باز شد و رز ویزلی خودش را تقریبا به داخل اتاق پرتاب کرد و گفت:بفرمایید ارباب.
لرد به رز نگاه نمیکرد.جلوی آینه ایستاده بود و به تصویر خودش خیره شده بود.برای دومین بار تکرار کرد:رز!

رزاحساس کرد مشکلی وجود دارد.با صدایی بلند تر از قبلی پرسید:
-بفرمایید ارباب.من اینجا هستم.

لرد چشم از آینه بر نداشت ولی خوشبختانه اینبار حرفی بجز رز بر زبان آورد:
-تو رو صدا نمی کنیم.اگه یه نگاهی به ما بندازی شاید متوجه تغییری بشی.
رز می ترسید به لرد نگاه کند.ولی این یک دستور بود.با وحشت سرش را بلند کرد و برای یک ثانیه به چهره لرد نگاه کرد و دوباره سرش را پایین انداخت.سعی کرد همان تصویر کوتاه را در ذهنش حلاجی کند.مطمئن بود لرد سیاه تغییری کرده.ولی چه تغییری؟لرد منتظر جواب بود.رز با صدای آرامی پاسخ داد:
-بله ارباب.شما عوض شدین.چقدر هم با جذبه و با ابهت تر از قبل به نظر میرسین.این تغییر واقعا بهتون میاد.

سکوت نشانه خوبی نبود.رز برای دومین بار سرش را بلند کرد.اول گردن لرد سیاه را دید.کمی بالاتر رفت.چهره سرخ شده از خشمش را دید. و کمی بالاتر...
رز:ارباب؟...پناه بر عصای شکسته مرلین!اونا چیه رو سرتون؟
لرد سیاه:همون چیزایی که چند ثانیه قبل ادعا کردی به ابهت ما اضافه کرده! اینا رز هستن رز! رز هایی که روی سر ما رشد کردن.آیا جوابی برای این فضاحت داری؟این همه رز...اونم صورتی.ما از رنگ صورتی متنفریم.کاش حداقل زرد بودن!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
#26

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه به رز دستور داده گلخونه رو در تاریکی کامل فرو ببره و گیاها رو بدون نور پرورش بده.طبیعتا گیاها بعد از مدتی پژ مرده می شن.
لرد که از ظاهر خودش راضی نیست تصمیم می گیره برای حل این مشکل از یکی از گیاها استفاده کنه.
رز برای جلب رضایت لرد گیاها رو با جادو سبز و سالم جلوه می ده.ولی این جادو ممکنه روی خواص گیاها تاثیر بذاره.

_________________________


لرد اهمیتی به این که رز به او خیره شده است نداد...او لرد بود و عادت کرده بود نگاه های خیره را به خود جلب کند.نگاه هایی پر از عشق, احترام, ترس و نفرت!
ولی وقتی نگاه خیره کمی بیشتر از حد معمول طول کشید کاسه صبر لرد هم لبریز شد.
-همتون برین بیرون!ما باید به تنهایی گیاهان مورد نیازمون رو جمع اوری بفرماییم.ضمنا انرژی منفی این لودو روی گیاهانمون اثر می ذاره.اون پشت یکی دو گیاه پژمرده دیدم.

رز و لودو تعظیم کنان از در گلخانه خارج شدند.

لرد سیاه چوب دستیش را تکانی داد و لیست گیاهان مورد نیازش روی هوا ظاهر شد.
-برگ شقایق وحشی...ساقه تیرومیکسیل...یک کاکتوس کت و کلفت؟!ما دقیقا چطوری کاکتوس رو نوش جان کنیم؟

ده دقیقه بعد:

رز با نگرانی پشت در های گلخانه سرگرم فتوسنتز بود.تا اینکه بالاخره انتظارش به پایان رسید و در باز شد.لرد سیاه در حالیکه سبدی در دست داشت و روی سبد را کاملا پوشانده بود از گلخانه خارج شد.
-از کارت راضی هستیم رز.هیچ نوری در گلخانه نبود, ولی گیاها سرحال به نظر می رسیدن.همینطور ادامه بدین.

رز تعظیمی کرد و لرد به اتاق کارش برگشت.جایی که پاتیلی روی آتش در انتظار آماده کردن معجون بود.
لرد سیاه عادت به دستور دادن داشت.درست کردن معجون ها به عهده اسنیپ بود.ولی این بار مجبور بود به تنهایی کارش را انجام دهد.
معجون سخت و پیچیده ای بود.ولی بعد از دو ساعت تلاش بالاخره آماده شد.
طبق دستور معجون را در ظرفی ریخت و باقی مانده گیاهان را به آن اضافه, و بلافاصله شروع به خوردن کرد.تکه های تیز کاکتوس از یک طرف و طعم تلخ و آزار دهنده معجون از طرف دیگر برای چند ثانیه او را متوقف کردند.ولی نگاهی کوتاه به انعکاس چهره وحشتناکش روی شیشه پنجره باعث شد مصمم تر شود.

