1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آنها استفاده کنید. (30 نمره)- کیش کیش، بیا اینجا ببینم!
- بوقی، اینجا نوشته "کیش کیش" واسه فراری دادنه!
- پس واسه اینکه بگیم "بیا" اینجا باید چیکار کنیم؟
- وایسا.
هری به سرعت صفحات پوسیده کتاب را ورق زد. سپس رو به آرسینوس کرد و گفت:
- آها. فهمیدم! نوشته که واسه اینکه توجهشو جلب کنید بهتره غذای مورد علاقشو هی به سمتش ببرید تا به بوتون عادت کنه!
- خب غذای این چیه الان؟!
هری سرش را از روی کتاب بلند کرد و با دیدن آرسینوسی که دستش را تا حلق جانور بخت برگشته فرو کرده بود، بسیار پوکرفیس شد.
- مگه نگفتی دستمو بیارم جلوش که بوی بدنمو حس کنه؟
- من راجع به سگا گفتم خب. اینی که تو گفتی اصلا... اصلا... اسمش چیه؟!
- گفتم که بهت. داشتم از جلوی یه آکواریوم فروشی رد میشدم. بعد دیدم این داره عین بدبختا توی شیشه نگاه میکنه بهم. یه حسی مثل دلسوزی شست پامو قلقلک داد بعد، منم گرفتم آوردمش با همه امکاناتش.
- البته با فرو کردن یه کوسه ماهی تو حلق فروشنده، واقعا کارت مردونه بود.
آرسینوس دستش را از حلق جانور بیرون کشید و دست هری را گرفت.
- کاملا مردونه.
-
هری به سختی خودش را آزاد کرد.
- وایسا من برم هرمیونو پیدا کنم. اون بلده باز. سرچ کنه تو کتابخونه ببینیم چیه این گرفتی تو.
ساعتی بعد:هری به آرامی وارد تالار گریفیندور شد و با دیدن آرسینوس نتوانست جلوی خودش را بگیرد، پس گفت:
- آرسی، واقعا اون نیازی به لالایی خوندن نداره ها...
- حرف نزن تازه خوابش برده بچه.
- طبق یافته های هرمیون اینا یه گونه از مارمولکای بزرگ هستن که مشنگا برای اینکه محل زندگیشون از حشره خالی بمونه نگه میدارن اینارو. بدبختا حتی تو معجون سازی هم استفاده نمیشن.
- اینجا هم که حشره نیست آخه بدبختی.
- من این چیزا حالیم نیست. تمرین کوییدیچ دارم. فردا هم مسابقس. پس میرم سر تمرینم. تو هم سعی کن تا یه صاحب درست و حسابی واسه این مارمولک بدبخت پیدا میکنی، نکشیش!
- برو فقط!
سپس آرسینوس دوباره به مارمولک سبز که حدود چهل سانتی متر طول داشت نگاه کرد.
- بابا قربونت بره.
صبح روز بعد:- نیارش اونو. زشته جلوی طرفدارای بقیه تیما.
- نه، یه پدر نمیتونه بچش رو توی تالار تنها بذاره. خطرناکه. دامبلدور داره.
- من ازت تمنا میکنم.
- تمنا نکن.
- بابا آبروی گریف جلوی بقیه تیما میره. زشته. ببر بیرون مارمولکو. جاش نیست توی ورزشگاه!
- هر کی دوست نداره میتونه نیاد ببینه بازی رو.
- عجب گیری کردیما...
آرسینوس بالاخره پیش از آنکه هری حرف دیگری بزند وی را از رختکن به بیرون پرت کرد تا وارد مسابقه شود. خودش نیز برگشت و رفت بالای جایگاه تماشاچیان.
آفتاب به شدت چشمانش را اذیت میکرد، ولی با اینحال تمام تلاشش را میکرد که لحظه به لحظه بازی را زیر نظر داشته باشد. و البته هر بار که گریفیندور گل میزد به سرعت از جا میپرید و مارمولکش را هم چنان فشار میداد که چشمان جانور از حدقه بیرون میزدند.
همچنان که ملت تماشاچی داشتند ابراز احساسات میکردند، ناگهان هری آن را دید. نقطه ای طلایی رنگ که روی هوا حرکت میکرد. خودش بود!
گوی زرین بود که به زیبایی تمام میچرخید و منتظر بود که هری بیاید و دوباره قورتش دهد.
با اینحال همین که هری چرخید که برود بگیردش و گریفیندور را قهرمان کند، ناگهان حس کرد شیشه های عینکش بخار گرفتند و هوا اندکی سرد شد.
هری اهمیتی نداد و شتابش را به سوی گوی زرین زیاد کرد.
در میان جایگاه تماشاچیان بالاخره جانور که از فشار زیاد مهره هایش جابهجا شده بودند، با یک ضربه دم بلندش به صورت آرسینوس خود را خلاص کرد و البته پیش از رسیدن به زمین موفق شد با زبانش خود را به یکی از داربست های نگهدارنده جایگاه تماشاچیان بچسباند.
کم کم هوا سردتر میشد. و البته منبع این سرما نیز به آرامی از گوشه های ورزشگاه وارد شد. تعدادی دمنتور که به شدت هوس ماچ و بوسه با ملت بهشان دست داده بود و حتی از خود بیخود شده بودند.
ملت با دیدن آنها به سرعت در جیب های خود به دنبال چوبدستی گشتند. اما بعد به یاد آوردند چون دامبلدور شب قبل مسابقات مشنگی دیده است، توهم زده و فکر کرده ممکن است کسی بخواهد مسابقه را بهم بریزد، پس چوبدستی همه را گرفته بود و بعد به زمین راهشان داده بود.
