هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Shaggy is old Severus snape
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
#11

پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
با توجه به عنوان پست ( ) منم چند تا نکته‌ی ارزشی ( من تازه میفهمم ارزشی چه کلمه پر معناییست!) عرض بنمایم!
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
1) ساعت یک ربع به چهار رسیدم دم در رستوران بوق (ببخشید بوف!) و دیدم ملت مشغول تناولات و این حرفان و به این نتیجه رسیدم که زنبیل اندازون از قبل صورت گرفته و باید روی زمین بنشینم که دامبل (مقتول محترم) جاشو داد به منه قاتل و خودش رفت یه جایی (حالا به ما چه کجا؟)!!


2) با این که ملت همشون آی دی منو می‌دونستن (فکر کنم ققی گفته بود!) ولی باز از من پرسیدن شناست چیه؟ (احتمالا تلفظ اسنیپ رو میخواستن یاد بگیرن )


3) طی اقدامی غیر منتظرانه توسط هدویگ به شبیه بودن به شخصیت اسنیپ متهم شدم به طوری که تا چند دقیقه به شکل واو درآمده بودم ( خداییش اصلا تو نخ هدویگ نبودم تا اون موقع)


4) توماس جانسون در بدو ورود شروع به بد و بیرا گفتم به مدیران یه سایتی هری پاتری کرد قافل از این که من خودم یکی از مدیراش بودم!


5) چندین بار تصمیم به پیچاندن ملت گرفتم ولی تاکسی گیرم نیومد و بعد از پنجاه بار خدافظی دوباره برگشتم!


6) بار پنجاه و یکم موفق به پیچاندن خودم شدم ضمن این که راننده تاکسی مشکوک شده بود بهم!


7) در زمانی که عده ای مدیر و ... پیچانده شده بودند میتینگ جادوگرانی به میتینگ لینکین پارک و سونی اریکسون تبدیل شد.


8) سینا که صدتابشه میتینگ یا شور میشه یا ارزشی! (انصافا تعداد سینا ها از شناسه های ویلی ادوارد بیشتر بود )


9) با وجود این که پای من به میتینگ باز شده بود باز هم شک بر این بود که من ممد بلک باشم یا نباشم!


10) رئیس بوق(ببخشید بوف!) قول داد که دفتر نقاشی ای تبلیغاتی (صفحات = کاغذ های تبلیغاتی بوف) را به رسم یادبود به سایت جادوگران هدیه کند!!


11) و در آخر بگم به لطف سالازار لحظه ای از یاد "پروفسور بینز" قافل نبودیم


ویرایش شده توسط پشمالوِ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۰ ۱۹:۲۰:۴۱


Re: Shaggy is old Severus snape
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
#12

هلنا گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۶ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 443
آفلاین
1.دقیقا نمیدونم اما بنظر شما وقتی میرین یجا و میبینی 20 نفر جادوگر و ساحره دارن نگاه میکنن بعد خجالتیم باشی( من؟)میری با هاشون سلام احوال پرسی میکنی یا یه سلام سر سری میکنی میری سراغ ساحرها؟

2.به ملت گفتم ساعت 3 خودم تا ساعت 3 خواب بودم ساعت 4 رفتم

3.من نکته هارو به ترتیب نمیگم چون یهویی یادم میاد!

4.اب بازی ؟هووم چه خبر بود ملتم تو پارک تشویق میکردن فکر کنم فکر کردن بجای فوتبال ما اومدیم سر گرمشون کنیم!و البته پویان تا لحظات اخر تکرار میکرد یه قطره اب ریخته رو لباس من !وچه قدر کیف داشت انوقت در مقابلش سعید دو تا شیشه اب کاملا روش خالی شد(چرا اینجوری نگاه میکنی من هیچکاره بودم )

5.هوووم ساحره ها میخواستن تو بووف تنها بشینن و جادوگرا برن که من نفهمیدم چرا جادوگرا نصفشون موندن(اینم از قدرت اداسه )

6.چه آش مزخرفی بود با اینکه خودم خیلی هوس کرده بودم از گلوم پایین نرفت اما چون حاجی تجربه داشت جایی که پیشنهاد کرد بشینیم جای بسیار خوبو مفیدی بود!