به خوردن ادامه داد...متوجه گذشت زمان نبود.حالش کم کم داشت به هم می خورد...احساس گرما می کرد.چشمانش کمی سنگین شده بودند.همینطور دست هایش.تا جایی که قدرت گرفتن قاشق را نداشت...و بعد...چیزی نفهمید!
.
.
.
چشمانش را به سختی باز کرد.
-چی شد؟...من کجام؟

چند ثانیه کافی بود که همه چیز را به خاطر بیاورد.
-معجون باید تا الان اثر کرده باشه.من یک ارباب بی عیب و نقص می شم.یک ارباب فوق العاده.

با این فکر به آرامی از روی زمین بلند شد و به طرف آینه روی دیوار رفت.




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۳
#25

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
ناگهان رز به خودش میاد و با حیرت و شگفتی میپرسه:

- چرا این فکر زودتر به ذهن خودم نرسیده بود؟

دافنه دست از بو کردن گیاهی برمیداره و جواب میده:

- چون تو حافظ جون گیاها هستی. این طلسما ظاهرین و هیچ فایده ای به حال سلامتیشون ندارن. هرکدوم از این گیاها یه اثری دارن که این طلسم میتونه روشون تاثیر معکوس بذاره ...

لودو پرشی میکنه و از صاعقه ای که ابر به سمتش میزنه جاخالی میده و با بدخلقی میگه:

- خیله خب! اگه فکر میکنین اینکه ارباب بیاد و ببینه گیاها همه پلاسیدن بهتر از اینه که چهارتاشون تو این راه تلف بشن، حرفی نیست!

رز بدون معطلی گزینه اول یعنی رضایت ارباب رو انتخاب میکنه و چوبدستیشو بیرون میاره و بی توجه به وقایای اخیر و تصوری که از بیماری لرد داشت سرگرم سرحال کردن چندین گیاه میشه.

- آفرین رز! مطمئن باش این گیاها هم از اینکه آخر عمری با چهره ای زیبا بمیرن خوش حال میشن.

رز بی توجه به خزعولاتی که لودو سرهم میکنه به کارش ادامه میده.

- هی تو ... دلم میخواد این ظاهر خوبی که برات میسازم، رو باطنتم اثر بذاره ها!

و همینطور که به آرومی با چوبدستیش رو برگای گیاهی میکوبوند، زیر لب با خودش حرف میزنه و بین گیاها قدم میزنه و هرکدوم که بیشتر تو چشم هستن رو اسیر طلسمای خودش میکنه. حتی شواهد میگن که رو بعضی گیاها چندین بار طلسمو اجرا کرده و به یک بار رضایت نداده.

- غــــــیـــــــــژ!

همزمان با باز شدن در گلخونه، شلیک طلسم های رز متوقف میشه و لودو سریعا ابرو به کمک باد جلوی خورشید هدایت میکنه و تموم گلخونه تو تاریکی فرو میره.

- گیاهان پژمرده ای که میگین اینا هستن؟ با این اوصاف فکر میکنیم وقتشه که گیاه مد نظرمون رو بچینیم!

و همینجاس که رز به یاد تصوری که از مریض بودن لرد داشت میفته و در کنارش حرفای دافنه در مورد امکان تاثیر معکوس گذاشتن طلسم رو گیاها میفته و با وحشت آب دهنشو قورت میده و اول به گیاها و بعدش به لرد خیره میشه.




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۳
#24

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
گلخانه:


رز: لودو بگیرش.جلوشو بگیر.از پشت اون ابره داره سرک میکشه.زود باش.ارباب بیاد ببینه اینجا روشنه همه ما رو به سیخ میکشه.
لودو ابری رو که روی هوا شناوره با دستاش کمی پهن تر میکنه و میگه:بهتر شد؟آخ!دستم سوخت.این چقدر داغه!فوت...فوت...
رز:اون سوته.فوت نیست.

رز از شدت خستگی توی یه گلدون خالی میشینه و برگای پریشونشو مرتب میکنه.همینطور که برگاشو مرتب میکنه آه سردی میکشه.
لودو ازش میپرسه:چیه؟باز روشن شد؟میخوای به مورفین بگم بیاد چند تا ابر مصنوعی جدید تولید کنه؟میدونی که.خوب بلده.
رز:نه.مشکلم اینه که گیاها دارن میمیرن.نمیشه هم نور نداشت هم گیاه سرحال داشت.خود منو ببین.این وضع شاخ و برگمه.داریم پلاسیده میشیم.
لودو با چوب دستیش خورشیدو که سعی میکنه از زیر ابره نگاهی به پلاسیدگیا بندازه به عقب هل میده و میگه:
میخوای کمی کود بهت اضافه کنم؟حالا غصه نخور.حداقل ظاهرشونو میشه درست کرد.ارباب که استفاده خاصی از این گیاها نمیکنه.تو فعلا با جادو ظاهر اینا رو سالم و سرحال کن.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۳
#23

