در ته سالن صدایی شنیده شد، در یکی از اتاق ها باز شد و مردی عظیم الجثه با وقار و جذبه ی خاصی بیرون امد .
راک وود با تعجب از گیدیون پرسید :
-این دیگه کیه ؟عضو جدیده ؟چرا قیافش اینجوریه ؟
گیدی با اشاره به راک وود فهماند که دهانش را ببندد و خود جلو رفت و گفت:
- شما کی هستید اینجا چیکار میکنید؟
البرت نگاهی طعنه امیز به گیدیون کرد و گفت:
-من تازه عضو ساواج شدم، اومدم کمک شما برای دستگیری دالاهوف ،همونی که نتونستی تو ازکابان نگرش داری گیدی. اون به راحتی از دستت فرار کرد و تو نتونستی هیچ کاری کنی.
گیدیون که خشم از چشمانش بیرون میزد از شدت عصبانیت نمیتوانست حرف بزنه و فقط لب خودش را گاز میگرفت و دستش را مشت میکرد.
روونا که با تعجب به البرت نگاه میکرد گفت:
- حالا کاریه که شده باید دالاهوف رو دوباره دستگیر کنیم و به ازکابان برگردونیم .
ترارز گفت:
- درسته ما ساواجی های ساواج هستیم ما میتونیم هر کاری بکنیم پس پیش به سوی تالار هافلپاف !
در غروب یک روز پاییزی اعضای ساواج به سمت تالار هافلپاف به راه افتادند .
در نزدیکی تالار بودند که ناگهان صدای بوووم از پشت سر به گوش رسید، گیدیون تراورز را دید که مثل برگ پاییزی به زمین افتاد و خنده دالاهوف و دوستانش را که به سرعت با جارو از ان جا دور میشدند شنید .
روونا که ترس در چهره اش معلوم بود با اضطراب گفت :من اینجا پیش تراورز میمونم شما برید دنبالشون دالاهوف نباید دوباره فرار کنه.
ساواجی ها هر یک سوار با جارو در حال تعقیب دالاهوف بودند که ناگهان صدای انفجار دیگری شنیده شد .
ویلبرت به پشت خود نگاهی کرد اگستوس را دید که شانه اش زخمی شده و در حال خونریزی شدیده.
با خودش گفت: این دالاهوف دیگه شورشو در اورده باید بگیرمش و
فریاد زد:
-انتقام تراورز رو ازتون میگیرم .
اعضای ساواج همین طور به دنبال دالاهوف بودند صدای طلسم و انفجار اسمان شب رو پر کرده بود که دالاهوف به سرعت با دوستانش به سمت جنگل رفتند و طولی نکشید که در آن ناپدید شدند.
اعضای ساواج که زخم های کوچک و بزرگ روی صورت و بدنشون بود یک جا جمع شدند .
اگستوس که زخم روی شانه اش را فشار میداد بلند گفت:
- شت ! ینی چی؟ دالاهوف این همه رفیق و مفیق داشت و ما نمیدونستیم معلوم نبود اون میخواست مارو بگیره یا ما اونو .
گیدیون که با عصبانیت به بقیه نگاه میکرد گفت:
چرا واستادین نکنه ترسیدین؟ نباید بزاریم از دستمون فرار کنن اونا فقط...
که اگریپا حرفشو قطع کرد و با اخم تندی گفت:
-گیدیون منطقی باش ما نفراتمون از اونا کمتره زخمی و بی انرژیم نمیتونم بریم دنبالشون! اونم تو جنگل ممنوعه ! باید بریم پیش روونا و بقیه تا با یه نقشه خوب برای دستگیری دالاهوف اقدام کنیم.
دیگر اعضا هم با چهره های پریشان و خسته تایید کردند .
گیدیون که انگار میلش نبود ولی با اصرار بقیه مواجه شد گفت:
- باشه برمیگردیم مقر ساواج و رو کرد به سمت جنگل ممنوعه و فریاد زد:
- دالاهوف بالاخره گیرت میارم قسم میخورم.
--------------------------------
پ.ن1:تراورز نمرده فقط زخمی شده در سوژه های بعد میتونین ازش استفاده کنید.
پ.ن2:منو تو سوژه های بعدی حذف نکنیدا.
قرار بود سوژه طنز باشه یهو اکشن شد شرمنده از دوستان واقعا تو مود فکری خوبی نبودم . و خیلی سعی کردم تا چیز خوبی از اب در بیاد امیدوارم راضی بوده باشید