7.در اخر تقسیم شدن به 3 گروه(سومیش بماند )

9:30.8 شب رسیدن به خونه و جیغ و داد شندین!

9.دیدن کفتر و هدویگ پیش هم فرصتی بود که کم از فرصتا پیش میاومد دوتا پرنده پیش هم!

10.حرکت مفید زاخی بخاطر زدن این تایپیک

11.سی دی مشکوکی که در دستان وبمستر قرار داشت و تهدیدهای او مبنی بر حذف شناسه شدن(من شناسمو دوست دارم )

12.من اخرشم نفمیدم لوپین و گیلدیو کیگزلی کی اومدن و کی رفتن(نه سلامی نه خدافظی واقعا که )

13.ملتی که به قول مارنی روی تپه ایستاده بودن و فیلم میگرفتن کاملا خشک بودن(نامردا)و بقیه ملت کاملا خیس بودن

14.ملتی که نشسته بودن و وقتی کاملا خیس شدن به این نتیجه رسیدن که دیگه نشینن و تا اخرش کسی جرات نشستن نداشت .

15.چیزهایی مشکوکی که بین ساحره ها ردو بدل میشد! :

16.فیلمی که مهناز به من داد خیلی قشنگ بود(این نکتم برای این بود که کاملا مشخص بشه چقدر این پست ارزششی بود )

17.به جادوگرا میگم سیب زمینی میخورین؟نگو اونام زیادی به فکر خودشون بودن و شایدم زیادی(شیکمو بودن )که گفتن ما یه پیتزا خانواده سفارش دایدم تو نگران نباشی! !!!

18.کنکوریایی جادوگران ایشا.. موفق شده باشین همتون !

19.تا بیست نشه بازی نشه(نکنه من همیشه نمرهام بیسته اینجام باید بیست تا بشه )

20.اخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش بیست تا شد. ..........


««دلبستگی من به جادوگران و ""اعضایش"" بیشتر از اون چیزیه که فکرش رو میکنید»»
دامبل جمله Û


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱:۳۳ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵
#13

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
بنده در اینجا به طور کاملاً اظهار وجودی پایگی (پایه بودن (آمادگی (آماده بودن))) خودم رو برای هرگونه میتینگ و جلسه و صله رحم و ... اعلام میکنم و تقاضا می کنم که لااقل از این به بعد میلاد جان دعوتنامه به ایمیلم بفرسته. چون این دفعه هم قرار بود بفرسته، ولی نفرستاد. اگه نتونست بفرسته هم که گوشیشو ازش نگرفتن. با اون شصت و شیش دو صفر خزش یه زنگ بزنه؛ هر وقت باشه من پا می شم میام. همین بود حرف هایم. تا میتینگ بعدی


تصویر کوچک شده


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۴:۴۴ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵
#14

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
سلام!
من اول بگم با تمامه حرفهای این آنیتا موافقم به نظرم نظر بسیار جامع و کامل همراه کارشناسی دادن!
بازم می بینم منو یادتون رفت انگار تا من اظهار وجود نکنم هیچی نمی شه!

مورد بعدی اینکه درباره ی متینگ خارج تهران می خواستم بیشتر اطلاعات کسب کنم چون اصولا این متینگها به همراه عده ای بزرگتر برگذار شده و ممکنه من بتونم از نظر رسمی بودن یکم رو مخ مامان و بابا برم و بزارن بیام یا اینکه منو برسونن!(که بسیار بعیده! ) البته اگر اجازه بدین که خانواده هم بیان بد نیست!
به هر حال می خواستم بیشتر در این مورد اطلاعات کسب کنم!


از کویت مخوای بلند شی بیای؟؟؟؟ شوخی نکن ولی اگه اطلاعات میخوای همین قدر بدون که یک روزه و با توره و هر کی رو هم دلت خواست میتونی بیاری


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۲ ۸:۳۳:۳۰

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۴:۱۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#15

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
هان! کریچر منکه نمی خوام از کویت بلندشم بیام! ای بابا کی منو می فرسته من روز یکشنبه دارم می یام ایران البته نه تهران بلکه شیراز به همین دلیل می خواستم بدونم تور چطوریه تا اگه خیلی رسمیه و چندتا بزرگتر مثلا خانم باهامون باشه من به مامان و بابام بگم شاید قبول کردن! بازم توضیحات بیشتر مثلا زمانش کی هست و بیشتر چه مدلیه و چطور توریه و ....!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#16