به هر صورت همین که دمنتور ها آمدند و ملت هم برای خارج شدن بهم فشرده شدند و هری هم زخمش تیر کشید و خواست غش کند، ناگهان زبان مارمولک دراز شد و چسبید به دست اولین دیوانه ساز.
زبان مارمولک به سرعت جمع شد و مارمولک را هم بالا کشید. مارمولک هم مستقیما رفت و با دم خود ضربه بسیار دردناکی را به نقطه ای نادیدنی از دمنتور وارد ساخت.
دمنتور اول که حس کرده بود کشف حجاب شده است، خشتک درید و به بیابان گریخت.
مارمولک افتاد روی زمین، با زبانش چشمانش را تمیز کرد و سپس زل زد به بقیه دمنتور ها. دمنتور های دیگر نیز جلل خالقی گفته، بر خالق بزرگوار خودشان و مارمولک تبارک المرلینی فرستادند و واکنشی همچون دیوانه ساز اول نشان داده و کلا رفتند از همه وظایفشان استعفا دادند.
هری که به شدت به جاروی خود آویزان شده بود و کم کم در حال تلف شدن بود، با دیدن جستجوگر ریونکلاو که در حال حرکت به سوی گوی زرین است، دوباره شتاب گرفت. ناگهان همچون نیزه ای به سوی پایین آمد. درست مقابل جستجوگر تیم حریف و به سمت گوی زرین...
دقایقی بعد:- خب امسال هم با وجود اینکه گروه ریونکلاو شیشصد امتیاز جلوتر از گریفیندور بود، من خودم شیشصد و یک امتیاز به گریفیندور میدم به عنوان جایزه حرکات ترسناک هری در مسابقه نهایی کوییدیچ. گریفیندور قهرمانه در نهایت. مرسی از همگی. فردا هم تماس بگیرید اولیاتون بیان دنبالتون برید خونه هاتون.
یک روز بعد:- هری، گفته بودی هفتصد گالیون میخوای بخریش اینو؟
- نه آقا، این خطرناکه، نمیخوامش. شما پدرشی. نگهش میداری خودت. سعی نکن به بقیه هم بندازیش، همه فهمیدن واسه توئه.
- جک، برو این زخمی کله رو بخور!
مارمولک به سرعت از دست آرسینوس بیرون پرید.
هری یک قدم به عقب برداشت. هری دو قدم به عقب برداشت. سپس هری ناگهان برگشت و در حالی که لبه های ردایش را بالا گرفته بود جیغ زنان فرار کرد.
- پسر خودمی. از همون اول هم یه همچین چیزایی دیدم که خریدمت. ولی حیف که اولین مشتری که پیدا شه باید از هم جدا بشیم.
گردن مارمولک مستقیما به سمت آرسینوس چرخید، چشمانش را تنگ کرد و به او نگاه کرد.
- من اصلا منظورم این نبود که...
ضربه دم مارمولک مستقیم آمد توی صورت آرسینوس. او هم به سرعت مارمولک را انداخت و دوید.
- نامرد من کشف کردم تو از این حرکتا بلدی! زشته این حرکت!
البته، مارمولک ظاهرا چندان به زبان انسان آشنایی نداشت و نتیجتا افتاد دنبال او و هری تا پدرشان را در بیاورد. آرسینوس هم کاملا عبرت گرفت که دیگر هیچ گونه حیوانی را برای نگهداری کردن نیاورد پیش خودش نگه دارد.
2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)1. محکم کردن استخوان های نسل آینده برای اینکه اگر جنگی شد بتوانند با قدرت تمام از خود دفاع کنند و همچنین حتی در دوران پیری صحیح و سالم بمانند. همچنین مصرف آن در کنار ماده ای به نام موز، موجب میشود که بعضی قسمت های بدن به شدت تقویت شوند و این به شدت برای وزیر جامعه جادوگری نیاز است. توضیح تخصصی آن قسمت مورد نظر در حوصله این مطلب اصلا نمیگنجد و نویسنده را به حالت "اینطوری اصلا نمیتونم" وارد میکند.
2. زیاد کردن هوش. به هر صورت گاومیش ها در بین بهترین و قدرتمند ترین و باهوش ترین اعضای ریونکلاو زندگی و تحصیل کرده اند و برخی خصوصیات باهوشی خود را به شیر خود نیز انتقال داده اند.
3. نوشیدن شیر گاومیش موجب تبدیل شدن وزیر به یک ابر جادوگر میباشد که وزیر روستایی را بسیار خفن و قدرتمند میسازد و کلا دیگر هیچکس به جز ارباب نمیتواند ایشان را متوقف کند.
4. به نقل از پروفسور سیبیل چکمه ای، حتی مرلین کبیر نیز جادوگران و ساحرگان را به شیر گاومیش قسم داده و گفته هرکس شیر گاومیش بخورد از مزایای آن در عالم پایین و عالم بالا برخوردار میشود. مزایایی همچون باز شدن گره از مشکلات. خریدن قصر های اختصاصی در عالم بالا و هزاران جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر.
5. شیر گاومیش موجب میشود دهان وزیر در زمان مذاکرات بویی بسیار خوش بگیرد که از صد نوع عطر مارک دار و اوریجینال نیز بهتر باشد. و بدین ترتیب احتمال پیروزی وزیر در مذاکره از هشتاد و چهار و نود و نه صدم درصد، به صد در صد برسد. همچنین شیر گاومیش در جامعه موجب باشخصیت تر شدن شهروندان میشود که دانشمندان هنوز از درک علت آن عاجزند.