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سر میز شام:

-ارباب خواهش می کنم خودتونو خسته نکنین.هر چی می خوایین دستور بفرمایین ما جان نثاران تقدیم کنیم.
-ارباب با برداشتن یک نمکدان ناچیز و حقیر خسته نمی شن رز.
-ارباب براتون آب بریزم؟می خوایین یه کم از این سبزیجات میل کنین؟براتون خوبه.
-بکش کنار اون علوفه رو.برای چی مون خوبه؟ما همه جا مون به اندازه کافی خوب کار می کنه.پوست و مویی درخشان و خیره کننده داریم.حالا بماند که شاید هر کسی نتونه ببینه.

رز که با یک دوئل سه گانه صندلی کنار لرد رو از بلا گرفته بود با نگرانی به چشمان لرد سیاه خیره شد.
-نه ارباب.حالتون خوب نیست.باور بفرمایید.احساس می کنم چشماتون سرخ شده.ارباب بمیرم براتون.کم خوابی دارین؟شبا از درد خوابتون نمی بره؟

لرد سیاه با چشمان همیشه سرخش به رز خیره شد.ظاهرا نبودن نور در گلخانه تاریک روی این گیاه هم تاثیر بدی گذاشته بود!
-رز! چشمان ارباب همیشه سرخ رنگ بوده.نکنه انتظار داشتی مثل افراد عادی چشمانی سبز و آبی و قهوه ای داشتیم؟تو درباره گلخونه توضیح بده ببینم.موفق شدی نور تاریک پیدا کنی؟

رز اشکهایش را با برگ هایش پاک کرد.
-دارم سعی خودمو می کنم ارباب.دیروز با تلاش زیاد تکه ای از خورشید رو کندیم و آوردیم تو گلخونه.روشن شد!ردای ایوان رو انداختیم روش که تاریک بشه.ولی ردا هه خاکستر شد!مجبور شدیم کلی ابر تیره و سیاه بیاریم که جلوشو بگیرن.ولی اونا هم هی رعد و برق می زنن.همین یه ساعت پیش یکیشون خورد تو فرق سر بلا...توجه بفرمایین.موهاش سیخ سیخ شده.

لرد سیاه نگاهی به بلاتریکس انداخت.تفاوتی ندید!
-به ما ربطی نداره رز.با خورشید حرف بزن.ابرا رو قانع کن.با باد وارد مذاکره شو.هر چه سریع تر سرو سامونی به وضعیت گیاها بده که لازمشون داریم.




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۰:۵۸ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
#22

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ایوان دوان دوان از پلکان خانه ریدل پایین میامد تا دستور اربابش را اجابت کند! نامبرده از وفادار ترین مرگخواران لرد بود که هرگز در طول عمرش لحظه ای در انجام دستور های اربابش تاخیر نمیکرد ...

شترق! ترق .. توروق .. تق .. تق [افکت زمین خوردن ایوان و متعاقبا پرتاب شدن اجزای بدنش به در و دیوار!]

- کروشیو ... کروشیو ... کروشیو ... این چوبدستی لعنتیم کجا پرت شده

- دست منه!

- مگه مریضی مردک برا چی زیر پا میندازی؟ به ارباب بگم مانع انجام ماموریت شدی پوستتو بکنه؟

- حرص نخور تا من استخوناتو جمع میکنم بگو کجا میرفتی با این عجله؟ کدوم ماموریت

ایوان که مغز و دهانش از هم جدا شده بود و فاصله زیادی داشت شروع به شرح ما وقع برای لودو کرد ...

_______________________


- ارباب احضارم کرده بودید

- بله رز! در گلخانه ی تاریک ...

- عه ارباب پس شما هم به فکر اون گلخونه اید؟ ارباب اتفاقا ما خودمون میخواستیم در مورد گلخونه باهاتون صحبت کنیم ارباب ما الان تو گلخونه بودیم، ارباب تمام گیاهای بیچاره ...

- رز ... بله ... ارباب میخواست بگه .... یک دقیقه لال شو رز

- چشم ارباب

- ما مایلیم یکی از گیاهان گلخانه ی تاریک رو مصرف کنیم!

- چه گیاهی ارباب؟ برای چی میخواید ارباب؟

لرد هرگز دوست نداشت مرگخوارانش بدانند او چه نیتی در سر دارد و از بدنش راضی نیست ...

- برای مصارف دارویی!

- مصارف دارویی ارباب؟ ارباب شما مریض شدین؟ ارباب نکنه ...