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
فلور جان فک نمی کنم اگه خارج شهر یه روزه باشه مسیر دوری بیایم مثلا بیایم شیراز اون ورا...فوقش دیگه خیلی دور بریم کاشان اون ورا...فکر کنم دور ور بریم زیاد دور نشیم...چون به هر حال یه روزه است دیگه... ...من حضوز خودم رو از الان در تمام میتینگ های خارج از تهران(به سمت قزوین)اگر کریچر باشد اعلام می کنم...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#17

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
هوم من نگفتم که بیایین شیراز! گفتم من بیام به همراه خانواده اطراف تهران! من بازم بیشتر توضیح می خوام!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#18

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
بابا شلوغش نکنید!!...این کریچر خالی میبنده!!


نه ولی جدا قراره یه چنین چیزی باشه و خبرش حتما بهتون گفته میشه!
فقط یه کم صبر کنید تا دور و برمون خلوت بشه بعد با خیال راحت برنامه ریزیشو بکنیم!


به کریچر:
تو به هوای من وایستادی؟!....بیا مسنجر بعدا کارت دارم!

به فلور:
بعدا بهم بگو که برنامت چجوریه و در ضمن بیا مسنجر که برات توضیح بدم این تور چه شکلیه!...البته همین جا گفته میشه آخر سر!


فعلا در این مورد صحبت نکنیم بهتره...برنامش ریخته بشه بعدا اینجا میگیم که کسایی که میتونن بیان آمادگی خودشون رو اعلام بکنن!(کوییرل!...هی من میگم این شکلک چشمک رو بزار هی نمیزاری...اینجا بزار دم دست باشه...این شکلک چشمکش هم قشنگ نیست..یه دونه قشنگشو بزار )


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵
#19

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فلور من که تو پیام شخصی بهت گفتم در ضمن دامبل جان من دنبال کاراش بودم به یک جاهایی هم رسیدم ولی هیچ وقت ان پیدات نمیکنم باهات بچتم
البته بهتره دیگه در مورد اون میتینگ تو سایت صحبت نشه تصمیم گرفتیم عمومی نباشه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#20

