1.+ میشه قابلیت سپر دفاعی بهشون اضافه کرد به اینصورت که هر طلسمی بهشون برخورد کنه، برگشت بخوره!
+ قابلیت سفر به فضا! میشه جادوشون کرد تا بتونن در جو فضا حضور داشته باشن و مثل یک سفینه فضایی سفر راحتی در فضا فراهم کنن
+ قابلیت تبدیل شدن به راکتور هسته ای و سانتیفیوژ
+ قابلیت تبدیل شدن به ربات مبارز همانند فیلم ها با این تفاوت که می تونه طلسم هم اجرا کنه
2. چیزی که می خوام با جادو ترکیبش کنم کتابه!
کتاب یکی از بهترین وسیله های دنیای مشنگیه که در جهان جادوگران نیز حضور پررنگی داره اما میشه با جادو خیلی باهاشون حال کرد. یکی از این قابلیت ها که ساده هست ، قابلیت سخنگو شدنش هست! کتابو باز می کنی و یک زن خوش سیما و اندامی

از توش درمیاد و کتابو برات می خونه! حتی می تونی در مورد کتاب باهاش حرف بزنی و بحث کنی! میشه وسط کتاب خوندن هم یه زنگ تفریحی داد و با همون خانوم خوش سیما رفت پیاده روی

قابلیت دیگه هم که خیلی خوبه ، قابلیت واقعیت مجازیه کتابه! به این صورت که خواننده کتاب وارد کتاب میشه و خودش رو وسط وقایع کتاب می بینه و بجای خوندن کتاب ، اون رو می بینه! فک کنید ببینید چقدر زیبا میشه! شما میری وسط داستان آرزو های بزرگ و زجر کشیدن های پیپ رو از نزدیک می بینی!
3. صحنه ای که گودریک از زمان بیدار شدنش میدید، بی نظیر بود. تمام دیوار های اتاقش پوشیده از نمایشگر هایی بودند که منظره ی بیرون را به نمایش می گذاشتند. واحد گودریک در طبقه ی 123م قرار داشت و اکنون به کمک این تکلونوژی ماگلی ، به هر طرفی از خانه اش می رفت ، لندن زیر پایش قرار داشت و گویی معلق در آسمان لندن بود.
- ساعت 8 صبح می باشد، قهوه ی اسپرسو شما آماده است!
این صدای ربات هوشمند خانه اش بود که در جای جای خانه می چرخید. این ربات تمام وسایل الکتریکی خانه را تحت کنترل دارد. سر موقع دستگاه اسپرسو ساز را روشن می کند ، سر موقع تلویزیون ماگلی را روشن می کند، سر موقع رادیو را که روی شبکه ویزنگاموت تنظیم شده، روشن می کند تا گودریک بتواند اخبار را بشوند.
واحد گودریک بسیار کوچک است اما به کمک معماری مدرن ماگلی بسیار کاربردی می باشد. تخت خواب بزرگ گودریک کاملا قابلیت تا شدن دارد و گودریک آن را بعد از بیدار شدن ، تا می کند و تبدیل به یک صندلی راحت می کند. دیوار جنوبی خانه اش یک دستگیره دارد که در صورت کشیدن آن یک قفسه بزرگ کتاب که چرخ دارد ، بیرون می آید و اتاقش را تبدیل به یک کتابخانه بزرگ می کند.
گودریک بعد از خوردن صبحانه و اسپرسو خود، از خانه بیرون می رود و سوار آسانسور مقابل در خانه خود می شود. دکمه ی طبقه همکف را می زد و آسانسور شروع به پایین رفتن می کند. صدایی موسیقی روشن می شود و نمایشگر هایی که دور تا دور آسانسور را احاطه کردند نیز روشن می شود و فضای بیرون را به نمایش در می آورند. نکته ی جالب آسانسور این است که زیر پای مسافرانش نیز نمایشگر قرار داده شده است و زیر پای شما را نمایش می دهد و مسافر را به ترس می اندازد.
آسانسور 12 ثانیه بعد به طبقه ی همکف رسیده بود و درش باز گشته بود. گودریک بیرون می رود و در خیابان های شلوغ لندن قدم می گذارد. ماگل های زیادی در حال رفته آمد بودند و بیشتر آنها گوشی هوشمند در دست داشتند. گودریک نیز از همین وسیله های مشنگی داشت و آن را از جیب شلوارش بیرون آورد.
دوربین آن را باز کرد و به طرف بالا گرفت. موبایل هوشمند او توانایی شناسایی جاودگر ها را داشت و رهگذرانی که جادوگر بودند را با علامتی مشخص می نمود. تقریبا نصف رهگذارن رویشان علامت قرار داشت.
گودریک به سمت پارکینگ آپارتمان رفت و از آنجا دوچرخه خود را بیرون آورد اما این دوچرخه همانند دوچرخه های معمولی مشنگی نبود. همینکه گودریک سوارش شد ، صفحه نمایش کوچکی که بر وسط فرمان آن قرار داشت روشن شدن و نقشه شهر لندن را به تصویر گذاشت!
- خوش آمدید گودریک گریفیندور! لطفا مقصد خود را در نقشه مشخص کنید.
صدای مشاور هوشمند دوچرخه بود که گودریک را متوجه خود کرده بود. گودریک روی نقشه دروازه شماره 12 به کوچه دیاگون را پیدا کرد و روی آن ضربه زد.
- لطفا امکاناتی که می خواهید در سفر همراه شما باشند را انتخاب کنید.
چندین گزینه روی نمایشگر دوچرخه نمایان شد که شامل "نامرئی شدن" ، "پرواز" ، "سرعت صوت" و "حرکت خودکار" بود اما گودریک همه ی آن را در حالت غیر فعال قرار داد و همانند ماگل ها شروع به راندن دوچرخه کرد.
خیابان های لندن پر از ماشین های ماگلی بود اما دوچرخه جادویی گودریک هرگز به چیزی برخورد نمی کرد حتی اگر گودریک حواسش به راه نباشد. دوچرخه در مواقع ضروری ترمز می گرفت و جهت حرکت را عوض می کرد.
گودریک در میانه راه گزینه سرعت صوت را روشن نمود و به یکباره سرعت دوچرخه بسیار زیاد شد. 32 ثانیه بعد دوچرخه در جای خود ایستاد و گودریک خود را مقابل مکانی که گذرکاهی به کوچه ی دیاگون بود، دید.
گذرکاه ورود به کوچه همانند یک باجه عابر بانک درست شده بود. گودریک نزدیک شد و کارتی مخصوص وارد دستگاه کرد. به یکباره باجه تبدیل به یک تونلی کوچک شد که در پس آن کوچه ی دیاگون نمایان بود.