- لال بمیر رز در کار ارباب دخالت نکن! ما یکی از گیاهان رو نیاز داریم.

- چه گیاهی ارباب؟

بعید نبود رز خواص گیاه مذکور را بداند، از طرفی لرد هم کسی نبود که نسنجیده عمل کند ...

- اسمش رو نمیدونیم! باید خودمون ببینیم.

مهم نبود که لرد ظاهر گیاه را نمیشناخت! برای آن مشکل به وختش فکری میکرد ...

- ارباب متاسفیم اما همه ی گیاه ها رو به پژمردگی و از دست دادن خواصشون هستن ... گیاه به نور نیاز داره ارباب، باید اجازه بدید گلخانه رو نورانی کنیم.

- چـــــــی؟! به چه جراتی در حضور ارباب همچین حرف گستاخانه ای میزنی رز؟ کروشیو! فکر کردی اینجا محفله؟ توی خانه ی ریدل، در محضر لرد ولدمورت، نواده ی برحق سالازار، گلخانه ی نورانی؟ ذره ای نور وارد گلخانه بشه باید خودتو به اتاق تسترال ها معرفی کنی

- اما ارباب بدون نــو ... بدون اون گیاها قابل استفاده نیستن!

- مشکل ما نیست؛ نور تاریک و سیاه استفاده کنید!

- نور تاریک؟

- نکنه انتظار داری هر چیزی رو ما برات توضیح بدیم؟ خودت راهی پیدا میکنی! مرخصی رز.

_______________________


- تو مطمئنی رز؟

- ینی واقعا ارباب بیماری لاعلاج گرفته؟

- باید راهی باشه ... هر بیماری راه درمانی داره

- اما ارباب حتا حاضر نیست ما بفهمیم که بیمار شده ... چطوری میتونیم کمکش کنیم؟



هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲
#21

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سوجه جدید:

گلخانه تاریک بود. اگر چه... تاریکی فقط نبودن نور است و بخودی خود وجود ندارد؛ اما نمی شد از تاریک بودن گلخانه گذشت. گیاهان نور می خواستند و در آن تاریکی که به خود خود وجود نداشت؛ نور نبود...

گیاهان در حال از بین رفتن بودند. رز بیچاره وسط ِ گیاه ها نشسته بود و اشک ( اکسیژن ِ مایع) می ریخت. چقدر دلش برای هم نوعانش می سوخت...

سرش را روی زانوانش گذاشت و غرق در اشک شد و اصلا به صداهایی در مغزش که او را صدا می کردند؛ توجهی نکرد.

چند لحظه قبل، اتاق ِ ارباب:

- یعنی تو می گی تو گلخونه تاریک که به خودی خود تاریک نیست و فقط بخاطره نبود ِ نور ـه؛ چنین گیاهی پیدا می شه؟
-
- حالا واقعا اینقدر مطمئنی که بازو های ارباب شبیه ِ بال ِ مرغ ـه؟
-
- و با یک گیاه ِ جادویی ِ گلخونه تبدیل میشه به یه بازویی شبیه بازوی لودو بگمن؟
-
- باید بگم داری نظرم رو جلب می کنی آینه جادویی.
-
- و اون وقت، دیگه هیچ جادوگری از من خوشتیپ تر نیست؟
-
- حتی لودو بگمن ِ عضلانی؟

لرد دیگر رویش را برنگرداند تا آینه جادویی را ببیند. همین الان، او گیاهی را در خانه ـش داشت که با خوردنش، بهترین و خوشتیپ ترین و همین طور ترسناک ترین جادوگر ِ دنیا می شد. البته، باید شر ِ لودو را هم از سرش کم می کرد. اگرچه، الان فقط باید بازو های ِ بال مرغی اش را سفت می کرد. او داد زد: رز؟؟

چند بار دیگر هم صدا کرد و هر بارف چند دقیقه صبر کرد. اما رزی نیامد. لرد عصبانی شد و داد زد: ایوان؟

ایوان از پشت ِ آینه بیرون آمد و با فکی که حالتی شبیه به خنده به خود گرفته بود؛ پاسخ داد: بلـــع؟

لرد دست ِ او را گرفت و می خواست علامت ِ شوم را به صدا در بیاورد که متوجه شد او علامت شوم ندارد.

- علامت ِ شومت کو استخون؟
- جسارتا ارباب، تو جیبم ـه ارباب. آخه ارباب، پوست نداشتم دیگه. جسارت نباشه اگر البته ارباب!

او علامت شوم را از جیبش در آورد. ارباب می خواست آن را بفشارد که به فکرش رسید خود ِ ایوان را بفرستد دنبال ِ رز.

ایوان هم بدون چون و چرا رفت. قبل از این که ارباب متوجه شود او تمام گفتگوی او با آینه را شنیده است.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.