سر پاتريك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۰۳ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
گزارش ميتينگ خصوصي گريف (!) – ساعت 12:05- مكان : بوف پاسداران
يك نفر شخصيت معلوم الحال جلوي در ايستاده . خيلي مشكوك است !
در دستش يك ورق A3 است كه سه بار تا خورده . اين مشكوك تر است ! حتما نامه ي عربده كش است . كاغذ را دست من ميدهد و ميپرسد :
- شناسه ؟
-‌ سر پاتريك . شما ؟
- مدير ميتينگ !
بله . چه شناسه ي توپي ! وارد ميشوم . يك عده شخصيت معلوم الحال تر به سردستگي دامبلدور دارند نقشه ميكشند . حتما اين بار خِفتينگ داريم !‌
برادر حميد . مايك لوري . كريچر . دامبل . سدريك . استرجس با يك عده ي مشكوك نشسته اند .
چند دقيقه بعد پيام ( شناسش چيه ؟ آشيل ؟) ميرسد . به مقدار لازم شوخي دومبوليسمي با دامبل مبكند . بعد ميايد ميشيند ور دل من ! چند دقيقه بعدتر دو نفر معلوم الحال تر تر ! ميايند . به ! سالازار . ولي اين يكي هم مشكوك است ! بعد از احوالپرسي اينها هم ميايند ور دل من ! سالي معرفي ميكند : رفيقم سعيد !
عضو جادوگران نيست . ولي دامبل را از من بهتر ميشناسد .
نيم ساعت بعد :
طبق عادت قديمي همچنان از غذا خبري نيست . يهو حس نقاشي همه گل ميكند . دامبل و سالي يكي پس از ديگري كشيده ميشوند . منوي بوف هم ميشود آواتار هدويگ !‌
يك ساعت بعد :
سيريوس بلك با يك آقايي كه من نميشناسم وارد ميشوند . سلام و احوالپرسي ادامه دارد . از غذا خبري نيست.
سالي معتقد است كسي كه براي اولين بار مدير ميتينگ ميشود بايد غذاي همه را حساب كند . مدير ميتينگ 5 بطري نوشابه ميگيرد و يكي هم ميزارد كف دست سالي . سالي توي پاچه ي من . من تو پاچه ي سعيد .
- بغلي بگير .
- چي رو بگيرم ؟
- اين نوشابه رو !
- چي كارش كنم ؟
- بده بغلي .
همه خاله باز شده اند . يك ربع بعد يك خانم با يك مانتوي مشكي كوتاه وارد ميشود . تا اينجا موردي ندارد . ولي مشكل از اينجا به بعد است . يك عدد شرتك كردي گلدار ( شبيه لباس خواب كه برمودا شده !‌ ) به ادامه ي مانتو وصل است ! اين ميشود سوژه ! همه سالي را گرفته اند تا بيناموسي نكند !
- آي نفس كش . ولم كنيد .
برادر حميد سالي را ارشاد ميكند و اوضاع آرام ميشود. بلرويچ و ققي و سالي و سعيد دارن در گوشي نقش ميكشن ( بربري ، تن ماهي ، ماست ! )‌.
بالاخره عزم جزم شد ! همه سفارش ميدند .
بيست دقيقه بعد :
همه غذا را خورده اند و لم داده اند . سالي اينا هم چند دقيقه پيش رفتند . دامبل پيشنهاد ميدهد بريم پارك نياوران . البته پياده . استرجس جدا و كريچر جدا ميشوند .
نيم ساعت است داريم راه ميرويم . هنوز نرسيديم . من و آشيل داريم راجع به دارن شان و رولينگ مي حرفيم . توماس جانسون و مدير ميتينگ ( هگريد )‌ دارن كل كل ميكنن كه كي قديمي تره كي بايد بشه وبمستر !‌ ( اين توماس چقدر حرف ميزنه !‌)‌.
دامبل كه پي برده زيادي راه طولانيست ميگويد تاكسي بگيريم. لوري و مك ميلان و آشيل و بلرويچ با اولي ميروند . من و جانسون و هگريد و برادر حميد با دومي . دامبل و سدريك و وزير هم ول معطل !
ده دقيقه بعد . پارك نياوران
در ورودي پارك منتظر دامبل و سدريك هستيم . توماس جانسون دارد تند تند حرف ميزند و يهو هگريد تيكه ميپراند . (‌ جاي تيكا خالي بود !‌)‌
دامبل اينا ميرسند . يكم قدم ميزنيم تا به يكجاي با صفا ميرسيم . بچه ها شروع به صحبت ميكنند . از مكاشفه ي يوحنا گرفته تا راز داوينچي و تاريخچه ي سايت و آكادمي فانتزي . يكمي هم غيبت ميكنيم و راجع به سايت و رول حرف ميزنيم . كتلت ( ببخشيد ! 6600) دامبل ميزنگد . سالي ميپرسد كه كجاييم . كم كم وزير ميرود . با دامبل هم يكمي خاطره تعريف ميكنيم . نيم ساعت بعد دامبل به خاطر نامزدي ميرود . نامرد پنج دقيقه بعد با لباس مبدل و گريم ميآيد . يك دف دستش است . شروع به خواندن ميكند :
- از اون بالا كفتر ميايه ! يك دانه دختر ميايه ! من آمده ام تو را ببينم بروم ! بت گل دادم چرا نگرفتي پس !
بيست دقيقه بعد سالي اينا ميرسند . فكر كنم قرمه سبزي خورده اند . بوي پرتقال هم دهانشان ميداد . جمع كمتر ميشود . غير گريف ها يك ور دارند حرف ميزنند . گريف ها اينور . تازه شد خصوصي . يكم در مورد وايت تورنادو و محفل و عضويت و آرتيكوس صحبت ميكنيم و بعد من جدا ميشوم .
------------------------------------------------------------------------------------------
اگه اسم همه نيومد ببخشيد . مريدانوس و يه چند نفري بودند كه من نميشناسم . كم سعادتي من است .
فكر كنم آنيتا از بچه ها بيشتر اسمش آمد . جاي جسيكا و پاتريشيا و بيل ويزلي خالي .
در كل خوش گذشت !‌‌


اون جغد سياه سفيده بچه ي ققي و سرژه ! اون رنگيه هدويگ خودمونه !‌

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.